«اسرافیل»؛ عاشقانههای زنی ایستاده بر ریل قطار
سعید طاهری خبرنگار فرهنگی آنا؛ «اسرافیلِ» آیدا پناهنده روایتی از عاشقانهایست که در سالها قبل بین دختر و پسری جوان در شهرستانی کوچک که شاید آن سالها هنوز شهرستان نشده و روستایی بوده، لم داده به ریل راهآهن...
دختر و پسری که عشقشان و خلوت عاشقانهشان در کلبهای دنج میان جنگلهای انبوه توسط پدر و مادرها لو میرود و پسر را از ترس دایی دختر شبانه راهی خارج از کشور میکنند و دختر زیر دوش حمام رگش را میزند اما زنده نگهاش میدارند و به زور مجبورش میکنند به زندگی ادامه بدهد...
بیست سال از آن روزهای تلخ گذشته و پسر جوان تبدیل به مردی تنها شده و دختر هم که به زور شوهرش داده بودند و البته از او جدا شده، با دردِ مرگ تنها پسرش دست و پنجه نرم میکند. دختر چهلو خردهای ساله هر روز ریلهای راه آهن راه میگیرد و میرود تا مدرسهای که ناظمش است و باز میگردد.
با بازگشت بهروز از کانادا و مواجهاش با ماهی، تکههایی از گذشتهای که 20 سال خاک خورده بود زنده میشود و رابطه آنها شکل تازهای به خود میگیرد. از طرفی بهروز عاشق دختر دیگری شده که او را در اینترنت پیدا کرده و برای ازدواج با او به ایران بازگشته است. دختری که با مادری که بر اثر مصرف قرص های اعصاب کمی خل شده _نقشی که یکی از درخشان ترین بازی های مریلا زارعی است _ و برادرش زندگی میکند.
با ورود دختر به قصه و ورودش به سوادکوه برای دیدار با بهروز، دوربین با او همراه می شود و مخاطب را با خود به تهران میبرد تا داستان دختر و خانوادهاش را روایت کند. از این لحظه تمام اتفاقهای شمال و شخصیتها فریز میشوند و بیننده همراه با معشوقه جدید بهروز در تهران میماند.
وقتی بیننده همراه با قصه به سوادکوه بازمیگردد؛ بهروز و ماهی هر روزشان را باهم میگذراندد و خاطراتشان را در کوچه پس کوچه های آنجا دوره میکنند اما همهچیز مانند بیست سال قبل دوباره تمام میشود و بهروز، ماهی و تمام خاطرات جوانیشان را رها میکند و حتی کلبه دنجشان را میفروشد و دست در دست معشوقه جدیدش به کانادا برمیگردد.
«اسرافیلِ» آیدا پناهنده مثل فیلم اولش در یکی از شهرستانهای شمال روایت میشود و تجربه زیست فیلمساز در این منطقه به خوبی در فیلم نمود پیدا میکند که در نهایت منجر به فضاسازی درخشان «اسرافیل» میشود.
انتهای پیام/