کارگردانی، بیست کیلو جنس را در یک کیف ده کیلویی جا دادن است
به گزارش گروه فرهنگی آنا از مدرسه ملی سینمای ایران، مل گیبسون سازنده «ستیغ ارهای»، الیور استون خالق «اسنودن»، دنزل واشینگتن کارگردان «حصارها»، دیمین شازل سازنده «لالا لند»، میرا نایر برای فیلم «ملکه کاتوه» و بری جنکینز برای ساخت «مهتاب» امسال در این میزگرد شرکت کردند و از تجربیات خود به عنوان کارگردان، سختترین بخش کارشان، و اینکه چطور به سینما علاقهمند شدند صحبت کردند و نکاتی را در مورد شروع به کار فیلمسازی مطرح کردند.
دوربین را «روبرو» قرار میدهید
بسیاری از فیلمسازانی که وارد این حرفه شدهاند به خاطر عشقشان به فیلم بوده است و جادوی پرده سینما به قدری آنها را تحت تأثیر قرار داده که کارگردانان جوان در مورد ابزار فیلمسازی رویاپردازی میکنند؛ تا جایی که حتی گذاشتن دوربین در صحنه را هم نیازمند دانش بسیار بالا یا استعداد خدادادی میدانند که فاقدشان نیستند.
دنزل واشینگتن در این میزگرد در مورد اینکه چطور از بازیگری به کارگردانی روی آورد صحبت کرد؛ او میگوید هیچوقت قصد کارگردان شدن نداشته اما روزی کسی فیلمنامهای به او ارائه کرد که واشینگتن را به سوی ساختش هل داد. واشینگتن تعریف میکند که در اولین فیلمی که با نام «آنتوآن فیشر» ساخت، از مدیر فیلمبرداری کار پرسیده که دوربین را کجا بگذاریم و فکر میکرد «این کار، فرمول عجیب و غریبی دارد» که وی نمیداند. مدیر فیلمبرداری هم جواب داد که «خیلی ساده آن روبرو!»
بیست کیلو جنس را در یک کیف ده کیلویی جا دادن!
کارگردان بودن چه شکلی است؟ اگر از مل گیبسون بپرسید پاسخ میدهد مثل «جا دادنِ بیست کیلو جنس در یک کیف ده کیلویی» است. کارگردانی چالشهای بیشمار خودش را دارد؛ از تلاش برای پاسخ دادن بدون درنگ به یک میلیون سوال گرفته تا مدیریت صحنه با بینهایت آدم و شیء در حال حرکت. میرا نایر اما دیدگاه متفاوتی از مل گیبسون، نسبت به هرج و مرجِ گریبانگیرِ کارگردان دارد: «در نگاه کردن به دل طوفان، زیبایی بزرگی وجود دارد. موفقیت و شکست، و همه چیز در صحنه، دست شما و تحت مدیریت شماست. ممکن است به سادگی حیرتزده شوید اما روی همه چیز متمرکز هستید.»
احساسی باشید
احساس، سوخت و انرژیای است که یک فیلم را به نتیجه میرساند و به همین دلیل مهم است که کارگردان، باید احساسش را به کار بگیرد. مدیریت یک تیم فیلمبرداری به شیوهای که هم کارهای اجرایی انجام شود و هم احساسی که میخواهید تماشاگر بعد از تماشای فیلم شما داشته باشد، به دست بیاید، کار سختی است. بری جنکینز وقتی در مورد کارگردانیِ شخصیت اصلی داستان فیلمش صحبت میکند از تجربیات شخصی خودش که در راه مدیریت کاراکتر مادر به کمک او آمده، میگوید: «سر صحنه باید خودم را در جایگاه یک کارگردان از وجه انسانی خودم جدا میکردم. و تجربیات احساسیای را باید دوباره برای خودم زنده میکردم که تلاش کرده بودم تا فراموش کنم. اما این اتفاق زیبا افتاد که تجربیاتم در یک اثر هنری خودش را بیرون ریخت. اگر آنچه درونم هست را جلوی دوربین بیاورم احتمالاً بیشترین تأثیر را روی مخاطب خواهد گذاشت.»
عشق و علاقهتان به فیلمسازی ممکن است از بین برود
اوایل پروسه فیلمسازی، بیصبرانه منتظرید تا سر صحنه بروید و کار کنید، خودتان را در معرض انتقاد و آسیبپذیری قرار میدهید، اما هر چقدر که زمان میگذرد، عشق و علاقه، انرژی و شوری که دارید ممکن است بر اثر عدم کامیابی، استرس و یا حتی گذشت زمان، کمتر و کمتر شود. الیور استون میگوید او تاکنون بارها علاقهاش به فیلمسازی را از دست داده است: «فیلمسازی سخت و طاقتفرساست و و زمان زیادی را هم میگیرد. بارها شکست میخورید. بارها باید از موضع خود عقب بکشید و البته گاهی اوقات هم به موفقیت میرسید. اما روند آن به هر حال فرسایشی است و مدام باید خودتان را با شرایط تطبیق دهید. هر فیلمی که میسازید باعث میشود تا جایگاه خود را مجدداً ارزیابی کنید».
انتهای پیام/