دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

روایت همکاران شهدای آتش‌نشان‌‌ از پنجشنبه تلخ/ بغضی که فرو نمی‌نشیند

وقتی شعله‌های آتش، سازه کهن ‌سال پلاسکو را بالا رفتند، روز دردناک تهران آغاز شد.
کد خبر : 152742

به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا از شهروند، سه روز است که آتش‌نشانان پایتخت بی‌رمق و بی‌حوصله به محل کارشان می‌روند. محل کاری که بعضی‌هایشان با پارچه‌های مشکی و شمع و گل پرشده؛ از آن پنجشنبه تلخ تا الان جانفشان‌های آتش، روزهای غم‌انگیزی را آغاز می‌کنند. نگرانند. نگران همکاران فداکارشان؛ همکارانی که مأموریت عادی و روزانه‌شان به جهنم تبدیل شد. جهنمی در دل آتش و دود؛ جانشان را کف دستشان گذاشتند و رفتند که نجات دهند، اما نتوانستند خودشان را از مهلکه آتش بیرون بکشند. ماندند زیر خروارها آوار داغ؛ حالا این مانده بر دل یک ملت؛ مردمی که به سوگ نشسته‌اند، برای شهدای از جان گذشته این حادثه تلخ؛ اما مأموران آتش‌نشانی بیشتر از همه بغض سنگین عذابشان می‌دهد. بغضی که فرو نمی‌نشیند.


بعضی‌ها درمقابل چشم‌شان و بعضی‌ها هم از دور شاهد پایان تلخ مأموریت همکاران خود بودند. همکاران آتش‌نشان‌های فداکار حادثه پلاسکو هرکدام از دلتنگی‌ها و نگرانی‌هایشان گفتند.




نیروی کمکی که هنوز برنگشته
محسن قدیانی از ایستگاه ٣ آتش‌نشانی بود. یک‌ساعت پس از حادثه آتش‌سوزی ساختمان پلاسکو به همراه گروهش برای کمک به محل حادثه اعزام شد. قرار نبود به آنجا برود، اما برای کمک به گروه اول، او را هم به محل حادثه اعزام کردند. محسن رفت، اما دیگر بازنگشت. خودش هم نمی‌دانست که آخرین مأموریتش را در دل آتش انجام می‌دهد. آن روز ١٥ نیرو از ایستگاه ٣ آتش‌نشانی به محل حادثه رفتند، اما ١٤نفر برگشتند. محسن قدیانی زیر آوار ماند و هنوز هم اطلاعی از او در دسترس نیست. محمد اسماعیلی از همکاران محسن در ایستگاه ٣ آتش‌نشانی، درحالی ‌که هنوز هم امیدوار است خبر خوب سلامتی محسن به دستشان برسد، می‌گوید: «محسن تنها ٣٨‌سال دارد. او ١١سالی می‌شود که به استخدام آتش‌نشانی درآمده و همیشه با عشق به کارش ادامه داده است. آن روز ساعت ٥٩: ٠٧ صبح نخستین گروه از ایستگاه ما به محل حادثه اعزام شدند. قرار بود آتش‌سوزی ساختمان پلاسکو را خاموش کنند. آنها به محل حادثه رفتند و حدود یک‌ساعت بعد دوباره تماس گرفته شد. مشخص شد که دوباره باید نیروی کمکی اعزام شود. آنجا بود که محسن قدیانی به همراه گروه برای کمک به محل رفتند. قرار بود که محسن و گروه دوم افراد محبوس‌شده را از ساختمان پلاسکو خالی کنند، اما از گروه ١٥نفره اعزامی به محل حادثه محسن زیر آوار ماند و هنوز هم خبری نیست، اما ما و خانواده‌اش همچنان امیدوار هستیم که شاید زنده باشد. خانواده محسن حال و روز خوبی ندارند و فقط اشک می‌ریزند. دعا می‌کنند. محسن همسر و دو دختر دارد. دخترهایش یکی پیش‌دبستانی و دیگری کلاس ششم است. آنها هم منتظر پدرشان هستند. برای همین از همه می‌خواهم برای همکارمان دعا کنند. ما در ایستگاه حال و روز خوبی نداریم و هیچ‌کس با دل خوش سرکار نمی‌آید.»
گاهی می‌شود انتظار معجزه داشت
مجتبی کوهی و حامد هوایی از ایستگاه ٢٨ به محل حادثه اعزام شده بودند. دونفری که زیر آوار ماندند و از وضعیت‌شان اطلاعی در دست نیست. محمد زارع همکار این آتش‌نشان درمیان شوک و نگرانی‌هایش دراین‌باره می‌گوید: «مجتبی کوهی ٣٠ساله بود و یک دختر یک‌ونیم‌ساله داشت. او ٥سالی می‌شد که دراین ایستگاه کار می‌کرد و آتش‌نشانی را از عمویش یاد گرفته بود. با این کار آشنایی زیادی داشت و تقریبا حرفه‌ای بود. عشق و علاقه‌اش به آتش‌نشانی و فداکاری مثال‌زدنی بود. مأموریت‌هایش را با انگیزه انجام می‌داد و هیچ‌وقت از کارش ناراضی و خسته نمی‌شد. آن روز هم به همراه حامد هوایی و دیگر نیروها به‌عنوان نیروهای اصلی به محل حادثه اعزام شدند و هر دو دیگر برنگشتند.»
او ادامه می‌دهد: «حامد هوایی نیز به همراه برادر دوقلویش در ایستگاه کار می‌کرد. او به تازگی استخدام شده بود. در واقع ٥ یا ٦ماه بود که کارش را آغاز کرده بود، ولی آشنایی زیادی با این کار داشت. همه چیز را بلد بود. آن روز هم به‌عنوان نیروی اصلی به محل حادثه اعزام شد، ولی دیگر برنگشت. حامد هم ٣٠‌سال داشت و هنوز ازدواج نکرده بود. خانواده‌اش همچنان امیدوارند که شاید خبرخوبی از وضع او بشنوند. با این حال هنوز اطلاعی در دست نیست و همه ما دست به دعا هستیم. من هنوز هم آرزو می‌کنم رفقایم برگردند و مثل قدیم درکنار هم کارمان را شروع کنیم. می‌دانم همه می‌گویند، غیرممکن است ولی گاهی اوقات می‌شود از خدا انتظار معجزه داشت. حامد و مجتبی بچه‌های باوجدان و خوبی بودند. حقشان این نبود.»
آخرین سلفی
هنگام واردشدن به ساختمان مرگ، وصیتشان را کردند. آخرین عکس‌شان را هم گرفتند. شاید می‌دانستند که قرار است درچه جهنمی گرفتار شوند، شاید هم همه چیز برایشان یک شوخی بود، ولی هرچه بود، سعید نظری و رضا شفیعی از ایستگاه ١٣ آتش‌نشانی به آخرین مأموریتشان رفتند و زیر آوار ماندند. سهیل ازهمکاران این دونفر است. او می‌گوید: «سعید و رضا همسن هم بودند. هر دو ٢٧‌سال داشتند و عاشق کارشان بودند. آن روز ٩نفر از ایستگاه ما به محل حادثه اعزام شدند. حادثه تنها یک آتش‌سوزی بود که باید خاموش می‌شد. سعید و رضا هم درآن تیم ٩نفره حضور داشتند. آنها رفتند و وقتی به محل حادثه رسیدند، حتی آخرین عکس‌شان را هم گرفتند. شاید باور نکنید اما آنها وصیت هم کردند. به همکارانم و به ما گفتند که مراقب مادرشان باشیم. می‌گفتند از موتورمان هم مراقبت کنید. بعد از آن هم وارد عمل شدند تا آتش را خاموش کنند. درنهایت هم جان خود را دراین مأموریت از دست دادند و زیر آوار ماندند.»
دعا کنید
نام حسین حسین‌زاده هم در لیست جانفشان‌های حادثه تلخ ساختمان پلاسکو قرار دارد. آتش‌نشان جوانی که در ایستگاه ٦٠ آتش‌نشانی کار می‌کرد و به همراه تیم مأموران آتش‌نشانی به محل حادثه اعزام شده بود. او هم زیر آوار مانده و همکارانش امید به بازگشتش دارند. منشوری یکی از همکاران این ایستگاه می‌گوید: «ایستگاه ٦٠ در کوی زینبیه قرار دارد. روز حادثه با ما تماس گرفتند و گفتند که برای اطفای حریق تیم اعزام کنیم. از آنجایی که ایستگاه ما هم تیم نجات دارد و هم تیم اطفا، برای همین یک تیم بزرگ از ایستگاه ما به محل اعزام شد. حسین ٢٤‌سال داشت. مجرد بود و یک‌سالی می‌شد که به استخدام آتش‌نشانی درآمده بود. به کارش علاقه زیادی داشت. از نجات انسان‌ها و پایان‌دادن به حادثه‌ها لذت می‌برد. آن روز هم رفت و حالا زیر آوارها مانده است. برایش دعا کنید.»
قهرمان پرورش اندام کشور
قهرمان پرورش اندام کشور بود، اما کارش را دوست داشت. حتی فکرش را هم نمی‌کرد که این آخرین مأموریتش باشد. ناصر مهرورز در ایستگاه ٢٤ آتش‌نشانی کار می‌کرد و آن روز رفت و هیچ‌وقت بازنگشت. حسینی از همکارانش می‌گوید: «ناصر ٣٦‌سال داشت. ١٥سالی می‌شد که در آتش‌نشانی کار می‌کرد. آن روز همه را پیج کردند و بعد از گزارش این حادثه، ١٥ آتش‌نشان از ایستگاه ما به محل اعزام شدند. ناصر هم میان آنها بود. او رفت و دیگر بازنگشت. ناصر قهرمان پرورش اندام کشور بود و به ورزش هم علاقه زیادی داشت، اما همه ما را تنها گذاشت و الان برای سلامتی‌اش دعا می‌کنیم. زیر آوار مانده و ما نمی‌دانیم آن زیر چه اتفاقی برایش افتاده است.»
حسین در ساختمان جا ماند
حسین سلطانی هم در ایستگاه ١١٣ کار می‌کرد. آتش‌نشانی باسابقه که در لیست شهدای حادثه پلاسکو قرار گرفته است. او درمیان شعله‌های آتش جا ماند و همکارانش بعد از این‌که از مهلکه نجات پیدا کردند، متوجه نبود او شدند. حسین در آخرین مأموریتش قربانی شد و هنوز هم اطلاعی از او نیست. یکی از همکارانش در ایستگاه می‌گوید: «حسین ٣٣‌سال داشت. او یک دختر دارد و ١٢سالی می‌شد که در آتش‌نشانی کار می‌کرد. از‌ سال ٨٣ کارش را شروع کرده بود. آن روز به همراه ٩نفر از همکارانش به محل حادثه اعزام شدند. خیلی وحشتناک بود. درست بعد از ریزش ساختمان، ما به دنبال هم گشتیم تا ببینیم همه تیم صحیح و سالم هستند یا نه. اما ناگهان متوجه شدیم که حسین نیست. ٨نفر بودیم. به دنبال حسین گشتیم، اما متوجه شدیم که حسین در ساختمان جا مانده است. همکاران دیگرمان هم درساختمان بودند و هنگام ریزش توانسته بودند نجات پیدا کنند. خیلی سخت بود وقتی متوجه شدیم که حسین نیست. او رفت و ما همگی درحالی که شوکه شده بودیم، فقط اشک می‌ریختیم. هنوز هم باورمان نمی‌شود که حسین از میان‌مان رفته باشد. مرگ او را باور نکرده‌ایم و همچنان دست به دعا هستیم. شاید معجزه‌ای شود.»




انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب