روایت سردار سازندگی از امیرکبیر
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا از اعتماد، نویسنده «امیرکبیر» نیم قرن بعد از انتشار کتاب خود در سالروز قتل میرزا تقی خان دار فانی را وداع گفت تا ملت ایران در یک روز به سوگ امیر کبیر ایران و سردار سازندگی بنشینند.
آذر ماه همین امسال بود که اعضای هیات علمی پژوهشکده سازمان اسناد و کتابخانه ملی بههمراه مدیر و اعضای مدرسه دارالفنون با آیتالله هاشمی دیدار داشتند. به روایت غلامعلی رجایی وقتی از در اتاقشان برای این دیدار بیرون آمد کتابی را که به نام امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار در٥٠ سال قبل نوشتهاند زیر بغل داشت. ایشان در ابتدای صحبت و بحث خود در آن جلسه درباره میرزا تقیخان امیرکبیر، کتاب را باز کرد و از صفحاتی که انتخاب کرده بود، چند صفحه را با تانی و به دقت خواند. بخشهایی که خواند مربوط بود به اعزام سفیری از سوی امیرکبیر به اتریش تا معلمانی را برای رشتههایی که قرار بود در مدرسه تدریس شوند انتخاب کند و با خود به تهران بیاورد. علت انتخاب اتریش هم این بود که امیرکبیر نمیخواست سایه استعمار بریتانیا بر سر این مدرسه باشد.
او در ادامه خواند که امیر در آمدن معلمان اتریشی شتاب زیادی داشت و خواند که وقتی این سفیر قدری در کارش تعلل کرده بود، وی در نامههای متعددی علت تاخیر را سوال کرده و از او خواسته بود به سرعت کار انتخاب معلمها را تمام کند و به ایران برگردد. گروه معلمان اتریشی وقتی وارد تهران شد که امیرکبیر به دست شاه ٢٠ ساله خام و جوان- ناصرالدین شاه- از کار برکنار شده بود و صدراعظم بعدی، میرزا آقاخان نوری که برخلاف امیرکبیر دل در گرو حمایت انگلیسیها از خود داشت، بر سر کار بود. در تهران با این هیات در نخستین برخورد با سردی هرچه تمام رفتار و به آنها گفته شد کسی که شما را دعوت کرده دیگر بر سر کار نیست. هاشمی وقتی این عبارت را خواند که «وقتی این هیات وارد تهران شد دیگر امیرکبیر بر سر کار نبود و آن جمله را شنید» بارها بغض کرد و با بغض سخنش را ادامه داد تا رسید به این عبارت که یکی از معلمان گفته بود بله اگر امیرکبیر الان بر سر کار بود، با ما اینگونه رفتار نمیشد.
وقتی بغض هاشمی برای امیر کبیر ترکید
به تعبیر غلامعلی رجایی آیتالله هاشمی «درست مثل کسی که بلاتشبیه روضه حضرت سیدالشهدا علیهالسلام را از روی متن مقتل بخواند و بگرید، گریست. چنان گریست که نتوانست جلوی گریهاش را بگیرد. بنابراین یکی، دوبار دستمالهایی را از بشقاب جلوی میزی که معمولا جلویش گذاشته میشود برداشت و چندبار اشک گوشه دو چشم خود را با آنها پاک کرد و چون میدانست جمع فرهیخته دیدارکننده لابد از این اشک و رقت قلب وی در قرائت یک متن تاریخی متعجب شدهاند، با همان لحن بغضآلود درحالی که اشکهایش را پاک میکرد، گفت: نمیتوانم جلوی گریهام را بگیرم! وقتی هاشمی با لحنی بغضآلود اشکهایش را مدام پاک میکرد، به جمعیت حضار که با تعجب شاهد گریه و تاثر ایشان در مظلومیت جناب امیرکبیر بودند، نگریستم، باورشان نمیشد ایشان با یادآوری قطعهای از تاریخ ایران که حتما موارد بسیار تکاندهندهتری از آن هم وجود دارد، چنین متاثر شود. (روزنامه شرق – 30آذر 95)
اینک بر کارنامه سیاسی و اجرایی میرزا تقیخان امیرکبیر مرور میکنیم. صدارت امیرکبیر کمی بیش از سه سال دوام نداشت. کارشکنیهای حاسدان و احساس ترس ناصرالدین شاه جوان از قدرت گرفتن صدراعظم تاج بخش خیلی زود او را از مقام صدارت پایین کشاند و ماجرا حتی به اینجا ختم نشد، امیر را به جبر به باغ فین کاشان فرستادند و چهل روز پس از آن نیز او را کشتند. با این همه نام امیرکبیر در تاریخ معاصر ایران به عنوان مثال اعلای شکلی خاص از توسعه در نظر گرفته شد و بر اساس آن یک «الگوی آرمانی» (ideal type) برساخته شد؛ الگویی که بعدا با عناوینی چون اصلاحات از بالا یا تجدد آمرانه یا در تعابیری منفیتر، دیکتاتوری مصلحانه از آن یاد شد. براساس همین الگوسازی بود که بعدا این شکل از نوسازی (modernization) از جنبههای متفاوتی مورد نقد و سنجش قرار گرفت. مساله اساسی اما آن است که تا چه میزان این الگوسازی (تیپولوژی) بر اساس ضوابط تاریخنگارانه صورت گرفت و تا چه اندازه بر اساس نیازهای زمانه و ضرورتهایی بود که این تاریخ نگاران در شرایط سیاسی و تاریخی خود احساس میکردند؟ مساله مهمتر آنکه تا چه میزان الگوسازی مذکور با یکدست کردن وقایع تاریخی و رویکرد گزینشی به منابع تاریخی کوشید روایتی متناسب با الگوی برساخته خود ارایه دهد و چه نیروها و جریانهای تاریخیای در این روایتگری مغفول واقع شدند یا تعمدا کنار گذاشته شدند؟ بهتر است پیش از پرداختن به این سوالها، به این پرسش بپردازیم که اساسا این الگوی تجدد آمرانه یا اصلاحات از بالا چیست؟ تا شاید در پرتو این پاسخ و ایضاح مختصر اقداماتی که امیرکبیر کوشید در عصر ناصری با توجه به شرایط زمانه تحقق بخشد، بتوانیم به مقایسه دست بزنیم.
تجدد به مثابه فرآیند
جامعهشناسان و نظریهپردازان علوم اجتماعی بحثهای متفاوتی درباره فرآیند تجدد (modernization) صورت دادهاند. بحث اساسیتر شاید این باشد که اساسا خود تجدد (modernity) چیست؟ پاسخهای متفاوتی به این پرسش میتوان داد، یک پاسخ شایع تجدد را تجربهای با رنگ و بوهای متفاوت متاثر از زمینهها و شرایط تاریخی و جغرافیای متفاوت معرفی میکند که در هر صورت میتوان عناصر مقومی (constituent) برای آن بر شمرد، مثل فردگرایی، سوژه محوری، برابری حقوقی انسانها، عرفی باوری، انسان باوری، عقل گرایی و... از این منظر گفته میشود تجدد به لحاظ تاریخی تجربهای است که نخست در جهان موسوم به غرب رخ داده است، اگرچه این پیشگامی به معنای نفی امکان آن در دیگر نقاط جهان و سایر جوامع جهان نیست. گو اینکه بسیاری از عناصر مقوم مذکور در بسیاری از فرهنگها و تمدنهای جهان تا پیش از این یا همزمان با این تجربه، وجود داشتهاند. اما تقارن این عناصر یا کمینهای از آنها در یک برهه تاریخی به امر یکهای منجر شده که تجدد غربی خوانده میشود. بر اساس همین داوری فرآیند تجدد اولا یکسویه و ثانیا تکعاملی نیست و در نتیجه و ثالثا فرآیند تجدد رویدادی دفعی و به یکباره نیست، بلکه فرآیند تجدد اولا فراشدی چند بعدی و ثانیا در نتیجه علل و عوامل گوناگونی است که در نتیجه تقارن خودبخودی (arbitrary) آنها به وقوع میپیوندد، به همین خاطر فرآیندی (process) تدریجی و گام به گام است که در بیشتر موارد ناشی از تصادف یا تقارن شرایطی است که همیشه نیز تحت اختیار انسانها و گروههای انسانی نیست. این سخن صد البته به معنای انکار نقش آفرینی آگاهانه و عامدانه نیروهای تجددخواه و مخالفان تجددستیز ایشان نیست. مساله بر سر این است که نقش این دو عامل را نیز باید در کنار سایر عوامل مثل شرایط جغرافیایی، تاریخی، داخلی و خارجی سنجید.
تجدد آمرانه
ایده تجدد آمرانه دقیقا در تایید همین نگاه و به مثابه برابر نهاد آن معرفی میشود؛ به عبارت بهتر تجدد آمرانه چنان که از عنوان آن نیز بر میآید، کوششی عامدانه و آگاهانه از سوی قدرت یا قدرتهایی است که نیرو و توان امر و نهی دارند و با این نیرو و توان میکوشند عناصر مقوم تجدد را در جامعهای که فاقد همه یا بعضی از این عناصر است، تحقق بخشند. از آنجا که ایجاد تحولی چنان عظیم و همه جانبه در یک جامعه از سوی یک یا چند گروه اجتماعی نیازمند نیروی قاهره قدرتمندی است، در نگاه مذکور معمولا این دولتها هستند که کارگزار تجدد آمرانه تلقی میشوند، چرا که بهطور مفروض در میان سایر گروههای اجتماعی بیشترین امکانات به کارگیری منابع و زور را بر عهده دارند. به همین خاطر معمولا حاکمان یا دولتها موصوف به وصف تجدد آمرانه میشوند.
بر این اساس دولتهای کارگزار تجدد آمرانه، دولتهای قدرتمندی (و احیانا مطلقهای) هستند که میکوشند عناصری از تجدد را به شکل دستوری و دفعی و مدت زمانهای کوتاه در جامعه برپا دارند. به همین خاطر برای مثال دست به نهادسازی میزنند، قانون مینویسند، به توسعه عمرانی و آبادانی مبادرت میورزند و میکوشند خود را به ابزار و تجهیزات نظامی مدرن مجهز کنند و دولتی مقتدر برسازند. نکته مهم در این شکل از تجددخواهی اما گزینشی بودن آن است. به عبارت روشنتر تقریبا همه صاحبنظران متفق القولند که تجدد دستکم دو رویه اساسی دارد، همچنان که ساختار سیاسی متناسب با عناصر مقوم تجدد یعنی ملت-دولت (nation-state) دو سویه دارد؛ مردم و حاکمیت. یعنی در فرآیند مذکور تجدد همچنان که دولت قدرتمند میشود، مردم نیز قوی میشوند، این پیامدی است که خواه ناخواه با اقتدارطلبی دولتهای کارگزار تجدد آمرانه دچار تقابل میشود. به همین خاطر است که نظریهپردازان تجدد آمرانه معتقدند دولتهای کارگزار این شکل از تجدد میکوشند به صورتی گزینشی تنها عناصری از تجدد را که به اقتدار دولت یاری میرساند، بر گزینند. اینکه تا چه حد در این کوشش موفق هستند یا اینکه تا چه میزان میتوانند از پیامدهای نوسازی به نفع تجدد جلوگیری کنند، بحث دیگری است.
امیرکبیر در دورانش
میرزا تقی خان امیرکبیر، سیاستمدار برجسته ایرانی با سابقه فعالیت سیاسی در مقام سفارت ایران و بهرهگیری از تجربه سیاستمداران پیش از خودش یعنی عباس میرزا ولیعهد، وزیر برجستهاش میرزا بزرگ قائم مقام و پسر او قائممقام دوم در پی نزاعی که بر سر جانشینی محمدشاه قاجار در گرفت، سه روز بعد از رسیدن خبر مرگ محمد شاه به تبریز یعنی در روز چهارشنبه چهاردهم شوال 1264 قمری ناصرالدین میرزا را در این شهر به مقام سلطنت نشانید و او به ناصرالدین میرزا معروف شد. شاه جدید دراین زمان هفده سال و هشت ماه بود، در حالی که امیر سیاستمدار مجرب و مقتدری چهل ساله است. با همین اقتدار و توانایی است که امیر میتواند بحران همیشگی جانشینی در تاریخ ایران را به سادگی حل و فصل کند و شاه و ملازمان او را به صحت و سلامت از تبریز به تهران منتقل کند و بر تخت شاهی بنشاند. از این زمان به بعد دوره صدارت کوتاه ولی مشهور امیر با اقداماتی که کمابیش همه از آن آگاه هستند، آغاز میشود. نخستین گام برقراری انتظامی در امور است. سرکوب شورشهایی که در گوشه و کنار ممالک محروسه رخ داده و از میان برداشتن مدعیان سلطنت و راضی کردن صاحب منصبان پیشین از مهمترین اقدامات اولیه امیر است. ازدواج با عزهالدوله خواهر تنی شاه اقدام مهم دیگری است که در راستای تحکیم جایگاه امیر صورت میگیرد. در همین حین امیر که سخت مشغول دفع فتنه سالار در خراسان و اصلاح خزانه دولتی و استقرار نظم و امنیت در سراسر کشور است، با شورش افواج آذربایجانی مقیم طهران مواجه میشود که به تفصیلی که در تاریخ آمده آن را سرکوب میکند. فتنه سالار مهمترین واقعه داخلی کشور در سالهای آغازین ناصرالدین شاه در خراسان است که با جلادت و کفایت امیرکبیر برچیده میشود. بسط قدرت مرکزی تا مرز سند، فرمانبردار کردن سرکردگان محلی، دفع فتنه آقاخان محلاتی از دیگر اقدامات امیرکبیر در برقراری امنیت داخلی است. در کنار این اقدامات باید از اصلاحات سیاسی و اجتماعی امیر نیز یاد کرد، جلوگیری از تنزل ارزش پول، برقراری نظام مالیاتی، تجدید نظر در بهای زمین مزروع از اقداماتی بود که در این دوره در حوزه مالیه و خزانه صورت گرفت. در دوره کوتاه امیر همچنین اصلاحات مهمی در زمینه تشکیلات نظامی، تاسیس کارخانههای اسلحهسازی، اصطلاح دیوان عدالت و اصلاح امور شهری مثل آبله کوبی همگانی، تاسیس نخستین مریضخانه دولتی، تعلیم و تربیت پزشکان، جمعآوری گدایان و بیماران، حفر نهر کرج و قرار تقسیم آب تهران، ایجاد قانون چاپارخانه صورت گرفت، ایجاد دستگاه خبررسانی و به خدمت گرفتن جاسوسانی در سفارتخانههای خارجی از اقدامات امنیتی دولت امیرکبیر بود. در حوزه فرهنگ و دانش اقدامات مهم امیر در تاسیس دارالفنون، تاسیس روزنامه وقایع اتفاقیه و ایجاد هیات مترجمان دولتی مشهور است. سیاستهای اقتصادی امیر در ایجاد صنعت ملی و حمایت از صنعتگران و برخورد با استعمار خارجی نیز قابل ذکرند. سیاست خارجی امیر در جلوگیری از گسترش نفوذ روس و جلوگیری از بسط نفوذ انگلیس در جنوب کشور و احیای استقلال ایران و ایجاد رابطهای متوازن و مقتدر با دولتهای غربی مثل فرانسه، اتریش و عثمانی از برجستهترین و مهمترین جنبههای اصلاحات امیرکبیر است. اینها تنها بخش کوچکی از اقدامات و اصلاحاتی است که در دوران بسیار کوتاه مدت صدارت امیرکبیر رخ داد. اگرچه چنان که ذکر شد، سعایت بدخواهان، نگرانی شاه جوان از قدرت گرفتن صدراعظم تاجبخش و کارشکنیهای نیروهای خارجی در نهایت موجب برکناری و نهایتا قتل امیر در فین کاشان شد.
آیا اقدامات امیرکبیر از نوع تجدد آمرانه بود؟
چنان که اشاره شد، کارگزار تجدد آمرانه دولت مقتدری است که آگاهانه و عامدانه به هدف دستیابی به ویژگیهای مثبت یک دولت مقتدر دست به اقداماتی اصلاحی میزند. در پیشبرد این هدف نیروهای مختلف حاضر در نهاد قدرت داوطلبانه یا به زور حاکم مقتدر همراه میشوند و معمولا این حرکت با همراهی بخشهایی از نخبگان در جامعه مدنی نیز همراه است، چنان که در دوره پهلوی اول شاهد همراهی گسترده نیروهایی از منورالفکران و نخبگان فکری و سیاسی شهرنشین با اقدامات دولت بودیم. امیرکبیر اما به شکل استثنایی در پیشبرد اصلاحات تنها بود، گو اینکه او به رغم جایگاه استثنایی امیرنظامی در زمانهاش، همچنان در بالاترین جایگاه سیاسی کشور قرار نداشت و به لحاظ صوری شاه فراتر از او قرار میگرفت و همین امر موجب میشد که مخالفانی که به نحوی از انحا از اصلاحات امیر متضرر میشوند، در جهت تضعیف او بکوشند. بر این اساس اگرچه فریدون آدمیت در تحقیق سترگی که درباره امیرکبیر نگاشته بر این تعبیر واتسون که ماهیت حکومت امیر را نمونهای از «استبداد منور» میخواند، صحه میگذارد، اما هم او محور اندیشههای امیر را اصلاح و ترقی میخواند و با بررسی مفهوم «خیال کنسطیطوسیون» امیر عناصر اصلی دولت منتظم او را چنین برمیشمرد: «اول تعدیل سلطنت مطلقه، دوم توزیع قدرت در دستگاه صدارت از طریق ایجاد وزارتخانههای مختلف، سوم اجرای حقوق ثابته چون امنیت جان و مال افراد، خواه رعیت خواه وزیر. » به باور آدمیت جوهر نظام میرزا تقی خانی، قانون و عدالت بود. «در دستورهای امیر به حکام بارها خواندیم که منتهای اهتمام را در اجرای حقوق ثابته... و آسودگی مردم خواهید نمود.» آن شیوه حکمرانی دلالت میکرد بر نفی استبداد و سنت مالکالرقابی در نظام مطلقه شرقی. در تایید، آن وزیرمختار انگلیس نیز به امیر مینویسد: «دوستدار خود میداند که منظور باطنی آن جناب است که قواعد نیک مردم ایران را ترقی دهند و قواعد ظلم و تعدی و اجحاف را از میان آنها و حکام بر طرف سازند.» آدمیت نتیجه میگیرد: «تردیدی نیست که در تفکر سیاسی او، حقوق ثابته مردم از عناصر اصلی هر کنسطیطوسیون و هر نوع دولت منتظمی است». اگر این توصیفات درست باشد، میتوانیم نتیجه بگیریم که اصلاحات امیرکبیر بر خلاف الگوی آرمانی تجدد آمرانه تنها بر سویههای سختافزاری تجدد که به کار مقتدر کردن دولت میآید، تاکید نشده است. اتفاقا امیرکبیر در فرآیند ملت-دولتسازی که از ضروریات فرآیند تجدد است، بر عنصر مردم تاکید دارد و خیال کنسطیطوسیون او نیز چیزی جز مشروط کردن قدرت مستبدانه نیست. گو اینکه در توصیفی که از اصلاحات امیرکبیر شد، شاهد جنبههای مختلفی چون دانش و فرهنگ، اقتصاد، سیاست داخلی، سیاست خارجی و اصلاحات نظامی بودیم. اما اگر میبینیم که اصلاحات امیر از بالاصورت میگیرد، لاجرم به دلیل اقتضای زمانه است. در جامعهای که هنوز نخبگان جامعه مدنی در آن تا آن حد قدرتمند (به لحاظ فرهنگی، اقتصادی و سیاسی) نشدهاند که بتوانند بخشی از بار تحولات اقتصادی را به دوش بکشند، ناگزیر سیاستمدار مصلح چارهای جز اقدامات یکسویه ندارد. البته «زمانه امان نداد که میرزا تقی خان اندیشه خود را در تاسیس دولت منتظم به اجرا در آورد. به قول خودش «مجالم ندادند» اما اینکه گفته بود منتظر موقع بودم، بدان معنی است که در پیش بردن نقشهاش مصمم و امیدوار بوده است».
انتهای پیام/