مردم کشورمان چقدر کتاب نمیخوانند؟!
مردم ما کتابخوان نیستند! این را همه میگویند؛ مولف، ناشر، موزع، کتابفروش، کارشناس نشر و... اولین گواه بر این مدعا هم بازار ضعیف کتاب، انبارهای لبریز از کتاب و قفسههای خاک خورده کتاب در کتابخانهها و کتابفروشیها است. اما از آنجایی که از یک طرف، نظارتی بر صحت درج شمارگان کتاب در شناسنامههای مربوطه نیست و از طرف دیگر، سیستم مشخص و دقیقی برای سنجش و ثبت آمار فروش در کشور وجود ندارد، عمق این ادعا، آنطور که باید و شاید قابل اثبات نیست.
درست است که در چنین شرایطی، نمیتوان ارزیابی درستی بر صنعت نشر کشور داشت و این معضل، تا حد زیادی مانع از رسیدن به یک جمعبندی درست و منتهی به راهکارهای مبتنی بر عملگرایی میشود،. درست است که بهجز کاهش میل به مطالعه در جامعه، نارساییهای مختلف دیگری در وضعیت بازار کتاب دخیل هستند که پرداختن به آنها نیازمند بررسی عملکرد و کارآمدی تمام حلقههای نشر –از مولف و ناشر گرفته تا مجاری اخذ مجوز، چاپ، توزیع، فروش و...- اما با تمام این احوالات، حرف همان است که بود: «مردم کتابخوان نیستند»؛ چراکه اگر در کشور ما سرانه مطالعه و میل به کتابخوانی در حد مقبول وجود داشت، قطعِ یقین حال و روز این صنعت بحران زده، بهتر از اینها بود.
مطالعه آماری و جمعیتشناسی، لازمه رسیدن به شاخصههای درست در بررسی وضعیت مطالعه در جامعه ما است اما بحران، تا حدی ملموس است که از هر منظری، میتوان به سازوکار خللپذیر صنعت نشر کشور پرداخت. مطابق با آمارهای رسمی، کشور ایران در سال گذشته (سال 1394) حدود 78 میلیون و 500 هزار نفر جمعیت داشته است؛ عددی که برای رسیدن به سالانه مطالعه، باید ساعات مطالعه مردم ایران در این سال را بر آن تقسیم کرد و طبیعتا از آنجایی که عدد دقیقی و نزدیک به واقعیتی از سالانه مطالعه مردم وجود ندارد، این کار ما را به نتیجه روشنی نمیرساند. اما در این شرایط، خوب است مسیرهای آماری دیگری را بپیماییم که دستِ کم ما را به نتیجهای بهتر و واقعیتری نزدیک کند.
مطابق با اعلام رسمی مسئولان وزارت آموزش عالی، در سال گذشته تعداد دانشجویان کشور حدودا 4 و نیم میلیون نفر بوده است. مسئولان وزارت آموزش و پرورش هم از تحصیل 13 میلیون و 500 هزار دانشآموز در سال 94 خبر دادهاند که مجموع این اعداد، ما را به عدد تقریبی 18 میلیون دانشجو و دانشآموز میرساند.
از طرف دیگر، آمارهایی که خانه کتاب از وضعیت نشر کشور در سال 94 ارائه کرده، گواه آن است که در این سال بالغ بر 50 هزار عنوان کتاب چاپ اولی و 81 هزار نوبت چاپی (اعم از چاپ اولی و تجدید چاپی) در کشور ما به انتشار رسیده است. آنطور که از آمارها و اظهارات مسئولان مربوطه مکشوف شد، متوسط شمارگان کتاب در سال گذشته، کمتر از 2 هزار نسخه بوده است که با فرضِ همان 2 هزار نسخه برای هر جلد، تعداد مجلدهای چاپ اولی در سال 94، تقریبا 99 میلیون و 500 هزار نسخه و تعداد مجلدهای کل نوبتهای چاپی در این سال، 162 میلیون و 600 هزار نسخه بوده است.
میدانیم که مطالعه کتاب، الزاما به محدوده سنی خاصی محدود نمیشود اما این انتظار که دانشجویان و دانشآموزان، باید با کتاب و مطالعه مأنوس باشند نیز، انتظار درست و بهجایی است. بنابراین توجه به میزان مطالعه این قشر، خالی از لطف نیست. براین اساس؛ با چند محاسبه مختصر به این نتیجه میرسیم که اگر دانشجویان و دانشآموزان کشور در سال 94، هر کدامشان به طور متوسط 6 کتاب چاپ اولی (رقم محاسباتی 5 و نیم است) میخواندند، تمام نسخههای کتابهای چاپ اولی که سال گذشته منتشر شد را خوانده بودند. همچنین اگر آنها در این سال، به طور متوسط 9 کتاب میخواندند، تمام نسخههای نوبتهای چاپی (یعنی تمام ماحصل کار ناشران) را خوانده بودند. حالا سوال این است که آیا انتظار مطالعه 6 یا 9 کتاب در سال، برای دانشجویان و دانشآموزان، انتظار بالایی است؟
محاسبات انجام شده، البته متقن نیستند چراکه مطالعه کتاب، تنها محدود به کتابهایی که در یک سال مشخص منتشر میشوند نیست و اینکه حتما برای مطالعه، نباید کتاب را خریداری کرد؛ بلکه از کتابخانهها نیز میتوان بهره برد. اما با این وجود و در شرایطی که ضعف آمار درست و دقیق، راه را بر بررسی و ارزیابی صنعت و بازار کتاب میبندد، شاید بشود از طریق محاسباتی اینچنینی، بیشتر از قبل عمل فاجعه را درک کرد. این را هم از یاد نبریم که مطالعه، تنها محدود به قشر دانشجو و دانشآموز نیست و با تعمیمی انتظارات از کل جامعه، بیش از قبل میتوان به معضل کتاب و کتابخوانی در کشورمان پی برد.
* خبرنگار فرهنگی آنا
انتهای پیام/