دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

نرگس آبیار: فیلم‌ ‌های مروج خشونت ‌در جامعه ما بهتر دیده می‌شوند

نرگس آبیار کارگردان، مهران احمدی بازیگر، سجاد پهلوان‌زاده تدوینگر و محمدحسین قاسمی تهیه‌کننده «نفس» در یک نشست صمیمی و البته پرسر و صدا، از این فیلم حرف زدند و در این گپ و گفت، دو ساعت از روزهای شکل‌گیری «نفس» گفتند.
کد خبر : 141382

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا به نقل از اعتماد، در این میان وضعیت سینما و سیاست‌های حاکم بر آن هم از دید این سینماگران نادیده نماند. در این گفت‌وگو قاسمی ترجیح داد کمتر حرف بزند و بیشتر شنونده باشد.



بعد از تجربه کارگردانی «شیار 143»، چقدر تجربه فیلمسازی برای‌تان دشوار بود؟
نرگس آبیار: راستش همه‌چیز مثل قبل بود. قرار نیست ساخت یک فیلم روند آینده کاری من را مشخص کند. تصمیمم این بوده همیشه کار خودم را انجام بدهم در نتیجه سوژه بعدی‌ام فیلمی بود که فضایی متفاوت از «شیار 143» داشت. فیلمی پر از فانتزی. در واقع از آنجایی که قرار است مدام تجربه‌های جدیدی داشته باشم، اتفاقی که برای فیلم‌های قبلی‌ام می‌افتد، نمی‌تواند تعیین‌کننده مسیر آینده‌ام باشد.
جایی گفته بودید فیلم «نفس» ادای دینی به ادبیات است. اصولا چقدر دنبال ادا کردن دین‌تان به موضوعات مختلف هستید؟ موضوعاتی نظیر انقلاب و دفاع مقدس و چقدر در فیلمسازی دغدغه‌های‌تان را دنبال می‌کنید؟
آبیار: راستش هیچ‌وقت دنبال ادای دین نیستم. خود به خود در کارهایم ادای دینی صورت می‌گیرد و این مساله ممکن است از ناخودآگاهم بیاید. یعنی پیش از اینکه اتفاق بیفتد، تصمیمی درباره‌اش نگرفتم. در فیلم «نفس» هم این اتفاق افتاد. به هر حال، از آنجایی که کاراکتر فیلم دنبال جست‌وجو، دانایی و آگاهی است و مدام در مواجهه با کتاب قرار می‌گیرد، ادای دین به ادبیات اتفاق می‌افتد. در نهایت این آگاهی باعث رنج او می‌شود.
‌ و نقش پر رنگ ادبیات و کتاب در فیلم باعث شد در تدوین، دل‌تان نیاید خیلی صحنه‌ها را کنار بگذارید؟! به هر حال در ادبیات جزییات بیشتر مورد استفاده قرار می‌گیرند و...
آبیار: اگر منظورتان قضاوت‌هایی است که در جشنواره فیلم فجر درباره مدت زمان فیلم اتفاق افتاد، باید بگویم جشنواره ملاک خوبی برای نظر دادن درباره زمان فیلم نیست. فیلم‌ها برای اهالی رسانه و مطبوعات از صبح تا شب پشت سر هم به نمایش درمی‌آیند و به نظرم جشنواره ملاک خوبی برای نظر دادن درباره فیلم‌ها هم نیست. من پیش از جشنواره نسخه 140 دقیقه‌ای فیلم را در دفتر به خیلی‌ها نشان دادم اما در جشنواره فجر فیلم را کوتاه کردم و نسخه 120 دقیقه‌ای ارایه کردم.
‌ پس چرا برای اکران، نسخه 108 دقیقه‌ای را در اختیار سینمادارها قرار دادید؟
آبیار: اگر الان مدت زمانی فیلم را کوتاه‌تر کردم صرفا به دلیل زمان‌بندی سینماها این کار را کردم. چون تمایل بیشتری دارند فیلم را کوتاه‌تر نمایش دهند وگرنه اعتقاد ندارم فیلم خسته‌کننده است. حالا هم که زمان فیلم کوتاه‌تر شده ممکن است برای بعضی‌ها طولانی به نظر برسد اما من نسخه 140 دقیقه‌ای فیلم را برای عوام نمایش دادم و خسته شان نکرد.
‌ به هر حال شما از نسخه اولیه تا اکران 32 دقیقه از فیلم را درآوردید و ظاهرا هم خللی به آن وارد نشده است!
آبیار: ببینید! فیلم خیلی بر اساس رمان ساخته شده است. تازه ما خیلی از جزییات رمان را نادیده گرفتیم اما از آنچه به موضوع اصلی ما یعنی دنیای دختربچه فیلم کمک می‌کرد، پلان‌های بیشتری گرفتیم. ما نیاز داشتیم به گرفتن تصاویر و ساخت انیمیشن‌هایی که دنیای فانتزی این دختر را بیشتر نشان می‌دهد. این داستان‌های فرعی دنیای کاراکتر اصلی فیلم را پررنگ‌تر می‌کرد و در نهایت حذف آن مشکلی به وجود نیاورد. در تمام فیلم‌هایی که نریشن برای آن دارید، می‌توانید نریشن را جایگزین تصاویر حذف شده کنید. این را هم بگویم برای ارایه «نفس» به شبکه نمایش خانگی، همان نسخه 140 دقیقه را آماده می‌کنیم.
سجاد پهلوان زاده: فیلم «نفس» را می‌شود 60، 70، یا 80 دقیقه کرد و هیچ اتفاق خاصی هم نمی‌افتد. چون فیلم، فیلم پیرنگ‌هاست. هر کدام از این پیرنگ‌ها اگر حذف شوند چیزی از فهم فیلم کم نمی‌شود. اما یک مساله‌ای اینجا مغفول می‌ماند و آن هم این است که در ایران ممکن است بگویند همان نسخه 70 دقیقه‌ای هم طولانی است. چیزی که در حال حاضر در سینمای ایران روی بورس است این است که فیلم‌ها سکانس به سکانس قصه را جلو ببرند. اما این همه سینما نیست. این هم جزیی از سینماست که دوست‌داشتنی است. کسی که فیلم را دوست داشته باشد، برایش فرقی نمی‌کند، چند دقیقه‌ای باشد. او نسخه 120 دقیقه‌ای را هم می‌بیند. کسی هم که با فیلم مشکل دارد، نسخه 30 دقیقه‌ای آن را هم نمی‌تواند ببیند. کارگردانی اندیشه‌اش را پیاده می‌کند و زمان فیلم هم یک چیز قراردادی نیست. آن اندیشه در 110 دقیقه ممکن است پیاده شود.
آبیار: شما فیلمی مثل «سینماپارادیزو» را هم90 دقیقه کنید قابل فهم است اما روح کلی کار می‌طلبد خرده روایت‌ها در فیلم باشد. در این رابطه من به هیچ قانونی پایبند نیستم و می‌گویم فیلمی که تاثیرگذار باشد، کار خودش را انجام می‌دهد.
‌ می‌خواهید بگویید به قواعد و اصول اینچنینی اعتقاد ندارید؟
آبیار: ببینید، در سینمای ما این مساله دارد جا می‌افتد که همه فیلم‌ها باید یک شکل باشند، در فلان بخش اوج بگیرند و در فلان قسمت فرود داشته باشند، این همان قوانین کلاسیکی است که برای فیلمنامه‌ها در نظر می‌گیرند اما مساله اینجاست که ما کجای کار هستیم و خودمان چه نوآوری و خلاقیتی داریم؟ ما چه ساختار شکنی خواهیم کرد؟ سینمای ما در حال حاضر بیشتر سراغ فیلم‌های امتحان پس داده می‌رود، به همین خاطر است که سال‌هاست خلاقیت و ساختارشکنی در فضای سینما نداریم.
‌ بعضی وقت‌ها هم کارگردان و سازنده فیلم ساختار شکنی می‌کند صرفا برای اینکه متفاوت باشد! ساختار شکنی شما در «نفس» هم در این دسته‌بندی قرار می‌گیرد یا فضای فیلم آن را می‌طلبید؟
آبیار: این خلاقیت آنقدر باید با فضای فیلم چفت باشد که فضای فیلم آن را بطلبد. من در «نفس» تخیل کودکانه دارم، به همین خاطر سراغ نقاشی و انیمیشن می‌روم. تخیلی که انتخاب می‌کنم فضای کودکانه‌ای دارد و همین باعث می‌شود این فضا از فیلم بیرون نزند و مخاطب را آزار ندهد. مخاطب چنین فضایی را باور می‌کند.
‌ با این نگاهی که به سینما دارید، نگران نیستید در یک قالب و به عنوان کارگردان صاحب سبک تعریف نشوید؟
من اگر پنج فیلم دیگر بسازم و در مجموع بگویند فلانی کارگردان صاحب سبکی است، به نظرم ضرر کرده‌ام. این حرف یعنی فیلم هایم شبیه یکدیگر و فرم شان یکی است. در حالی که هر موضوعی فرم خاص خودش را می‌طلبد.
‌ یعنی «نفس» هیچ شباهتی با «شیار 143» ندارد؟
آبیار: به جز جنس بازی‌ها و موضوع رئالیستی دو اثر، چه شباهت دیگری می‌توان بین این دو فیلم پیدا کرد؟ من اگر موضوع جدیدی دارم باید بگردم و فرم خاص خودش را پیدا کنم. اما اگر بخواهیم مدام مثل شیوه‌های امتحان پس داده و آنچه منتقدان و مردم تا امروز از آن استقبال کرده‌اند بسازیم، همیشه درجا می‌زنیم. همین چیزی که هستیم و هیچ اتفاق خاصی در سینمای ما نمی‌افتد.
‌ فیلمنامه «نفس» چقدر با تصویری که از دهه 50 داشتید منطبق بود؟ اصلا بنا بود تصویر نزدیک به واقعیت از دهه 50 در این فیلم به نمایش دربیاید؟
مهران احمدی: همه ما نوستالژی‌های مشترکی از آن دهه داریم. بیشتر این نوستالژی‌ها برای ما به دهه 60 مربوط می‌شود. آن دوران یکسری اتفاقات و وقایعی رخ داده که حس مشترکی ایجاد می‌کند. البته جغرافیایی که من و خانم آبیار در آن روزها تجربه کردیم، با هم متفاوت بود با این همه مشترکات آن فصل از زندگی مان زیاد است. یکی از مسائل مهم در فرآیند انتخاب برای من، همین نوستالژی‌هایی بود که شما از آن حرف می‌زنید. چیزهایی که ما را قلقلک می‌دهد. به همین خاطر همان موقع که فیلمنامه را دستم گرفتم تا آخر آن را خواندم. البته همان جا حس کردم «نفس» از یک فیلم بلند، بلندتر است. جرات نکردم این حرف را همان موقع به خانم آبیار بگویم (می‌خندد) به دستیارش گفتم این فیلم زیاد است. گفت بد است؟ گفتم نه. با اینکه در کل داستان هیجان و تعلیق آنچنانی نداشت.
‌ خب داستان بدون تعلیق و هیجان از جذابیت یک اثر کم نمی‌کند؟
احمدی: یکی از ویژگی‌های فیلمنامه «نفس» این بود که شما دنبال داستان ثابتی که قهرمان و ضد‌قهرمان و آنتاگونیست و پروتوگونیست داشته باشد، نمی‌روید. شما ترغیب می‌شوید داستانی را دنبال کنید که بدانید در دهه 50 چه بر سر یک دختربچه و عقایدش آمده و دیدگاه او نسبت به محیط اطرافش چگونه است. به نظرم این نقطه عطف داستان است. این همان ساختارشکنی‌ای است که خانم آبیار از آن حرف می‌زند. من این فیلم را با «مالنا» مقایسه کردم و به خانم آبیار هم گفتم. البته این قیاس مع‌الفارق است چون آن فیلم در یک جو و جغرافیای خاصی ساخته شده است. رمان «بادبادک باز» خالد حسینی هم شباهت‌هایی با «نفس» دارد. هر چند که فیلم «بادبادک باز» به اندازه رمانش خوب نبود اما معتقدم رمان «نفس» نسخه کامل شده فیلمنامه‌اش بود. با همه اینها فکر می‌کنم ماحصل فیلم از فیلمنامه زنده‌تر و قابل درک‌تر درآمد.
‌ آقای احمدی بازی کردن در «نفس» برای شما مثل تیغ دو لبه بود. اگر خوب از عهده آن برمی‌آمدید که خیلی خوب بود اما اگر نمی‌توانستید این تیپ را به درستی بازی کنید، قطعا تجربه ناموفقی در کارنامه کاری‌تان محسوب می‌شد. حالا سر و کله زدن با بچه‌ها را هم به این وضعیت اضافه کنید!
احمدی: در مورد بچه‌ها که حرف زیادی برای گفتن ندارم. (می خندد) به نظرم دلایل محکمی می‌خواهد که دوباره قانع شوم در فیلمی با حضور چند بچه کنار هم بازی کنم. (می خندد)
‌ پس از همین حالا این فیلمنامه‌ها را کنار گذاشتید؟
احمدی: تقریبا مطمئنم (می خندد.) البته اینها شوخی است، به هر حال هر نقشی ویژگی‌های خاص خودش را دارد. در مورد ریسک‌پذیری هم باید بگویم یادم نمی‌آید در فیلمی بازی کرده باشم که تجربه جدید برایم به حساب نیاید. در هیچ نقشی حس اکسپریمنتال و هنرجو بودنم را از دست نمی‌دهم. اصلا مگر می‌شود این حس را در نقشی نداشته باشی؟
‌ گریمی که در «نفس» داشتید حسی از دهه 50 را برای‌تان تداعی می‌کرد؟ اصلا به این گریم حسی داشتید؟
احمدی: خانم آبیار و آقای میرکیانی باید در این‌باره توضیح دهند، چون من وظیفه‌ام بود با این گریم بازی کنم.
این گریم سال 56 خیلی مرسوم بود. اکثر آدم‌ها در آن سال‌ها همین‌طور بودند. این گریم دقیقا برگرفته از پدر خانم آبیار است. اما نمی‌دانم از میان 50 خصوصیت برجسته و بارز این شخصیت در این فیلم، چرا همین گریم که به مذاق خیلی‌ها خوش نیامده به یکباره پر رنگ می‌شود؟ چطور این گریم تبدیل می‌شود به نقطه ضعف؟
‌ کی گفته این گریم نقطه ضعف است؟
احمدی: پس چرا مدام درباره‌اش از من سوال می‌پرسند؟
‌ خب سوال است و سوال را هم باید پرسید!
احمدی: من فکر می‌کنم این همه پرسش دلیل دیگری دارد! مثلا ما برهنه که جلوی دوربین نیامدیم که ایراد بگیرند! من با یک مویی در فیلمی حاضر شدم که در دوره‌ای از تاریخ این مملکت شاخصه بوده است. هر کسی می‌خواست بگوید من خوش‌تیپم موهایش را همین مدلی می‌کرد. من یادم است دهه 60 کاکل‌هایی می‌گذاشتند همراه پشت مویی. شلوار‌های پیله‌دار آن دوره را که یادمان نرفته؟ تازه ما شانس آوردیم که لباس پوشیدن آدم‌ها این روزها خیلی شبیه دهه 50 شده است.
‌ فکر می‌کنید به اندازه‌ای که برای بازی در این نقش زحمت کشیدید، دیده نشدید؟ اینکه می‌گویید از بین این همه ویژگی برجسته و بارز فقط همین گریم به چشم می‌آید.
احمدی: من یک روز سر فیلمبرداری «نفس» به خانم آبیار گفتم دیگر بهتر از این بلد نیستم بازی کنم. از نقشی که هیچ جایی برای احساسات غلوشده ندارد و نقش آرامی است که در سطح و لایه رویی حرکت می‌کند، نمی‌توانم چیز بیشتری دربیاورم. ممکن است درونش احساساتی وجود داشته باشد اما درونش را بیرون نمی‌ریزد. خیلی‌ها با همان مو و سبیل خیلی نرم از روی این شخصیت رد شدند اما واقعیت این است من دیگر بلد نبودم جور دیگری بازی کنم. شخصیت قابل باوری که هیچ جا دیده نمی‌شود و جایی هم حرفی از او نمی‌زنند. خدای ما هم کریم است. البته این حرف‌ها به معنای گلایه نیست. تنها چیزی که برایم به وجود آمده علامت سوال بزرگی است که چطور می‌شود این نقش را نبینند؟ من که دیکته اولم نیست که بگویید این دیکته اولش است، بگذاریم بنویسد تا ببینیم چه می‌کند! تا حالا 10 تا دیکته از من دیده‌اید با ظرفیت‌های مختلف شخصیتی که همه تان هم صحه گذاشتید درست از آب درآمده است. از نقش دو جنسه بگیر تا یک شخصیت لات.
‌ بازیگرهایی که در بیشتر کارهای‌شان معدل رو به بالایی دارند، معمولا کمتر دیده نمی‌شوند.
احمدی: چه جالب! هر کدام از اعضای انجمن منتقدان را که می‌بینم تبریک می‌گویند و ابراز لطف می‌کنند اما همین که می‌بینم چرا هیچ اتفاقی نمی‌افتد، باعث می‌شود در کارهایم بازنگری کنم. در این بازنگری‌ها اشکالات کارم را هم پیدا کردم. حالا اگر زمانی فرصت شد درباره اشکالاتم هم حرف می‌زنم (می‌خندد.)
پهلوان زاده: فرق بازی مهران احمدی با بازی پانته‌آ پناهی‌ها و شبنم مقدمی این است که مهران را فدای فیلم کرده است.
احمدی: تقریبا همه جا همین کار را می‌کنم.
پهلوان‌زاده: اینکه بازیگری بازی کند که دیده نشود، بازی کند که فیلم جلو برود، بازی کند که دختربچه فیلم دیده شود، یعنی دارد خودش را فدا می‌کند. نوید محمدزاده دوست من است و بازی‌اش را هم دوست دارم، اما او یک دست بازی دارد که قابل احترام است و مهران احمدی هم یک نوعی بازی می‌کند. اما واقعیت اینجاست که سینمای ما سینمای بوق، داد و سینمای فریاد است. این را در فیلمبرداری، مونتاژ و کارگردانی هم می‌بینیم. همه جا باید جیغ بزنی تا دیده شوی. می‌خواهم برگردم به حرفی که درباره مدت زمان فیلم می‌زدیم. معلوم است فیلمی که در آپارتمان ساخته می‌شود باید 90 دقیقه باشد چون جایی برای پرداخت بیشتر ندارد. اما یک زمانی برای فیلمبرداری فیلمی به یزد می‌روید و دوربین چیزهایی به تو نشان می‌دهد که در حالت عادی نمی‌بینی. آدم‌هایی را می‌بینی که سال‌هاست دیگر از آنها خبری نیست. ما چه کار کنیم که در سینمای‌مان هر وقت خواستند درباره انقلاب فیلم بسازند یک سری آدم مشخص با ویژگی خاصی نشان مان دادند؟ یعنی آدم‌های رزمنده را به عنوان نسل انقلابی مان نشان دادند در حالی که آدم‌هایی با لباس‌های پاچه گشاد و سبیل کلفت انقلاب کردند و بعد هم همین‌ها وقتی جنگ شروع شد ریش گذاشتند و رفتند جبهه جنگیدند.
احمدی: قشر کارگر اندیشمند انقلاب کردند.
پهلوان‌زاده: فیلم نفس 10 سال دیگر دیده می‌شود. همانطور که فیلم‌های زیادی در سینمای ایران ساخته شد و بعد از گذشت سال‌ها دوباره به آنها رجوع شد. کیارستمی «طعم گیلاس» را که ساخت خیلی فحش شنید و به آن فیلم گفتند گدا گرافی، اما الان می‌گویند چه فیلمی بود. او همان دهه 70 گفت مردم ما آنقدر مترقی شده‌اند که بعضی‌ها‌ی‌شان به درد فلسفی می‌رسند. نیما یوشیج را زمان خودش زدند و فحشش دادند و گفتند این شعر نیست و شعر باید وزن داشته باشد، اما سال‌ها بعد همه شعر بدون وزن گفتند و پست مدرن شدند. برای من مهم نیست فیلم «نفس» جایزه نگیرد و دیده نشود. برایم این مهم است که از میان همه فیلم‌هایی که کار کردم، مادرم «نفس» را به عنوان فیلم می‌شناسد.
‌ آقای احمدی شما هم فکر می‌کنید در بازیگری هرکس که بیشتر داد و فریاد کند دیده می‌شود؟
احمدی: قبل از اینکه پاسخ این سوال‌تان را بدهم باید بگویم در جامعه‌ای که انواع و اقسام فیلم‌های مبتذل و مریض در گوشی‌های‌مان می‌چرخد و بارها آنها را می‌بینیم، انتظار اینکه فیلم «نفس» فهمیده شود، انتظار عبثی است. در چنین فضایی فیلم‌هایی که ترویج خشونت می‌کنند، بهتر دیده می‌شوند. ربطی هم به تکنیک و تاکتیک ندارد. اما در مورد بازیگری در ایران باید بگویم کسی جای کس دیگری را تنگ نمی‌کند. بازیگری مقوله فراخی است و سبک‌های خاص خودش را دارد. اما اینکه در دوره‌ای بعضی بازیگران بیشتر گل می‌کنند، به این خاطر است که بسیاری از همکاری‌ها بر پایه رفاقت است. در این میان هرکدام از این بازیگرها بالاخره لیاقت‌هایی در حوزه بازیگری دارند. مثلا ما نمی‌توانیم کتمان کنیم نوید محمدزاده بازیگر خوبی است. او فهم و شعور دارد یا مثلا هومن سیدی. هر کدام از اینها بر اساس توانمندی‌هایی در عرصه بازیگری مانده‌اند اما گاهی می‌بینی یک نقش به بازیگر نمی‌خورد اما آن را بازی می‌کند. چون همه‌چیز بر اساس رفاقت جلو می‌رود. البته بگویم که این رفاقت هم اصلا چیز بدی نیست. خودشان هم کتمان نمی‌کنند. در دو سال اخیر روند فیلمسازی هم تغییر کرده و نگاه‌های جدیدی به سینمای ایران آمده است. این به خاطر موج جدیدی از کارگردان‌هایی است که وارد شده‌اند. یعنی ما در چهار، پنج سال اخیر 20 کارگردان به سینمای ایران معرفی کردیم.
‌ خشونتی که از آن حرف می‌زنید، به واسطه تمایل یا علاقه مردم جامعه یا وفور معضلات اجتماعی، بیشتر به چشم می‌آید. اتفاقی که در دهه 70 در سینمای ایران شاهد آن بودیم و آن زمان هم فیلم‌های زیادی با مضامین اجتماعی ساخته شد، یعنی شرایط اجتماعی ساخت این فیلم‌ها را می‌طلبید.
احمدی: مردم تماشای این فیلم‌ها را دوست دارند. مردم خشونت را دوست دارند. مردم به‌شدت از خشونت خوش‌شان می‌آید. یک دوره‌ای بود که نجیب بودن، ارزش بود اما حالا نه. مثلا روی جلد فلان مجله عکس هنرمندی را می‌زنند با این تیتر: «کلا آدم بی‌حوصله‌ای هستم.» الان بی‌حوصلگی به یک امتیاز تبدیل شده است. در واقع ارزش‌ها تغییر کرده‌اند. نسل امروز با نسل ما متفاوتند. دغدغه‌ها و علایق‌شان با ما فرق دارد. مثلا ما جوان‌تر که بودیم اگر کار اشتباهی می‌کردیم، جلوی جمع حرفی نمی‌زدیم اما الان صد برابر بدتر از آن اشتباهات را انجام می‌دهند و بعد هم ابایی از بازگو کردن آن ندارند.
‌ به هر حال جلوی تغییر را نمی‌شود گرفت. خانم آبیار شما در انتخاب بازیگران‌تان رفاقتی جلو می‌روید؟ اصلا از کجا متوجه می‌شوید کدام بازیگر برای چه نقشی مناسب است؟
آبیار: راستش برایم مهم است نقش به طرف بخورد و تعارفی هم با کسی ندارم. اما اگر بین آدم‌های اطرافم که با آنها در ارتباط هستم، فلان شخص برای بازی در نقشی مناسب باشد و چهره‌اش بخورد، قطعا در اولویت قرار می‌گیرد. اما هیچ‌وقت نقش را فدای رفیق بازی نمی‌کنم. مثلا پانته‌آ پناهی‌ها را نمی‌شناختم. او را در فیلم «خانوم» دیده بودم. حس رنج کشیده‌ای را که صورتش داشت دوست داشتم. ضمن اینکه صدای خوبی داشت و من نیاز به بازیگر جوانی داشتم که بتواند سختی‌های کار تولید را تاب بیاورد. قرار گذاشتیم اما هر دو شک داشتیم که خانم جوانی می‌تواند این نقش را بازی کند یا نه. با شبنم مقدمی هم از نزدیک آشنا نبودم. اتفاقا گلاره عباسی که از دوستان نزدیک من است نقش کوتاهی در فیلم داشت آن هم به خاطر نزدیکی چهره‌اش به شخصیتی که آن را بازی می‌کرد. با آقای احمدی هم از سر فیلم «شیار 143» آشنا شدم و چند بازی متفاوت از او دیدم. به نظرم در نقش‌هایش اهل ریسک بود و به همین خاطر از سیدعلی «شیار 143» به غفور «نفس» رسیدیم.
احمدی: این رفتن از نقش سید علی «شیار 143» به غفور «نفس»هم به آسانی به دست نمی‌آید. من برای بازی در «نفس» سه بار تا قم رفتم و آمدم. بدون اینکه کسی خبر داشته باشد، البته منتی نیست چون وظیفه و کارم چنین چیزی را ایجاب می‌کند. از صبح تا غروب در قم چرخیدم و بین تاکسی دارها گشتم. می‌خواستم لهجه و رفتار و منش آنها را ببینم. هنوز در میان‌شان موبلندهایی دیده می‌شوند، تاکسی دارهایی با همان تیپ. نه اینکه فقط من این کار را کنم، نه. خیلی از بازیگرهای مهم دنیا دنبال کشف نقش‌های جدید هستند. آقای پرستویی می‌دانم که این کار را می‌کند و من همیشه به نیکی از او یاد می‌کنم. ما دیدیم که او برای نقش چه می‌کند و چطور خودش را اسیر می‌کند، او جلوی چشم مان است. ما هم به این شیوه کارگری و عرق‌ریزانه در بازیگری قایل هستیم.
‌ البته این عرق‌ریزانی که شما از آن حرف می‌زنید این روزها کمتر شده، بازیگرها خیلی حاضر نیستند چیزی به نقش اضافه کنند.
احمدی: بله همین‌طور است. در بازیگری یک چیز متن به تو می‌دهد و در مقابل توی بازیگر هم باید چیزهایی را به نقش اضافه کنی. اگر کار تو صرفا دیالوگ گفتن باشد که دیگر بازیگر نیستی.
‌ خانم آبیار شما هم فکر می‌کنید در حق فیلم «نفس» اجحاف شده است؟
آبیار: هر کارگردانی که اهل ریسک باشد، تبعات ریسکش را هم می‌پذیرد. من اصلا توقع نداشتم اتفاقی که برای فیلم «شیار 143» افتاد، که آن هم اتفاق معقولی بود، برای «نفس» هم بیفتد. البته ما برای شیار در جشنواره فیلم فجر 5 بار نامزد دریافت سیمرغ شدیم و برای «نفس» هم همین اتفاق افتاد. در شیار یک جایزه بازیگری، یک جایزه تماشاگران و جایزه ویژه هیات داوران را گرفتیم. من سر شیار کاندیدای فیلمنامه و کارگردانی نشدم اما در «نفس» این اتفاق در چند رشته جشنواره فجر افتاد. بالاخره سیمرغ بهترین فیلم از نگاه ملی را هم گرفتیم و در جشن انجمن منتقدان در 9 رشته نامزد دریافت تندیس شدیم. در کل اتفاقات بدی برای این فیلم نیفتاد.
‌ مثلا دیده نشدن بازی پانته‌آ پناهی‌ها در بخش ملی جشنواره فیلم فجر یا بازی مهران احمدی ناراحت‌کننده نبود؟
آبیار: من دوست داشتم دیده بشوند اما لزوما همیشه بازی‌های خوب دیده نمی‌شوند. البته این را بگویم که پانته‌آ پناهی‌ها در بخش بین‌الملل جشنواره فیلم فجر جایزه بهترین بازیگر زن را گرفت اما خوب وقتی بازیگری نقش 30 سال بزرگ‌تر از خودش را بازی می‌کند و باید برای این کار لهجه دربیاورد، با چهار بچه سر و کله بزند و در لوکیشن‌های سخت بازی کند، کمتر دیده شدنش آدم را به فکر فرو می‌برد.
احمدی: من فکر می‌کنم کمر بستند که بازیگری این فیلم دیده نشود.
فکر می‌کنید دلیلش چیست؟
احمدی: واقعا نمی‌دانم. . واقعا عجیب است و منظور من این نیست که پشت این قضیه قصد و غرضی است، نمی‌دانم واقعا طلسم است یا جادو. شما یک بازی بد در «نفس» پیدا کنید! در عوض فلان فیلم همه بازیگرها همه جا کاندید هستند.
پهلوان‌زاده: به نظر من بهترین بازیگر مرد سال گذشته هادی حجازی‌فر بود و بهترین بازیگر زن هم پانته‌آ پناهی‌ها. هر دوی اینها روزی سه ساعت زیر گریم بودند و نقش‌های‌شان هم سخت و طاقت‌فرسا بود. اما کسان دیگر جایزه می‌گیرند. اینها چون داد نزدند و بازیگری کردند.
آبیار: من گله‌ای ندارم و خیلی هم خوشحالم که «نفس» نگاه خیلی‌ها را نسبت به گروه تولید ما تغییر داد. آنهایی که فکر می‌کردند «شیار 143» یک اتفاق است. من جایزه‌ام را از مردم، هنرمندان و منتقدان گرفتم. مهم نظر آنهاست. جایزه خیلی اعتبار دارد اما مثلا «یه حبه قند» هم با اینکه فیلم خوبی بود، زمان خودش دیده نشد و در جشنواره‌های جهانی هم خیلی جایزه نگرفت. اما ما می‌توانیم بگوییم فیلم بدی است؟ همه ما می‌دانیم که این فیلم در تاریخ سینمای ایران ماندگار است. مهم این است که ما فیلمی ساختیم که می‌توانیم با اعتماد به نفس از آن دفاع کنیم.
احمدی: من ته همه این حرف‌ها وقتی افکار منفی را از خودم دور می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که همه دیده شدن‌ها و دیده نشدن‌ها سلیقه است. آقای فخیم‌زاده، حتما یک نوعی از بازیگری را می‌پسندد که در من وجود ندارد، همان آقای فخیم‌زاده اگر به آقای عیاری تبدیل شود، ممکن است نوع بازیگری من را بپسندد. این‌طوری هم خودم آرام هستم و هم دوستانی که کنارم هستند. سلیقه این آقایان فلانی و فلانی هستند و ما به این سلیقه به‌طور ویژه احترام می‌گذاریم. کسی نمی‌تواند کتمان کند هیات داوران جشنواره فیلم فجر کارنابلد هستند. تجربه هر کدام از اعضای داوران را روی هم بگذارید به دو قرن می‌رسد. امیدوارم من هم کاری را بازی کنم که مورد سلیقه یک عده‌ای داور باشم. همیشه این دعا را برای خودم می‌کنم.


‌ خانم آبیار ترسی نداشتید که بخشی از تصاویر و خاطرات کودکی‌تان را برای عموم مردم روی پرده سینما به نمایش می‌گذارید؟
آبیار: این فیلم لزوما خاطرات کودکی من نیست. بخش‌هایی از آن ممکن است، باشد. در همه کارهایم ردپایی از زندگی‌ام وجود دارد. اما «نفس» بیشتر جوششی بود و وقتی رمان را می‌نوشتم به ذهنم می‌رسید. من از خیلی‌ها درباره خاطرات کودکی‌‌شان سوال پرسیده بودم و این جزییات را هم در فیلم آوردم.
‌ یعنی پیش از نوشتن فیلمنامه تحقیق کردید؟
آبیار: نه این فیلم در دسته‌بندی کارهای تحقیقی قرار نمی‌گرفت. از آن کارهایی بود که روان و راحت نوشته و روی کاغذ جاری شد. یک چیزهایی می‌تواند زندگی جزیی از زندگی من باشد اما یک چیزهایی هم زندگی من نیست و فضا و اتمسفری است که از آن روزها به یاد داشتم.
‌ شما هم ادبیات را تجربه کردید و هم سینما را. کدام یک از این دو حوزه برای بیان احساسات راحت‌تر است؟
آبیار: هر کدام‌شان دنیای متفاوتی دارند. مثلا بخش‌هایی از «نفس» را اصلا نتوانستم به فیلم تبدیل کنم. سینما پتانسیل خودش را دارد و ادبیات هم قابلیت‌های خودش را.
‌ کدام بیشتر سر ذوق می‌آوردتان؟
آبیار: ادبیات موقع نوشتن آدم را سر ذوق می‌آورد. یعنی همزمان هنر و هنرمند به هم نزدیک می‌شوند و تو همزمان از فرآیند هنری‌ات لذت می‌بری اما فیلم اینطور نیست و تو همزمان از هنرت لذت نمی‌بری چون همه‌چیز را به صورت مقطع می‌بینی. اصلا نمی‌توانی بفهمی تصاویری که گرفتی چطور کنار هم قرار می‌گیرد. لذتی که با زدن ساز و کشیدن نقاشی به تو دست می‌دهد از جنس لذت فیلمسازی نیست.
‌ حواشی سینما شما را از ماندن در این حوزه نمی‌ترساند؟ نگران نیستید یک روزی به عنوان سینماگر به جای اینکه نشریات و فضای مجازی به آثارتان بپردازند، زندگی شخصی‌تان را زیر ذره‌بین قرار بدهند؟ اتفاقی که در ماه‌های اخیر به واسطه یکی از رسانه‌ها برای برخی از هنرمندان افتاد.
آبیار: اتفاقا خواندن این مطالب، خواب را از چشمان من می‌گیرند. ورود به حریم خصوصی هنرمندانی که ما می‌شناسیم‌شان، بی‌انصافی است. می‌دانیم که خیلی از این برچسب‌ها به هنرمندانی که متهم می‌شوند و سینمای‌شان در خدمت اخلاق است، نمی‌چسبد. اتفاقا در روایتی به حضرت علی(ع) می‌گویند بروید ببینید فلان جا چه اتفاقی میان یک زن و مردی می‌افتد. بعد از ایشان می‌پرسند دیدید؟ ایشان می‌گویند من چیزی ندیدم. حضرت علی که می‌توانند الگوی خوبی برای ما باشند، به خیلی از حواشی و مسائل دامن نمی‌زدند. اگر چیزی می‌دیدند، روی‌شان را برمی‌گرداندند. حالا اینکه ما بخواهیم به هنرمندان کشورمان صرفا به خاطر موفقیت یک فیلم چنین تهمت‌هایی بزنیم، در مخیله من نمی‌گنجد و امیدوارم خدا برای من و هیچ هنرمندی پیش نیاورد. این کار مثل اتفاقی است که در فیلم «تردید» افتاد. طرف می‌رود پیش کشیشی و می‌گوید درباره یکی بدگویی کرده است.
یعنی خصوصیاتی که داشته را، بازگو کرده. از آن کشیش می‌پرسد حالا چه کار کنم؟ می‌گوید برو بالای بامی و بالش پر از پری را در باد پاره کن و بعد تمام پرها را از روی زمین جمع کن. این یعنی حرفی که زده می‌شود هرگز نمی‌توان پس گرفت و آثار و تبعات آن تا همیشه می‌ماند. بزرگ‌ترین آرزویم برای سینمای ایران این است که حواشی آن برای همیشه تمام شود.



5 سال اخیر 20 کارگردان به سینمای ایران معرفی کردیم


در جامعه‌ای که انواع و اقسام فیلم‌های مبتذل و مریض در گوشی‌های‌مان می‌چرخد و بارها آنها را می‌بینیم، انتظار اینکه فیلم «نفس» فهمیده شود، انتظار عبثی است. در چنین فضایی فیلم‌هایی که ترویج خشونت می‌کنند، بهتر دیده می‌شوند. ربطی هم به تکنیک و تاکتیک ندارد. اما در مورد بازیگری در ایران باید بگویم کسی جای کس دیگری را تنگ نمی‌کند. بازیگری مقوله فراخی است و سبک‌های خاص خودش را دارد. اما اینکه در دوره‌ای بعضی بازیگران بیشتر گل می‌کنند، به این خاطر است که بسیاری از همکاری‌ها بر پایه رفاقت است. در این میان هرکدام از این بازیگرها بالاخره لیاقت‌هایی در حوزه بازیگری دارند. مثلا ما نمی‌توانیم کتمان کنیم نوید محمدزاده بازیگر خوبی است. او فهم و شعور دارد یا مثلا هومن سیدی. هر کدام از اینها بر اساس توانمندی‌هایی در عرصه بازیگری مانده‌اند اما گاهی می‌بینی یک نقش به بازیگر نمی‌خورد اما آن را بازی می‌کند. چون همه‌چیز بر اساس رفاقت جلو می‌رود. البته بگویم که این رفاقت هم اصلا چیز بدی نیست. خودشان هم کتمان نمی‌کنند. در دو سال اخیر روند فیلمسازی هم تغییر کرده و نگاه‌های جدیدی به سینمای ایران آمده است. این به خاطر موج جدیدی از کارگردان‌هایی است که وارد شده‌اند. یعنی ما در چهار، پنج سال اخیر 20 کارگردان به سینمای ایران معرفی کردیم. مردم خشونت را دوست دارند. مردم به‌شدت از خشونت خوش‌شان می‌آید. یک دوره‌ای بود که نجیب بودن، ارزش بود اما حالا نه. مثلا روی جلد فلان مجله عکس هنرمندی را می‌زنند با این تیتر: «کلا آدم بی‌حوصله‌ای هستم.» الان بی‌حوصلگی به یک امتیاز تبدیل شده است. در واقع ارزش‌ها تغییر کرده‌اند. نسل امروز با نسل ما متفاوتند. دغدغه‌ها و علایق‌شان با ما فرق دارد. مثلا ما جوان‌تر که بودیم اگر کار اشتباهی می‌کردیم، جلوی جمع حرفی نمی‌زدیم اما الان صد برابر بدتر از آن اشتباهات را انجام می‌دهند و بعد هم ابایی از بازگو کردن آن ندارند.



انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب