دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
14 شهريور 1395 - 12:20

روایت فرزند شهید قدوسی از پیشنهاد پدر برای تحصیل در سوربن/ شهید قدوسی مخالف خلخالی بود

محمد حسین قدوسی تأکید کرد: شهید قدوسی گفت با دکتر شریعتی مناسبت‌هایی داشت که من زیاد دراین‌باره از او چیزی نپرسیدم. او نسبت به سران نهضت آزادی یعنی مهندس بازرگان و دکتر سحابی علاقه‌مند بود، به‌خصوص به سحابی و فوق‌العاده از دیانت و تقوای دکتر سحابی تعریف می‌کرد. به او به‌عنوان چهره مقدسی نگاه می­‌کرد که مراتب تقدسش جای صحبت ندارد.
کد خبر : 115484

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری آنا، روزنامه همدلی در شماره امروز چهاردهم شهریور خود به مناسبت 14 شهریور سالروز شهادت آیت‌الله «علی قدوسی» دادستان کل انقلاب اسلامی سابقه با فرزندش مصاحبه کرده است. محمدحسین قدوسی علاوه بر داشتن درجه اجتهاد، مهندسی مکانیک خود را از دانشگاه صنعتی شریف و کارشناسی جامعه‌شناسی را از دانشگاه تهران اخذ کرده است. محمدحسین قدوسی می‌گوید توصیه شهید قدوسی این بوده که قبل از تحصیل حوزوی به دانشگاه برود. رشته پیشنهادی شهید قدوسی به او جامعه‌شناسی آن هم در دانشگاه سوربن بوده است. محمدحسین قدوسی در این گفت‌وگو از تفاوت دیدگاه‌های قضایی پدر در ابتدای انقلاب می‌‌گوید.


در ادامه متن کامل این گفت‌وگو را می‎خوانید:


بگذارید شروع این گفت‌وگو را از نگاه شهید قدوسی به امر حوزه‌ها و علوم دینی آغاز کنیم. نگاه ایشان دقیقاً چه بود؟


آن مقدار که من با تفکرات ایشان آشنایی دارم، می‌‌توانم بگویم شهید قدوسی کاملاً معتقد بود که در روحانیت باید تغییرات بنیادینی صورت بگیرد. این تغییرات بنیادین در تمام ابعاد روحانیت و حوزه‌هاست. ما بسیار از ایشان می‌‌شنیدیم که قبل از اینکه مشکلات ما به مخالفین برگردد از درون خود ماست. من کسی مانند ایشان را ندیدم که در عین حال که به کلیت روحانیت اعتقاد دارد نسبت به مسیر آن در این حد منتقد باشد. این انتقاد بنیادین، عمیق و به نهاد روحانیت و ابعاد آن باز می‌گشت. زمانی که صحبت از قیام 15 خرداد و شکست ظاهری آن می‌شد، می‌گفت: «قبل از اینکه شاه ما را شکست بدهد از خودمان شکست خوردیم.» این انتقادات باعث شد ایشان بلافاصله به سمت اصلاح درونی حوزه پیش برود و مدارس برنامه‌دار ایجاد کند. اگر چه اکنون مدارس جدید در همه‌جای حوزه یافت می‌شود، اما آن زمان مانند انقلابی برای تغییر و تحول در حوزه بود. در راس مدارسی هم که راه انداخت، تاسیس مدرسه حقانی بود که با شهید بهشتی صورت گرفت. شهید قدوسی معتقد بود روحانیت باید از جنبه علمی و فکری به دستگاه فکری جدید مجهز باشد تا بتواند پاسخگوی نیازهای جامعه جدید باشد. ایشان کاملاً با این مخالف بود که با اندیشه‌های جدید به‌صورت سلبی برخورد کنیم. خودشان هم روابط نزدیکی با بسیاری از روشنفکران داشت و سعی می‌کرد این روابط توسعه پیدا کند.


به انتقاد توام با اعتقاد به روحانیت اشاره کردید. شاخص‌ترین انتقاد شهید قدوسی به سازمان روحانیت چه بود؟


او سه اشکال کلی به مجموعه روحانیت وارد می‌دانست که همان انتقادها پایه‌های کارش در مدرسه حقانی بود. این که چه قدر در کارش موفق بوده و جریان‌های مختلف برآمده از این مدرسه در چه شرایطی پس از انقلاب قرار گرفتند، بحث جدایی است، اما او سعی داشت این پایه‌ها را اجرا کند. یکی جنبه‌های دینی و معنوی بود. برخلاف تصور الان که مجموعه روحانیت خودش را عهده‌دار تقوا می‌داند و فکر می‌­کند با توسعه سازمان روحانیت دیانت قوی‌تر می‌‎‌شود، شهید قدوسی معتقد بود اگر مشکلی وجود دارد از ماست. من در جایی دیدم که یکی از مسئولین فرهنگی حوزه می‌گوید ما برای اینکه جامعه را اسلامی کنیم به هزاران مسجد و روحانی نیاز داریم! اگر شهید قدوسی این حرف را می‌شنید نسبت به آن موضع‌گیری شدیدی می­‌کرد. به دلیل اینکه این نگاه کمیت را عهده‌دار عمق دیانت می‌داند. از نظر شهید قدوسی یک روحانی که به عمق دیانت آیت‌الله بهجت و آیت‌الله بروجردی می‌رسد و در خانه خودش نشسته و در ظاهر به کسی کاری ندارد ارزشش بیش از هزاران روحانی است که در حوزه‌های علمیه هستند و با ضرب و زور آن‌ها را در مسجد و مدرسه و دانشگاه جای می‌دهیم. او می‌گفت ما نیازمند به اندک افرادی هستیم که از نظر علم و تقوا در سطح بالایی قرار داشته باشند و مطلقا به ترویج حکومتی و تبلیغ و تحمیل از بالا اعتقاد نداشت. شهید قدوسی ضعف معنویت در روحانیت رایج را یک ضعف سازمان‌یافته و نهادینه‌شده می‌­دانست. نمی‌گفت بعضی‌ها خوب و بعضی بد هستند، بلکه معتقد بود این ضعف کاملاً تاریخی، نهادینه و عمیق و سازمان‌یافته است. در رابطه با ضعف معنویت، نگاه قدوسی تفاوتی بنیادین با نگاه رایج داشت. به همین دلیل به هیچ قیمتی حاضر نبود از اصول خود کوتاه بیاید. یک‌بار برای من گفت در ملاقات‌ها همه شخصیت‌ها دست امام را می‌بوسند اما من باوجود ارادت به امام چون مخالف دست‌بوسی هستم از این کار خودداری می‌کنم.


انتقاد دوم ایشان به جنبه‌های علمی بود. شهید قدوسی می‌گفت حتی علوم قدیمی ما در حوزه‌ها دارد افول می‌کند چه برسد به اینکه نیازهای جدید جامعه را برآورده کنیم. ایشان بالاترین سطح حوزه‌ها، درس‌های خارج و حتی بعضی از صاحبان رساله‌ها را دچار افول می­‌دانست. می‌گفت با این اوضاع امکان ندارد حوزه به‌عنوان میراث‌دار علوم انبیا و امامان شیعه باشد.


سومین انتقاد ایشان هم البته بحث علوم جدید به شکل مشخص بود. علوم، اندیشه و توانایی‌هایی که جوابگوی نیاز امروز ما باشد و نه اینکه ما با اتکا بر احکام و حلال و حرام رساله‌ای و دستورات فقهی همه‌چیز را در کلیشه‌های ذهنی خود بریزیم. در برنامه‌ای که شهید قدوسی با شهید بهشتی تدارک دیده بودند علوم انسانی جدید از طریق اساتید دانشگاه‌ها در مدرسه حقانی تدریس می‌شد. مثلا دکتر غلامعباس توسلی برای تدریس جامعه‌شناسی دعوت شد یا دکتر نمازی، وزیر اقتصاد مهندس موسوی اقتصاد تدریس می‌­کرد. مرحوم دکتر بهشتی هم فلسفه هگل را از متن آلمانی تدریس می­‌کردند. این مسائل آن موقع خیلی نادر و خاص بود.


مطلبی که گفتید بسیار جالب بود. چند سالی است که بحث علوم انسانی اسلامی مطرح می‌شود و شهید قدوسی در زمان خود عالمان علوم انسانی را برای تدریس به مدرسه حقانی می‌آورند. آیا هدفشان این بود که طلاب علوم انسانی جدیدی با ماهیت اسلامی به وجود آورند؟


نگاه شهید قدوسی به دانشگاه و دانشگاهی چنین نبود. او به‌عنوان یک غریبه به علوم انسانی نگاه نمی‌کرد. من خودم زمانی که دبیرستانی بودم و قصد کردم تحصیلات حوزوی را شروع کنم پدر تاکید کرد که بدون تحصیلات دانشگاهی وارد حوزه نشوم. رشته‌ای هم که مورد توجه او بود جامعه‌شناسی بود. او حتی تاکید می‌کرد بخشی از تحصیلاتم را در سوربن بگذرانم. ایشان در تاکید بر اینکه باید در دانشگاه‌های خارج تحصیل کرد با مرحوم دکتر بهشتی هم‌عقیده بود. غریبه پنداشتن علوم انسانی در اندیشه بزرگانی مثل قدوسی و بهشتی وجود نداشت.


شما از رابطه حسنه پدر با روشنفکران هم گفتید. لطفا از این رابطه برای ما بگویید. ایشان با چهره‌های شاخص روشنفکری دینی نسبت داشتند یا با روشنفکران سکولار؟


شهید قدوسی گفت با دکتر شریعتی مناسبت‌هایی داشت که من زیاد دراین‌باره از او چیزی نپرسیدم. او نسبت به سران نهضت آزادی یعنی مهندس بازرگان و دکتر سحابی علاقه‌مند بود، به‌خصوص به سحابی و فوق‌العاده از دیانت و تقوای دکتر سحابی تعریف می‌کرد. به او به‌عنوان چهره مقدسی نگاه می­‌کرد که مراتب تقدسش جای صحبت ندارد. او از دیانت دکتر یزدی هم تعریف می­‌کرد، البته نه به‌اندازه سحابی و بازرگان. علاوه بر آن به سران اولیه سازمان مجاهدین خلق مخصوصا مرحوم حنیف‌نژاد هم علاقه‌مند بود، تا جایی که در درس اخلاق خود از این افراد اسم می‌­برد.


حالا که صحبت از نسل اول مجاهدین شد برویم سراغ نسل بعدی. سال 54 سازمان مجاهدین خلق تغییر ایدئولوژی داد و مسعود رجوی به رهبری این تشکل رسید. نسبت شهید قدوسی با مجاهدین با این تغییرات چه بود؟


شهید قدوسی ضعف معنویت در روحانیت رایج را یک ضعف سازمان‌یافته و نهادینه‌شده می‌­دانست. نمی‌گفت بعضی‌ها خوب و بعضی بد هستند، بلکه معتقد بود این ضعف کاملاً تاریخی، نهادینه و عمیق و سازمان‌یافته است

بعد از این بیانیه اصولا جناح‌های مذهبی با سازمان مجاهدین رابطه‌ای نداشتند. شهید قدوسی هم مثل دیگران بود.


شهید قدوسی عضو حزب جمهوری اسلامی بودند؟


نه.


اما ایشان با شهید بهشتی رابطه‌ای بسیار نزدیک داشتند.


بله با شهید بهشتی رابطه‌ای بسیار نزدیک و دوطرفه داشت. آن دو از نظر فکری به همدیگر نوعی وابستگی فکری داشتند. اما عضو حزب جمهوری اسلامی نبود.


دلیلش چه بود؟


نمی‌توانم حدس خاصی بزنم. شواهدی ندارم که بتوانم بر اساس آن حدس بزنم.


به تحزب چطور نگاه می‌کردند؟


او فردی بسیار تشکیلاتی بود و پیش از انقلاب به تشکیلات بهای بسیاری می‌داد. پیش از انقلاب در یک مجموعه یازده نفره مسئولیت خاص و ویژه‌ای داشت که نشان از درک و توان تشکیلاتی او بود. آقای هاشمی رفسنجانی روایت کرده‌اند زمانی که شهید قدوسی زندان بودند طوری دقیق و حساب‌شده به بازجوهای ساواک جواب داد که مابقی کسانی که دستگیر نشده بودند توانستند نجات پیدا کنند. بنابراین خودش فرد بسیار تشکیلاتی بود. اما بعد از انقلاب زمانی برای فعالیت تشکیلاتی فراهم نشد. چون دادستان کل انقلاب بود و آن موقع این سمت مثل رئیس دولت خطیر و پرمشغله بود. یعنی بعد از انقلاب هنوز نهادهای رسمی استحکام لازم را نداشتند و دادستان انقلاب به‌عنوان یکی از مهم‌ترین حلقه‌های قدرت بود. لذا ایشان فرصت برای کار تشکیلاتی نداشت.


ما شهید قدوسی را به‌عنوان یکی از اولین نفرات سیستم قضایی می‌‌شناسیم. وقتی قوه قضاییه مطرح می‌شود چند نام به ذهن متبادر می‌شوند. اول شهید بهشتی به‌عنوان فردی که موسس این قوه بود و دیگری شهید قدوسی. در کنار این افراد اسم‌های دیگری مثل صادق خلخالی و کمیته انقلاب اسلامی وجود دارد. لطفا به نگاه قضایی شهید قدوسی و نسبت ایشان با افرادی مثل آقای خلخالی و کمیته انقلاب اسلامی بپردازید.


بااینکه شهید قدوسی قبلاً با آقای خلخالی رفاقت داشت اما در حوادث بعد از انقلاب با آقای خلخالی کاملاً مخالف بود و جهت‌گیری متضاد داشت. آقای خلخالی همیشه به شهید قدوسی احترام می‌‌گذاشت، اما پدرم نه‌تنها مخالف خلخالی بود بلکه به نظر می‌رسید اگر می­توانست آقای خلخالی را محاکمه می‌کرد. اصولا نگاه ایشان به دستگاه قضایی این بود که باید بر حقوق و قاعده استوار باشد. سرسوزنی هم از آن کوتاه نمی‌آمد و برخوردهایی را که با عناوینی مثل مصلحت یا اقتضای انقلاب می‌شد، نمی­‌پذیرفت. این‌ها در مصاحبه‌های رسمی ایشان با رادیو و تلویزیون دیده می‌­شود. آن زمان فضای عموم انقلابیون به خاطر مخالفت­های او با مصادره‌ها­، اعدام‌ها و تندروی‌های اول انقلاب علیه ایشان بود. چند بار روزنامه‌های مختلف که توسط مذهبیون اداره می‌شد شدیدترین حملات را علیه او کردند.یک‌بار روزنامه کیهان علیه شهید قدوسی تیتر زده بود «اسناد سوءاستفاده دادستان کل انقلاب»، در مطلب کیهان علیه شهید قدوسی مخالفت‌های او با اعدام برخی افراد و مصادره بود. شهید قدوسی مصاحبه‌ای کرد که فیلم آن موجود است و گفت «من از این رویه کوتاه نمی­‌آیم، حتی اگر مرا به مسلسل ببندند.» ضدیت و حمله علیه او تنها در روزنامه‌ها نبود، در محیط دادگاه‌های انقلاب و زندان اوین نیز وضعیت چندان تفاوتی نداشت. حتی یک‌بار کارمندان و بازجویان اوین علیه ایشان اعتصاب کردند و اگر اشتباه نکنم کار به درگیری و تیراندازی هوایی رسید. چون او با کوچک‌ترین تخلفی مقابله می­کرد. اصولا فضای علیه ایشان در همه‌جا بود و من وقتی دانشجوی دانشگاه شریف شدم در میان دوستان مسلمان هم جرات نمی‌کردم نام پدرم را ببرم، چون مورد شدیدترین حمله و ناسزا قرار می­گرفتم. جالب اینجاست که باوجود اینکه ایشان دادستان کل انقلاب بود و از امام حکم قضاوت گرفته بود، در حکم دادن محتاط و خائف بود. من تا همین الان ندیده‌ام که ایشان یک حکم داده باشد. افرادی که ادعا می­‌کنند هزاران نفر را اعدام کرده، یک حکم از او بیاورند.


او (شهید قدوسی) حتی تاکید می‌کرد بخشی از تحصیلاتم را در سوربن بگذرانم. ایشان در تاکید بر اینکه باید در دانشگاه‌های خارج تحصیل کرد با مرحوم دکتر بهشتی هم‌عقیده بود. غریبه پنداشتن علوم انسانی در اندیشه بزرگانی مثل قدوسی و بهشتی وجود نداشت

یکی از مسائل اصلی آن زمان مسأله جدی منافقین بود. موضع ایشان نسبت به اعضای این گروهک که در صحنه بودند چه بود؟


طبیعتاً ایشان نمی‌توانست نسبت به سازمانی که به جنگ مسلحانه رسیده بود موضع موافق و نرمی داشته باشد. بعضی افراد گاهی می‌گویند اگر سازمانی در برابر ما جنگ مسلحانه می‌کند، می‌توانیم بدون اینکه ضوابطی حاکم باشد آن‌ها را از بین ببریم. اما شهید قدوسی چنین نگاهی نداشت و می‌گفت همه‌چیز باید بر اساس قاعده باشد. به‌عنوان نمونه ما مورد سروان افاضلی را در قم داریم. این فرد به فساد، جنایت و شکنجه‌گری مشهور بود. بعد از انقلاب او دستگیر شد. شهید قدوسی یکی از قضات ویژه به نام آیت‌الله شیخ حسن تهرانی را مامور بررسی پرونده سروان افاضلی کرد. آیت‌الله تهرانی بررسی کرد و به این نتیجه رسید که برای حرف‌هایی که زده می‌شود سندی وجود ندارد. افاضلی بدشهرت‌ترین فرد قم در بین عوامل شاه بود. با همه این شهرت، قاضی در مقابل آن ایستاد و گفت سندی دال بر جنایات افاضلی وجود ندارد. مرحوم آیت‌الله تهرانی حتی نظر بر تشویق این فرد داشت! این باعث اعتصاب و تظاهرات در برابر شهربانی شد. آقای تهرانی گفت اگر کسی شاهد است بیاید شهادت دهد. سپس شاهدین را به‌صورت جداگانه خواست. از آن‌ها که سوال کرد فهمید حرف‌های شاهدان همخوانی ندارد و آن‌ها باهم تبانی کرده‌اند. پدر ما در تهران هم این مسئله را پیگیری کرد و از آقای تهرانی حمایت کرد. اما درنهایت آقای خلخالی وارد این پرونده شد و دستور اعدام افاضلی را صادر کرد. می‌­خواهم بگویم در سخت‌ترین برهه عده کمی وجود داشتند که بر موازینی می‌ایستادند. حکایت دیگر هم به همسر بنی‌صدر برمی‌گردد. هنگامی هم که بنی‌صدر فرار کرد عده‌ای هم همسر ایشان را محاصره کردند تا از طریق او به بنی‌صدر برسند. هر کاری کردند که همسر بنی‌صدر را به‌عنوان گروگان بگیرند شهید قدوسی اجازه نداد. پدر می‌گفت اگر می‌خواهید به متهم برسید همسرش گناهی نکرده است.


این بحث اتفاقاً قبلاً هم مطرح شده بود و عده‌ای این موضوع را به شهید بهشتی منتسب می‌کنند.


می‌‌تواند هر دوی آن‌ها باشد. من خودم شاهد موضع پدرم بودم. فرزند مرحوم شهید بهشتی هم این را گفته‌اند و درست هم هست. احتمالاً نیروهایی که برای اجازه گرفتن رفته بودند، به هردو مراجعه کرده‌اند تا یکی از آن‌ها اجازه دهد.


شهید قدوسی را منافقین ترور کردند؟


فردی به نام فخار که کارمند دادستانی بود این کار را کرد. اما سازمان مجاهدین به‌صورت رسمی اعلام نکرد. البته انتساب او به سازمان روشن بود و جای تردید نیست. مضاف بر آن طبق گفته‌های بعضی از مسئولین قضایی بعد از مدتی یک آبدارچی که از قبل انقلاب آنجا کار می‌کرد مراجعه کرده بود و گفته بود «کیف‌دستی فخار را من وارد کردم.» ظاهراً فخار نظر او را جلب کرده بود.


این آبدارچی می‌دانست چه چیزی داخل کیف است؟


ما نه آن آبدارچی را دیدیم و نه از ما نظری خواستند و نه پرسیدند که شکایتی داریم یا نه. او اعدام شد و اصلاً ما او را ندیدیم.


اگر با این آبدارچی برخورد می‌کردید چه رفتاری نشان می‌دادید؟


باید رفتار امیرالمومنین را پیش می‌گرفتیم. این نظر من است. مابقی اعضای خانواده خود باید نظرشان را بگویند.


البته شما و والده تصمیم‌گیرنده بودید.


بالاخره هیچ‌وقت از ما نظر نخواستند. اما از حیث دینی آنچه که امیرالمومنین می‌­فرمایند برای همه‌جاری و ساری است. ایشان می‌‌فرمایند اگر من زنده ماندم خودم می‌دانم چه کنم، اگر هم زنده نماندم شما در برابر یک ضربت فقط حق یک ضربت را دارید. اگر حضرت می‌ماندند مشخص است که ضارب خود را عفو می‌کرد. حضرت شیر خود را با ضارب خود قسمت می‌­کرد.


فرمودید که سازمان مجاهدین به‌صورت رسمی مسئولیت این ترور را نپذیرفت.


درباره شهید بهشتی و رجایی هم همین‌طور است. درباره آن‌ها هم به‌صورت رسمی نپذیرفتند.


هفته گذشته آقای بهزاد نبوی گفت که اطلاعیه 10ماده‌ای دادستانی در دفتر نخست‌وزیری تنظیم شد. محتوای این فرمان این بود که گروه‌های سیاسی سلاح را تحویل دهند و بعد فعالیت کنند. اولاً چرا در نخست‌وزیری مطرح شد و ثانیاً آیا شهید قدوسی نسبت به منافقین غیظ داشتند؟


شهید قدوسی به کار جمعی خیلی توجه داشت. در مسائل حساس مشاورینی داشت. در این حلقه مشاورین شهید بهشتی، شهید رجایی و کسانی مثل خسرو تهرانی و بهزاد نبوی حضور داشتند. یک حلقه تصمیم‌گیری بود. این اطلاعیه نوعی چارچوب حقوقی برای همه سازمان‌ها و گروه‌ها تعیین کرد. درواقع این اطلاعیه رحمت و قانون‌مداری نسبت به گروه‌ها بود. اطلاعیه می‌گفت اگر سازمانی سلاحش را زمین بگذارد می‌تواند به فعالیت سیاسی ادامه دهد.


با این اوصاف فکر می‌کنید انگیزه اصلی برای ترور شهید قدوسی چه بود؟


اصولا سازمان بقای خودش را در ناامنی می‌دید. آن‌ها به معارضه با نظام رسیده بودند. می­‌خواستند چهره‌های تاثیرگذار نظام را از بین ببرند تا نظام سقوط کند. البته در طرف مقابل هم کسانی بودند که با تندروی و اقدامات غیرقانونی زمینه را برای آنان مساعد می‌کردند.


فکر می‌کنید آثار و نگاه شهید قدوسی چقدر توانسته بر قوه قضاییه تاثیر بگذارد؟


از نگاه خانواده ایشان هیچ تاثیری نگذاشته است. سال ۱۳۸۰ مادرم، همسر شهید قدوسی، در نامه‌ای رسمی به رئیس وقت قوه قضاییه از ایشان درخواست کردند که اگر معتقدید قوه قضاییه که به شما رسیده مخروبه‌ای بیش نیست، نام شهید قدوسی و شهید بهشتی را از آنجا بردارید. این نگاه همسر شهید قدوسی است.


فکر می‌کنید اگر کسی بخواهد شهید قدوسی را بشناسد از کجا باید شناخت خود را شروع کند؟


من فکر می‌کنم نه‌تنها در مورد شهید قدوسی بلکه برای شناخت همه بزرگان معاصر اولین و ضروری‌ترین کار این است که تصویری را که فضای رسمی از آن‌ها نشان می‌دهد کنار بگذاریم. نسل جوان امروز بداقبال‌تر از نسل‌های قبل است. متاسفانه فضای رسمی در برابر نسل جوان تصویری ترسیم کرده که کاملاً غلط است. البته منظورم از فضای رسمی صرفاً فضای سیاسی یا رادیو و تلویزیون نیست، بلکه بیشتر هژمونی جامعه است که به‌عنوان دین و عالم دینی داده می­شود و کاملاً متفاوت از آن چیزی است که ما دیدیم. راه شناخت بزرگانی مثل علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید بهشتی و ... انکار چیزی است که به خورد نسل جدید داده می‌شود. البته این کار سختی است و برای بسیاری از افراد غیرممکن است. برای همین من واقعاً نمی‌دانم نسل بداقبال جدید چه باید بکند.


اگر زندگی شهید قدوسی را بخواهید در یک عنوان خلاصه کنید چه می‌گویید؟


روحانی‌ای که در عین اعتقاد به مسیر روحانیت، با بیشتر میراث روحانیت فعلی مخالف بود!


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب