دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
03 شهريور 1395 - 16:55
میزگردهای مجازی آنا - 2

شاعران پیشرو دنبال «مخاطب» کمّی نیستند!

لیلا صادقی: «وقتی فروش کتاب کم می‌شود، همه‌ نگاه‌ها متوجه شاعر می‌شود که به خاطر زبان توست که مردم کتاب نمی‌خوانند اما این نگاهی غلط و سفسطه‌گرانه است»/محمد آزرم: «برای من مخاطب، بخشی از خود شعر است، تفکری که در خواندن شعر، خودش را می‌خواند و بُعدی به ابعاد شعر اضافه می‌کند.»
کد خبر : 112656

هادی حسینی‌نژاد، خبرنگار فرهنگی آنا: در تعاریف معمول بازار نشر، مخاطب کسی است که به کتاب‌فروشی‌ها و نمایشگاه‌ها می‌رود و کتاب می‌خرد. در این نگاه که مبتنی بر رویه‌های بازاری است، حتی اینکه کتاب‌های خریداری شده، خوانده می‌شوند یا نه هم نقشی در تعریف «مخاطب» ندارند. به همین خاطر است که کم‌فروش بودن یک کتاب را به بی‌مخاطب بودن آن تعبیر می‌کنند. این همان اتفاقی است که معمولا در انتشار مجموعه شعرهای خاص، که حاصل جریان‌های تجربی و آوانگارد هستند، با آن مواجه می‌شویم؛ آنچنان که اهالی بازارِ نشر می‌گویند: «این کتاب‌ها مخاطب ندارند».


نظر شاعران تجربه‌گرا و زبان‌محور اما درباره تعریف «مخاطب» نظر دیگری‌ است. از نگاه آن‌ها «مخاطب» واقعی شعر، کسانی هستند که با برخورداری از سطوح نخبگی، به شعر ورود پیدا می‌کنند و حتی به آن می‌افزایند. بنابراین برای آن‌ها، کیفیت مخاطب مهم است و نه کمیت آن. در ادامه متنِ میزگردی را خواهید خواند با محوریتِ مسأله مخاطب در جریان شعر پیشرو که با همراهی لیلا صادقی -دکترای زبان‌شناسی، شاعر، مترجم و منتقد- و محمد آزرم -شاعر و منتقد ادبی- چهره‌های شناخته شده‌ در حوزه شعر و نقد ادبی میسر شد.


اگر بخواهیم از منظر مخاطب‌شناسی به ادوار و جریان‌های مختلف شعر بپردازیم، به تعاریف مختلفی دست می‌یابیم؛ از سروده‌های آمیخته با ایدئولوژی که مخاطب را با اهداف خاصی به خود می‌خواند گرفته تا شعر حجم و جریان‌های مدرن‌ شعری در دهه‌های بعدی. همچنین تعاریف جنبی‌ای هم وجود داشته مثل اینکه شعر باید هم مخاطب عام را به خود جذب بکند و هم مخاطب خاص را. به عنوان سوال نخست، سیر تطور رویکرد شعر و جریان‌های شعری معاصر به مخاطب را چطور ارزیابی می‌کنید؟


آزرم: این تصور از مفهوم «مخاطب» به عنوان موجودی که نقشی جز خطاب شدن ندارد و به هر نحو باید نظرش را جلب کرد، اساساَ اشتباه است. مخاطب همان‌طور که مورد خطاب است، خطاب هم می‌کند و این خطاب را نمی‌توان به خرید کتاب یا کف زدن در شعرخوانی‌ها تقلیل داد. سرودهای ایدئولوژیک که زمانی برای تهییج عامه مردم خوانده می‌شدند کارکردی جدای از شعر دارند. هدف آنها چیزی بیرون از خودشان است و اگر ربطی به شعر پیدا می‌کنند، مساله ثانوی و حتی دست چندم آن‌هاست. شعر «حجم» برای مخاطب خود اسکله می‌ساخت تا به حجمی که خود رسیده بود، برساندش. برای من مخاطب، بخشی از خود شعر است، تفکری که در خواندن شعر، خودش را می‌خواند و بُعدی به ابعاد شعر اضافه می‌کند. پس مخاطب شعر فعال است و درون شعر به فعالیت خود ادامه می‌دهد؛ مثل شاعریت متن که دیگر، آن شاعر بیرون ایستاده نیست؛ جزء جدانشدنی متن شعر است.


صادقی: مخاطبان جدی شعر، یعنی کسانی که برای سرگرمی و تسکین دردها شعر نمی‌خوانند، بلکه برای لذت و عطش درون به دنبال آن هستند

صادقی: هیچ چیزی فارغ از ایدئولوژی نیست و هر شعری ایدئولوژی خاصی را ارائه می‌کند، اما شعرهایی که ایدئولوژی‌شان لذت هنری است، شعرهایی هستند که برای شعر بودن حضور دارند و نه اهدافی خارج از آن. اگر شعر وسیله‌ای تبلیغاتی، سیاسی، مذهبی و یا وسیله‌ای برای پیشبرد امری باشد، به محض گذشتن تاریخ و زمان آن امر، شعر نیز منقضی می‌شود، اما اگر ایدئولوژی شعر، خود شعر باشد و نه حتا مخاطب شعر، می‌توان گفت که شعر به شعریت نزدیک است. شعرهایی که برای مخاطب عام سروده می‌شوند، درواقع آثاری هستند برای کسانی که دغدغه شعر ندارند و در این صورت، این شعرها به اهداف مخاطب عام یعنی سرگرم شدن، پند شنیدن، یاد گرفتن، تسکین یافتن و غیره پاسخگو خواهند بود و به عبارتی، ایدئولوژی آن‌ها، رضایت مشتری است، همچون کالاهای اقتصادی و خدمات اجتماعی. اما شعر، قرار نیست وسیله‌ای باشد در خدمت اجتماع، بلکه ماهیت شعر، زیبایی‌آفرینی است برای کسانی که رد پای زیبایی را دنبال می‌کنند و بخشی از حیاتشان، زندگی با شعر است. حال از اینجا به بعد، بحث سلایق مختلف شعری مطرح می‌شود که مخاطبان جدی شعر، یعنی کسانی که برای سرگرمی و تسکین دردها شعر نمی‌خوانند، بلکه برای لذت و عطش درون به دنبال آن هستند، یعنی مخاطب خاص. در شعر معاصر نیز می‌توان گفت که بخشی از شعر معاصر به عنوان کالای مصرفی برای عوام ارائه می‌شود و سلبریتی‌آفرین است که این نوع شعرها، با ارضای نیازهای مخاطب، از مد می‌افتند. بخش دیگری از جریان‌های شعری به سوی ساختن جهان شعری فارغ از مخاطب به عنوان پیش‌فرض حرکت می‌کنند که در این میان، برخی از جریان‌ها به شکلی افراطی تنها شاعر و دوستانش را مخاطب خود می‌دانند! و برخی دیگر دنبال تجربه‌گرایی و خلق جهان‌های نو هستند و مخاطبان خاص خود را به مرور خواهند یافت.


خانم صادقی؛ گفتید «برخی از جریان‌ها به شکلی افراطی تنها شاعر را مخاطب خود می‌دانند». منظورتان کدام جریان‌ها است؟


صادقی: منظور از جریان‌های افراطی، شعبه‌هایی است که از شعر زبان زده شد و به شکل‌های مختلف قد علم کرد، اما شاعران آن بیشتر سوداگر و معرکه‌گیر بودند و برای شهرت خود و نه شعر، برای مطرح کردن خود و نه ساختن جهانی تازه و بکر، دست به دزدی قلم ‌زدند. به زمان گذشته می‌گویم، چراکه از نظرم این افراد در زمان ماضی بعید به‌سر می‌برند و ناگفته نماند که در طول تاریخ همیشه جریان های فرعی در کنار بستر اصلی رودخانه حضور داشته‌اند و تاریخ آن ها را کم رنگ کرده است.


آقای آزرم؛ طبق صحبت شما «مخاطب شعر فعال است و درون شعر به فعالیت خود ادامه می دهد.» این طور گذشتن از تعریفِ کلاسیک «مخاطب» خیلی اغراق‌آمیز نیست؟


آزرم: کسی که تنها شنونده شعراست یا آن را روخوانی می‌کند، مخاطب نیست

آزرم: گفتم «مخاطب، بخشی از خود شعر است». بیایید در این گفته تامل کنیم؛ کسی که تنها شنونده شعراست یا آن را روخوانی می‌کند، تا وقتی درکی از فرم شعر نداشته باشد، مخاطب آن نیست. فرم شعر چه هنگامی درک می‌شود؟ وقتی که خوانش شود. خوانش فرم هم تا زمانی که ارتباط بین سطوح و لایه‌های معنایی، موسیقایی، آوایی اثر با خود این خواندن ساخته نشود، اتفاق نمی‌افتد. به تعبیری، خوانش مخاطب، لایه و سطح دیگری از فرم شعر را می‌سازد.


خانم صادقی، نظر شما درباره رویکرد آقای آزرم چیست؟


صادقی: گمان می‌کنم سرشت هنر به تمام نشدن و همیشه ادامه داشتن گره خورده است. برای تمام نشدن، باید تکثر داشت و این تکثر ایجاد نمی‌شود، مگر با حضور فعال مخاطب. یعنی همان بحث اصلی گفت و گو. مخاطب عام کیست؟ مخاطب خاص کیست؟ مخاطب عام، کسی است که شعر را می‌خواند که پیامش را بگیرد و برساند به مقصد. اما مخاطب خاص کسی است که شعر را می‌خواند که ادامه دهد و اینگونه است که شعر با مخاطب خودش شکل می‌گیرد.


پس چنین مخاطبی (مخاطب خاص به قول خانم صادقی) باید دارای درک و شناخت از مختصات شعر: فرم، زبان و موسیقی باشد. و این همان رویدادی است که در نگاه کمی‌نگر به شعر معاصر، آن را ریزش مخاطب (مخاطب عام) می‌گویند. درست می‌گویم؟ (هر دو پاسخ بدهید.)


صادقی: چند در صد از مردم شعر حافظ را بخاطر شعریت آن می‌خوانند؟

صادقی: به ریزش مخاطب باور ندارم، چراکه در این استعاره، انبوهی مخاطب درنظر گرفته می‌شود که تعدادی از آن‌ها به دلیل نوع شعر، از خواندن آن صرف نظر می‌کنند. پرسش من اینجاست که آیا در دوره حافظ، نانوای سر کوچه هم شعرهای حافظ را می‌خوانده است یا به مقتضای تاریخ است که شعر حافظ ماندگار شده است و امروزه در قفسه خانه یک نانوا هم دیوان حافظ پیدا می‌شود. به عبارتی، امروزه همه دیوان حافظ را در خانه دارند و شاید بیت‌هایش را در شب یلدا یا مراسم عقدکنان و دورهمی‌هایشان گاهی برای هم بخوانند، بی‌آنکه وارد جهان حافظ شوند. چند در صد از مردم شعر حافظ را بخاطر شعریت آن می‌خوانند؟


آزرم: درواقع خریداران کتاب‌های عامه‌پسند شعر یا شنوندگان آن‌ها همیشه وجود دارند ولی نکته اینجاست که نقش آن‌ها فقط در گردش اقتصادی بازار موثر است وگرنه تاثیری در تحولات شعر ندارند. اینجا آن مخاطبی که خوانش خود را به شعر اضافه می‌کند، نقش اصلی را عهده‌دار است. این مخاطب می‌تواند در جایگاه منتقد هم قرار بگیرد. می‌توان گفت مخاطب را باید امری کیفی تلقی کرد.


آقای آزرم؛ شما هم با توضیحات خانم صادقی و اشاره به موقعیت شعرهای حافظ در گذار زمان، موافقید؟


آزرم: بله شعر حافظ را هم فقط معدودی که توانایی تحلیل آن را داشته‌اند، خوانده‌اند. حتی کسانی که با دیوان حافظ فال می‌گیرند، اکثرا تظاهر به درک و دریافت مفهوم آن دارند. کسی می‌تواند بگوید شعر حافظ را خوانده است که بتواند پتانسیل‌های زبانی آن را آشکار کند.


اشاره کردید به شعر آوانگارد (پیش‌رو) و سرنوشت این پیش بودن، با تجربه کردن گره خورده است؛ تجربیاتی که شاید آینده را فتح کنند و شاید هم نه. بنابراین شاید مثالِ مخاطبان شعرهای حافظ، مثال قابل مقایسه‌ای با جریان‌های شعر تجربه‌گرا و آوانگارد نباشد. در این‌گونه شعرها، بعضا شاعر در نحو و منطق زبانی مرسوم و چند صد ساله فارسی دست می‌برد و به دنبال کارکردهای زبانی تازه‌ای است. حالا سوال این است که آیا معتقدید می‌شود از مخاطبِ عام امروز انتظار داشت که در گذار زمان، تجربیات امروز شعر آوانگارد را درک کند؟


آزرم: عامه‌پسندان همیشه دنبال استعاره‌های گشوده هستند و از شعری که استعاره‌زدایی می‌کند، لذت نمی‌برند

صادقی: مخاطبان شعر حافظ از این منظر مطرح شد که بحث مخاطب خاص و عام روشن شود و البته بحث تجربه‌گرایی بحثی است مربوط به عصر جدید. در سنت قدیم که صنعت چاپ هنوز وارد عرصه زندگی نشده بود، شعر شکلی شفاهی داشت و سنت شعر متکی به عروض. تجربه‌گرایی وقتی مطرح می‌شود که نوع زندگی تغییر کند و به فرد به عنوان یک هستی و یک جهان شناختی نگاه می‌شود. از لحاظ تاریخی در دوره حافظ جمعیت از فردیت اهمیت بیشتری داشته و فردیت محصول مدرنیته است که تجربه‌گرایی ملزوم آن. در حقیقت، در جوامع سنتی مانند ایران که فردیت اشخاص شکل نگرفته، افراد از نظر روانی به هم وابسته هستند و سرنوشت افراد درهم گره خورده. در این جوامع، افکار و اندیشه‌ها ریشه در رسم و رسوم و یا به عبارتی نظر جمع دارند. مشخصاً تغییر در نگاه به شعر نیز تابع همان سنت‌ها است و شاید علت اصلی استقبال کمتر از شعر آوانگارد در ایران، همین درهم تنیدگی جمعیت از لحاظ فکری باشد. البته جامعه ایران رو به تغییر است و با وجود ریشه‌های سنتی، نوع زندگی شکل دیگری به خود گرفته است، پس شکل ادبیات هم مانند نوع زندگی می‌تواند در حال تغییر باشد. این تغییر و فردگرایی در زمان حافظ وجود نداشته است، پس بحث آوانگاردیسم در ادبیات کلاسیک ایران بحثی منتفی است.


آزرم: بعید می‌دانم عامه‌پسندان با شعر زبان‌محور؛ آوانگارد یا پست‌آوانگارد عصر ما ارتباطی برقرار کنند. چون همیشه دنبال استعاره‌های گشوده هستند و طبعا از شعری که در عبارات خودش، استعاره‌زدایی می‌کند، لذت نمی‌برند.


بیشتر توضیح بدهید. نظرتان درباره آینده چیست؟ آیا این تصویر که هر خاصی، یک روز به مصرف عام می‌رسد و آوانگاردها باید به دنبال افق‌های تازه‌تری باشند، برای جریان شعر تجربه‌گرای امروز، اتفاق خواهد افتاد؟


صادقی: هدایتی که در زمانه‌ خود خوانده نمی‌شد، امروز به یک ژست روشنفکری بدل شده و هرکس هدایت‌خوان باشد، همه‌چیز دان تلقی می‌شود

صادقی: شعر آوانگارد وقتی به مصرف عام برسد، دیگر آوانگارد نخواهد بود و این بستگی به حرکت جامعه و زیربناهای فرهنگی دارد. به عنوان مثال، شروع ادبیات داستانی ما با صادق هدایت آوانگارد کلید خورد و به سمت سبک‌های ساده‌پسندانه امروزی امثال وفی و شهسواری و غیره حرکت کرده است. اما هدایتی که در زمانه خود خوانده نمی‌شد، امروز به یک ژست روشنفکری بدل شده و هرکس هدایت‌خوان باشد، همه‌چیز دان تلقی می‌شود. در زمینه شعر نیز همین‌گونه است. بستگی به حرکت جامعه دارد و نمی‌شود یک قانون کلی وضع کرد، اما آنچه قطعیت دارد این است که سرنوشت زندگی اجتماعی مردم و ادبیات در هم گره خورده و اگر روزی شاهد حضور حرکت‌های آوانگارد به شکلی جدی بودید، نویدی است برای اهمیت به فردیت‌گرایی در جامعه‌ای که پیشتر فردیت قربانی جمعیت می‌شده است.


آزرم: آینده‌پژوهی در شعر هم امکان پذیر است و می‌توان آینده مطلوب شعر را با تجربه فرم‌های بی‌سابقه شعر به زمان حال احضار کرد. اما عامه‌پسندی نسبتی با شعر آوانگارد ندارد. خود این تلقی که عامه با گذر زمان به نوعی نخبه تبدیل می‌شود، اشتباه است.


این‌طور به نظر می‌رسد که حرکت جامعه به سمت نخبه‌گی را جریانی مستقل از جریان شعر آوانگارد می‌دانید. یعنی رسالتی برای شعر در مسیر ارتقای فرهنگ و نخبگی جامعه قائل نیستید.


صادقی: شعر رسالتی به غیر از شعر بودن ندارد.


آزرم: شعری که جهان خود را با ارائه فرمش به ما نشان می دهد، ما را دعوت به نخبگی می‌کند.


نظر شما درباره نقش دانشگاه‌ها در گسترش شعر آوانگارد چیست؟ از یک طرف چنین نظری وجود دارد که خلأ توجه دانشگاه‌ها به جریان‌های پیشرو در شعر، مانع از توسعه و پیشرفت شده و امکان تربیت مخاطبان جدی شعر را محقق نمی‌کنند و از طرف دیگر بسیاری از منتقدان، دانشگاه‌ها را دچار نوعی جمود و عقب‌افتادگی می‌دانند که حتی قدرت درک جریان‌های پیشرو در هیأت‌ علمی آن‌ها موجود نیست. نظر شما در این‌باره چیست؟


آزرم: توقع ندارم که دانشگاه درکی از شعر تجربی و زبان‌محور داشته باشد؛ دانشگاه هم نباید توقع داشته باشد که در فضای شعر امروز، جدی گرفته شود

آزرم: دانشگاه در کشور ما جایگاه خلاقیت نیست. ادبیات خلاق در دانشگاه‌ها جایی ندارد و اگر در برخی از آن‌ها جدیداً کارگاه ادبیات خلاق دایر شده، صرفا ناشی از علاقه شخصی یکی از استادان است. توقع ندارم که دانشگاه درکی از شعر تجربی و زبان‌محور داشته باشد و در برابر، دانشگاه هم نباید توقع داشته باشد که در فضای شعر امروز، جدی گرفته شود چرا که انتقادهایی که به شعر زبان‌محور وارد می‌داند، ادامه همان تصور منفعلی است که مخاطب را چیزی جدای از متن شعر می‌بیند.


صادقی: همانطور که آقای آزرم اشاره کردند، دانشگاه‌ها نقشی در روند شعر معاصر ندارند، چه برسد به رشد شعر آوانگارد. اما نکته جالب توجهی که می‌شود به آن اشاره کرد، در روند حمایت از شعر است. در کشور ما برای حمایت از شعر، به شاعران توصیه می‌شود به زبان روزنامه و روزمره شعر بگویند و وقتی فروش کتاب کم می‌شود، همه نگاه‌ها متوجه شاعر می‌شود که بخاطر زبان توست که مردم کتاب نمی‌خوانند. اما این نگاهی غلط و سفسطه‌گرانه است. در کشورهایی که زیربنای فرهنگی آن‌ها به درستی شکل گرفته، برای حمایت از شعر، شاعران با هر صدایی، به ویژه شاعران آوانگارد، در دانشگاه‌ها کرسی دارند و تجربیات خود را تدریس می‌کنند و درنتیجه نیازی به تیراژ بالای کتاب برای امرار معاش ندارند. درنتیجه موضوع مخاطب برایشان منتفی است. چراکه نداشتن مخاطب تأثیری بر اقتصاد آن‌ها ندارد و نوع شعر آن‌ها بخاطر حضور یا غیاب مخاطب تغییری نمی‌کند. از طرف دیگر بخاطر کارگاه‌ها و کلاس‌هایی که در همان مراکز دایر است، مخاطبان جدی پرورش پیدا می‌کنند، مخاطبانی که قادر به تحلیل، خوانش و نقد شعر هستند. درنتیجه مخاطبان آن‌ها مخاطبان واقعی و جدی ادبیات هستند. اما شاعران عامه پسند که از فروش کتاب‌ها زنده‌اند، برای سرگرمی مردم در جامعه حضور دارند و به کار خود ادامه می‌دهند و تنها ایدئولوژی آن‌ها، سلبریتی شدن و مخاطب داشتن است. بدین صورت، شعر آوانگارد و شعری که به شعریت نزدیک باشد در جوامع پیشرفته، با حمایت غیرمستقیم و نه مصرفی شدن، به حیات خود ادامه می‌دهد. هیچ کس از آن شاعران تیراژ کتاب نمی‌پرسد و تهدید ریزش مخاطب برای آنان بی‌معناست، چرا که مخاطبان آن‌ها رقاصان باله و هنرپیشه‌ها یا کشاورزانی که تمایلی به شعر شدن خود ندارند، نیستند.


سوال بعدی من درباره جایگاه مطبوعات و جراید و نقشی است که می‌توانند در انعکاس جریان‌های پیشرو شعر داشته باشند. به نظر می‌آید نشریات جدی و تخصصی در حوزه شعر (و ادبیات به طور کلی) در کشور ما سرنوشت روشنی نداشته و نخواهند داشت. به نظر شما این مساله به دلیل قلت مخاطب با تعریف‌هایی که به آن اشاره شده است یا عامل دیگری دارد؟


صادقی: شعر آوانگارد در هیچ جای دنیا پر مخاطب نیست، اما مخاطبان جدی آن از مخاطبان جدی ما، متخصص‌ترند و تأثیرگذارترند

صادقی: مطبوعات تخصصی به دلیل وابستگی به اقتصاد، امکان ماندن و ادامه مستمر ندارند. همانطور که قبلا اشاره کردم، در کشورهای دیگر، تمام مسائل فرهنگی یا از بودجه‌های دانشگاهی و یا اسپانسرهای ممکن و در دسترس بهره می‌برند. درواقع نظام زندگی در کشورهای پیشرفته به گونه‌ای است که برای فعالیت‌های فرهنگی زمینه بازتری وجود دارد و مسائل مالی به شیوه‌های مختلف قابل تأمین است، اما در کشور ما به دلیل عدم زیربنایی بودن برنامه‌های فرهنگی فارغ از سیاست‌گذاری‌های مذهبی و دولتی چنین راه‌هایی وجود ندارند و به علت بحران‌های اقتصادی، اسپانسرهایی برای امور فرهنگی بدون بهره‌وری به ندرت یافته می‌شود. درنتیجه جای مطبوعات تخصصی خالی است و می‌ماند مطبوعاتی که بخش خصوصی آن‌ها را اداره می‌کند که آن‌ها نیز برای گردش اقتصادی به اجبار گوشه چشمی به مخاطب عام‌تر و به ویژه به سینما یا سیاست دارند تا فروش مجله امکان تداوم آن را فراهم کند. مجلات وابسته هم که تکلیفشان روشن است و اهداف مشخصی را دنبال می‌کنند و این نوع سیاست‌گذاری که دودش در دراز مدت چشم ادبیات و فرهنگ را نابینا می‌کند، متأسفانه تعیین‌کننده است. همانطور که پیش‌تر اشاره کردم، شعر آوانگارد در هیچ جای دنیا پر مخاطب نیست، اما مخاطبان جدی آن از مخاطبان جدی ما، متخصص‌ترند و تأثیرگذارتر، چراکه دوست و آشنا نیستند، بلکه آدم‌های دغدغه‌داری هستند که شعر را برای زندگی کردن می‌خوانند و این لذت در تازگی و جهان نو برایشان شکل می‌گیرد.


آزرم: در کشوری که برخی خوش‌بینانه می‌گویند هنر اولش شعر است، نشریه تخصصی شعر نداریم. حال این که عمر چنین نشریه‌ای باید همسن قدیمی‌ترین روزنامه کشور باشد.

آزرم: در کشوری که برخی خوش‌بینانه می‌گویند هنر اولش شعر است، نشریه تخصصی شعر نداریم. حال این که عمر چنین نشریه‌ای باید همسن قدیمی‌ترین روزنامه کشور باشد. به نظر می‌رسد راهکارهایی برای حمایت فرهنگی شرکت‌ها و بنگاه‌ها از هنر و به ویژه شعر وجود دارد که باید گفتمان‌سازی شود. بنگاهی که هزینه انتشار نشریه تخصصی شعر را بپردازد، باید از معافیت‌های مالیاتی معناداری برخودار شود. بدون اندیشیدن به چنین راهکارهایی و تشویق سرمایه‌گذاران به این امر، اتفاق تازه‌ای رخ نخواهد داد.


این نقل را مکرر شنیده‌ایم که حرکت‌هایی که در دهه هشتاد، قوت گرفت و زیر عنوان ساده‌نویسی خود را در نشر و مطبوعات گسترش داد، باعث شد آنطور که باید به جریان شعر جدی توجه نشود. البته این به معنای تضعیف یا به تعویق افتادن جریان شعر پیشرو نبود؛ اما آیا فکر می‌کنید نشر و مطبوعات در طول آن‌ سال‌ها، در خدمت تبلیغِ حرکت‌های خاصی جز شعر پیشرو، زبان‌محور و تجربه‌گرا بوده؟ اگر جواب مثبت است، فکر می‌کنید چرا و با چه نیتی؟


آزرم: حقیقت این است که طی این سال‌ها اگر نشریه‌ای هم‌ صدای شعر آوانگارد و زبان‌محور فارسی را به گوش اهالی ادبیات رسانده، صرفا به خاطر رویکرد و دغدغه شخصی دبیر آن نشریه بوده وگرنه هیچ سیاست‌گذاری مثبتی در این زمینه صورت نگرفته است. در مقابل تعداد نشریاتی که ساده انگاری را در شعر ترویج کرده‌اند، بسیار بوده‌اند. علت هم مشخص است؛ بسیاری از رسانه‌های این‌چنینی دبیرانی دارند که خود متمایل به ساده‌نویسی هستند و در دادوستدهای ادبی، جانب این رویکرد را گرفته‌اند. به هر صورت فضای غالب هرچه باشد، چاره‌ای جز تقویت زبان‌محوری در شعر نداریم، چرا که تقویم شعر تنها با چنین رویکردی، ورق خواهد خورد.


صادقی: همه مردم ایران تمایل به شاعر بودن دارند و این یعنی، تقلیل شعر

صادقی: دغدغه شخصی افراد باعث شد مجله‌ای مانند آذرنگ در چند شماره منتشر شود اما نپایید به همان دلایلی که پیش‌تر برای تداوم مجله تخصصی به آن اشاره کردم. ساده‌نویسی به شدت ترویج می‌شود به چند دلیل ساده: نخست اینکه توده مردم را در کنار خود دارد و البته این خیلی هم خوب است، چون خواندن بهتر از نخواندن است. اما این نباید باعث شود که ساده‌نویسی تنها صدای موجود باشد. متأسفانه حمایت‌ها از تنوع صداها کمتر است و بیشتر تلاش اهالی مطبوعات تقویت این نوع تفکر است و دلیلش هم ساده است. همه مردم ایران تمایل به شاعر بودن دارند و این یعنی، تقلیل شعر. این یعنی سادگی و همه‌فهمی شعر و انتشار کتاب‌هایی از هنرپیشه‌ها، روزنامه‌نگاران و حتی فوتبالیست‌ها در آینده به عنوان کتاب شعر! دلیل دوم این است که حرف ساده تکلیف تیغ سانسور را روشن می‌کند. دلیل دیگرش هم عصر سرعت است که همه می‌خواهند سریع و بی‌تفکر بخوانند و عبور کنند. احساس آنی و سریع و بی‌مخاطره. اما شعر آوانگارد، شعری است لایه‌لایه، شعری پر از حرف و حدیث، شعری که در سیاست و جامعه و انسان گره خورده، اما وسیله‌ای برای خدمت به سیاست و جامعه و انسان نیست. درنتیجه، مردمی که در جهان این شعر زندگی می‌کنند، جمعیت زیادی ندارند. خوشبختانه به دلیل دغدغه‌های شخصی نیز امسال برای تقویت این نگاه شعری، علی‌رغم اینکه به جایزه‌های ادبی اعتقادی ندارم، در کنار برخی شاعران آوانگارد تصمیم به همکاری با سایت آوانگاردها و همچنین جایزه شعری آوانگاردها گرفته‌ایم که امیدواریم به این شکل بتوانیم از دغدغه‌های کسانی که به شعر آوانگارد علاقه‌ دارند، حمایت کنیم.


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته