یک‌روانشناس در گفت‌و‌گو با آناتک:

مغز انسان برای این حجم از هیجان در فضای آنلاین طراحی نشده است

مواجهه مداوم با سیل تصاویر، ویدیو‌ها و پیام‌ها در شبکه‌های اجتماعی، به‌تدریج توان طبیعی شکل‌گیری احساسات را کاهش می‌دهد. روانشناسان معتقدند بمباران محرک‌های دیجیتال، چرخه طبیعی پردازش هیجان را مختل کرده و به بی‌حسی عاطفی، کاهش لذت و افت انگیزه منجر می‌شود.
نویسنده : فهیمه سنجری

این وضعیت که در ابتدا به شکل خستگی هیجانی بروز می‌کند، در صورت تداوم می‌تواند زمینه‌ساز فرسودگی خلقی و حتی افسردگی دیجیتال شود. گفت‌و‌گو با تمرکز بر فرسودگی هیجانی، تفاوت آن با سردرگمی ذهنی، ارتباط آن با افسردگی دیجیتال و همچنین راهکار‌های عملی برای مدیریت انرژی هیجانی در مواجهه با جریان بی‌وقفه محتوا انجام شده است و همچنین تلاش شده با نگاهی تحلیلی و کاربردی، تاثیر سبک مصرف محتوا بر سیستم هیجانی و خلق افراد تبیین شود. مهسا طالبی، روانشناس و مشاور، در گفت‌و‌گو با خبرنگار آناتک به بررسی پیامد‌های روانشناختی مصرف بیش‌ازحد محتوای دیجیتال پرداخته است.

آیا مصرف بیش‌ازحد محتوا می‌تواند احساسات را بی‌رمق یا تخت کند؟

بله، کاملا. همان‌طور که پیش‌تر نیز به آن اشاره شد، زمانی که مغز در طول روز با حجم زیادی از تصاویر، ویدیو‌ها و پیام‌ها درگیر می‌شود، سیستم هیجانی دچار فرسودگی می‌شود. این فرسودگی به‌مرور باعث کمرنگ شدن، کند شدن و حتی تخت شدن احساسات می‌شود. مغز انسان برای پردازش پی‌درپی هیجان‌ها طراحی نشده است. زمانی که در عرض چند دقیقه حجم زیادی از محتوا دریافت می‌شود، سیستم هیجانی به‌طور مداوم فعال می‌ماند و به‌تدریج انرژی خود را از دست می‌دهد.

در چنین شرایطی، مغز برای محافظت از خود وارد نوعی خاموشی هیجانی می‌شود. نتیجه این فرآیند آن است که شدت احساسات کاهش می‌یابد. یکی دیگر از پیامدها، حساسیت‌زدایی هیجانی است. مواجهه مداوم با حجم زیادی از محتوا، چه مثبت و چه منفی، می‌تواند باعث بی‌تفاوتی مغز نسبت به محرک‌ها شود؛ مشابه حالتی که یک صدای بلند در ابتدا ترسناک است، اما با تکرار زیاد دیگر واکنشی برنمی‌انگیزد.

دلیل دیگر، کاهش پاسخ دوپامینی است. زمانی که مغز به‌طور مداوم با پاداش‌های کوچک و سریع از یک ویدیو به ویدیوی دیگر بمباران می‌شود، گیرنده‌های دوپامین کمتر فعال می‌شوند و سطح شور و هیجان کاهش می‌یابد. فرد در این وضعیت دچار نوعی بی‌احساسی یا بی‌رمقی عاطفی می‌شود. همچنین، اسکرول سریع باعث قطع چرخه طبیعی پردازش هیجان می‌شود. هیجان‌ها برای عمیق شدن به زمان نیاز دارند، اما مصرف سریع محتوا این فرصت را از مغز می‌گیرد.

خستگی توجهی نیز نقش مهمی دارد. زمانی که سیستم توجه خسته می‌شود، توانایی مغز برای درگیر شدن با تجربه‌های احساسی کاهش می‌یابد و احساسات بدون توجه، عملا تجربه نمی‌شوند.

افسردگی دیجیتال به حالتی گفته می‌شود که علائم افسردگی در اثر مصرف زیاد شبکه‌های اجتماعی، مقایسه مداوم، تحریک بیش‌ازحد دوپامینی، انزوا، اختلال خواب و حجم بالای اطلاعات ایجاد یا تشدید می‌شود. این وضعیت معمولا پایدارتر و عمیق‌تر از فرسودگی خلقی است

چگونه می‌توان تفاوت بین سردرگمی ذهنی و خستگی هیجانی را تشخیص داد؟

این دو حالت ممکن است در ظاهر شبیه به هم باشند و نشانه‌هایی مانند بی‌حوصلگی یا ناتوانی در تصمیم‌گیری ایجاد کنند، اما ریشه و نشانه‌های آنها متفاوت است. سردرگمی ذهنی ریشه در تفکر دارد. زمانی رخ می‌دهد که اطلاعات زیاد، متناقض یا پیچیده باشند و فرد نتواند آنها را تحلیل یا انتخاب کند. در این حالت، ذهن شلوغ است، افکار تکراری وجود دارد و فرد بیشتر درگیر سوال کردن است تا احساس کردن.

در مقابل، خستگی هیجانی ریشه در احساسات فرسوده یا بی‌رمق دارد. این وضعیت زمانی ایجاد می‌شود که سیستم عاطفی بیش‌ازحد تحت فشار قرار گرفته باشد. نشانه آن، خاموش یا تخت شدن احساسات و نداشتن انرژی برای واکنش عاطفی است، به‌طوری که حتی موضوعات مهم نیز بی‌حس به نظر می‌رسند.

از نظر تصمیم‌گیری نیز تفاوت وجود دارد. در سردرگمی ذهنی، فرد نمی‌تواند تصمیم بگیرد، چون نمی‌داند کدام گزینه درست است، اما در خستگی هیجانی، فرد به دلیل نداشتن انرژی احساسی قادر به تصمیم‌گیری نیست. از نظر واکنش بدن و ذهن نیز در سردرگمی، شلوغی ذهن و تلاش برای تحلیل دیده می‌شود، در حالی که در خستگی هیجانی، احساس سنگینی، تمایل به کنار کشیدن و کاهش انگیزه غالب است.

همچنین، سردرگمی با زیاد شدن اطلاعات تشدید می‌شود، اما خستگی هیجانی نتیجه هیجان‌های تجربه‌شده، اما هضم‌نشده است. سردرگمی معمولا با مرتب‌سازی اطلاعات و گفت‌و‌گو قابل رفع است، اما خستگی هیجانی نیازمند استراحت هیجانی و کاهش محرک‌هاست. برای تشخیص، می‌توان از خود پرسید آیا مشکل من نفهمیدن است یا حس نداشتن.

آیا فرسودگی خلقی با افسردگی دیجیتال مرتبط است؟

بله، فرسودگی خلقی می‌تواند به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم با افسردگی دیجیتال مرتبط باشد، اما این دو یکسان نیستند. فرسودگی خلقی زمانی رخ می‌دهد که مغز و سیستم هیجانی در اثر محرک‌های زیاد، مانند ویدیوها، اخبار و پیام‌ها، خسته می‌شود. نشانه‌های آن شامل بی‌حوصلگی، کاهش لذت، بی‌انگیزگی و واکنش‌های هیجانی کمرنگ است و معمولا با استراحت و کاهش مصرف محتوا بهبود می‌یابد.

در مقابل، افسردگی دیجیتال به حالتی گفته می‌شود که علائم افسردگی در اثر مصرف زیاد شبکه‌های اجتماعی، مقایسه مداوم، تحریک بیش‌ازحد دوپامینی، انزوا، اختلال خواب و حجم بالای اطلاعات ایجاد یا تشدید می‌شود. این وضعیت معمولا پایدارتر و عمیق‌تر از فرسودگی خلقی است.

فرسودگی خلقی می‌تواند مقدمه‌ای برای افسردگی باشد. اگر سیستم هیجانی به‌طور مداوم نادیده گرفته شود و سبک مصرف محتوا اصلاح نشود، فرد ممکن است به سمت الگوی پایدارتر افسردگی دیجیتال حرکت کند. فرسودگی خلقی یک هشدار است و افسردگی مرحله بعدی نادیده گرفتن این هشدار محسوب می‌شود.

چه راهکار‌هایی برای مدیریت انرژی هیجانی در مواجهه با محتوای بی‌وقفه وجود دارد؟

یکی از راهکار‌های مهم، ایجاد مکث‌های هیجانی است. پس از هر دوره اسکرول، چند دقیقه توقف لازم است تا مغز فرصت پردازش پیدا کند. راهکار دیگر، قانون سی به ده است؛ به این معنا که به ازای هر سی دقیقه مصرف محتوا، ده دقیقه بدون صفحه، موسیقی یا مکالمه سپری شود.

کاهش تعداد پلتفرم‌های فعال نیز اهمیت دارد. فعالیت در سه یا چهار پلتفرم در روز برای مغز کافی است. انتخاب محتوا‌های کم‌تحریک با ریتم آرام‌تر به تنظیم سیستم عصبی کمک می‌کند. همچنین، پاکسازی هیجانی پیش از خواب از طریق نوشتن درباره محتوای تاثیرگذار روز، می‌تواند به تخلیه هیجان‌های انباشته کمک کند.

مرزبندی زمانی با تعیین بازه‌های مشخص برای استفاده از شبکه‌های اجتماعی، توقف مصرف هنگام احساس بی‌رمقی هیجانی، و توجه به تغذیه هیجانی واقعی از طریق ارتباط انسانی، طبیعت، حرکت بدن و هنر نیز بسیار موثر است. در دوره‌های خستگی یا آسیب‌پذیری، حذف محتوای پرهیجان ضروری است.

انتهای پیام/

ارسال نظر