طوفان در فنجان مجازی؛ آناتومی یک بحران و استراتژی هوشمندانه ما
حجتالاسلام وحید پورعلی عضو هیئت علمی و مدیر فرهنگی و رئیس دفتر تقریب مذاهب دانشگاه آزاد اسلامی استان آذربایجانغربی در یادداشتی اختصاصی برای خبرگزاری آنا نوشت: در چشمانداز رسانهای امروز، گاهی یک جرقه کوچک، نه در جنگلی خشک، که در انباری از باروت میافتد. ماجرای اخیر پیرامون اظهارات آقای سلیمانی اردستانی و انفجار آن در فضای مجازی، مصداق دقیق همین امر بود.
نظراتی که سالها در حاشیه وجود داشت، ناگهان به یک طوفان تمامعیار تبدیل شد و بسیاری از متدینان را در بهت و سردرگمی فرو برد، اما این جرقه چگونه به این آتش بدل شد؟ و مهمتر آنکه، در میانه این آتش، کنش هوشمندانه و مؤثر چیست؟
تشریح یک طوفان کامل؛ چرا این بار متفاوت بود؟
آنچه رخ داد، یک «طوفان کامل» بود؛ تلاقی همزمان چند عامل که هریک، دیگری را تشدید کرد.
۱. زمین بازی تغییر کرده است: اینستاگرام، حوزه علمیه یا یک سالن همایش نیست و این پلتفرم یک موجود زنده با منطق خاص خود است: الگوریتم. الگوریتم، حقیقت را نمیشناسد، اما «تعامل» را به خوبی درک میکند.
هر کامنت مخالف، هر همرسانی از سر خشم و هر واکنشی، از دید الگوریتم یک سیگنال مثبت است. این یعنی محتوای جنجالی، فارغ از صحت و سقم آن، بیشتر و بیشتر دیده میشود. مخالفان، با واکنشهای هیجانی خود، نادانسته به ماشین انتشار شبهه سوخترسانی کردند.
۲. مناظره، بنزینی بر آتش بود: مناظره بهخصوص در فرمت رسانهای، یک شمشیر دولبه است، در حالی که نیت خیرخواهانه پشت آن قابل درک است، اما در عمل، این مناظره به موضوع «رسمیت» و «اهمیت» بخشید.
یک ادعای حاشیهای را به سطح یک «مناقشه جدی علمی میان دو روحانی» ارتقا داد و برای میلیونها مخاطب عام که ابزار تفکیک سفسطه از استدلال را ندارند، پیام اصلی مناظره این نبود که چه کسی پیروز شد؛ پیام این بود: «ببینید! حتی بر سر اساسیترین باورهایشان هم اختلاف دارند.» و این، بزرگترین پیروزی برای جریان شبههافکن بود.
۳. شکارچیان فرصت در کمین بودند: در فضایی که قابلیت قطبیشدن را دارد، جریانات ضد دین و مخالفان سیاسی، همواره به دنبال یک «قهرمان» از درون سیستم هستند. یک روحانی که به باورهای رسمی حمله میکند، بهترین ابزار نمادین برای آنهاست و این افراد، نه برای دغدغههای تاریخی که برای ضربه زدن به نهاد دین و ایجاد شکاف در جامعه مذهبی، به سرعت پشت این موج ایستادند و به آن دامن زدند.
از واکنش احساسی تا کنش هوشمندانه: یک راهنمای عمل
درک این سازوکار، ما را به مهمترین بخش بحث میرساند: تکلیف ما چیست؟ پاسخ، در گذار از «واکنش» به «کنش» نهفته است.
اصل اول: آتش را شعلهورتر نکنیم (استراتژی عدم تغذیه)
نخستین و حیاتیترین گام، گرسنه نگه داشتن هیولای الگوریتم است. هرگونه اشتراکگذاری، کامنتگذاری، یا حتی تولید محتوای واکنشی مستقیم (مانند ساختن دابسمش یا کلیپ پاسخ)، اکسیژن لازم برای شعلهور شدن آتش را فراهم میکند.
این پدیده به «اثر استرایسند» معروف است: تلاش برای سرکوب یک محتوا، به پخش شدن بیشتر آن میانجامد. باید زنجیره بازنشر را، حتی اگر به نیت خیر باشد، قاطعانه شکست.
اصل دوم: از دفاع به حمله؛ استراتژی تولید محتوای ایجابی
انرژی جامعه متدین نباید صرفاً صرف پاسخگویی و حالت تدافعی شود. استراتژی مؤثر، یک «حمله هوشمندانه» از طریق تولید محتوای اصیل و جذاب (ایجابی) است.
به جای آنکه منتظر طرح شبهه بمانیم، باید فضای مجازی را با محتوای باکیفیت، هنرمندانه و عمیق درباره معارف اهلبیت، به ویژه شخصیت بیبدیل و جایگاه آسمانی حضرت صدیقه طاهره (س) پُر کنیم. باید روایت خود را چنان قدرتمند ارائه دهیم که روایتهای ضعیف و مغشوش، در برابر آن رنگ ببازند. جامعه را باید با معرفت، واکسینه کرد.
اصل سوم: هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
پاسخ علمی به شبهات، امری ضروری است، اما نه در کامنتهای اینستاگرام. این وظیفه بر عهده نهادهای علمی و متخصصان است. وظیفه ما، بهعنوان مخاطب دغدغهمند، «ارجاع دادن» به آن پاسخهاست، نه تولید پاسخ شخصی. در مواجهه با یک فرد پرسشگر، بهترین کار، ارائه یک پاسخ کوتاه، محکم و سپس هدایت او به یک مقاله، سخنرانی یا کتاب معتبر از یک عالم شناختهشده است و باید میان مخاطب عام، مخاطب پرسشگر و مخاطب مغرض، تفاوت قائل شد.
توصیه نهایی: دژی از معرفت بسازیم
در نهایت، بحرانهایی از این دست، تلنگری برای همه ماست. به ما یادآوری میکند که در عصر ارتباطات، صرفاً داشتن باورهای درست کافی نیست؛ بلکه باید «روایت کردن» هوشمندانه آن باورها را نیز بیاموزیم. استوارترین دژ در برابر سیل شبهات، نه با پرتاب سنگهای متقابل، که با کندن شالودهای عمیق از معرفت اصیل بنا میشود. انرژی خود را صرف ساختن این دژ مستحکم کنیم؛ دژی که طوفانهای مجازی را به نسیمی بیاثر بدل خواهد کرد
آیا این یک راهکار آرمانگرایانه است؟ پاسخ به یک نقد
ممکن است در اینجا یک پرسش مهم مطرح شود: «در شرایطی که به باورهای ما حمله مستقیم شده.
دعوت به تولید محتوای ایجابی و ساختن دژ معرفت، یک راهکار آرمانگرایانه و منفعلانه نیست؟ آیا نباید در همان میدان به مهاجم پاسخ داد؟
این نقد که از سر غیرت دینی و دغدغهمندی است، کاملاً قابل درک است، اما پاسخ به آن در گرو درک عمیقتر «میدان نبرد» است. استراتژی کنش هوشمندانه، نه یک انفعال، بلکه یک تهاجم هوشمندانه در میدانی دیگر است و بیایید موضوع را بشکافیم:
۱. ما در یک مناظره علمی نیستیم؛ ما در یک جنگ روایتها هستیم.هدف طرف مقابل، کشف حقیقت نیست؛ هدف او ایجاد تردید و جلب توجه است. در این بازی، هرگونه واکنش مستقیم از سوی ما، حتی اگر پاسخی کوبنده باشد، به هدف اصلی او کمک میکند: بیشتر دیده شدن. او ما را به زمینی میکشاند که قواعدش را خودش تعیین کرده و داورش «الگوریتم» است. پاسخ مستقیم در این زمین، مانند آن است که یک ارتش کلاسیک، وارد جنگ چریکی در جنگلی ناآشنا شود؛ حتی اگر قویتر باشد، قواعد بازی به نفع او نیست.
۲. کنش ایجابی، انفعال نیست؛ بلکه تغییر میدان نبرد است.
کنش ایجابی به معنای سکوت در برابر حمله نیست؛ بهمعنای انتخاب هوشمندانه میدان نبرد است. به جای آنکه انرژی خود را صرف خنثی کردن صدها بمب کوچک شبهه در زمین دشمن کنیم (که کاری تمامنشدنی و فرسایشی است)، ما یک پایگاه قدرتمند و جذاب در زمین خودی میسازیم. این پایگاه، نه تنها افراد را در برابر حملات آینده واکسینه میکند، بلکه افراد جدیدی را نیز جذب میکند. این استراتژی، از حالت «دفاعی» ما را به حالت «تهاجمی» در جنگ روایتها منتقل میکند.
۳. تفاوت میان «پیروزی کوتاهمدت» و «پیروزی استراتژیک».
پاسخ دادن تند و آتشین در یک کامنت شاید حس «پیروزی» آنی به ما بدهد، اما در تصویر بزرگتر، ما بازی را باختهایم، زیرا به پخش شدن ویروس شبهه کمک کردهایم.
اما ساختن یک محتوای عمیق و جذاب، شاید در کوتاهمدت حس پیروزی در یک جدل را ندهد، اما در بلندمدت، دهها و صدها ذهن را نسبت به این نوع شبهات مقاوم میکند. این یک پیروزی استراتژیک است.
بنابراین، دعوت به ساختن «دژی از معرفت» یک عقبنشینی آرمانگرایانه نیست؛ بلکه هوشمندانهترین استراتژی تهاجمی در عصر دیجیتال است. این یعنی ما قواعد بازی را میپذیریم، اما تصمیم میگیریم که در کدام زمین و با چه استراتژیای بازی کنیم. ما از یک «واکنشگر هیجانزده» به یک «کنشگر استراتژیست» تبدیل میشویم.
انتهای پیام/


