فریاد و فغان زین همه فرهنگ فروشان!
به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، علیرضا قزوه در واکنش به نامه جمعی از چهرههای سیاسی به رئیس جمهور و پیشنهاد حذف بودجه مؤسسات و نهادهای فرهنگی در بودجه سال آینده، یادداشتی را منتشر کرد؛
بعد از چندساعت مطالعه چرتم گرفته بود که تلفنم زنگ خورد و دوستی از خبرگزاری مهر میخواست با من مصاحبه کند. گفتم موضوع چیست؟ گفت شنیدهاید تعدادی از چهرههای سیاسی و اقتصادی پیشنهاد حذف بودجه نهادهای فرهنگی را به دولت ارائه دادهاند و بعضی رسانهها هم در حمایت از این پیشنهاد گزارشهایی منتشر کردهاند؟ میخواستیم نظر شما را بدانیم که سالها در حوزه فرهنگ کار کردهاید و با مسائل بودجهای و مالی درگیر بودهاید.
گفتم باشد، بعداً صحبت میکنیم؛ باید ببینم ماجرا چیست. گوشی را گذاشتم و ذهنم را متمرکز این موضوع کردم و بلافاصله چند حکایت یادم آمد.
حکایت اول یک مثنویی از میرزاده عشقی است با این مضمون که مردی را در راهی دزدان زده بودند و از کفش تا کلاه سرش را ربوده بودند و لخت و عور آمده بود تا رسیده بود به شهری. نیمه شب در خانه صاحب منصبی را کوبید و تواضع به خرج داد که به دادم برس ای خواجه! که من غلامم! و آن صاحب منصب ثروتمند کمعقل هم بلافاصله نوکرش را صدا کرد و گفت فردا این آدم را ببر در میدان شهر بفروش و پولش را بیاور بده به من!
حکایت اول ممکن بود واقعی نباشد اما حکایت دوم که واقعی واقعی است حکایت ملافتح الله شیرازی است که حدود چهارصد و اندی سال پیش یک شخصیت هنرمند و ادیب و فیلسوف و پزشک و مخترع و اقتصاددان و خلاصه همه چیزدان ایرانی بود که در دربار اکبر پادشاه هند کار میکرد و اتفاقاً اکبر، پادشاه هند، سواد زیادی هم نداشت، اما طلاییترین دوره گورکانیان متعلق به دوره اوست. وقتی ملافتح الله میمیرد، اکبر خیلی گریه میکند و میگوید حاضرم تمام ثروت خزانهام و تمام ثروت هند را بدهم ملافتح الله زنده شود!
الغرض اینکه این دولت ما و جناب دکتر قلب ما و جناب تیمسارخلبان مجلس ما و بزرگان سازمان برنامه و بودجه ما کاش درایت همان اکبر پادشاه گورکانی را داشته باشند و قدر فرهنگ و هنر و علم را بیشتر میدانستند و لااقل اگر مثل ملافتح الله شیرازی با ما و فرهنگ ما برخورد نمیکنند، مثل آن صاحب منصب حکایت اول ما را نفروشند!
به نظر من یکصد و هفتاد و هشت نفر از آن یکصد و هشتاد چهره سیاسی و اقتصادی که نامه زدهاند از فرهنگ چیزی نمیدانند. سیاسیون ما باید از مهر تا اسفند بروند بخوابند زیر کرسی! به خصوص اگر خودشان سالها منافعی از بیت المال برده باشند و حال جیبشان حسابی از قبل مردم خوب باشد! اینها مرا یاد همان ۱۸۰ نفری میاندازند که چند وقت قبل نامه زده بودند به رئیس جمهور… من اگر جای رئیس جمهور بودم همه نامههای بعضی سیاسیون درسپسداده را بایگانی میکردم. اتفاق پنجاه سال است اهل سیاست و اقتصاد حرف میزنند و نمیتوانند حرف بزنند. الکن حرف میزنند. اته پته میکنند. ما نیاز به حکیمان داریم که بتوانند حکم کنند. حکیمان ما قبل از هرچیز ادیب و هنرمند و اهل فرهنگاند. سیاستمداری که قدر فرهنگ را نداند و زبان فرهنگ را نشناسد، همان طفل کر و لال است.
اتفاقاً رفتم و لیست امضا کنندهها را دیدم. یکی از این امضا کنندهها که خودش بیش از ۱۸۰ تا شرکت و دم و دستگاه به هم زده و به اندازه یک دانشآموز ابتدایی فرهنگ و هنر و اخلاق را نمیشناسد، اگر اموالش را به نفع مردم مصادره کنند، به هر نفر ایرانی به گمانم آنقدر میرسد که بتوانند تا پایان سال هر شب چلوکباب سلطانی بخورند. این یعنی که جناب وزیر سابق شما لطفاً بفرمائید بیرون از صف که نامه را بدجور از رنگ و رو انداختهاید!
انتهای پیام/


