تئوریزه کردنِ استبداد نخبگان؛

وقتی «تئوریسین اشرافیت» حکم به حذف سیاسی مستضعفین می‌دهد

وقتی «تئوریسین اشرافیت» حکم به حذف سیاسی مستضعفین می‌دهد
اظهارات اخیر محمود سریع‌القلم درباره «عدم صلاحیت طبقات ضعیف برای حضور در قدرت»، بار دیگر چهره پنهان اشرافیتی را نمایان کرد که چهار دهه در زیر پوست مدیریت کشور جریان داشته و امروز با ادبیاتی شبه‌علمی، حذف مردم از حکمرانی را تئوریزه می‌کند.

مهدی اشتری، تحلیلگر مسائل راهبردی، در یادداشتی برای خبرگزاری آنا به بازخوانی سخنان اخیر محمود سریع‌القلم، از چهره‌های تأثیرگذار بر جریان تکنوکرات کشور، پرداخته و این اظهارات را «رونمایی دوباره از چهره عریان اشرافیت» دانسته است؛ تفکری که به باور نویسنده، تلاش دارد حضور طبقات مستضعف و مردم عادی را در سطوح قدرت نامشروع جلوه دهد.

مشروح این یادداشت به شرح زیر است:

رونمایی دوباره از چهره عریان اشرافیت

اظهارات اخیر محمود سریع‌القلم، یکی از تئوریسین‌های اصلی دولت‌های سازندگی، اصلاحات و اعتدال، مبنی بر این‌که «نباید افراد طبقه ضعیف در ایران پست بگیرند»، پرده‌ای دیگر از تفکری برداشت که سال‌ها در لایه‌های زیرین مدیریتی کشور جریان داشته است. این سخنان، نه یک تحلیل آکادمیک، بلکه یک مانیفست سیاسی برای بازگشت به دوران «ارباب-رعیتی» مدرن و نادیده گرفتن آرمان‌های انقلاب اسلامی است که صاحبان اصلی کشور را کوخ‌نشینان می‌دانست.

پرده اول: مغالطه‌ای علیه تاریخ و تجربه بشری

سریع‌القلم در حالی حکم به ممنوعیت حضور طبقات ضعیف در قدرت می‌دهد که این گزاره، نه با تجربه جهانی سازگار است و نه با واقعیت ایران. منتقدان به درستی می‌پرسند معیار این طبقه چیست؟  
تاریخ سیاست جهانی و همان غربی که مطلوب برخی روشنفکران است، بزرگترین ابطال‌گر نظریه سریع‌القلم است. ده‌ها رهبر و سیاستمدار جریان‌ساز جهان که مسیر تاریخ را تغییر داده‌اند، از دل طبقات متوسط یا فرودست برخاسته‌اند. آبراهام لینکلن (پسر هیزم‌شکن)، دوایت آیزنهاور، ریچارد نیکسون، جیمی کارتر و تا حدی بیل کلینتون در آمریکا، همگی از پایین‌ترین سطوح درآمدی به بالاترین مناصب رسیدند. تجربه جهانی فریاد می‌زند که نه فقر مانع مدیریت کلان است و نه ثروتِ موروثی ضامن درایت سیاسی. تاریخ سیاسی ایران نیز مملو از نخبگان و بزرگانی است که از طبقات مستضعف جامعه بودند.

پرده دوم: علم‌نمایی بدون پشتوانه تجربی از «ضخامت کورتکس» تا «حذف فقرا»

نکته تأمل‌برانگیز در سخنان این تئوریسین، فقدان هرگونه تکیه‌گاه علمی و تجربی است. هیچ پژوهش جامعه‌شناختی معتبر در جهان ادعا نمی‌کند که «طبقه متوسط به بالا ذاتاً مدیر بهتری تولید می‌کند». هیچ نظریه توسعه‌ای نگفته است که «پیش‌شرط توسعه، مسدود کردن راه ورودی فقرا به ساختار قدرت است».
این رویکرد، یادآور اظهارات عجیب محسن رنانی روشنفکر لیبرال درباره ارتباط توسعه با «ضخامت کورتکس مغز» است. نوعی تلاش برای زیست‌شناسی‌کردنِ توسعه و توجیه تبعیض با ادبیاتی شبه‌علمی. وقتی استدلال منطقی وجود ندارد، با کلمات پرطمطراق سعی می‌شود تا «بی‌عدالتی» به عنوان یک «ضرورت علمی» به خورد جامعه داده شود.

پرده سوم: دال مرکزی ماجرا و مقصرتراشی برای تسلیم مقابل غرب.

اما در باطن این اظهارات، یک هدف سیاسی پنهان نهفته است و آن توجیه شکست پروژه تسلیم مقابل غرب است. چندسالی است که جریان غرب‌گرا که سال‌ها به رئوس قدرت در دولت‌های مختلف نیز نزدیک بوده‌اند، به بهانه مذاکره نسخه تسلیم مقابل غرب و عقب نشینی از منافع ملت ایران را تحت عناوین قشنگی، چون تعامل دنبال می‌کنند، حال همان جماعت برای توجیه ناکامی‌های خود به دنبال مقصر می‌گردد. آنها با متهم کردن «طبقات پایین» و مدیران برآمده از این طبقه به «ناآشنایی با آداب دیپلماتیک» و «نداشتن پرستیژ بین‌المللی»، سعی دارند بگویند اگر برجام شکست خورد یا تحریم‌ها لغو نشد، مشکل از ذات استکباری ساختار قدرت جهانی نبود، بلکه مشکل از آنجا بود که مدیران ما شیک و از طبقه ثروتمند نبودند! گویی چند نقد تند یک روزنامه در تهران یا خاستگاه طبقاتی یک مسئول، عامل دشمنی‌های آمریکا بوده است. همین گروه ماجرا‌های زلنسکی و اوکراین و نارویی که آمریکا و غرب به آنها زد را حتی برای بازخوانی هم که شده مورد اشاره قرار نمی‌دهد؛ یا سرنوشت کشور‌هایی که در پی سراب تعامل برد-برد با غرب به گردآب زیاده خواهی‌ها و نابودی کشورهایشان افتادند.

پرده چهارم: تداوم ۴۰ سال تحقیر از «له شدن زیر چرخ توسعه» تا «رانندگان تاکسی»

این اظهارات اخیر، تک‌مضرابی در خلأ نیست، بلکه ادامه یک سمفونی ۴۰ ساله است. از همان دوران سازندگی که تئوری «له شدن مستضعفین لابلای چرخ‌دنده‌های توسعه» مطرح شد، سنگ‌بنای حذف مردم از حکمرانی گذاشته شد.
همین تفکر بود که در دولت روحانی، با نگاهی متکبرانه اعلام کرد «رانندگان تاکسی و لبوفروش‌ها» نباید در مورد مسائل کلان نظر بدهند. همان نگاهی که مسکن مهر (تنها امید خانه‌دار شدن فقرا) را «مزخرف» خواند و وزیر وقت راه و شهرسازی‌اش معتقد بود باید هزینه زندگی در کلان‌شهر‌ها آنقدر بالا برود که روستاییان و شهرستانی‌ها توان ورود به آن را نداشته باشند.
این جریان در طول چهار دهه، با اسم رمز «خصوصی‌سازی و تعامل با دنیا»، منابع ملی را بین حلقه‌های بسته خود و گاه در قالب شرکت‌های زنجیره‌ای «خصولتی» تقسیم کرد و سرمایه‌های افسانه‌ای اندوخته‌اند؛ و هرگاه با مشکلات معیشتی حاصل از مدیریت خود مواجه شدند، مردم را مقصر دانستند که «زیاد می‌خورند» یا «توقعشان بالاست». آنها ناکارآمدی اقتصادی خود را به گردن تحریم انداختند و وقتی نوبت به ناهنجاری‌های فرهنگی رسید، باز هم اقتصاد (که دستپخت خودشان بود) را بهانه کردند و گفتند تا اقتصاد درست نشود، نمی‌توان کار فرهنگی کرد؛ در حالی که خودشان مروجان اصلی سبک زندگی اشرافی و غربی بودند؛ و در آخر...

سخنان اخیر محمود سریع‌القلم، زنگ خطری است برای یادآوری اینکه جریان تکنوکرات هنوز هم ریشه‌های ناکارآمدی را نه در سیاست‌های غلط خود، بلکه در حضور مردم و طبقات مستضعف در قدرت می‌بیند. آنها جمهوریتی را می‌خواهند که در آن مردم فقط ماشین رأی‌دهی باشند تا الیگارشی ثروتمند و قدرت بتواند بر آنها حکم‌رانی کند. پاسداشت انقلاب اسلامی، امروز در گروِ ایستادگی مقابل این تفکر است که می‌خواهد شایستگی را با ثروت، و مدیریت را با خاستگاه طبقاتی تاخت بزند.

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا