اپوزیسیون سفارشی تلآویو و مأموریت برای آشوب و اغتشاش در ایران
به گزارش خبرگزاری آنا، پس از شکست سنگین رژیم صهیونیستی در جنگ ۱۲روزه، سران تلآویو دریافتند که هزینههای مستقیم تقابل نظامی از بازدارندگی رژیم فراتر رفته و باید میدان نبرد را به حوزههای نرم، بهویژه امنیت اجتماعی، رسانهای و روانی منتقل کنند. در این چارچوب، طراحی عملیات ترکیبی با محور آشوب، خرابکاری، جنگ اطلاعات و تحریک افکار عمومی در ایران، در دستور کار نهادهای امنیتی اسرائیل و همپیمانان غربیاش قرار گرفته است.
از دید طراحان این پروژه، ادامه جنگ مستقیم با ایران نهتنها بازدارندگی اسرائیل را احیا نمیکند، بلکه ظرفیتهای اجتماعی علیه تلآویو را تشدید میکند؛ بنابراین «بیثباتسازی ایران از درون» را میتوان استراتژی جدید تلآویو برای جبران شکست جنگ 12 روزه تعریف کرد. مهمترین مأموریت این طرح، ایجاد دگرگونی روانی در درون جامعه و القای ناامیدی، دوگانگی و درگیری اجتماعی است.
استفاده از عناصر مزدور و چهرههای سوخته که قابلیت فروش پیامهای صهیونیستی با پوشش نمادین «اپوزیسیون ایرانی» دارند، بخش عملیاتی این برنامه را تشکیل میدهد. در این میان باقیماندههای رژیم و خاندان پهلوی در نقش مهره اجراگر مناسبترین گزینه برای این برنامهها هستند؛ کما اینکه قبلا نیز این ماموریت را تجربه کردهاند. فردی که در ظاهر لباس مخالفت سیاسی بر تن دارد، اما در عمل مجری خطوط طراحیشده توسط نهادهای اطلاعاتی عبری - غربی است.
تحلیل الگوهای رفتاری و گفتاری این افراد و گماشتهها نیز، بهویژه پس از شکست تلآویو در جنگ ۱۲روزه، آشکارکننده تغییر فاز مأموریت از سطح شعار به اقدام آشوبافکنانه است. نهادهای امنیتی رژیم صهیونیستی به این نتیجه رسیدهاند که مأموریت مزدورانی، چون پهلوی، انتقال ناامنی روانی و ساخت تصویر فروپاشی مصنوعی از درون کشور است.
خاندان پهلوی در نقش مزدور رسانهای و ابزار روانی تلآویو
رژیم صهیونیستی با بسیج رسانههای وابسته و شبکههای تأثیرگذار در فضای مجازی و ماهوارهای، بهدنبال آن است که هر نوسان یا حادثه اجتماعی در ایران را بحرانی فراگیر تفسیر کند. این راهبرد در هماهنگی با طرحهای MI۶ و سیا دنبال میشود تا بدیل داخلی برای تقابل مستقیم شکل گیرد. در همین مسیر، پهلوی با استفاده از بودجههای مخفی نهادهای غربی، مأموریت دارد میان جریانهای مختلف معارض پیوند تبلیغاتی ایجاد کند تا چهرهای «ملیگرا و مدرن» از وابستگی به غرب بسازد. اما واقعیت آن است که او صرفاً پوشش رسانهای پروژهای بزرگتر است که از تلآویو هدایت میشود.
پس از تثبیت این پروژه، گام دوم در قالب ایجاد موجهای متوالی آشوب پیگیری میشود؛ بدین معنا که در هر فصل، محرکهایی سیاسی، فرهنگی یا اقتصادی طراحی شده تا بهانهای برای اغتشاش و القای بیثباتی فراهم شود. در آن سو، رژیم صهیونیستی از شبکه مزدوران رسانهای برای روایتسازی استفاده میکند تا هر بحران مصنوعی به نشانه «بحران قریبالوقوع» تفسیر شود. در این سناریو، پهلوی نقش گوینده رسمی اتاق فرمان رسانهای را دارد که وظیفهاش نه تحلیل، بلکه تحریک است.
ساختار تبلیغاتی تلآویو و نقش محوری پهلوی در جنگ روانی
عبریها پهلوی را بهخوبی در چارچوب جنگ شناختی تنظیم کردهاند. مأموریت محوریاش، ایجاد تردید نسبت به نهاد ملی و القای بیپناهی عمومی است. خط تولید پیامهای او بر پایه واژگان خاصی تنظیم میشود که از سوی اتاق فکر تلآویو در ظاهر «اعتراضی» ولی در باطن «براندازانه و ضدثبات» طراحی شدهاند. هدف نهایی نیز انتقال بحران ادراکی از بیرون مرزها به درون ذهن ایرانیان است.
شواهد میدانی نشان میدهد که پس از شکست جنگ ۱۲روزه، رژیم صهیونیستی شبکهای میانسطحی از مزدوران رسانهای را در چند کشور فعال کرده است؛ از لندن تا لسآنجلس و استانبول. مأموریت این شبکهها نه خبری، بلکه شناختی است: تغییر ذهنیت مخاطب از «امنیت واقعی» به «ناامنی روانی». پهلوی نیز یکی از حلقههای مرکزی این شبکه است؛ چهرهای بیپایگاه، اما پرهیاهو، که هزینههای شکستهای اسرائیل را با ایجاد التهاب روانی و امنیت اجتماعی جبران کند.

نشانههای زبانی و محتوایی موساد در گفتار پهلوی
مطالعه محتوای گفتههای اخیر او نشان میدهد که ادعاها و اظهارات وی بهصورت سازمانیافته از سوی مشاوران امنیتی غربی در قالب گفتمان او تزریق شدهاند. واژهها و ساختار پیامهای وی با پروفایل عملیات روانی شناختهشده موساد در کشورهای هدف منطبق است. این زبان تبلیغاتی از سطح شعار عبور کرده و به محدوده تحریک حرکات خُرد خیابانی وارد شده است.
رژیم صهیونیستی از چهرههای بیپایبند به ارزش ملی برای القای نارضایتی استفاده میکند. پهلوی، بهعنوان مزدوری که گذشته سیاسی و اخلاقی او در افکار عمومی شکسته است، گزینهای کمهزینه، اما پرقابلیت برای حمل پیامهای تلآویو تلقی میشود. سازوکار تبلیغاتی تلآویو به او نقش «بلندگوی بحران» داده است؛ او فریاد میکشد تا شکست اسرائیل در عرصه مقاومت پنهان بماند.
با این حال، ماهیت وابسته و فاقد مشروعیت این مزدوران موجب شده طرح بیثباتسازی در مرحله نخست دچار بحران اعتماد شود. افکار عمومی بهخوبی درک میکند که کسانی که از تریبون رسانههای دشمن سخن میگویند، در واقع مجری مأموریت دشمناند نه صدای مردم. این مسئله، ناکارآمدی ذاتی طرح اسرائیل را نشان میدهد: اتکای مفرط به عوامل بیریشه و بیاعتبار.
فرجام سخن
رژیم صهیونیستی پس از شکست در جنگ ۱۲روزه، فاز جدیدی از جنگ ترکیبی را علیه ایران آغاز کرده است. در این فاز، میدان نبرد از جغرافیای نظامی به ذهن و رسانه منتقل شده و کمکم در صدد آن هستند که آن را به بطن جامعه و خیابان بکشانند. مزدورانی، چون خاندان پهلوی بازوی صحنهگردان این پیکرهاند که مأموریت دارند ناآرامی، ناامیدی و احساس بحران را بازتولید کنند.
پهلوی در این میان تنها بازیچه است؛ مجری فریبخوردهای که در نقشه بزرگ اسرائیل برای انتقام از شکستهای نظامی، به ابزاری رسانهای تبدیل شده است. این بازیچه، نه آرمان دارد، نه استقلال، نه پایگاه. او میکوشد در سایه شکست تلآویو، با فریادهای ساختگی خود، خاکستر شکست عبریها را در افکار عمومی پنهان کند. اما واقعیت جامعه ایرانی، صدای فریب را در هم خواهد شکست.
انتهای پیام/


