محسن میردامادی: هیچ اصلاحطلبی بیشتر از روحانی موفق نمیشد/ اعتدال مغایرتی با اصلاحطلبی ندارد
وقتی از او میپرسم رای به روحانی عقب نشستن از هزینههای سال ٨٨ بود بدون مکث و با صدای بلند واژه « نه » را بر زبان آورد و گفت: نمیتوان آینده و سرنوشت کشور را به یک حادثه تلخ گره زد. به نظر میرسد به باور محسن میردامادی اصلاحطلبی این سالها با سرعت کمتری حرکت میکند اما مهم این است که از حرکت باز نایستاده است. دبیرکل جبهه مشارکت دوران محکومیتش را با مطالعاتی که داشته تبدیل به دوران پرباری کرده است که حاصل آن ترجمه دو کتاب، «چرا ملتها شکست میخورند؟» و «در سایه خشونت» بود. محسن میردامادی دوران زندان را به طور ویژه به مطالعاتی در زمینه احزاب قرار داد و به زودی سومین ترجمه او نیز با عنوان کتاب جامع احزاب سیاسی در این مورد منتشر خواهد شد. پس از انتخابات هفتم اسفند بود که سعید حجاریان پیشنهاد برگزاری انتخابات تناسبی در ایران را مطرح کرد؛ پیشنهادی که با استقبال محمدرضا باهنر روبهرو شد. محسن میردامادی اما در این میان پیشنهاد سومی را مطرح میکند و معتقد است بهترین سیستم انتخاباتی برای کشور تلفیقی از نظام اکثریت که در حال حاضر در کشور حاکم است و نظام تناسبی که مورد نظر حجاریان است، میتواند باشد، نظام انتخاباتی که در کشور آلمان پیاده شده است.
از نظر او در شرایط فعلی کشور و با توجه به اینکه احزاب شرایط پایگیری ندارند، میتوان به کار جبههای روی آورد و در جناحهای سیاسی جبهههای فراگیر تشکیل دهند، نظیر آنچه در انتخابات هفتم اسفند رخ داد. از او در مورد اتفاقات اخیر مجلس و عملکرد اصلاحطلبان سوال کردم و اینکه به باور برخی نتیجه کار جبههای به اینجا ختم شد که عملا ریاست مجلس و ریاست همه کمیسیونها از دست اصلاحطلبان خارج شود. میردامادی اما نگاه متفاوتتری به نتیجه انتخابات مجلس دارد و میگوید که باید واقعبینانه به انتخابات هفتم اسفند نگاه کرد. به نظر میرسد ریاست علی لاریجانی بر مجلس و ترکیب کمیسیونها برخلاف آنکه برای برخی اصلاحطلبان عجیب بود برای او کاملا قابل پیشبینی بود چرا که میگوید نتیجه انتخابات در تهران با آنچه در شهرهای دیگر رقم خورد، متفاوت بود و نمیتوان نتیجه تهران را به کل شهرهای کشور تعمیم داد.
در گفتوگوهای قبلی خود به این نکته اشاره کرده بودید که حاکمیت روی خوش به احزاب نشان نداده است. اینگونه سوال خود را مطرح میکنم که ما در ایران هیچگاه حزب موفقی نداشتهایم. حزبی که بتواند به طور مداوم کار کند و موفقیتهای چشمگیری داشته باشد، وجود نداشته است. میخواهیم بدانیم به نظر شما مهمترین دلیل ایجاد چنان وضعیتی همان بحث روی خوش نشان ندادن حاکمیت است یا نه اصلا ما کلا به صورت تاریخی در فعالیت در قالب کار حزبی ضعف داریم؟
هر دو مورد موثر بوده. یعنی نمیتوانیم بگوییم که حاکمیت مخالف بود و فقط به این دلیل هیچگاه احزاب توانمندی نداشتهایم. اما دلیل اصلی، عدم تمایل حاکمیت به یک نظام حزبی و تحزب در کشور است. در کشور ما به دلیل عدمتجربه جدی و مستمر کار حزبی فرهنگ مطلوب چنین فعالیتهایی وجود ندارد. شاید در نگاه اول خیلیها نظر مثبتی نسبت به احزاب نداشته باشند. به طور مثال شما میبینید که در انتخابات گاهی وقتها یک نامزد اعلام میکند که من عضو هیچ حزبی نیستم و این را برای خود یک ارزش تلقی میکند و شاید درصدی از جمعیت هم یک چنین تصوری داشته باشند. در صورتی که در یک کشور توسعهیافته از لحاظ سیاسی این حرف که یک نامزد انتخاباتی بگوید من حزبی نیستم تا حدودی مسخره به نظر میآید. یعنی اصلا غیرعادی است که وقتی فردی عضو هیچ حزبی نیست بخواهد در کشوری رییسجمهور شود، این کار عقلانی تلقی نمیشود. ولی از این جهت نقش حاکمیت مهم است که حاکمیت اگر موافق تحزب باشد میتواند نقش موثری در فرهنگسازی و در تشویق و تقویت فعالیت حزبی ایفا کند. آن وقت ضعفهای دیگر هم به تدریج کمتر میشود. ولی وقتی حاکمیت روی خوش نشان ندهد و تمایلی برای حمایت از فعالیت احزاب نداشته باشد یا در عمل مانع باشد، در این صورت تشدیدکننده آن ضعفها هم خواهد شد. یعنی طوری عمل خواهد کرد که بدبینی به احزاب و فعالیت حزبی تقویت شود. در این صورت همه عوامل دست به دست هم میدهند و باعث میشوند کار حزبی نتواند به طور جدی و موفق انجام شود.
در این شرایط بهترین راهکاری که وجود دارد چیست؟
در جامعهای مثل جامعه ما که نظام حزبی نداشته و احزاب قوی وجود ندارند نمیتوان انتظار داشت که فعالیت حزبی به سرعت مسیر پیشرفت را طی کرده و به یک نظام حزبی برسد. مسیر تحزب مسیری تدریجی و نسبتا پر دستانداز است و اگر بخواهیم این مسیر را در شرایط فعلی کشور خودمان بررسی کنیم، به نظر میرسد در فضای سیاسی جامعه امروز ایران کار جبههای بهتر از کار حزبی جواب میدهد. شما در همین انتخابات اخیر مجلس دیدید که اصلاحطلبان یک سازوکار ائتلاف موقت را بین خود تعریف کردند و عملا جبههای را که تقریبا در برگیرنده همه گروههای اصلاحطلب میشد شکل دادند. همین امر موجب شد که در اکثر حوزههای انتخابیه روی یک نامزد یا لیست واحد توافق شود. طرف مقابل هم عملا همین کار را کرد یعنی اصولگرایان هم یک لیست واحد با هم دادند. هرچند به دلیل نداشتن یک محور اجماعساز اختلافاتی در میانشان بروز کرد و لیست آنها دچار نوساناتی شد. به هر حال یک جبهه موقتی در هر دو طرف شکل گرفت. الان به نظر میرسد فعالیت جبههای را میتوان بیشتر و قویتر کرد. اگر بتوان دو جبهه فراگیر یکی در میان اصلاحطلبان و دیگری در میان اصولگرایان شکل داد به صورتی که موقت نباشد-آنچه در این انتخابات دیدیم یک کار موقت بود- و آن را به تدریج به کار دایم تبدیل کرد و تعمیق بخشید، این جبهه فراگیر مستمر میتواند به تدریج به سمت یک حزب فراگیر سوق پیدا کند. شاید در یک دوره ١٠ تا بیست ساله به تدریج بتواند به یک حزب فراگیر تبدیل شود. البته وقتی از حزب فراگیر صحبت میکنیم باید این نکته را مورد توجه قرار بدهیم که در هیچ کجا یک حزب فراگیر نمیتواند یک جناح فکری را صددرصد پوشش دهد. منظور از حزب فراگیر حزبی است که در مجموعه اصلاحطلبان بتواند نزدیک به هفتاد تا هشتاد درصد فعالان این جناح را پوشش دهد. در آن بخش باقیمانده طبعا احزاب دیگری هم وجود خواهند داشت. شما ملاحظه کنید در کشوری مانند آلمان که سیستم حزبی کاملا تثبیت شده در کنار حزب دموکراتمسیحی حزب دموکرات آزاد هم وجود دارد، که در بسیاری از دولتها موتلف همدیگر بوده و هستند. در جناح مقابل نیز در کنار حزب سوسیالیست حزب سبز وجود دارد که بیشتر با گرایش چپ شناخته میشود. این دو حزب نیز در بسیاری از موارد موتلف یکدیگر هستند. یعنی اینطور نیست که یک حزب فراگیر تمامی یک گرایش فکری را پوشش دهد. احزاب کوچکی در حاشیه جبهه یا حزب فراگیر باقی میمانند که بخشی از نیروهای سیاسی را در بر میگیرند. ولی میتوان در یک جبهه فراگیر هفتاد تا هشتاد درصد نیروهای اصلاحطلب را تحت پوشش قرار داد، به صورتی که صدای اصلی این جناح باشد و به تدریج به سمت یک حزب حرکت کند.
به طور کلی با وضعیتی که در مورد نگاه حاکمیت نسبت به احزاب وجود دارد فکر میکنید اساسا نظام جمهوری اسلامی نیاز به تشکیل حزب دارد؟
اگر نظام جمهوری اسلامی خود را یک نظام دموکراتیک تعریف میکند و در این نظام دموکراتیک برای پارلمان نقش جدی قایل شویم، بله. این دو یعنی دموکراسی و داشتن پارلمان بدون نظام حزبی یک نظام بدون پشتوانه و ابتر است. معایبی که تاکنون در مجالس ٩گانه ایران داشتهایم، عمدتا ناشی از فقدان نظام حزبی است. در نظامی که پارلمان در آن نقش تعیینکننده دارد، مردم باید بدانند که به چه مجموعه و گروهی رای میدهند و بتوانند در پایان دوره پارلمان از آنها بازخواست کنند و اگر کارشان مورد قبول نبوده است آنها را کنار بگذارند. این پرسشگری و بازخواست را از فرد نمیشود کرد چون افراد اتمیزه و منفرد نمیتوانند منشأ اثر باشند و پارلمان جایی نیست که افراد به صورت فرد فرد تعیینکننده باشند. وقتی یک لایحه یا طرحی به مجلس میآید، باید یک عقبه تشکیلاتی داشته باشد که روی آن طرح و لایحه کار کرده باشند همه نقاط قوت و ضعف آن را سنجیده باشند و به طور منسجم به آن رای مثبت یا منفی دهند. معمولا جناحها و احزابی که در پارلمانها هستند این کار را میکنند و اصولا کار کارشناسی روی طرحها و لوایح یا تصمیمگیری در مورد رای اعتماد یا عدم اعتماد و امثال آن در احزاب صورت میگیرد. اعضای پارلمان به صورت فردی نمیتوانند هر طرح و لایحهای را شخصا بررسی و کارشناسی کنند و نسبت به آن اظهارنظر و تصمیمگیری صحیح داشته باشند. یک فرد مگر در چند زمینه میتواند تخصص داشته باشد؟ یک نماینده مجلس اگر تخصصی داشته باشد این تخصص یا در زمینه فرهنگی یا در زمینه اقتصادی یا در سیاست داخلی، خارجی یا نظامی است. ما که نمیتوانیم افراد جامعی داشته باشیم که در تمام زمینههای کشور صاحب نظر و صاحب تشخیص باشند. کار احزاب این است که از این افراد منفرد که هر کدام در زمینهای توانایی دارند مجموعهای به وجود میآورد که به صفت جمعی در همه زمینهها صاحب نظر است و اعضای آن مجموعه در مواردی که تخصص ندارند نظر حزب را میپذیرند و بر اساس آن عمل میکنند. به این ترتیب عملا یک تفکر جمعی در قالب حزب شکل میگیرد. این تفکر در افراد پراکندهای که هیچ ارتباطی با هم ندارند و فقط در پارلمان در کنار هم نشستهاند شکل نمیگیرد و در نتیجه آن بسیاری از تصمیماتی که گرفته میشود پختگی لازم را ندارد و به این دلیل میبینید که اکثر قوانین ما مرتب نیاز به اصلاح پیدا میکنند.
این مساله در مورد ریاستجمهوری هم کم و بیش وجود دارد.
این مورد در خصوص ریاستجمهوری هم صدق میکند. اینکه در انتخابات چندصد نفر برای کاندیداتوری ثبت نام میکنند یک پدیده غیرمتعارف در دنیا است. در هیچ کجای دنیا چنین اتفاقی نمیافتد. اما در کشور ما به دلیل اینکه ما نظام حزبی نداریم، با چنین پدیدهای روبهرو میشویم. اگر نظام حزبی داشته باشیم و همه بدانند که این چند حزب رای دارند و رییسجمهور از میان اینها خواهد بود، همینها کاندیدا معرفی میکنند و کاندیداهای ناشناس امکان مطرح شدن پیدا نمیکنند که بخواهند صلاحیت آنها را از دم رد کنند. در چنین انتخاباتی تنها بخش اندکی از رای مردم ممکن است ناشی از شناخت خود کاندیدا باشد اما بخش قابل توجهی از آرا به دلیل شناخت احزاب خواهد بود. حزب فردی را برای ریاستجمهوری معرفی میکند و پس از گذشت دوران ریاستجمهوری باید پاسخگو باشد آیا به وعده هایی که داده عمل کرده یا نه. این وعدهها فقط فردی نیست، بلکه حزب است که این وعدهها را به مردم داده و در قبال آن مسوول است. مردم اگر رای دادند و دیدند که حزب از عهده تعهداتی که کرده بر نیامد، دفعه دیگر به سوی حزب دیگری میروند و مطالبات خود را از آن طریق دنبال میکنند. اصولا در نظامی اینچنینی انتخابات پیشبینی پذیر میشود. پیشبینی ناپذیر بودن انتخابات برای جامعهای که دارای رشد سیاسی است به هیچوجه پدیده مثبتی نیست. باید فضای سیاسی به گونهای باشد که بتوان پیشبینی کرد چه تحولات سیاسی روی خواهد داد. در کشوری که نظام حزبی را نپذیرفته است، معمولا عوامفریبی هم پیش میآید.
همه صحبتهای شما و دلایلی که برای وجود یک نظام حزبی عنوان کردهاید، با حرفهایی که آقای حجاریان و باهنر زدهاند، کاملا مشترک است. این موضوع نشان میدهد که نظام حزبی دغدغهای است که بین هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا شکل گرفته است. الان دیگرافرادی از هر دو جناح سیاسی اعتقاد دارند که این وضعیت حتی موجب شده که سطح مجلس شورای اسلامی نیز پایین بیاید. از مبحث مطرح شده از سوی حجاریان شروع میکنم. اینکه آیا برای ایجاد چنین ساختاری نیاز به تغییری در پارادایم قدرت داریم. یعنی باید به یکباره سیستم انتخاباتی را به این شکل دچار تغییر و تحول کنیم؟
ما در انتخابات پارلمانی با دو نظام انتخاباتی مرسوم روبه رو هستیم. انتخابات اکثریتی و تناسبی و نوع دیگری هم وجود دارد که تلفیقی نام دارد و ترکیبی از انتخابات تناسبی و اکثریتی است. نظام اکثریتی همین است که ما داریم. یعنی افراد کاندیدا میشوند و مردم به فرد نامزد رای میدهند و هر نامزدی در حوزه انتخابیهای بیشترین آرا را کسب کند به عنوان نماینده معرفی میشود. در نظام تناسبی مردم اصلا به فرد رای نمیدهند بلکه به حزب رای میدهند. احزاب قانونی که برای مردم شناخته شده هستند در برخی کشورها کاندیداها را از قبل معرفی میکنند که اگر حزب ما رای بیاورد نامزدهای ما این افراد هستند تا مردم شناختی هم از نامزدها داشته باشند. تعداد کرسیهای پارلمان در این شیوه انتخاباتی براساس درصد آرایی که هر حزب به دست آورده بین آنها تقسیم میشود. البته در انتخابات تناسبی نوعا یک آستانه رای نیز تعیین میشود که بر این مبنا اگر حزبی کمتر از درصد مشخصی رای آورد از دور رقابتها کنار خواهد رفت و سهمیهای به او تعلق نمیگیرد. این آستانه در کشورها معمولا بین ٢ تا ٥ درصد است. دلیل تعیین این آستانه این است که هر کسی نتواند بدون پشتوانه ادعای حزب کند و اغتشاشی در نظام حزبی و در انتخابات به وجود بیاورد و احزابی وارد رقابت انتخابات شوند که از یک حداقل رای برخوردار باشند.
فکر میکنید کدام سیستم میتواند بیشتر مورد مطلوب مردم باشد ؟
به طور کلی سیستم اکثریتی معمولا بیشتر مطلوب و سازگار با مردم است، برای اینکه مردم مستقیما فرد مورد علاقه خود را انتخاب میکنند. در مقابل اما استدلال میشود که نظام تناسبی عادلانهتر است. به این دلیل که مثلا در تهران که ٣٠ نماینده دارد و در این انتخابات اخیر هر ٣٠ نفر نیز از لیست اصلاحطلبان وارد مجلس شدند، میانگین رای اصلاحطلبان یک میلیون و دویست هزار رای و میانگین رای اصولگرایان که هیچکدام وارد مجلس نشدند هفتصد هزار رای است. نظام تناسبی میگوید اگر آن هفتصد هزار رای نادیده گرفته شود و همه کرسیها به آن یک میلیون و دویست هزار رای داده شود عادلانه نیست. عادلانهتر این است که کرسیهای پارلمان به نسبت درصد آرا بین این دو گروه تقسیم شود.
پیشنهاد خود شما در این مورد چیست؟ فکر میکنید کدام سیستم میتواند برای ایران مناسبتر باشد؟
برای جمع بین محاسن این دو سیستم انتخاباتی برخی کشورها تلفیقی از دو شیوه اکثریتی و تناسبی را بهکار بردهاند که مهمترین آنها آلمان است. در آلمان ٥٠ درصد نمایندگان با رای مستقیم به نامزدها و ٥٠ درصد دیگر به صورت تناسبی با رای به احزاب انتخاب میشوند. از معایب شیوه اکثریتی این است که مردم هر حوزه انتخابیه از نمایندگانشان توقعاتی دارند و نمایندگان انتخاب شده بر اساس این شیوه به این دلیل که میخواهند رضایت رایدهندگانشان را به دست آورند و احیانا بتوانند دور بعد مجددا انتخاب شوند عمدتا جزو نگر میشوند و کمتر توجهی به مسائل کلان و ملی دارند. ولی در شیوه تناسبی نمایندگان منتخب دیگر با یک حوزه انتخابیه خاص طرف نیستند بلکه نماینده کل کشور هستند و میتوانند بیشتر به مسائل کلی و کلان بپردازند و اینگونه نیست که برای رای آوردن در دوره بعد تمام فکرشان حل مسائل مربوط به یک حوزه انتخابیه باشد، مسائلی که در بسیاری از موارد جزو مسائل اولویتدار ملی نیست. اینکه افرادی از هر دو جناح سیاسی کشور نظر بر تناسبی شدن انتخابات مجلس دارند نیز به این دلیل است که به تجربه هر دو به این نتیجه رسیدهاند که پارلمان ما به صورت موجود بازده قابل قبولی نداشته است و در صورت تناسبی و حزبی شدن انتخابات نتیجه بهتر خواهد بود. البته به نظر من انتخابات نیمه تناسبی با وضع موجود ما سازگاری بیشتری دارد.
پس پیشنهاد شما استفاده از شیوه تلفیقی در انتخابات پارلمان است؟
بله. ببینید پیشنهادی که آقای حجاریان داده صددرصد تناسبی است. اصولا در کشوری که تحزب هنوز شکل نگرفته، امکان تحقق این خواسته وجود ندارد. ما حتی در صورتیکه خواهان یک نظام کاملا تناسبی باشیم نیز باید به تدریج و متناسب با هر گامی که به سمت نظام حزبی میرویم میزان تناسبی بودن انتخابات را نیز بیشتر کنیم. البته اگر در نهایت هم بتوانیم به نظام حزبی برسیم در این صورت باز هم نظام نیمه تناسبی بر نظام صد در صد تناسبی ترجیح دارد. چون در حقیقت تلفیقی از محاسن آن دو نظام است. ما تا آن زمان که به نظام حزبی برسیم خیلی فاصله داریم، به همین دلیل نمیتوانیم یک نظام صد در صد تناسبی را پیاده کنیم.
این نظام نیمه تناسبی که مد نظر شماست چگونه باید باشد یا به بیان دیگر چگونه باید در ایران عملی شود ؟
یکی از عملیترین راهها میتواند این باشد که تعدادی نماینده، مثلا ٥٠ نفر، به نمایندگان فعلی مجلس اضافه شوند و مردم ٢٩٠ نمایندهای را که تاکنون انتخاب میکردند به همین شکل فعلی انتخاب کنند و آن ٥٠ نماینده اضافه بر نمایندگان قبلی را به صورت حزبی برگزینند تا آنها نیز به نسبت آرای به دست آمده به وسیله احزاب معرفی و به مجلس وارد شوند. روش دیگر میتواند این باشد که انتخابات استانی شود و در این انتخابات در هر استان نیمی از نمایندگان به صورت حزبی و نیمی دیگر به صورت رای مستقیم به نامزدها انتخاب شوند. در واقع هر کدام از این دو نوع را عملی کنیم بخشی از انتخابات تناسبی شده و عملا باعث میشود چهرههای اصلی سیاسی جناحها از آن درصد تناسبی استفاده کنند و وارد مجلس شوند و مجلس تا حدی به آرایش واقعی سیاسی کشور نزدیکتر شود که پدیده مثبتی است. هر کدام از این راهها اگر پذیرفته شود عملی است. آنوقت این نظام نیمه تناسبی خود به خود نظام حزبی را تقویت میکند. چون اگر٥٠ نفر یا نیمی از نمایندگان به صورت حزبی انتخاب شوند خود این امر تقویتکننده نظام حزبی است. احزاب باید برنامههای خود برای اداره بهتر کشور را به مردم ارایه دهند و با آن برنامهها خود را در معرض مردم قرار دهند و کاری کنند که مردم به آنها رای دهند. یعنی در جهت برآورده کردن نیازهای کلان مردم و کشور کار کنند. این دو پدیده رابطه متقابل با هم دارند. هر دو همدیگر را تقویت میکنند. در حقیقت نظام تناسبی احزاب را و احزاب نیز مجلس را تقویت میکنند و یک سیر رشد یابنده در فضای سیاسی خواهند داشت.
آقای باهنر در گفتوگویی که با ما در همین مورد داشتند معتقد بودند که حتی باید دست به اصلاح قانون اساسی نیز زد. ایشان بر این باور بودند که اگر قرار باشد انتخابات حزبی برگزار شود اداره مجلس هم باید حزبی باشد و با توجه به اینکه چنین مسالهای در قانون اساسی پیشبینی نشده است باید برای اصلاح قانون اساسی هم قدم برداشت. نظر شما در این مورد چیست ؟
به نظر نمیرسد که نیاز به اصلاح قانون اساسی باشد. در مورد این مطلب ایشان که اگر قرار باشد انتخابات حزبی برگزار شود باید اداره مجلس هم حزبی باشد و این مساله در قانون اساسی پیشبینی نشده باید گفت در صورتی که انتخابات حزبی شود خود به خود اداره داخلی مجلس حزبی میشود و اصول قانون اساسی مغایرتی با این امر ندارد، برای اداره داخلی مجلس در صورت نیاز میتوان در آییننامه داخلی مجلس اصلاحاتی انجام داد. تنها موردی که میتواند جای تامل داشته باشد این عبارت اصل ٦٢ قانون اساسی است که میگوید «مجلس شورای اسلامی از نمایندگان ملت که به طور مستقیم و با رای مخفی انتخاب میشوند تشکیل میگردد». باید دید به طور مستقیم چگونه تفسیر میشود. در صورتی که اینگونه تفسیر شود که منظور رای مستقیم به نامزدهاست اگر اجماعی برای نیمه تناسبی کردن انتخابات به وجود آید با تصویب مجلس و ارسال آن به مجمع تشخیص مصلحت نظام این مجمع میتواند آن را تصویب و اجرایی کند.
به اصل کار جبههای اشاره کردید و گفتید که در واقع با توجه به شرایطی که بر جامعه حاکم است کار جبههای بیشتر برای ما نتیجه بخش خواهد بود. فکر میکنید با کار جبههای هم میشود این نظام تناسبی را پیاده کرد؟
بله میتوانیم. مشابه همینی که در این انتخابات اخیر، روی داد. جبههها در این صورت میشوند ائتلاف احزاب. یعنی به جای اینکه یک حزب خودش را معرفی کند چند حزب با هم ائتلاف میکنند و این ائتلاف را در معرض رای مردم قرار میدهند. مشابه انتخابات اخیر که یک جبهه اصلاحطلبان شکل گرفت و یک جبهه اصولگرایان. در این صورت جبههها قدری شناسنامهدارتر میشوند یعنی باید این جبههای که میخواهد خود را برای اصلاحطلبان یا اصولگرایان معرفی کند خطاب به مردم اعلام کند که این جبهه متشکل از چه احزابی است و از طرف چه چهرهها و شخصیتهایی حمایت میشود. طبعا احزاب قانونی و دارای شناسنامه میتوانند یک جبهه تشکیل بدهند و خود به خود پدیدهها و اسامی فیالبداههای که در هر انتخابات پیدا میشوند دیگر جایی برای ظهور پیدا نمیکنند. در اینگونه انتخاباتها شخصیتهایی که حزبی نیستند و میخواهند در انتخابات تاثیرگذار باشند میتوانند از ائتلافی که به آنها نزدیکتر است حمایت کنند. الان جبههای که در این انتخابات شکل گرفت در واقع ترکیبی از احزاب و افراد بود. یعنی شخصیتهایی هستند که عضو هیچ حزبی نیستند ولی در این ائتلاف حضور فعالی داشتند. در این شکل پیشنهادی ائتلاف از احزاب و گروهها تشکیل میشود و شخصیتها از آنها حمایت میکنند و مردم با توجه به ترکیب آنها گزینه خود برای رای دادن را مشخص میکنند.
بحث انتخابات اخیر به میان آمد که به گفته شما تجربه یک کار جبههای بود. اتفاقاتی که پس از آن افتاد یعنی انتخاب هیات رییسه مجلس شورای اسلامی و پس از آن کمیسیونها، یک مقداری در بخشی از بدنه اجتماعی اصلاحطلبان سرخوردگی به وجود آورده. به این نحو که برخی میگویند به آنچه میخواستیم نرسیدهایم. ریاست هیچ کمیسیونی به دست اصلاحطلبان نیفتاد و ریاست مجلس نیز همینطور. در واقع بسیاری این اتفاقات را نقاط ضعف کار جبههای میدانند. با نگاه به این مساله، عملکرد اصلاحطلبان را در این دوره از انتخابات چگونه ارزیابی میکنید؟
ما باید واقع بینانه به مسائل نگاه کنیم. واقعیت این است که انتخاباتی که شکل گرفت، انتخاباتی نبود که از همه جهت مطلوب باشد و اصلاحطلبان بتوانند در چارچوب قانون اساسی و در شرایط برابر با رقیب در انتخابات حضور داشته باشند. آن چیزی که باعث سرخوردگی بعضیها شده، انتظارات بیش از حدی بود که با نگاه صرف به نتیجه انتخابات تهران حاصل شد. در صورتی که انتخابات کل کشور مشابه انتخابات تهران نبود. این یک تصور غیرواقعی به وجود آورد و به نظرم خیلی از دوستان خودمان نیز بدون اینکه توجهی داشته باشند به آن دامن زدند. وقتی ائتلافی بین اصلاحطلبان و اصولگرایان معتدل و میانه رو که افراد منتسب به آقای لاریجانی هستند صورت میگیرد نباید انتظار داشته باشیم آنها در انتخابات ریاست مجلس به لاریجانی رای ندهند و به نامزد اصلاحطلبان رای دهند. این یک ائتلافی است که این دو گروه بر اساس مشترکات خود در قبال مسائل کلان کشور مثل برجام و امثال آن بین خود شکل دادهاند. چنین ائتلافی به این معنا نیست که یک طرف به صورت صد در صد دیدگاهها و نقطه نظرات طرف دیگر را پذیرفته است. در واقع در اینجا تنها منافع مشترک باعث شده این دو طیف با هم ائتلاف کنند تا بتوانند رای مردم را قویتر به دست آورند. انتظاری که از چنین ائتلافی میتوان داشت همکاری در مسائل مشترک یا نزدیک به مابهالاشتراک است که طبعا نظر در مورد رییس مجلس در این مقوله قرار نمیگیرد. لذا پدیدهای که در انتخابات ریاست مجلس روی داد به نظرم یک پدیده دور از انتظار نبود. البته اگر جبههای که کار مدیریت انتخابات را بر عهده داشت یک جبهه موقتی و نو پدید نبود و از قبل فعالیت مستمر داشت در انتخابات کمیسیونها میتوانست با سازماندهی نتایج بهتری به دست آورد. این سوال که ما در این مجلس با ترکیب فعلی چه باید بکنیم، به نظر میرسد اگر اصلاحطلبان مجلس بتوانند با نمایندگان موجود خود یک فراکسیون کار آمد شکل بدهند و اعضای آن مقید به تصمیمات جمعی باشند و تشکیلاتی عمل کنند قطعا نتیجهای رضایتبخش خواهیم گرفت. یکی از اشکالات مهم در همین اوایل مجلس این بود که برخی نمایندگان خواستهای شخصی خود را بر ضرورتهای جمعی ترجیح دادند. قطعا اگر اصلاحطلبان چنین فراکسیونی تشکیل ندهند اصلا نمیتوانند انتظار تاثیرگذاری مطلوب داشته باشند و طبیعتا نتیجه آن به هیچوجه برای مردم هم رضایتبخش نخواهد بود.
بحثی که شد دامنه آن به سال ٩٢ هم کشیده شد. تصمیمی که اصلاحطلبان برای شرکت در انتخابات و رای دادن به روحانی گرفتند. حتی خیلیها معتقدند که دولت روحانی هم آنچنان موفق نبوده است. در بحث سیاست داخلی خیلی از وعدهها محقق نشد و تنها وعدهای که محقق شد در عرصه سیاست خارجی و برجام بود. در حوزه اقتصادی هم هنوز گشایشی رخ نداده. به همین منظور به انتخابات ٩٢ بر میگردند و میگویند اصلا شرکت ما در آن انتخابات دستاورد چندانی نداشته است. سال ٩٢ هم جبههای عمل کردیم. اصلاحطلبان با انصراف عارف از رقابتهای انتخاباتی از حسن روحانی حمایت کردند. شما خودتان رای دادید؟
نه من زندان بودم و چون از قبل تدارک ندیده بودم شناسنامه نداشتم رای ندادم اما از آقای روحانی حمایت کردم.
اگر خرداد سال ٩٢ شرایط امروز کشور را اینگونه میدیدید، آیا باز هم مردم را برای رای دادن به ایشان تشویق میکردید؟ چقدر این تصمیم را مهم و تاثیرگذار میدانید؟
به نظر من تصمیمی که در انتخابات ٩٢ گرفته شد هم از جهت تصمیم به حمایت از آقای روحانی و هم از جهت ترغیب مردم و نسل جوانی که با رغبت آمدند و موتور کار شدند و در انتخابات فعال شدند و خیلیها را هم به صحنه انتخابات کشاندند از عقلانیترین تصمیمات سیاسی اصلاحطلبان بود. اصلاحطلبان با توجه به تجارب پیشین و با دوری از مطلقنگری و اتخاذ نگاهی نسبی از روحانی که اصلاحطلب شناخته نمیشد و رسما نیز اظهار میکرد که اصلاحطلب نیست حمایت کردند. در آن مقطع به درستی تشخیص داده شد که در میان گزینههای موجود قابل قبولترین فرد رایآور آقای روحانی است. این تصمیم اصلاحطلبان بیانگر رشد و بلوغ سیاسی آنان بود که در انتخابات اخیر نیز ادامه یافت. اینکه روحانی موفق بوده یا نبوده، من واقعا تشخیصم این است که اگر هر فرد اصلاحطلبی هم رییسجمهور میشد موفقیت بیشتری از روحانی به دست نمیآورد. در حوزه سیاست خارجی روحانی موفقترین عملکرد را داشته، در حوزه اقتصادی نسبتا خوب بوده و در عرصه سیاست داخلی موفقیت کمتری داشته است. ولی باید توجه داشت که در عرصه سیاست داخلی هرکس دیگری هم بر مسند ریاستجمهوری تکیه میزد احتمالا کار بیشتری نمیتوانست بکند. در مقولات سیاست داخلی نهادهای قدرتمندی در کشور حضور دارند که قدرت و نقش آنها به مراتب بیشتر از رییسجمهور است. شما مثلا نقش قوه قضاییه را در نظر بگیرید. یقینا نقش این قوه که طبق قانون اساسی ایران مستقل از دولت است را نمیتوانیم نادیده بگیریم. نقش نهادهای امنیتی نیز همینطور. آنها هم نقش قوی دارند و وقتی با یک سیاست دولت همسو نباشند هرچه در توان دارند برای عدم موفقیت آن سیاست به کار میگیرند. یعنی آنها در قبال برنامهها و وعدههایی که رییسجمهور در انتخابات به مردم داده است و مردم هم با رای خود آنها را تایید کردند تعهدی احساس نمیکنند که با دولت در این موارد همراهی کنند، صرف نظر از درست یا نادرست بودن آن. به این دلیل هر دولتی بود به نظر من این مشکل را داشت. منتها این ادعا که دولت روحانی در عرصه سیاست داخلی کاری نکرده به نظر میرسد حرف سنجیده و منصفانهای نیست. شما خودتان که در روزنامه کار میکنید امروز مثل دوره احمدینژاد کار میکنید یا تغییر کرده؟ من بعید میدانم هیچ فرقی احساس نکنید. من به نهادهای خارج از دولت کاری ندارم، دولت را میگویم. یا فرض کنید دانشگاهها که دولت اختیار بیشتری در آنجا داشته است. به نظرم فضای دانشگاههای امروز با فضای دوره گذشته اصلا قابل مقایسه نیست. در احزاب هم همینطور. احزاب هم در آن دوره یک به یک منحل میشدند اما در این دوره به آنها اجازه داده میشود که فعالیت کنند. در عرصههای فرهنگ و هنر و سینما و امثال آن نیز وضع به همین گونه است. طبعا ما با وضع مطلوب خیلی فاصله داریم ولی این طور نیست که کاری نشده باشد.
تفسیرتان از شرکت اصلاحطلبان از انتخابات ٩٢ چیست.
ما باید به یک نکته توجه داشته باشیم و آن اینکه در کار سیاسی در کشور نمیتوان فعالیت سیاسی را گروگان یک اتفاق ناگوار گذشته کرد. ممکن است یک اتفاقی افتاده باشد که در مورد آن خیلی معترض بوده و آن را غیرعادلانه بدانیم، ولی ما باید نگاه به آینده داشته باشیم، ببینیم در آینده چه کاری میتوانیم انجام دهیم تا نتیجه بگیریم. احیانا اگر نتیجهای را برای سرنوشت کشور میخواستیم در گذشته بگیریم و موفق نشدیم، تلاش کنیم تا در آینده به آن برسیم. برای شما مثالی بزنم که از برخی جهات ممکن است مشابه با وضعیت ما باشد. در ترکیه در دهه ١٩٩٠ آقای اربکان رای آورد و اکثریت پارلمان را به دست آورد و نخستوزیر شد. اربکان به وسیله نظامیان معزول شد و مدتی در بازداشت و زندان بود. ولی آنها دیگر نرفتند تا در خانه بنشینند و بگویند چون اینگونه شد ما به عنوان اعتراض دیگر فعالیت نمیکنیم. بعد از آن حزب فضیلت و پس از آن حزب رفاه به وجود آمد و بعد از آن حزب عدالت و توسعه. از این حزب آقای اردوغان که خود زمانی در حبس بود به عنوان نخست وزیر انتخاب و اکنون هم به عنوان رییسجمهور فعالیت دارد. در صورتیکه اگر به دلیل اعتراض و برخوردی که با آقای اربکان شده بود، فعالیت سیاسی خود را کنار میگذاشتند امروز به مراتب عقبتر از موقعیت فعلی بودند. آنقدر هزینه دادند، احزابشان منحل شد و سرانشان زندان رفتند اما بالاخره حزب عدالت و توسعهای شکل گرفت که موفق شدند. هرچند که وقتی به قدرت رسیدند خوب عمل نکردند ولی به هر حال تا این مرحله پیش آمدند. بنابراین ما آینده را نمیتوانیم گروگان گذشته کنیم. این نگاه نتیجهای برای کشور نخواهد داشت. البته به معنی این نیست که ما بگوییم ظلمی در گذشته نشده اما نباید ما را باز دارد از اینکه برای آینده فکر و چارهاندیشی کنیم.
سال دیگر نیز از دکتر روحانی حمایت میکنید؟
برداشتم این است که اگر سیر قضایا به همین منوال پیش رود اصلاحطلبان هیچ راهی به جز حمایت از روحانی ندارند و باید هم این کار را بکنند.
بزرگترین نقطه ضعف دولت را در چه میبینید؟
به نظرم میتواند کابینه متجانستر و کارآمدتری داشته باشد.
برخی به سیاستهای اقتصادی دولت اعتراض دارند و بسیاری معتقدند که اولین اقدامی که روحانی باید در این فرصت داشته باشد، این است که تیم اقتصادی دولت را یکدست کند. تیم اقتصادی دولت دو دستهاند. عدهای معتقد به کنترل تورم و دستهای دیگر معتقد به حل معضل رکود. نگاه شما چگونه است؟
نظرم این است که تیم اقتصاد دولت روحانی میتواند قویتر از این عمل کند و به خصوص با مجلس جدیدی که شکل گرفته روحانی بهتر میتواند تیمی را با خود داشته باشد که هماهنگتر بوده و بتوانند قویتر عمل کنند. من نمیدانم روحانی در یک سالی که باقیمانده قصد ترمیم کابینه دارد یا نه ولی به هر حال با مجلس جدید میشود تغییراتی داد که در حوزههایی که عملکرد خوب نبوده بهتر عمل کنند. ایراد دیگری که به نظر میآید این است که شاید در برخی حوزهها دولتمردان آن باوری را که احتمالا روحانی خود به عرصه داخل و اصلاحات داخلی دارد، ندارند. در این صورت چندان موفقیتی نیز حاصل نخواهد شد. مجلس جدیدی که به وجود آمده همراهی بیشتری با دولت دارد. بالاخره در این مجلس حتما کسی مانند دکتر فرجی دانا استیضاح نمیشود یا به او رای عدم اعتماد داده نمیشود. این پتانسیل جدید اگر مورد استفاده قرار بگیرد شرایط را برای دوره دوم ریاستجمهوری فراهمتر میکند.
فکر نمیکنید حمایت از روحانی حل شدن اصلاحطلبی در اعتدال است؟
اعتدال مغایرتی با اصلاحطلبی ندارد و جدا از آن نیست. اصلاحطلبی به معنی پذیرش کلیت نظام و همزمان پذیرش وجود نواقص و عیوبی در آن است که باید اصلاح شود. این اصلاحات را هم تدریجی و در حد ممکنات و مقدورات امکان پذیر میداند. طبیعتا لازمه این اصلاح تدریجی اعتدال هم هست. یعنی اگر زیاده روی شود کاملا اثر معکوس خواهد داشت؛ لذا اعتدال شیوهای در متن گفتمان اصلاحطلبی است.
از این باب پرسیدم که انگار خواستههای اصلاحطلبی به کف رسیده است. و اینکه انگار این جریان قانع شده است. میگوییم دیگر چارهای جز روحانی نداریم. این نوعی حل شدن محسوب نمیشود؟
من ابتدا آن سوال قبلی را تکمیل کنم. به طور کلی اعتدال به عنوان یک دسته بندی و جناح جدید سیاسی در کشور نیست. ما یک جناح اصولگرا و یک جناح اصلاحطلب داریم. این دو جناح اصلی کشور از گذشته بودهاند و امروز هم هستند و در آینده قابل پیشبینی هم وجود خواهند داشت و اصولا اعتدال یک جریان سوم نیست. اعتدال در حقیقت بیانکننده روش حرکت اصلاحطلبانه است. اینکه ما به حداقلها اکتفا کردهایم و به کف رسیدهایم، قطعا وقتی میگوییم اصلاحطلبی با توجه به مقدورات طبعا باید به شرایط توجه داشت و متناسب با شرایط حرکت کرد ولی هیچگاه نمیتوان به دلیل سختی شرایط اصلاحطلبی را متوقف کرد بلکه در هر شرایطی باید روش فعالیت متناسب با آن شرایط را انتخاب کرد. ممکن است کسانی به این نتیجه برسند که این ساختار و این نظام اصلاحپذیر نیست. اگر کسی به این نتیجه برسد آنوقت باید بپذیرد که یا انفعال را در پیش بگیرد یا اینکه بگوید اصلاحپذیر نیست و باید آن را دگرگون کرد و برود به دنبال حرکتهای انقلابی. ما که چنین چیزی را نمیخواهیم. یک بار انقلاب کردیم. در حقیقت ما میگوییم ساختار جمهوری اسلامی را قبول داریم اما باید این ساختار اصلاح شود. ممکن است زمانی شرایط فراهم شود و سیر سریعتری داشته باشد یا ممکن است شرایط سخت شود و به دست انداز بیفتد، پس مجبوریم که آهستهتر حرکت کنیم.
زمانی که روحانی پیروز انتخابات شد، انتظار داشتید که درهای زندان به روی امثال شما باز شود؟
نه. ما اتفاقا در زندان با دوستان بحث میکردیم و در همان زمانی که از آقای روحانی حمایت میکردیم برداشت اکثر ما این بود که اگر روحانی رای بیاورد در زندان شرایط برای ما سختتر خواهد شد و اگر یک نفر از اصولگرایان رای بیاورد احتمالا شرایط برای ما آسانتر خواهد شد و چه بسا افرادی قبل از به پایان رسیدن زمان حبس شان آزاد شوند چون خاطرجمع میشوند که دیگر همه قوا در اختیار یک گروه قرار دارد، از موضع قدرت بیایند و زندانیان سیاسی را آزاد کنند. اتفاقا همینطور هم شد و بعد از انتخاب آقای روحانی شرایط در زندان برای ما سختتر شد.
این دلیل را میتوان به حصر هم تعمیم داد؟ و از روحانی توقعی برای پیگیری رفع حصر نداشته باشیم؟
در مورد روحانی نباید بگوییم که توقع نداریم پیگیری کند. حتما باید توقع داشته باشیم و او هم باید پیگیری کند. وظیفه او پیگیری است. مردم از او خواستند و او هم قول داده اما اینکه انتظار داشته باشیم که پیگیری او حتما به نتیجه برسد انتظار واقعبینانهای نیست. برداشت من این است که روحانی میخواهد و تلاش میکند که حصر برداشته شود ولی تاکنون موفقیتی به دست نیاورده است.
اصلاحطلبان مجلس مقید به تصمیمات جمعی باشند
سوال: در این مجلس با ترکیب فعلی چه باید بکنیم؟
پاسخ : اگر اصلاحطلبان مجلس بتوانند با نمایندگان موجود خود یک فراکسیون کارآمد شکل بدهند و اعضای آن مقید به تصمیمات جمعی باشند و تشکیلاتی عمل کنند قطعا نتیجهای رضایت بخش خواهیم گرفت. یکی از اشکالات مهم در همین اوایل مجلس این بود که برخی نمایندگان خواستهای شخصی خود را بر ضرورتهای جمعی ترجیح دادند. قطعا اگر اصلاحطلبان چنین فراکسیونی تشکیل ندهند اصلا نمیتوانند انتظار تاثیرگذاری مطلوب داشته باشند و طبیعتا نتیجه آن به هیچوجه برای مردم هم رضایت بخش نخواهد بود.
اعتدال مغایرتی با اصلاحطلبی ندارد
سوال: اعتدال چیست؟
پاسخ : اعتدال مغایرتی با اصلاحطلبی ندارد و جدا از آن نیست. اصلاحطلبی به معنی پذیرش کلیت نظام و همزمان پذیرش وجود نواقص و عیوبی در آن است که باید اصلاح شود. این اصلاحات را هم تدریجی و در حد ممکنات و مقدورات امکان پذیر میداند. طبیعتا لازمه این اصلاح تدریجی اعتدال هم هست. یعنی اگر زیاده روی شود کاملا اثر معکوس خواهد داشت؛ لذا اعتدال شیوهای در متن گفتمان اصلاحطلبی است.
اصلاحطلبان راهی جز حمایت روحانی ندارند
سوال: آیا در انتخابات ٩٦ باز هم از روحانی حمایت میکنید؟
پاسخ : برداشتم این است که اگر سیر قضایا به همین منوال پیش رود اصلاحطلبان هیچ راهی به جز حمایت از روحانی ندارند و باید هم این کار را بکنند.
حتی یک اصلاحطلب هم موفقتر از روحانی نمیشد
سوال: آیا روحانی رییسجمهور موفقی بود؟
پاسخ : اگر هر فرد اصلاحطلبی هم رییسجمهور میشد موفقیت بیشتری از روحانی به دست نمیآورد. در حوزه سیاست خارجی روحانی موفقترین عملکرد را داشته، در حوزه اقتصادی نسبتا خوب بوده و در عرصه سیاست داخلی موفقیت کمتری داشته است. ولی باید توجه داشت که در عرصه سیاست داخلی هرکس دیگری هم بر مسند ریاستجمهوری تکیه میزد احتمالا کار بیشتری نمیتوانست بکند.
انتهای پیام/