دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

گفتگو با داوطلب هلال‌احمر که جان جوان اصفهانی را نجات داد/ معجزه ماساژ قلبی با سرعت ۱۰۰ بار در دقیقه

«بازگشت به زندگی در ۳۰ ثانیه» روایتی از یک ‎رویداد حقیقی است که در یکی از شب‎های ماه مبارک رمضان ‌سال جاری در مسجد جامع اصفهان رخ داد؛ روایتی از یک ایثار. روایتی که بی‌شک بهترین راوی آن، قهرمان حادثه، ابوالفضل امینی هرندی، داوطلب جوان جمعیت هلال‌احمر است. «شهروند» به همین منظور با این ناجی جوان گفت‌وگو کرده است.
کد خبر : 100857

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، آنچه در ادامه می‌آید، شرح این گفت‌وگوست.



درباره خودتان بگویید.
کارشناس ارشد مهندسی مکانیک و مربی کد۳ امداد و کمک‌های اولیه سازمان جوانان جمعیت هلال‌احمر، مدرس و داور کشوری طرح ملی دادرس و عضو تیم سحر هستم. حضور در زلزله‎های بوشهر و تبریز به‌عنوان عضو تیم حمایت‎های روانی پس از بلایا، جوان برتر کشور و ارزیاب سازمان جوانان را نیز در کارنامه خود دارم.
ماجرای «احیا در احیا» از چه قرار است؟
در یکی از نیمه‌شب‎های پایانی ماه رمضان حوالی ساعت ۲ بامداد در مسجد جامع اصفهان مشغول خواندن دعای ابوحمزه ثمالی بودم که ناگهان متوجه تجمع افراد اطرافم چند متر جلوتر شدم! مردم دور جوانی که روی زمین افتاده بود حلقه زده بودند. با مشاهده این صحنه و برحسب وظیفه، بلافاصله خود را بر بالین مصدوم رساندم. همچون سایر اطرافیان احتمال دادم که مصدوم فقط بیهوش شده است ولی وقتی که با صدا زدن و ضربه زدن به سر شانه‌ها پاسخی دریافت نکردم، پس از بررسی وضع نبض و تنفس متوجه شدم نبض بسیار ضعیفی دارد. دستانش کاملا سرد شده بود و به هیچ محرک دردناکی واکنش نشان نمی‌داد. در نخستین اقدام از اطرافیان درخواست کردم با اورژانس تماس بگیرند. دوست همراه مصدوم سریع این کار را انجام داد ولی به علت اضطراب بیش از حد، پاسخگوی سوالات پرستاران نبود. تلفن همراهش را گرفتم و با شرح علایم حیاتی و شرایط محیطی همچنین به جهت دسترسی سریع‎تر به مصدوم، موقعیت خیابان اصلی و بهترین آدرسی که بار ترافیکی و ازدحام کمتری داشت را به آنها اطلاع دادم.
پس از آن بلافاصله با کمک دو نفر از جوانان اطرافم مصدوم را بلند و با سرعت هرچه تمام‎تر حدود ۳۰۰ متر حمل کردیم و به خارج از مسجد و پیاده‎رو بردیم. بار دیگر علایم حیاتی را چک کردم ولی این‌بار همان نبض ضعیف را هم نداشت و ضربان قلبی هم احساس نمی‎شد و قلب به‌طور کامل از حرکت ایستاده بود! خیلی سریع اقدام به احیای قلبی کردم چرا که مصدوم جلوی چشمانم دچار ایست قلبی شده بود و در اصطلاح ایست شاهد بود. با توجه به آموخته‌های امدادی می‌دانستم که باید به سرعت ۱۰۰بار در دقیقه به‌طور صحیح ماساژ قلبی یا همان فشردن قفسه سینه را انجام دهم. خاطره تلخ از دست دادن عموی مادرم که همین‌طور جلوی چشمانمان ایست قلبی کرد و در انتظار اورژانس، زمان طلایی احیا را از دست داد در ذهنم تداعی می‎شد، چرا که آن زمان مباحث امدادی را فرانگرفته بودم و اکنون با آموزه‎های علمی امدادی نباید فرصت را از دست می‌دادم تا آن حادثه تلخ یک‌بار دیگر برای این جوان تکرار می‎شد. با توجه به موقعیت استقرار مصدوم، راه هوایی را باز و با پیدا کردن محل دقیق فشار، اقدام به فشار قفسه‎ سینه با عمق مناسب مطابق جثه‎ لاغر مصدوم کردم. حدودا بعد از ۳۰ ثانیه جوان ۲۳ساله با سرفه‎هایی که هر لحظه قوت می‎گرفت به زندگی بازگشت. مصدوم را تشویق به کشیدن نفس عمیق و سرفه کردم و بعد از آن‌که تنفسش بهتر شد او را در حالت ریکاوری قرار دادم و به سمت خیابان رفتم. ٥دقیقه پس از احیای مصدوم اورژانس رسید و هنگام انتقال مصدوم با برانکارد اورژانس به آمبولانس به ارایه‎ شرح حال مصدوم پرداختم و از آنها خداحافظی کردم و به مسجد برگشتم.
در آن لحظه چه احساسی داشتید؟
واقعا لحظه‌ای وصف‌نشدنی‌ بود. اطرافیان صلوات می‎فرستادند و دوست مصدوم اشک شوق می‎ریخت. به جرأت می‎توانم حاصل ۱۵‌سال عضویتم را همین کارآمدی آموزش‎هایم بدانم و همین رضایت قلبی برایم کفایت می‎کند. خوشحالم که بار دیگر لطف خدا شامل حالم شد و پس از موفقیت در انجام این کار مورد محبت مردم قرار گرفتم و آنها نیز ضمن ابراز خرسندی از این اقدام تقدیر کردند، از این رو معتقدم یقینا وقتی کاری برای خدا باشد ماندگار می‎شود و لذت آن تا ابد با انسان همراه است.
از آنجا که به فعالیت فرهنگی علاقه‎ وافری دارم اکثر فعالیتم در حوزه‎ جوانان هلال‌احمر صورت گرفته است. اما در طول این ۱۵‌سال خدمت داوطلبانه‎ام از مهارت‌اندوزی در زمینه‎ امداد غافل نبوده‎ام و در راستای تحقق شعار هر خانواده‎ ایرانی یک امدادگر به فراگیری مباحث پرداخته‌ و مشوق افراد زیادی در این امر بوده‌ام. وقتی فردی آموزشی امدادی را یاد می‎گیرد تمام آرزویش این است که‌ ای کاش هیچ‌گاه نیازی به استفاده از آن نباشد، اما با تمام توان در آموزش حاضر شده و مباحث را به روح و جانش می‎سپارد. بنده هم برحسب وظیفه سعی کردم با مدیریت صحنه و به‌دور از هر استرسی آنچه آموخته بودم را برای نجات جان یک جوان در سن و ‌سال خودم به کار بگیرم.
اگر بخواهید توصیه‌ای به جوانانی که به‌تازگی در هلال‌احمر عضو شده‌اند، داشته باشید...
متاسفانه این روزها با تغییر نگرش افراد سطح جامعه و خانواده‎ها و کاهش نگاه داوطلبانه به انجام کارها، جذب در جمعیت هلال‌احمر به‌صورت نزولی پیش می‏‎رود اما آنچه دوستان خوبی که به‌تازگی به خیل عظیم هلالی‎های مهربان پیوسته‎اند باید مدنظر داشته باشند این است که پوشیدن این لباس زیبا و خوش‌رنگ افتخاری است که توفیق آن شامل حال همه‎ افراد جامعه نمی‎شود و قدر خود را که در این مسیر گام نهاده‎اند، بدانند و دوستان خود را نیز به این مسیر شیرین خدمت دعوت کنند.
در پایان اگر نکته خاصی باقی مانده، بفرمایید.
در مسیر برگشت افرادی که در صحنه حضور داشتند و برای بهبود وضع مصدوم تلاش کرده بودند، با اشتیاق نحوه به دست آوردن این اطلاعات و فراگیری آموزش‌های مرتبط را می‌پرسیدند که به آنها جمعیت هلال‌احمر را برای فراگیری آموزش‎های امدادی معرفی و پیشنهاد کردم. همیشه تلاشم این بوده که به‌عنوان کوچکترین عضو از خانواده‎ بزرگ جمعیت هلال‌احمر، مروج و معرف این نهاد مردمی باشم و هیچ‌گاه از تلاش در راستای تحقق اهداف عالی جمعیت چشم‌پوشی نخواهم کرد. سالانه در سراسر کشور عزیزمان، اتفاقات این‌چنینی به دفعات و در شرایط مختلف، از تصادفات جاده‎ای گرفته تا احیای این‌چنین در ازدحام چندهزار نفری به وقوع می‌پیوندد و این نشان از تقویت اعتماد به نفس در اعضای جمعیت هلال‌احمر و کارآمدی آموزش‎ها دارد، چرا که در بسیاری از موارد ممکن است فرد دچار اضطراب شود و نتواند اقدام موثری انجام دهد اما آنچه به نظر می‎رسد و باید بیش از پیش مورد توجه مسئولان قرار بگیرد، به‌روزرسانی و گسترش سطح این آموزش‎هاست تا بتوانیم به کمک ارتقای دانش امدادی، آسیب‎های ناشی از عدم آگاهی و عدم مدیریت حادثه را به حداقل برسانیم.



انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب