راز محبوبیت حافظ؛ زبان چندلایه و ورود به دنیای عاشقانهها و عرفان
به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، همزمان با بیستم مهرماه روز «بزرگداشت حافظ» دکتر سعید تقدیری استاد زبان و ادبیات فارسی یادداشتی را در اختیار خبرگزاری آنا برای انتشار قرار داد که در ادامه میخوانید.
تصور کنید که میتوانستید با پیرمردی هفتصد ساله ملاقات کنید. با او چه حرفی برای گفتن داشتید؟ یا او چه میتوانست بگوید که برای شما تازگی داشته باشد؟ لابد میخواست همان حرفهای کهنه و تاریخ گذشتهای که سدههای پیش تجربه کرده است را برایتان تعریف کند! گفتگویی کسل کننده و تکراری که حتی به لعنت خدا هم نمیارزد.
حق دارید که اینطور فکر کنید. ما در روزگاری نفس میکشیم که شکاف بین نسلها را میشود به خوبی حس کرد. افرادِ هر دههای، دغدغهها و سلایق شخصی خود را دارند که با نسلهای قبل یا بعد متفاوت است. به مصداق:
چون سر و کار تو با کودک فتاد / هم زبان کودکی باید گشاد
لازم است تا برای ارتباط با هر نسلی، زبان خاص آنها را بکار گرفت تا انتقال پیام به درستی صورت بگیرد. سخن را تا همینجا نگه داریم و دوباره به آن تصور اولیه برگردیم. حالا فرض کنید که آن پیرمرد ۷۰۰ ساله «خواجه حافظ شیرازی» است! آیا همچنان معتقدید که او حرف تازهای برای شما ندارد؟ در جواب میتوان گفت که با توجه به تجربههای تاریخی، به نظر میرسد برای سخن حافظ تا امروز تاریخ انقضایی وجود نداشته است. چراکه اگر جز این بود، تا امروز سخنش بر زبانها نمیگشت و این چنین در ادبیات مردم کوچه و بازار جاری نبود. اندیشههای شعری حافظ، آب راکدی نیست که در گذر زمان بگندد، اقیانوسی است که موج به موج میزند و همیشه در حرکت است.
حافظ را میتوان تنها شاعر ایرانی دانست که نامش با فرهنگ و آیینهای اصیل ایرانی گره خورده است. از میان هزاران هزار تن شاعر در ادبیات فارسی، تنها این دیوان حافظ است که در سفرههای یلدایی و نوروزی ما مینشیند و هم کلام شب نشینیهای ما میشود. تنها شاعری که برای خوانش شعرش وضو میگیرند و برای شنیدن غزلیانش نیت میکنند.
مجبوبیت حافظ نه برای امروز و دیروز، که قرن هاست در حافظۀ تاریخی ماست. به روزگاری که خبری از پیامهای آماده و لینک و پستهای اینترنتی نبود، مردم ایران با خواندن یا نوشتن اشعار حافظ برای هم، گاهی به یکدیگر تبریک یا تسلیت میگفتند، با مصرعی همدیگر را دلداری میدادند و گاهی هم عشاق سینه سوخته، به قصد دل بردن از معشوق خود، بیت و غزلی از حافظ را میخواندند. رفتاری که هنوز هم در میان ایرانیان رواج دارد و اتفاقا با گسترش رسانههای اجتماعی، اشعار حافظ دست به دست میگردد و بسیار پرمخاطب است.
این یک سوال جدی است که چرا ما در طول تاریخ، هیچگاه از خواندن شعر حافظ خسته نشدهایم و همچنان آن را میخوانیم؟ اشعاری که با گذشت زمان، بوی کهنگی از واژگانش حس میشود، اما مضامین و مفاهیم آن چنان تازه است که گویی حافظ این اشعار را همین امروز صبح گفته است.
چند لایه بودن زبان حافظ هم به گونهای است که اقشار مختلفی از مخاطبان را جذب میکند و به آنها این امکان را میدهد که از این ابیات، برداشت شخصی خود را داشته باشند.
اندیشه حافظ و آنچه میسراید با حال انسان امروزی مطابقت دارد. به طوری که میتوان تمام اشعار حافظ را تنها در سه کلمه خلاصه کرد: عشق، عیش و رندی.
اصلیترین موضوع شعر حافظ «عشق» است. او در بکارگیری انواع مضامین عاشقانه تبحر فراوانی دارد. به گونهای که شعرش بی عشق، ورق پارهای بیشتر نیست. در نظر بازی او بی خبران حیرانند و هیچکس جز حافظ، به پاک بینی و عاشقی شهرۀ شهر نبوده است:
منم که شهرۀ شهرم به عشق ورزیدن / منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم / که در طریقت ما کافریست رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟ / بخواست جام میو گفت: عیب پوشیدن
عشق در شعر حافظ راهنماست، ابزار تعالی انسانهایی است که میخواهند خود را از آلودگیهای دنیایی دور کنند.
چو ذره گرچه حقیرم ببین به دولت عشق / که در هوای رخت، چون به مهر پیوستم
نوش داروست:
طبیب عشق منم، باده ده که این معجون / فراغت آرد و اندیشۀ خطا ببرد
عشق حافظ، رهایی از خودخواهی است:
ای که دائم به خویش مغروری / گر تو را عشق نیست، معذوری
از نظر حافظ، انسان به واسطه وجود عشق است که بر تمام ذرات کائنات و مخلوقات خداوندی برتری دارد:
فرشته عشق نداند که چیستای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
پیام دیگر غزلیات خواجه حافظ «عیش» است. دعوت به خوشباشی، مضمونی است که از رباعیات خیام وام گرفته و رد پای آن را میتوان در جای جای غزلیات او حس کرد. به اعتقاد خواجه، دل بستن به این دنیای فانی، بیهوده است و کسی که لحظات را برای خود و دیگران تلخ میکند، سودی از دنیا نخواهد برد.
جهان و کار جهان، جمله هیچ بر هیچ است / هزار بار من این نکته کردهام تحقیق
او همواره دیگران را به اغتنام وقت دعوت میکند:
بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند / کان کس که پخته شد، می، چون ارغوان گرفت
در مبانی فکری حافظ به هیچ وجه تشویق به عیش و شادی، برابر با ولنگاری نیست؛ اتفاقا بالعکس. امری است قدسی که انسان را لایق والاترین لحظات میداند. در گذار از عیش است که میتوان از تاریکیها گذشت و به روشنای آب حیات رسید، مقامی که جز انسان هیچکس مستحق آن نبوده و نیست:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند / وندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعۀ پرتو ذاتم کردند / باده از جام تجلی صفاتم دادند...
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب؟! / مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
با این رویکرد، انسان با سلاح خوشدلی، به جنگ و جدال با غمها میتازد و زاهدان و ریاکاران را رسوا میکند. آنان که ترک زندگی را خیر دنیا و آخرت میدانند و همواره چهره ناامیدانهای از مذهب ارائه میکنند، در این مسلک جایی ندارند:
پشمینه پوش تند خو، از عشق نشنیده ست بو / از مستی اش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند
اینجاست که «رِند» حافظ پا به میدان میگذارد تا نقش اجتماعی خود را ایفا کند. حضور نمادین رند در شعر او، کارکردی رسواگرانه دارد و برخلاف آنچه تصور میشود، تشویق به اخلاق مداری است:
حافظا میخور و رندی کن و خوش باش ولی / دام تزویر نکن، چون دگران قرآن را
در اندیشۀ حافظ، رند که همان انسان کامل است، میکوشد تا به نحو احسن مسئولیت و رسالت اجتماعی خود را در مقابل ضد قهرمانها نشان دهد. به معنای واقعی کلمه، رند مصداق تمام اندیشههای پاک انسانی است که سعی در اصلاح جامعه دارد.
تا چه بازی رخ نماید، بیرقی خواهیم راند / عرصۀ شطرنج رندان را مجال شاه نیست
مهمترین دلیل محبوبیت شخصیت رند در دیوان حافظ، عینی بودن اوست. رند، آرزوی تاریخی ایرانیان یا خود سرکوب شدۀ ماست. او سمبلی برای مبارزه با ریاکاران و همۀ آن کسانی است که قصد دارند جامعه را به قهقرا و نابودی بکشانند و برای رسیدن به اهداف شومشان، از هیچ کاری مضایقه نخواهند کرد.
حافظ که گاهی به زبان رند و گاهی هم به زبان عاشقی دلباخته در شعر سخن میگوید، معتقد است که این زندگی جایی برای باختن نیست. با وجود تمام مشکلات و غصههای عالم، نباید به غمها فرصت عرضه اندام داد. تنها با دسترسی به عشق و از طریق خوشباشی است که میتوان از این روزگار، انتقام گرفت.
او میگوید:
اگر غم لشکر انگیزد
که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و
بنیادش
براندازیم.
انتهای پیام/


