فعال شدن اسنپبک و شلیک دولتهای غرب به پیکر بیجان دیپلماسی
به گزارش خبرگزاری آنا، بازگشت تحریمهای موسوم به «اسنپبک» علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل، بار دیگر صحنهای روشن از شکست خرد سیاسی و دیپلماسی واقعی در غرب را به نمایش گذاشت؛ لذا باید گفت آنچه در فضای رسانهای، سیاسی و دیپلماتیک جهان بهعنوان یک رویداد پرتنش ارائه میشود، در واقع بیش از هر چیز یک اقدام نمادین و دارای اثرات روانی کوتاهمدت است که عملاً نمیتواند ضربهای اساسی بر توان ایران، ساختار اقتصادی آن یا مسیر راهبردیاش وارد کند. تجربه بیش از چهار دهه تحریم و فشار حداکثری نشان داده است که اقتصاد و فضای سیاسی ایران توانسته با وجود موانع خارجی نهتنها به حیات خود ادامه دهد، بلکه در بسیاری زمینهها مسیرهای جایگزین ایجاد کند و نگاه بلندمدت را بر پایه اتکا به ظرفیتهای داخلی و همکاری با شرکای غیردستنشانده غرب شکل دهد. بار روانی این تحریمها اگرچه در کوتاهمدت میتواند بر بازار و ذهنیت افکار عمومی تأثیر بگذارد، اما همانطور که تاریخ بارها ثابت کرده است، این اثرات تدریجاً رنگ میبازد و جای خود را به واقعگرایی، سازگاری و حتی فرصتسازی میدهد.
اروپا باز هم توان ایستادگی در برابر سیاست آمریکایی-صهیونیستی را نداشت
آنچه در نیویورک و در چارچوب جلسات شورای امنیت رخ داد، نه محصول یک فرآیند شفاف از گفتوگوهای برابر، بلکه نتیجهای مستقیم از بستهشدن درهای دیپلماسی توسط همان قدرتهایی است که خود مسبب بحران کنونی بودهاند. کشورهای اروپایی فرانسه، آلمان و بریتانیا با وجود نمایشهای تکراری از تمایل به «راهحل دیپلماتیک» عملاً در بزنگاه تصمیمگیری بار دیگر نشان دادند که مسیر مستقل و منافع راهبردی خودشان در برابر فشارهای آمریکا توان ایستادگی ندارد. پیشنهادهای ایران، از جمله دسترسی محدود بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی به یکی از سایتهای بمبارانشده و کاهش زمانبندی ارائه طرح درباره ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنیشده، همگی در شرایطی مطرح شد که هنوز امکان توافق وجود داشت. اما فضای واقعی مذاکرات نشان داد که اراده سیاسی اروپا در جهت پذیرش هرگونه راهحل منعطف، بهواسطه وابستگی ساختاری به واشنگتن و هماهنگی بیچونوچرا با سیاستهای آن، اساساً وجود ندارد. اینجا بار دیگر شاهد نمونهای از ناکارآمدی کامل مسیر «استقلال اروپایی» هستیم که در عمل به تکرار و ادامه سیاستهای کاخ سفید ختم میشود.
در این میان، نقش رژیم صهیونیستی را نمیتوان و نباید نادیده گرفت. از ضربات مستقیم به تأسیسات هستهای ایران گرفته تا کارزار رسانهای و لابی پرقدرت در مراکز تصمیمگیری غرب، تلآویو همواره کوشیده است چارچوبی را ایجاد کند که در آن ایران بهعنوان تهدیدی غیرقابل مهار جلوه داده شود و هر تلاش برای گفتوگو یا اعتمادسازی محکوم به شکست گردد. تأثیرگذاری این رژیم نه صرفاً در سطح عملیات نظامی، بلکه در مهندسی فضای سیاسی و فشار بر نهادهای بینالمللی نمود پیدا کرده است؛ فضایی که اکنون در ماجرای اسنپبک تنها بازتابی کوچک از آن را میبینیم.
حلقه تحریمهای غرب ضعیفتر از همیشه
ایران، برخلاف سایر کشورها که زیر فشار تحریمها فروپاشیدهاند یا مجبور به تغییر رفتار کلان شدهاند، سالهاست با این واقعیت زندگی کرده و استراتژیهای مقابله را در مقیاسهای مختلف آزموده و تکمیل کرده است. امروز وضعیتی پیش روی جمهوری اسلامی است که نه تنها غرب، بلکه بازیگران قدرتمندی، چون روسیه و چین نیز هیچ همراهی با این سیاستها ندارند و در برخی موارد حتی آن را معارض با منافع خود میدانند. همین امر باعث شده حلقه تحریمهای غربی عملاً نتواند به آن انسجام و پوشش جهانی که طراحانش تصور میکنند، دست یابد. کشورهای دیگر بهویژه در آسیا، آمریکای لاتین و آفریقا نیز نشان دادهاند که بهراحتی حاضر به تبعیت از این تحریمها نیستند؛ واقعیتی که مؤلفههای اقتصادی جهانی و نیاز به منابع انرژی و بازارهای نوظهور بر آن مهر تأیید زده است.
تحریمهای اعمال شده از دو جهت مخرب و ضعیف هستند:
نخست، مشروعیت دیپلماسی غرب که قرار بود بر گفتوگو، تعامل و یافتن راهحلهای برد–برد استوار باشد، اکنون به ابزاری برای تحمیل اراده سیاسی یکجانبه تبدیل شده است.
دوم، مشروعیت نهادهایی مانند سازمان ملل متحد و آژانس بینالمللی انرژی اتمی که باز هم در برابر فشار قدرتهای بزرگ، امکان ایستادن بر اصول بیطرفی و انصاف را از دست دادهاند.
اینکه مذاکرات رسمی در نیویورک به نتیجه نرسد، نه به علت غیرقابلتوافق بودن ماهیت اختلافات، بلکه به این دلیل که برخی بازیگران اصلی هرگز قصد رسیدن به توافق را نداشتهاند، نشان میدهد که شعارهای چندجانبهگرایی در عمل چیزی جز پوششی برای پیشبرد سیاستهای یکجانبه نیست.
ایران با اتکا به تجربه تاریخی خود میداند که هر سیاست فشار حداکثری، دیر یا زود به نقطه اشباع میرسد و اثرگذاری واقعیاش از میان میرود. اقتصاد کشور، هرچند در کوتاهمدت ممکن است نوسانهایی ناشی از جو روانی تحریمها را تجربه کند، اما با توجه به سازوکارهای جایگزین، همکاریهای رو به گسترش با شرق، و ظرفیتهای درونی خود مسیر تداوم را مییابد. آنچه امروز غرب تصور میکند ضربهای کاری به تهران است، در واقع فرصتی خواهد بود برای بازتعریف سیاست خارجی ایران بر محور تقویت روابط با قدرتهای غیرغربی و بازسازی سیستمهایی که وابستگیشان به حلقه غرب باید کاهش یابد. در این میان، پیروزی واقعی نه در شکست تحریمها، بلکه در بیاثر کردن آنها و بیاعتبار ساختن منطق اعمالشان است.
بهواقع، فشارهای تازه بیشتر بازتابی از ناتوانی غرب در پذیرش یک ایران مستقل و مقتدر است تا واکنشی به مسائل فنی برنامه هستهای. اگر قرار بود هدف از مذاکرات نیویورک یافتن راهی برای پاسخ به نگرانیهای فنی باشد، توافق بر سر برنامه بازدیدها یا نحوه برخورد با ذخایر اورانیوم میتوانست بهراحتی محقق شود. اما وقتی نتیجه از پیش تعیین شده و مسیر به سمت برخورد و تحریم ترسیم شده باشد، هر پیشنهادی، هرچند منطقی با مانع سیاسی روبهرو خواهد شد. اروپا، با پیروی کورکورانه از ایالات متحده، فرصت یک رویکرد سازنده را از دست داد و در عمل نهتنها بحران را عمیقتر کرد، بلکه به فرآیند بیاعتبارسازی نهادهای بینالمللی دامن زد.
فرجام سخن
امروز ایران با همان آرامش و اعتمادبهنفس که سالها زیر فشار تحریمها زیسته، آمادگی دارد تا این فصل جدید را نیز پشت سر بگذارد؛ در حالیکه جهانِ در حال تغییر بهسرعت در حال فاصله گرفتن از انحصار قدرت غرب است. این تحریمها، بیش از آنکه قدرت مانور تهران را محدود کنند، ضعف روزافزون نظم بینالمللی تحت رهبری غرب را آشکار میسازند؛ نظمی که با هر گام اشتباه، مشروعیت خود را بیشتر از دست میدهد و زمینههای شکلگیری آلترناتیوهای جدی در روابط جهانی را فراهم میکند.
انتهای پیام/


