۲۸/ فروردين /۱۴۰۴
10:17 14 / 12 /1403
شهر توبه، فرصت دوباره؛

سلام ای ماه قرآن! ماه ماهان

سلام ای ماه قرآن! ماه ماهان
عضو هیئت علمی دانشگاه به‌مناسبت ایام ماه مبارک رمضان دو قطعه شعر سروده است.

به گزارش خبرنگار آنا، ابوالفضل فیروزی متخلِّص به «نی‌نوا» دکتری «عرفان و تصوف» مدرس دانشگاه و استاد دروس گروه اخلاق و معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام خمینی (ره) به‌مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان دو قطعه شعر سروده است که به شرح زیر تقدیم مخاطبان خبرگزاری آنا می‌شود.

قصیدهٔ «ماه‌مهر»

رمضان، نوبهار قرآن است

رمز آن، رشد و رویش‌جان است

موسم جوشش و شکفتن دل

گوشتیران
قالیشویی ادیب

در مصاف نسیم رحمان‌ است‌

گر بخوانی دعای هر روزش

روزیت بزم لطف و احسان است

«جوشنش» دِرع اهل محرابست

سپر از شعله‌های نیران است

ذکر و فکرش مفاتح الغیب است

«اِفتتاحش» کلید رضوان است

در «ابوحمزهٔ ثمالی» او

آبشاری ز عرش رحمان است

آن که خالی نمود سفرهٔ دل

بر سر خوان دوست مهمان است

چشم پوشی اگر کنی ز حرام

نور عین تو حور و غلمان است

با دعای سحر مرا حالیست

که ورای بیان و تبیان است

به! به! ازعطر شام و افطارش

که به از بوی روح و ریحان است

نم‌نم اشک نیمه‌های شبش

برکویر دلم، چو باران است

درسحرگه نسیم استغفار

موجب ریزش گناهان است

شب قدرش اگر بداری قدر

قدرش از «اَلْفْ شَهر» رجحان است

رمضان عید عاشقان خداست

لیک ماه عزای شیطان است

مکتب درس سرخ عاشوراست

فصل سبز کتاب ایمان است

ماه شب‌های روشن از احیا

ماه رجعت به اصل انسان است

روزهایش پر از گُل مهر است

هر شب او ستاره باران است

ماه روشن‌تر از هزاران مهر

ماه مهر است و ماه ماهان است...

چکامهٔ «مناجات‌الصّائمین»

سلام‌ای ماه مهرآسمانی

سلام‌ای مهرماه مهربانی

سلام‌ای موجب رضوان اکبر

سلام‌ای باغ سبز آسمانی

سلام‌ای ماه ماهان ماه خورشید

سلام‌ای کوکب درّ یمانی

سلام‌ای چشمه جوشان رحمت

به قلب این کویرستان فانی

سلام‌ای ماه خیر وماه برکت

درود‌ای ماه مهر بهبهانی

سلام‌ای ماه استغفار وتوبه

که اشک ماه وآه بندگانی

تویی آن شهرخوب آرزو‌ها

که مطلوب تمام مؤمنانی

هرآن کس حرمتت را پاس دارد

ملائک میکنندش پاسبانی

تنش سالم، دلش خرّم بماند

شود عیشش بکام وشادمانی

خدا قوّت دهد هر مؤمنی را

تورا حرمت گزارد ازجوانی

ز ذکر وفکر و سَهر وصَمت واحسان

نگردد غافل از ماه تو آنی

نگه دارد زبان را برگناهی

نچرخاند زبان را در زیانی

نپردازد به کار لهو وبازی

نیندازد نگاه چشمچرانی

امان باشد ز دست او مسلمان

نبیند کس از او نامهربانی

بپرهیزد ز هر کارحرامی

بپردازد به کار آن‌جهانی

به غفلت نگذراند لحظه‌ها را

بدارد قدر و ارجت تا توانی

زمین از ظلم او پاکیزه باشد

کند جان را به لطفت آن‌جهانی

شب قدرت بدارد قدر و احیا

مراقب بود، پیدا ونهانی

نماید خانهٔ دل را دراین ماه

از هر آلودگی خانه تکانی

مفاصا کرد حق «حاسبوا» را

مهیا گشت دراین میهمانی

به «موتوا» قبل ازمردن گشت احیا

خدایش کرد او را میزبانی

اگر هرمؤمنی اینسان نماید

حریم حرمتت را پاسبانی

رسد بر قلهٔ قرب الهی

شود ایمن ز آفات زمانی

کند طی «قاب قوسین او ادنیٰ»

بقا یابد چو از خود گشت فانی

ببیند هرچه را موسی شنیده

بداند حق هر چیزی که دانی

بفهمد نطق وتسبیحات هستی

بگوید با زبان بی زبانی

هرآن چیزی که خواهد از خدایش

جواب او نیاید «لن ترانی» (۱)

بنامش میزند این چرخ هستی

عیار سکهٔ صاحب قرانی

به‌پایش از فراز عرش هردم

ملائک می‌نماید گلفشانی

رود تا خلوت اللّه بیچون

شود هم صحبت آن یار جانی

نشیند بر سریر عرش اعظم

چو سلطان بندهٔ صاحب قِرانی

خدایا‌ ای در رحمت گشوده

به‌سوی روسیاهی این‌چنانی

مرا دریاب تا قدرش بدارم

بدارم قدر او را تا توانی

شبش احیا بدارم با عبادت

به روزش روزه باشم اینچنانی

چنانکه روزه گیرد عارف حق

بدارم پاس حق میهمانی

چنان سلمان و عمّار وابوذر

مثال مالک ومقداد و مانی

شممیم پرکند باغ جهان را

شوم یاس اویسی یمانی

همانکه بوی او بوی خدا داشت

ز شوقش شد مدینه گلفشانی

مرا توفیق ده که روزه باشم

چنان این بندگان آسمانی

شب قدرش نمایم درک آنسان

که درکش کرده هرصاحب زمانی

بحق فاطمه آن «لیلة القدر»

که درکش کس نکرده آنچنانی

بحق اوّلین مظلوم عالم

بحق مهدی صاحب قَرانی

بحق روزه‌های اولیائت

به آه واشک آنها در نهانی

ببخشم گر تبه کردم خودم را

زدم آتش به باغ زندگانی

بدادم رایگان عمر‌گران را

برای چیز‌هایی یک قِرانی

به نقش زشت اعمال کثیفم

سیه کردم کتاب جاودانی

نکردم پاکشان با آب توبه

بکردم بر ندایت سرگرانی

نکردم بندگی جز نفس وشیطان

نبودم جز مسلمان زبانی

مطیع نفس بودم درهمه حال

نرفتم راه حق آسمانی

ره دوزخ گرفتم، تاخت کردم

نترسیدم ز اخطار تو آنی

تمام عمر من بیهوده طی شد

نرفتم راه جنّت درجوانی

چهاکردم که معذورم زگفتن

که خود دانای پیدا و نهانی

جفا کردم بخود «استغفراللّه»

ستم کردم به خود آنسان که دانی

اگرچه من بدی کردم به نفسم

تو نیکی‌کن که تو «خیرالحسانی»

امانم ده در این الباقی عمر

پناهم ده ز آفات جهانی

به آغوشم بگیر‌ای مهربانتر

ز مادر بر من وهرکس که دانی

بجویم خویش را در باقی عمر

بیام آن حیات جاودانی

شناسم اولیائت را کماهی

خصوصا مهدی صاحب قِرانی

همان ناموس دهر و روزگاران

همان طاووس جنّاتُ المعانی

همانکه بی ولایش مرده عالم

ز مهرش می‌شود احیا جهانی

امام منتظَر، آن «حجّة‌الله»

عزیز فاطمه، مولای مانی

گلاب باغ گل‌های محمّد

گل خوش بوی خوش سیمای قانی

ولایش باعث تصدیق اعمال

رضایش مقبل اعمال دانی

عمیم لطف او باشد جهانگیر

عنایاتش جهانی را هرآنی

امید ناامیدان، چارهٔ ما

دراین وا أَنفُس آخر زمانی

مهین مهربان، مهدی موعود

پناه دوستان «سبع المثانی»

تمام دلخوش ماست آن دوست

مران ما را از آن درگاه مانی

تمام آبرو ماست از او

مران از حضرتش مارا تو آنی

هزاران شکر ایزد، سایه او

فتاده برسر این ملک مانی

فدای تار مویش جان عالم

نثار خاک پایش جان جانی

نوای «نی‌نوا» دارد هوایش

هوایش کرده او را جمکرانی

تو یارش باش در هرجا و هردم

نگهدارش زآفات جهانی

ز عمر ما بکاه وعمرش افزا

مصون دارش ز هر مکر و زیانی

سلام ما بر او تا دولت عشق

درودحق براو هرجا و آنی

ابوالفضل‌فیروزی_نی‌نوا

تذکر

۱-کنایه‌ای‌است به‌درخواست حضرت موسی(ع)

برای رؤیت حق و ردّ درخواست وی که در آیهٔ «رب ارنی انظر الیک قال لن ترانی» بدان اشارت شده است.

انتهای پیام/

ارسال نظر