رونق هنر کشور نیازمند چه سیاستهایی است
خبرگزاری آنا ـ هادی مومنی: میدان هنر کشور بیش از هر زمان دیگری نیازمند سیاستهای درست و تاثیرگذار است چرا که در دهه گذشته بین میدان اصلی هنر کشور و سیاستهای دولت فاصله افتاده است. به زبانی دیگر دولت سیاستهایی را تدوین و اجرا میکند که چندان به میدان اصلی هنر کشور راه پیدا نمیکند.
همین موضوع باعث شده که بخش زیادی از بودجههای محدود عرصه هنر کشور به دست سوداگرانی بیفتد که سالهاست به اسم اجرای سیاستهای دولت پروژههایی نمایشی را پیشنهاد و اجرا میکنند که تنها خروجیاش پر کردن جیب خودشان است.
کافی است یک مطالعه زمینهای درباره شرکتهایی که این برنامههای توخالی/ نمایشی را اجرا میکنند انجام شود، به احتمال زیاد نتیجه مخرج مشترکهای یکسانی است.
درواقع طی سالهای اخیر جریانهایی شکل گرفته که رد بودجهها فرهنگ و هنر را دنبال میکنند و مبتنی بر خروجیهای از پیش تعریف شده، برنامه مینویسند و در نهایت هم با چند نشست رسانهای و چند گزارش تبلیغاتی آن را سرهمبندی میکنند و تمام. اگر این بودجههای لاغر فرهنگ و هنر به «میدان اصلی هنر کشور» راه پیدا نمیکند و خروجی روشنی ندارد دلیلش فقط و فقط نمایشی بودن و تو خالی بودن آنهاست.
در این گزارش تلاش خواهیم کرد نگاهی تازه داشته باشیم به موضوع سیاستگذاری در هنر و اینکه دولت در این راه چه رویکردی را باید در پیش بگیرد؟ دولت چگونه میتواند فاصلهاش را با جریان اصلی هنر کشور کم و نقشی تاثیرگذار در این میدان مهم و جریانساز داشته باشد؟
«هنر»، همبستگی اجتماعی و توسعه فردی
هنر یکی از مهمترین پدیدههای بشری است که قدمتی به اندازه عمر انسان دارد، اگرچه در دورههای مختلف معنای هنر عوض شده و معانی آن در هر قرن مبتنی بر الگوهای علمی و فرهنگی خود پیش رفته و آثار هنری منطبق بر خود را ارائه داده است، اما با این همه هنرهمواره وجود داشته و همچنان هم وجود دارد.
آثار هنری میتوانند ذائقه جامعه را شکل دهند و همچون یک ناخودآگاه جمعی همبستگی اجتماعی را تدام ببخشند
آثار هنری میتوانند ذائقه جامعه را شکل دهند وهمچون یک ناخودآگاه جمعی همبستگی اجتماعی را تدام ببخشند. آلن دوباتن و همکارش جان آرمسترانگ درباره کارکردهای فردی و اجتماعی هنر مینویسند: هنر به ما کمک میکند تا «به یاد بیاوریم»، به ما «امید» میدهد، «اندوه را برای ما قابلتحمل میکند»، هنر در «تعادل یافتن» احساسات و عواطفمان به ما کمک میکند، به ما میآموزد که «چگونه خود را درک کنیم»، باعث «رشد» ما میشود و همچنین «تحسین کردن» را به ما میآموزد.
از نظر دوباتن این هفت ویژگی را میتوان کارکردها و عملکردهای هنر دانست؛ اینها عمومیترین و قابلقبولترین عملکردهای هنر نزد صاحبنظران هنر هستند.
جهان امروز برای هنر اهمیت بسیاری قائل است، به اهمیت مفهوم زندگی. شاهد این دیدگاه متعالی را میتوان در افتتاح گالریها و موزههای جدید، اختصاص منابع مالی دولتها در جهت تولید و عرضهی هنر، شوق سردمداران و حامیان هنر برای دستیابی بیشتر به آثار هنری، اعتلای رشتههای هنری دانشگاهها و قدردانی از بازار هنر تجاری مشاهده کرد.
«آثار هنری» بیانگر روح دوران
از منظری دیگر از طریق آثار هنری میتوان به درک درستی از وضعیت جامعه رسید و تحولات فرهنگی جامعه را شناسایی کرد. آثار هنری بیانگر روح دورانها هستند و برای دولتها میتوانند بسیار راهگشاه باشند.
در تحلیل آخر «هنر» فایدههای اجتماعی و فردی بسیار ارزشمندی دارد و یکی از معیارهای سنجش و پختگی، حساسیت و پیچیدگی جامعه عظمت هنرمندان بزرگ آن و در مقیاس وسیعتر، میزان حمایت دولت و ملت از هنرهاست.
مناسبات میان هنر و دولت
هوارد بکر در کتاب «جهانهای هنر» یک فصل کامل را به مناسبات میان هنر و دولت اختصاص داده است، وی در این فصل به درستی بر نقش کانونی دولت در زنجیره تولید اثر، ساخت و پرداخت و نیز پذیرش آن از سوی مخاطب تاکید میکند.
واقعیت هم این است که فارغ از شیوه مداخله (تنظیم قواعد مالکیت هنری، پشتیبانی رسمی، ممیزی و...)، چارچوببندی حقوقی و سیاسی هرگونه کردار هنری و فرهنگی بر عهده دولت است. حتی عدم مداخله نسبی را میتوان شکلی از دخالت غیرمستقیم دانست.
با این همه همانگونه که در ابتدای این بخش از گزارش اشاره شد، مناسبات هنر و دولت در دهه اخیر دچار یک ناهمزمانی پارادایمی شده و شاید از همین رو است که ارتباط میدان اصلی هنرهای تجسمی، نمایشی و حتی موسیقی با مدیریت نهادی دولتی به حداقل رسیده است.
تاکید می کنم «میدان اصلی»، چون هر روزه آثار مختلف نمایشی، موسیقی و تجسمی ذیل معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه و به نمایش گذاشته میشوند اما بسیاری از آنها نقش چندان تاثیرگذاری در میدان اصلی هنر کشور ندارند. بررسی وضع موجود نشان میدهد که، پارادایمهای (الگو/ سرمشق) حاکم برسیاستگذاریها و مدیریت هنری کشور با پاردایم حاکم بر میدان اصلی فعالیتهای هنری دچار گونهای ناهمزمانی تاریخی شده است.
نکته اولیه و ابتدایی این است که در کشور ما هنوز آنطور که باید و شاید به شکل تخصصی به این حوزه (هنرها) توجه نشده و مورد بیمهری سیاستگذاران و قانونگذاران قرار گرفته است.
گره اساسی فاصله بین میدان اصلی هنر و نهاد دولت به عنوان سیاستگذار در کجاست؟
نکته دوم همین فاصله بین نهاد سیاستگذار (دولت) و جامعه هنری است. در این مسیر برای رسیدن به وضعیت مطلوب، باید از خود بپرسیم که گره اساسی فاصله بین میدان اصلی هنر و نهاد دولت به عنوان سیاستگذار در کجاست؟ و رویکرد دولت به میدانهای اصلی هنر کشور باید مبتنی بر چه اصول و چگونه ساختاری باشد؟ برای رسیدن به این مهم باید وضع موجود را به درستی مطالعه و بررسی کرد.
کار پژوهشگران یادآوری اصول کلان و مورد توافق در سیاستگذاری فرهنگ است؛ اصولی مانند اهمیت هنر در پروش جامعۀ خلاق، سهم هنر در توسعۀ کشور، تأکید بر ضرورت استقلال هنر برای توسعۀ خلاقیت، و توجه به موقعیت آسیبپذیر نهادهای هنری و ضرورت حمایت حداکثری از آنها
برای رسیدن به این شناخت بیشک پژوهشها میتوانند راهگشا باشند؛ چرا که کار پژوهشگران یادآوری اصول کلان و مورد توافق در سیاستگذاری فرهنگ است؛ اصولی مانند اهمیت هنر در پروش جامعۀ خلاق، سهم هنر در توسعۀ کشور، تأکید بر ضرورت استقلال هنر برای توسعۀ خلاقیت، و توجه به موقعیت آسیبپذیر نهادهای هنری و ضرورت حمایت حداکثری از آنها.
ازهمینرو است که ارائۀ توصیههای سیاستی به وسیلۀ پژوهشگران میتواند اهمیت مهمی در نظام تصمیمگیری داشته باشد.
آخرین پژوهشی که در این باره صورت گرفته در سال 1400 به کوشش محمدرضا مریدی انجام شده است. مریدی که هم استاد دانشگاه است و هم با گالریها و بازار هنر کشور آشناست، طی دو دهه گذشته پژوهشهای متعددی درباره هنرهای تجسمی و اقتصاد هنر انجام داده است که توجه به آنها میتواند در شکل دادن به یک وضعیت مطلوب تاثیرگذار باشد.
مریدی در این پژوهش با تاکید بر نتایج پیمایشها و پژوهشها به توصیههایی سیاستی مورد هنر (موسیقی، نمایشی و تجسمی) پرداخته است.
این پژوهش توضیح میدهد که نمایشهای متعددی به صحنه میرود، نمایشگاههای متنوعی برگزار میشود و کنسرتهای مختلف اجرا میشوند. هر هفته تعداد قابلتوجهی از رویدادهای هنری در تهران و دیگر شهرهای ایران درحالبرگزاری است. این جنبوجوش برخاسته از جمعیت جوان متقاضی و تعداد زیادی هنرمند و تحصیلکردۀ هنر است. باید دقیقتر پرسید سهم نظام مدیریت هنر از این پویایی چقدر است؟
چه سیاستهایی برای رونقدادن به هنر اجرا شده است؟
این پژوهش بیان میکند که در سالهای اخیر چه برنامههای حمایتی برای هنرمندان و چه نظام یارانهای برای دسترسی مخاطبان به هنر دنبال شده است؟ از مجموعه سیاستها و مدلهای راهبردی، سهم سیاستهای حمایتی و هدایتی بیشتر بوده یا سیاستهای نظارتی و دخالتی؟ آیا بیشتر نقش بازدارنده و کنترلکننده داشته است یا نقش پیشتیبانیکننده و شتابدهنده؟ پاسخ به این پرسشها دشوار است. برخی را باید به قضاوت بلندمدت و تاریخی سپرد، اما برخی از سیاستها و برنامههای مدیریتی را میتوان مرور و ارزیابی کرد. باید تصمیمها و اقدامها را پایش کرد و نتایج موردانتظار و پیامدهای غیرمنتظرۀ آن را موردمطالعه قرار داد.
این پژوهش در ادامه توضیح میدهد که در دو دهۀ گذشته انواع مختلفی از سندنگاری، نگاشتنگاری و گزارش راهبردی برای فرهنگ و هنر ارائه شده است، اما اغلب این اسناد و راهبردها، انتظارات آرمانی و سیاسی از هنر دارند. اسناد کلانی که شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب میکند و برنامههایی که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اجرا میکنند، بخشی از تلاشها برای سیاستگذاری آرمانی در فرهنگ و هنر است. اما اغلب این اسناد و نگاشتها یا در نیمۀ راه و پیش از اجراییشدن رها میشوند یا با تغییر دولتها به حاشیه میروند و سناریوهای تازه برای توسعۀ هنر ازسرگرفته میشود؛ لذا با تعدد سیاستها و برنامههای فرهنگی و هنری مواجه هستیم که اقدامها برای عملیاتیکردن آنها مبهم و بیسرانجام است. برای ارزیابی سیاستها و برنامههای به اجرا درآمده، باید به آنچه در جامعۀ هنری در جریان است، توجه کرد. ابتدا باید واقعبینانه به مسائل هنر در جامعه پرداخت، سپس سیاستها را طراحی کرد.
مهمترین مسائل راهبردی میدان هنر کشور
از نظر مریدی اگرچه مسائل حوزۀ هنرهای تجسمی، موسیقی و نمایش تفاوت دارند، اما در ساختار کلان سیاستهای فرهنگی آنها مشترکات زیادی دارند. مهمترین مسائل راهبردی که هنرها با آن مواجههاند، عبارتاند از:
- ضرورت شناخت وضع موجود هنر کشور
- تأکید بر به رسمیت شناختن بخش فرهنگ و هنر به عنوان حوزهای تخصصی
- بازنگری در تعدد نهادهای موازی در بخش فرهنگ
- تأکید بر ضرورت مدیریت علمی و استراتژیک
- ضرورت آینده پژوهشی در هنر ایران.
در بخش اوّل این گزارش به مهمترین مسائل هنر در حوزۀ هنرهای تجسمی، موسیقی و هنرهای نمایشی پرداخته شده است؛ به کاستیها، ناهماهنگیهای سازمانی و تنگناهای کار هنری اشاره شده، تا به جای طرح ایدئالهای سیاسی به راهکارهای عملی برای پویایی حوزۀ هنر پرداخته شود.
در بخش دوم، به رویکردهای مختلف در سیاستگذاری حمایتی، هدایتی، نظارتی و دخالتی در هنر اشاره شده است. شناخت این رویکردها برای ارائۀ راهبرد و برنامه ضروری است.
در بخش سوم سیاستها و برنامههای هنر در کشور بررسی شده است؛ ازجمله به بودجههای هنر پرداخته میشود و این موضوع واکاوی میشود که چگونه میتوان سهم این بودجهها را افزایش داد.
درادامه به برنامههای حمایت و تأمین معیشت هنرمندان پرداخته شده و این پرسش مطرح شده که چگونه میتوان این برنامهها را بهتر اجرایی کرد. همچنین به سیاستهای سلیقۀ همگانی و ذائقۀ هنری پرداخته پرداخته شده است و ضمن آن مسائلی، چون مصرف هنر، آموزش هنر و مواجهه با هنر در عرصۀ عمومی مورد مطالعه قرار گرفته است.
این پژوهش درنهایت به مبحث سازمانها، نهادها و انجمنهای هنری میپردازد و نقش این نهادهای صنفی و مدنی هنر را برای پویایی جامعۀ هنری و توسعۀ هنر موردتأکید قرار میدهد.
در تحلیل آخر سندنگاریها و ارائۀ راهکارهای سیاستی، نباید متکی بر انتظارات آرمانی باشند، چراکه ایدهها دربارۀ متعالی سازی فرهنگ و هنر، ممکن است چنان معطوف به شعارها شوند که قابلیت اجرا نیابند و فاصلۀ میان هنرمندان، فعالان و ذینفعان هنر را با مدیران فرهنگی بیشتر بشود.
ازهمینرو ضروری است که مدام ارتباط میان مسائل هنر و سیاستهای هنر پیگیری شود. تعامل میان جامعۀ هنری و مدیران فرهنگی در صورتی ممکن است که مدیران از مسائل هنرمندان آگاه باشند، در غیر این صورت انتظارات سیاسی بر فعالیتهای هنری غلبه خواهد کرد. در این گزارش بر سیاستگذاری مسئلهمحور تأکید شده است.
متن کامل گزارش را اینجا بخوانید.
انتهای پیام/