بازی در نقشهای منفور از نقش منفی سختتر است/ خاطره بازیگر نوجوان «مختارنامه» از رفتار فریبرز عربنیا
گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری آنا، سید مرتضی حسینی ـ بی تردید سریال «مختارنامه» به کارگردانی سید داود میرباقری از ماندگارترین مجموعههای تاریخ تلویزیون ایران است. مجموعهای که با جمعی از عوامل و بازیگران حرفهای و مبتنی بر متن قوی و کارگردانی هنرمندانه میرباقری به یک اثر معیار در حوزه تولیدات تاریخی تبدیل شد.
این سریال که نخستین بار در پاییز سال ۱۳۸۹ روی آنتن رفت و پخش آن تا بهار سال ۱۳۹۰ نیز ادامه داشت، در طول این سیزده سال بارها از شبکههای مختلف تلویزیون روی آنتن رفته و نسخههای متعدد سینمایی آن نیز از قاب رسانه ملی پخش شده است. ضمن اینکه نسخه دوبله شده آن به زبان عربی نیز با استقبال مخاطبان فارسیزبان به ویژه درکشور عراق مواجه شده است.
«فرید ملکمحمدی» بازیگر نوجوان آن سالها و تهیهکننده، بازیگر وکارگردان ۳۹ساله امروز در سریال «مختارنامه» نقش «حَفص بن عمر بن سعد ابی وقاص» را ایفا میکرد. شخصیتی از اردوگاه اشقیا در واقعه کربلا که با تهییج پدرش به قتال با امام حسین (ع)، از جمله چهرههای پلید تاریخ است.
با او همصحبت شدیم تا نگاهش به حضور در این مجموعه تلویزیونی، شیوه کارگردانی میرباقری و البته فعالیتهای امروزش را جویا شویم.
شما یکی از چند بازیگر ناشناخته سریال «مختارنامه» بودید که با این اثر شناخته شدید. از چگونگی انتخابشدن برای بازی در این سریال بگویید.
بله؛ «مختارنامه» اولین تجربه تصویری من بود. از نوجوانی به نقاشی و کاریکاتور علاقه داشتم و در همان سالها کاریکاتور را به شکل جدی دنبال میکردم. در دوران دبیرستان، در چند تئاتر دانشآموزی هم بازی کردم و به فضای هنرهای نمایشی علاقهمند بودم.
سال ۱۳۸۱ بود که از طریق یکی از نزدیکان که از علاقه من به بازیگری علاقه داشت، مطلع شدم که آقای داود میرباقری برای تکمیل گروه بازیگران سریال جدیدش تست میگیرد. البته به من گفته بودند که آقای میرباقری این نقش را به بازیگر بیتجربهای مثل تو نمیدهد و نقش دیگری به تو میدهند که کوتاهتر و فرعی است. اما خدا کمک کرد و بخت با من یار بود و آقای میرباقری هم لطف داشت و قرار شد نقش «حَفص» پسر عمربن سعد را بازی کنم.
راستش خودم هم فکر نمیکردم که بتوانم نظر آقای میرباقری را جلب کنم، اما این اتفاق افتاد؛ جذابتر از این اتفاق این بود که در ابتدا قرار بود این شخصیت در دو یا سه سکانس حضور داشته باشد، اما هرچه کار جلوتر رفت به نقش هم اضافه شد و در نهایت شاهد بودم که پسرعمرسعد در حدود ۱۰ قسمت از سریال حضور دارد.
برای من کار کردن با آقای میرباقری آن هم در آن سن و سال، یک رویا بود. خاطرم هست در اولین پلانی که بازی داشتم، قرار بود پس از یک درگیری در کوچههای کوفه، با چهره خونین و لباسهای خاکآلود وارد حیاط خانه بشوم. این پلان را گرفتیم و از کار من راضی بودند؛ اما پلان دوم خوب از کار درنیامد. آقای میرباقری کات داد و گفت عوامل برای یک ربع استراحت کنند.
بعد دست من را گرفت و در همان دکور کوچههای کوفه قدم زدیم. صحبتهای او و آرامشی که به من داد، به گونهای بود که از آنروز همه سکانسهای من در یک و نهایتاً دو برداشت کار میشد. من این را ناشی از نفس گرم و تسلط داود میرباقری برای هدایت بازیگر در صحنه میدانم.
من در یک آموزشگاه هنری، بازیگری و تدوین تدریس میکنم؛ گاهی به هنرجویانم میگویم اگر شنیدید که آقای میرباقری برای یک کار تست میگیرد، به قول معروف اگر آب دستتان است زمین بگذارید و بروید. حتی اگر در بین سیاهی لشگرها هم باشید، تجربه ارزشمندی است که به راحتی به دست نمیآید. تا با او کار نکنید، متوجه این موضوع نخواهید شد. من داود میرباقری را انسان شریف و هنرمند کاربلدی میدانم که برای ما یک سرمایه و ذخیره فرهنگی است.
تداوم حضور در سریال؛ از دبیرستان تا دانشگاه
با توجه به بیشتر شدن نقش «حفص»، چقدر درگیر تولید سریال بودید؟
ضبط سکانسهای مربوط به من مثال بسیاری از بازیگران دیگر، شکل ناپیوسته بود. اما بیشتر بازی من در لوکیشن احمدآباد مستوفی یعنی کاخ کوفه و خانه «ابن سعد» و البته سکانسهای مربوط به روز عاشورا بود که در شاهرود تصویربرداری شد.
من در سال ۱۳۸۲ و شروع حضورم در تولید سریال، به دبیرستان میرفتم؛ شاید یک سال درگیر ضبط شدم، اما به خاطر اضافه شدن برخی از سکانسها، تا سال ۸۸ به نوعی آماده به کار بودم. در آن زمان دیگر دانشجو شده بودم. الان هم اگر دقت کنید، در سکانسهای مربوط به روز عاشورا نسبت به سکانسهای کوفه کمی چهرهام متفاوت است و بزرگتر دیده میشوم.
کدام سکانس سریال که در آن حاضر بودید برایتان جذابتر است؟
با این که این بخش خشن و تلخ بود، اما من سکانسهای مربوط به دستگیری پسر عمر سعد و مواجهه این شخصیت با مادر و داییاش مختار در کاخ کوفه را خیل دوست دارم. ملاقاتی که البته که به کشتهشدن او به دست مادرش میانجامد.
البته این سکانس در زمان پخش کمی تعدیل شد. چون شخصی که به آن وضع و به دست مادرش کشته میشد یک نوجوان بود، نمای بسته من و لحظهای که شمشیر وارد بدنم میشود به صورت مستقیم نشان داده نشد در حالی که با تمهیدات استادانهای که آقای عبدالله اسکندری به عنوان طراح گریم و آقای شاهابراهیمی به عنوان طراح صحنه داشتند این لحظه خیلی تلخ و تاثیرگذار از آب درآمده بود. در مجموع به جز این سکانس، بخشهای دیگری که من بازی داشتم به صورت کامل روی آنتن رفت و حذف نشد.
ماجرای پرتره خانوادگی عُمَر و فحشهایی که شنیدم!
در ابتدای کار، آقای میرباقری شخصیت «پسر عمرسعد» را چگونه برای شما تعریف کردند؟
«حَفص بن عمر سعد» یک شخصیت تاریخی و مستند است. حتی آقای میرباقری برای اطمینان از نام واقعی او هم تحقیق کرده بود. یک پسر ۱۶ هفده ساله است که اتفاقاً همانطور که در سریال هم دیدیم، در روز عاشورا تاثیرگذار است. پدرش را به قتل امام حسین (ع) ترغیب و تهییج میکند و به عمر سعد میگوید که نباید بگذاریم حسین (ع) نماز بخواند. برای همین هم شاید در کنار حرمله و شمر، منفورترین شخصیت واقعه کربلا و البته سریال «مختارنامه» بود. به نوعی بیش از آنکه منفی باشد، منفور بود و بازی در نقش یک فرد منفور از بازی در نقش یک شخخصیت منفی سختتر است. تلاش من هم این بود که این منفوربودن و ذات پلید این شخصیت را به شکلی طبیعی ارائه بدهم.
در پشت صحنه، عکسی از من در کنار آقای فخیمزاده و زندهیاد ماهچهره خلیلی با گریم و لباس گرفته شده بود که اسمش را گذاشتیم «پرتره خانوادگی عُمَر»؛ اتفاقاً آن را در صفحه شخصی خودم هم گذاشتهام.
خدا رحمت کند خانم ماهچهره خلیلی را که نقش جاریه مادر من را بازی میکرد. یک بار به من زنگ زدند و گفتند فرید، من این عکس را منتشر کردهام؛ برو نظرات مردم را در زیر پست بخوان. وقتی رفتم، شاید مثلاً از ۳۵۰ نظری که گذاشته بودند، ۱۰۰ نظر تمجید از بازی خانم خلیلی و پیگیری فعالیتهای ایشان بود، اما بقیه کامنتها فحش و ناسزایی بود که به من میدادند؛ حتی گفته بودند وای به حالش اگر دست ما به او برسد!
چهره فعلی من با زمان بازی در این سریال متفاوت شده، اما این اتفاق چندبار برای من افتاده که وقتی من را میشناسند، خیلیها همان حرفهایی که باید «حفص» بزنند را به من میزنند. چند سال پیش مدیرتولید یک برنامه گفتگومحور تلویزیونی بودم. یکی از شبها، روحانی جوانی مهمان برنامه بود که به اقتضای موضوع برنامه همراه با مادرش به استودیو آمده بود. بعد از پایان برنامه و در پشت صحنه، آن آقای روحانی با شوق و ذوق از مادرش پرسید ایشان را شناختی؟ و مادرش هم جواب منفی داد. گفت بیشتر دقت کنید؛ آن خانم با مهربانی گفت نه متاسفانه، نمیشناسم. بعد که آن روحانی گفت بازیگر نقش پسر عمر سعد هستند، چهره مادرش متغیر شد و بلافاصله با اخم گفت: وای؛ خدا ازت نگذره! و گذاشت و رفت (با خنده).
آغاز بازیگری با بهت و حیرت
تجربه حضور در کنار بازیگران بزرگ در یک مجموعه تلویزیونی ماندگار برای شما چگونه بود؟
من روزهای اول حضورم با بُهت و حیرت کار میکردم. بازی در مقابل بازیگرانی مثل مهدی فخیمزاده، ژاله علّو محمد فیلی، عنایت شفیعی، فریبرز عربنیا و حتی بازیگران جوانتری مثل خانم خلیلی در کنار عوامل فنی پشتصحنه که هرکدامشان کولهباری از تجربه را دارند، واقعاً لذتبخش است و البته گاهی میتواند ترسناک هم باشد. ترسناک از این بابت که تو در اولین تجربه حضور در جلوی دوربین با یک گروه کاملاً حرفهای درگیر شدهای. به هرحال اگر اشتباهی داشته باشی، انرژی و وقت یک گروه بزرگ هدر میرود، اما اگر به عنوان یک بازیگر تازهکار بتوانید به خوبی کارتان را پیش ببرید با آن نقش و آن اثر یک شب ره صدساله را طی کردهای.
من سعی کردم از این فرصت به عنوان یک دانشگاه برای یادگیری استفاده کنم. همه این عزیزان که نام بردم و البته خود آقای میرباقری به من کمک زیادی کردند تا این وجه ترسناک و سخت کاملاً از بین برود و من بتوانم هم کارم را به خوبی انجام بدهم و هم از این تجربه رویایی لذت ببرم.
در بازیهایی که با آقای فخیمزاده داشتم ایشان خیلی کمک کردند که استرش نداشته باشم. به من میگفتند موقع گفتن دیالوگ فقط در چشمهای من نگاه کن، خود به خود بازیات طبیعی میشود. این نکته در کنار چند تکنیک به ظاهر ساده، اما بسیار موثر دیگر واقعاً به من کمک کرد. بر خلاف تصویری که در ذهن مخاطبان شکل گرفته که مثلاً اخلاق تندی دارند و زود عصبانی میشوند، بسیار مهربان، خوش برخورد و صبور بودند. البته که در کارشان جدی هستند و این از ویژگیهای یک هنرمند حرفهای است.
آقای عربنیا هم همینطور؛ در یکی از سکانسهای کاخ کوفه که با آقای عربنیا بازی داشتم، باید در یک سکانسپلان دیالوگهای طولانی را میگفتم و سکانس هم به صورت یکسره و از دو زاویه جداگانه تصویربرداری میشد. احساس میکردم آقای عربنیا به واسطه این که نقش اول بودند و بخش عمده کار روی دوش ایشان بود خسته و کمحوصله هستند. من هم نگران بودم نتوانم از پس این سکانس بربیایم.
در همین حال آقای میرباقری آمد و از آقای عربنیا خواهش کرد که این سکانس را قبل ازضبط با من تمرین کند. با خودم گفتم الان است که آقای عربنیا عصبانی شود و یا این که به بهانه خستگی کار رابه کس دیگری واگذار کند. اما ایشان پذیرفت و بدون این که من را تحت فشار بگذارد و یا عجله کند با من تمرین کرد و د رنهایت هم صبر کردکه من آماده شوم و بعد کار را آغاز کنیم.
آقای فیلی وآقای شفیعی عزیز هم همینطور؛ به هر حال «مختارنامه» حاصل کار یک گروه حرفهای بود که بزرگان سینما، تئاتر و تلویزیون در آن جمع بودند و به واسطه همین گروه حرفهای بود که میبینید تولید سریال «مختارنامه» هفت سال طول کشید، اما هیچ حاشیه و خبر جنجالی از آن منتشر نشد.
۲ نکته مهم درباره بازپخش مختارنامه
نظر شما درباره پخش چندینباره «مختارنامه» در این سالها و انتقاداتی که در این زمینه مطرح میشود چیست؟
این که در فضای مجازی طنزهای بانمکی در این سالها ساخته شده طبیعی است و چیز عجیب و مذمومی نیست. نکته اینجاست که در هر نوبت پخش، هم مخاطبان جدیدی به ویژه از نسل جوان به سریال اضافه میشود و هم این که گاهی مخاطبان علاقهمندی که پیش از این سریال را دیدهاند نکات جدیدی را از آن کشف میکنند.
همین یک ماه پیش که دوباره سریال روی آنتن رفته بود؛ یکی از دوستان به من گفت اخیراً کتابی درباره وقایع پس از عاشورا خواندهام. نویسنده، به اتفاقی اشاره کرده بود که در سریال «مختارنامه» آن را ندیده بودم. امسال که دوباره سریال را دیدم فهمیدم که آن اتفاق هم در سریال وجود داشته و من در نوبتهای قبلی متوجه آن نبودم.
شبیه این نکته را من بارها از اطرافیانم شنیدهام که ما در هر نوبت از پخش «مختارنامه» متوجه نکته جدیدی شدهایم. به هر حال یک مجموعه تلویزیونی با این تعداد قسمت و این تعدد شخصیت و رخداد که مبتنی بر یک واقعه تاریخی بسسار مهم است، این ظرفیت را دارد که چند بار پخش شود. ضمن این که من در صفحه شخصیام میبینم گاهی نوجوانهای پانزده، شانزدهساله پیام میدهند و مثلاً میگویند آقای ملکمحمدی چقدر نسبت به سریال مختارنامه تغییر کردهاید؟ خب این عزیزان که در زمان پخش سریال شاید چهار پنج ساله بودند و معلوم است که از مخاطبان جدید هستند.
این همان جادویی است که مختارنامه را به یک اثر ماندگار تبدیل کرده. البته همانطورکه گفتم عده زیادی هم با این که کیفیت این مجموعه را تأیید میکنند، اما شاید دنبال آثار جدیدتر و فضای متفاوتتری با موضوع عاشورا و تاریخ اسلام هستند که این نگاه نیز کاملاً طبیعی و قابل احترام است.
ادامه مسیر هنری از دریچه تولید و تهیهکنندگی
گفتید که «مختارنامه» میتوانست برای شما برای شما یک سکوی پرتاب باشد. اما به نظر میرسد این اتفاق نیفتاد.
ببینید، من پدرم را در سن ۹ سالگی از دست دادم و از همان دوران کودکی و نوجوانی یادگرفتم که با وجود مستقل باشم و البته هوای مادر و اعضای خانواده را هم داشته باشم؛ بنابراین نمیتوانستم ریسک کنم و در ابتدای جوانی همه فعالیت هایم را در بازیگری خلاصه کنم.
با مشورتهایی که با افراد خبره این عرصه داشتم، تصمیم گرفتم به سمت فضای تهیه و تولید بروم. به همین خاطر از همان اواخر دهه هشتاد و همزمان با پخش «مختارنامه» به سمت کارهای تلویزیونی رفتم. از نویسندگی و تدوین و تولید آیتمهای نمایشی و گزارش شروع کردم و به تدریج به سمت مدیریت تولید و در نهایت هم تهیهکنندگی رفتم.
البته در همین دوران و درسال ۱۳۹۱ یک نقش منفی را در سریال «راستش را بگو» به کارگردانی آقای محمدرضا آهنج داشتم که در ابتدا قرار بود یک سریال مناسبتی ماه رمضان باشد، امّا در روزهای دیگری روی آنتن شبکه یک رفت.
مجری طرح و مدیرتولید برنامه «ویتامین ث» با اجرای علی ضیا درشبکه سه بودم که خیلی دیده شد.بعدها به سمت تهیهکنندگی رفتم که البته خیلی برای آن جنگیدم، چراکه معمولاً مدیران تلویزیون و عوامل تولید به یک تهیهکننده جوان به سختی اعتماد میکنند. در برنامههای دیگری مثل «شروع خوب»،«زندگی به علاوه تحصیلات عالی»،«روزی»، «کوتاهترین وصیتنامه» و چندین برنامه دیگر با عناوین مختلف مثل تهیهکننده، مدیرتولید، آیتمساز، مستندساز و... فعالیت کردم.
در سال ۱۳۹۲ تهیهکننده برنامه «به دنبال کسب و کار» بودم که در شبکه پنج سیما پخش میشد و به شکلگیری یک کسب و کار در شهرستانها و روستاها میپرداخت که با استقبال مخاطبان هم مواجه شد. بعد از آن، تهیهکنندگی وکارگردانی سریالی به نام «یادم هست» را با محوریت بیماری آلزایمر به عهده گرفتم که از شبکه سلامت پخش شد.
در این مجموعه نمایشی، بازیگرانی مثل استاد اصغر سمسارزاده، مجید علمبیگی و شیما شهامتی بازی میکردند. سریال اگرچه قالب طنز داشت، اما به موضوع مهم مراقبت از بیماران مبتلا به آلزایمر و لزوم اصلاح نگاه مردم به این بیماری میپرداخت.
سال ۱۳۹۵ در سریال «شهرک جیم» به کارگردانی علی شب خیز که از شبکه سه سیما پخش میشد در نقش یک تهیهکننده بازی کردم که برای خودم هم جالب بود، چون نقشی را بازی میکردم که در خودم هم با آن درگیر بودم. حتی تجربه بازی در چند تئاتررا داشتم که آخرین آنها «کافیشاپیها» به کارگردانی مجید علمبیگی بود که سال ۱۴۰۱ در پردیس تئاتر شهراد روی صحنه رفت. همچنین تهیهکننده کنسرتنمایش «هیاهو» با خوانندگی قاسم افشار هم بودم.
آقای میرباقری عزیز هم لطف کردند و در سریال «سلمان فارسی» نقشی را برای من درنظر گرفتهاند که البته هنوز بخشهای مربوط به نقش من آغاز نشده است، اما امیدوارم بتوانم پاسخگوی اعتماد دوباره ایشان باشم.
حدود هشت ماه پیش هم یک مجموعه نمایشی به نام «واکنش» به تهیهکنندگی و کارگردانی من با موضوع سلامت روان و آسیبهای اجتماعی روی آنتن شبکه سلامت رفت. این روزها نیز چند طرح را به موازات هم برای پخش از تلویزیون و پلتفرمها پیش میبرم. ضمن این که مشاور هنری یک پروژه سینمایی هستم که برای حضور در جشنواره های خارجی و به ویژه جشنواره فیلم کن در حال آماده سازی است.
خلاصه این که دراین مدت از فضای هنر و بازیگری دور نبودم و تجربههای تصویری و روی صحنه را داشتم و در کنار آن به صورت حرفهای در حوزه تهیه کنندگی هم کار میکردم و میکنم.
در پایان اگر نکتهای باقی مانده بفرمایید.
از شما ممنونم و امیدوارم اتفاقات خوبی برای مردم ایران در پیش باشد؛ به ویژه کسانی که در زمینههای هنری و فرهنگی فعالیت میکنند و بر خلاف ستارههای نامدار این عرصه کمتر از آنها یاد میشود. جا دارد از مادر عزیزم که در این سالها همیشه حامی من بودند هم تشکر ویژهای داشته باشم .آرزویم این است که اگر کارهایم در جایی دیده شد و جایزهای گرفتم این جایزه را به ایشان تقدیم کنم.
انتهای پیام/