دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
17 خرداد 1403 - 11:22
در یک پژوهش مطرح شد؛

هنر غیررسمی و غیررسمی‌سازی هنر

هنر غیررسمی و غیررسمی‌سازی هنر
بین اتفاقاتی که طی چهار دهۀ اخیر در میدان هنر تحت عنوان هنر سیاسی و اکتیویسم هنری رخداده است و آن چه پیش از آن، به‌خصوص در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی در جریان بوده است تفاوت‌های آشکاری وجود دارد که به هیچ عنوان قابل چشم‌پوشی نیست.
کد خبر : 915051

به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، در سال‌های اخیر لزوم بازاندیشی در عرصۀ آن چه در ایران تحت عنوان علوم اجتماعی در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود و به سلطۀ گفتمانی برخی اندیشه‌های اجتماعی منجر شده است بیش‌ازپیش احساس می‌شود.

پوریا جهان‌شاد (پژوهشگر مطالعات شهری و هنر معاصر) در مقاله‌ای با عنوان «غیررسمی‌بودگی و غیررسمی‌سازی: استراتژی خلق علوم اجتماعی/ مطالعه موردی: هنر غیررسمی و غیررسمی‌سازی هنر» به این موضوع می‌پردازد که این لزوم وقتی بیشتر برجسته می‌شود که درگیر مطالعات موردی علی‌الخصوص مطالعاتِ انضمامی باشیم که در پیوند با سیاست‌ورزی‌های روزمره و پرکسیس‌های مرتبط با تغییر یا بهبود شرایط اجتماعی قرار می‌گیرند.

* جامعه‌شناسی مسلطِ هنر 

در این پژوهش آمده است که تا زمانی که یک پژوهشگر در کلیات و انتزاعات مفهومی درگیر مطالعه موردی هنر و تحلیل آن به‌عنوان یک تولید اجتماعی و کارکرد‌های ایدئولوژیک آن است، همان جامعه‌شناسی کلاسیک هنر که البته در محافظه‌کارترین شکلش در ایران تدریس می‌شود شاید بتواند کم و بیش راه گشا باشد.

جهان‌شاد بیان می‌کند که به‌محض آن که پژوهشگر در پی بازیابی پتانسیل‌هایی برمی‌آید تا هنر را فارغ از کارکرد سرمایه‌مدار و ساحت به تقدس/ قدرت آلوده شده‌اش بازتعریف کند و آن را به‌گونه‌ای آلترناتیو در جهت نقد وضعیت و همچون ابزاری در خدمت عموم و برای عموم مفصل‌بندی کند، جامعه‌شناسی انتزاع‌اندیشِ مسلط بر نظام آموزش رسمی در ایران کمترین پیشنهاد یا امکانی برای چنین استراتژی در اختیار ندارد.

* کارکرد‌های سیاسی-اجتماعی هنر

از دیدگاه نویسنده این پژوهش؛ طی چند دهۀ اخیر و پس از بحث‌وجدل‌های فراوان به نظر می‌رسد نوعی توافق جمعی بر سر کارکرد‌های سیاسی-اجتماعی هنر حاصل‌شده است. جامعه‌شناسی و نظریه مارکسیستی هنر که همواره در سایۀ فلسفه و تاریخ هنر قرار داشتند، به‌تدریج از سایه بیرون آمدند و جنبه‌هایی تازه از سازوکار‌های میدانِ هنر را آشکار کردند.

هنر ابزاری است که می‌تواند لَه یا علیه فلان قدرت یا ایدئولوژی حاکم قرارگرفته و موجب تقویت یا حتی تغییراتی در آن شود

در این پژوهش به این موضوع اشاره شده است که وقایع‌نگاری کرونولوژیکال تاریخ هنر، جای خود را تا حدی به حوزه‌های تازه تأسیسی، چون تاریخ اجتماعی/ تحلیلی هنر، تاریخِ تاریخ هنر و فلسفه تاریخ هنر داد. امروز ظاهراً یک توافق جمعی شکل گرفته است که هنر ابزاری است که می‌تواند لَه یا علیه فلان قدرت یا ایدئولوژی حاکم قرارگرفته و موجب تقویت یا حتی تغییراتی در آن شود.

* هنر سیاسی و اکتیویسم هنری

این پژوهشگر توضیح می‌دهد که بین اتفاقاتی که طی چهار دهۀ اخیر در میدان هنر تحت عنوان هنر سیاسی و اکتیویسم هنری رخداده است و آن چه پیش از آن، به‌خصوص در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی در جریان بوده است تفاوت‌های آشکاری وجود دارد که به‌ هیچ‌ عنوان قابل چشم‌پوشی نیست.

هنر غیررسمی و غیررسمی‌سازی هنر

در این پژوهش آمده است از دورانی که هنرمندان، بینام و بانام در متن بسیاری از جنبش‌های سیاسی و اجتماعی قرار داشتند، مورد تعقیب قرار می‌گرفتند و حتی ممنوع از فعالیت، زندان و شکنجه می‌شدند و فعالیت‌های آنها مخرب و ضد هنجار تلقی می‌شد تا امروز که کار به‌جایی رسیده است که بسیاری از نهاد‌های رسمی و حکومتی در سراسر جهان در شمایل حمایت از هنرِ سیاسی ظاهر می‌شوند و هنرمندان را مستقیم یا غیرمستقیم تشویق به تولید آثار با مضامینِ آشکارِسیاسی می‌کنند تغییرات زیادی در میزان ارتباط و وابستگی هنرمندان با نهاد‌های مالی و سیاسی شکل‌گرفته است.

* هنرمند و حمایت‌های نهادی

دراین مقاله به این نکته اشاره شده است که امروزه هنرمند نه‌تنها می‌باید درگیر فعالیت‌هایی باشد که سیاسی و اجتماعی فرض می‌شود بلکه می‌باید آشکارا خود و فعالیتش را سیاسی بداند تا بفروشد و از حمایت‌های نهادی برخوردار شود. همین تمایز به ما چیز‌هایی در نسبت با تمایل قدرت‌های مستقر به از آن خودسازی و کنترلِ نَرم فعالیت‌های سابقاً رادیکال می‌گوید.

این پژوهش بیان می‌کند که این تغییر رویکرد مستقیماً وابسته به شکل‌گیری تغییرات در بسیاری از عرصه‌های جوامع است؛ تغییرات در سیاست‌های کلان اقتصادی و جهانی‌سازی و تغییرات در سیاست‌های کلان کنترلی و نظایر آن؛ بنابراین اصلا عجیب نیست که به‌رغم انتظارات از هنر معاصر و تغییر پارادایم ظاهری آن از ارزش‌گذاری بر مبنای مادیت اثر تا ارزشگذاری بر مبنای کارکرد‌های سیاسی- اجتماعی هنر معاصر با نوعی بنبست یا دور باطل مواجه شده است.

به‌ بیان دیگر، تغییر جایگاه هنرمند از فردی شوریده و درگیر ذوق به کنشگری سیاسی و برخوردار از رسانه‌های نوین، موجب گسست هنرمند از ساختار‌های کنترل‌کننده و رهایی بخشی هنر نشده است و جرقه‌ها و فعالیت‌های بعضاً مهمی هم که عموماً در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ زده شد به‌سرعت رو به خاموشی گذاشت.

* راهکار خروج از بن‌بست هنری

در ادامه این پژوهش آمده است ازآنجاکه مبانی موردنظر به‌شدت وامدار برخی نظریه‌های زیست غیررسمی و مطالعات شهریِ انتقادی است، از این راهکار به تسامح می‌توان تحت عنوان غیررسمی سازی هنر و از نوع هنر موردنظر می‌توان به‌عنوان هنر غیررسمی یا هنر مردمانِ عادی یاد کرد.

به زعم این پژوهشگر این پژوهش به‌طورکلی می‌توان نتیجه گرفت که این همان هنری است که به‌رغم فرازوفرودها، ضامن تداوم اثرگذاری نیرو‌های غیر بوروکراتیک مردمی در عرصۀ حکمرانی بر شهر بوده است. با این‌حال خروج از دور باطل سیاست‌ورزی درون میدان هنر و تغییر پرسپکتیو نگاه از رسمیت میدان هنرِ به هنری که آن را غیررسمی نامگذاری شده است، خود نیازمند بازنگری جدی در برخی بنیان‌های کهنۀ جامعه‌شناسی کلاسیک هنر است.

 

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب