بازخوانی تجربه بیکاری در جامعه
به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، کار ارزش محوری جامعه است و بیکاری بهعنوان یک پدیده مخرب اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، همواره از جمله دغدغههای اساسی برنامهریزان بوده است.
علی ایاسه (دکتری جامعهشناسی مسائل اجتماعی) در مقالهای با عنوان «بازخوانی تجربه بیکاری در استان کرمانشاه: به سوی یک چشمانداز جدید در شناخت پدیده بیکاری» به این موضوع پرداختهاند که چگونگی استفاده از منابع انسانی یک کشور، شرط اصلی بهرهگیری مناسب از سایر منابع و به دنبال آن پایداری مسیر رشدو توسعه است.
* تبعات بیکاری
ایاسه در این پژوهش مینویسد؛ منابع انسانی بالقوه یک کشور، با جمعیت در سنین فعال آن اندازهگیری میشود. در حال حاضر بیکاری و تبعات ناشی از آن، یکی از معضلات اساسی کشور به شمار میآید.
به زعم این پژوهشگر انفجار جمعیت ناشی از متولدین ۱۳۳۵-۱۳۶۵ و ظهور آنها بهعنوان عرضۀ نیروی کار در طی دو دهۀ اخیر سبب شده تا میزان عرضۀ نیروی کار از فرصتهای شغلی به نحو چشمگیری پیشی گرفته و معضل بیکاری با شتاب بالا گسترش یابد و سبب اتلاف منابع انسانی در طیف وسیعی از جمعیت کشور گردد.
در این پژوهش به این مهم اشاره میشود که بیکاری از ابعاد خرد و کلان موضع بحثهای دامنهداری در بین اقتصاددانان، جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی بوده است.
* ارتباط اشتغال و فرهنگ
در این پژوهش آمده است که ماکس وبر نخستین جامعهشناسی بود که ویژگیهای فرهنگی را عامل اشتغال معرفی کرد. از نظر او، فرهنگ تأثیر مهمی بر نگرشها و رفتارهای اقتصادی افراد و موضعشان نسبت به زندگی دارد.
فرهنگ تعیینکننده تصمیماتی است که در زندگی گرفته میشود از جمله در زمینه شغلیابی
از دیدگاه نویسنده این پژوهش؛ فرد ارزشهایش را از ارزشهای اجتماعی، خواستهها و چارچوب نهادی که در آن زندگی میکند، دریافت میکند و فرهنگ تعیینکننده تصمیماتی است که در زندگی گرفته میشود از جمله در زمینه شغلیابی.
این پژوهشگر توضیح میدهد که وبر سیستم ارزشها را بهعنوان عنصری از فرهنگ میداند که بهطور مستقیم بر رفتار افراد بهعنوان جستجوگران شغل تأثیر میگذارد. ویژگیهای ارزشمندی مانند کار سخت، رفاه و زندگی زاهدانه همه برای کار است.
اصولا نکتۀ مهم تئوری وبر این است که محیط اجتماعی-فرهنگی چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ فرهنگی و مذهبی با ایجاد ارزشهایی که موجب افزایش یا مهار روحیه و انگیزه کار میشود بر شکلگیری نگرش و رفتار نسبت به کار تأثیر میگذارد.
* تغییرات جامعه از نظم سنتی به نظم نو
در ادامه این پژوهش آمده است که از نظر پارسونز، جامعهای که از نظم سنتی به نظم نو تغییر مییابد هم در سطح نظامهای اجتماعی و هم متناظر با آن در سطح شخصیت تغییراتی اتفاق میافتد و بهنوعی نظم در سطحی بالاتر بین نظامهای اجتماعی شکل میگیرد.
در یک جامعه مدرن، بیکاری نتیجه عدم تناسب ویژگیهای شخصیتی افراد با الزامات نظم نوین اجتماعی است
از نظر این پژوهش تغییرات در دو سطح نظام اجتماعی و شخصیت دیالکتیکی است، به این معنا که هر چه نظامهای اجتماعی توسعهیافتهتر باشند ویژگیهای شخصیتی نیز توسعهیافتهتر خواهند شد و برعکس، ویژگیهای شخصیتی توسعهیافتهتر به نظامهای اجتماعی توسعهیافته کمک میکند.
این پژوهشگر در ادامه به این موضوع اشاره میکند که براساس نظر پارسونز، در یک جامعه مدرن، بیکاری نتیجه عدم تناسب ویژگیهای شخصیتی افراد با الزامات نظم نوین اجتماعی است.
این پژوهشگران در این مقاله به این موضوع اشاره میکنند که شخصیت، نظام تمایلی هنجاریشدهای است که در اثر تعامل نظامهای آلی ارگانیک و اجتماعی جامعه در خلال فرایند جامعهپذیری تکوین و رشد مییابد و همزمان بهصورت نظام واسط بین نظام آلی و نظام اجتماعی عمل میکند و تمایلات، نیازهایی هستند که طی فرایند جامعهپذیری هنجاری میشوند.
* پارادایم تجربه بیکاری
در این مقاله فرایند انجام یک پژوهش کیفی در زمینه تجربه عدم دستیابی به کار از منظر کنشگران درگیر معرفی شد. مدل پارادایمی تجربه بیکاری حاوی نکات مهمی است که نشان میدهد نگاه موشکافانه و عمیق به پدیده بیکاری چه اطلاعات بیشتری نسبت به پژوهشهای معمول که غالباً با روشهای کمی انجام میشوند فراهم میسازد.
بهطور خلاصه میتوان گفت کشف عمیق تجربه بیکاری نشان میدهد که بیکاری یک تجربه معنادار تعاملی است؛ به عبارت دیگر، حیات شغلی فرد عمیقاً معطوف به دیگران بوده و واکنشهای او در منظومه فکریاش ماهیتی معطوف به موضوعات کلی جامعه، افکار و اندیشههای دیگران دارد.
کشف عمیق تجربه بیکاری نشان میدهد که بیکاری یک تجربه معنادار تعاملی است
پژوهش بررسی شده هم چنین نشان داد که بخش عمدهای از دلایل موجد بیکاری در فرد بیکار و در روابط و تعاملات او و هم چنین در افکار و ذهنیتهای او متراکم شده است که ریشه در ادراکات افراد و کنشگران در زمینه توسعهنیافته محلی دارد.
این پژوهشگران در این مقاله به این موضوع اشاره میکنند که بخش عمدهای از دلایل بیکاری در انباشت ناتوانی و بیقدرتی است که در محیط و زمینه خود تعریف میشود.
* دلایل موجد پدیده بیکاری در جامعه
در ادامه این پژوهش آمده است که چنین موضوعاتی در غالب تحقیقات رایج بررسی نشده و هیچگاه روابط پیچیده بین دلایل بیکاری، زمینههای آن، تعاریف و معانی و لایههای پیچیده آن شناسایی و معرفی نمیشود.
به زعم این پژوهشگر شناخت ناقص پدیده و ارائه تحلیلهای سطحی با تأکید بر عوامل کلیشهای همچون ضعف مهارتهای حرفهای، نداشتن سرمایه، کاربردی نبودن آموزشها و احیاناً ضعف سرمایه اجتماعی و مانند آن باعث شده است که دلایل اصلی موجد پدیده بیکاری در جامعه بهخوبی درک نشده و راهکارهای تجویز و اجرا شده نیز نتوانند تغییری در وضعیت بیکاری به وجود آورند.
در واقع باتوجه به این که تحلیلهای سطحی برآمده از رویکرد آسیبشناسانه به پدیده بیکاری وجه مسألهمندی آن را از میان برده و راهکارهای ضربتی برای از بین بردن آن ارائه میدهند برای سیاستگذاران جذابترند. این در حالی است که بیکاری محصول درهمتنیدگی عناصر اجتماعی در سطوح خرد و کلان است.
پژوهش حاضر نشان داد که برای از بین بردن بیکاری، یا با دید واقعبینانهتر، برای تقلیل بیکاری میبایست نه بر خود افراد بیکار بلکه بر مناسبات کلان تولیدکننده افراد بیکار تمرکز کرد.
نتایج حاصل از پژوهش نشان داد که این موضوع محقق نمیشود مگر با تغییر ابزارهای روششناختی برگرفته از استراتژی پژوهشی؛ لذا پیشنهاد این مقاله انجام مطالعات بینرشتهای و با رویکرد ترکیبی و تهیه برنامههای جامعهمحور برای اصلاح ساختارهای فرودستساز در جامعه است.
انتهای پیام/