اجتماعیسازی علم یا تجاریسازی آن؟
به گزارش خبرنگار گروه پژوهش و دانش خبرگزاری علم و فناوری آنا، تجاریسازی علم یکی از موضوعاتی است که طی دو دهه گذشته در میدان دانشگاهی کشور همواره محل بحث و مناقشه بوده و موافقان و مخالفان بسیاری داشته است.
منتقدان کالایی شدن دانشگاه که از آزادسازی دانش و عمومیسازی آن دفاع میکنند معتقدند؛ وظیفه دانشگاه نقد و روشنگری است نه سرمایهداری دانشگاهی، آنها کارآفرینی اجتماعی را اولی بر کارآفرینی اقتصادی میدانند و از این رو رویکرد سوپرمارکتی شدن دانشگاه را به پرسش میگیرند.
یکی از کسانی که به شکل نظری و عملی متمرکز بر این موضوع کالایی شدن دانش و دانشگاه فعالیت کرده است، مقصود فراستخواه (استاد برنامهریزی توسعه و آموزش عالی دانشگاه تهران) است؛ در ادامه چکیدهای از مقالهای که ایشان متمرکز بر این موضوع نگارش کردهاند را مرور خواهیم کرد.
* فلسفه دانشگاه؛ تولید خیر عمومی و رفاه اجتماعی است
از نظر مقصود فراستخواه دانشگاه یک نهاد اجتماعی و فرهنگی از نوع دانشی است. فلسفه وجودی دانشگاه، تولید خیر عمومی و رفاه اجتماعی است، دانشگاه به عنوان یک نهاد اجتماعی میخواهد این تولید خیر عمومی و رفاه اجتماعی را از طریق علم ورزی، علم آموزی و دانش پژوهی پیجویی کند. فرض فراستخواه این است که اگر دانشگاه در منطق دولت یا در منطق اقتصادی، در منطق ثروت و منفعت ادغام بشود، هویت ذاتی که فرهنگی – اجتماعی است از او سلب میشود. یعنی سرشت ساختی- کارکردی خود را از دست میدهد.
از نظر فراستخواه پولی شدن بر فضای علمی ما سیطره پیدا کرده است، امروز پارادایمهایی بر دانشگاه سایه انداخته که آن را از ساحت اصلی خود و نسبتش به جامعه دور کرده است
* تکنیک دانشگاه؛ پرسشگری و تامل است
از نظر این استاد دانشگاه چهار موجودیت دولت، بازار، جامعه و دانشگاه هر یک تکنیکی دارند. تکنیک دولت، قدرت است و این تکنیک وقتی مشروعیت پیدا میکند که قانونمند باشد، توافقی و نامتمرکز ومنطقهای بشود و در آن گردش، پرسش، فضای عمومی و آزادی وحقوق بشر وجود داشته باشد. تکنیک بازار، منفعت است و وقتی مشروعیت دارد که در آن رقابت، رفاه اجتماعی، برابری فرصتها و کیفیت زندگی باشد و بازتوزیع امکان پذیر شود. تکنیک جامعه نیز Self یعنی خود است، یعنی جامعه میخواهد کنش متقابل نمادین و خود را ابراز کند. اما تکنیک دانشگاه علم آموزی، پیجویی حقیقت علمی، پرسشگری و تامل است.
از این رو فراستخواه همان طور که ملاکی برای مشروعیت هر سه موجودیت قبلی معرفی کرد، مشروعیت دانشگاه را نیز مبتنی بر انجام مسوولیت اجتماعی آن تعریف میکند.
* سهم دانشگاه در توسعه و رفاه بشر
از نظر فراستخواه دانش دانشگاه انتظار میرود که تاثیری برای رفاه اجتماعی داشته باشد، باید در تحول اجتماعی، خود را به اشتراک بگذارد، سهمی در توسعه و رفاه بشر و در پایداری زیست بوم داشته باشد و نقش خود را در پاسخگویی و فهم سفارشهای خاموش اجتماعی انجام دهد. دانشگاهی که نتواند سفارشهای خاموش اجتماعی را در پایاننامههای دکترا و در کلاس و درس خود متاملانه بفهمد و نتواند از طریق علم ورزی و علم آموزی، آنها را پی جویی کند، از نظر فلسفه وجودی پدیداری دانشگاه مورد خدشه قرار میگیرد.
* وظیفه دانشگاه نقد روشنگری است نه سرمایه داری دانشگاهی
در ادامه فراستخواه با اشاره به این موضوع که وظیفه دانشگاه نقد روشنگری است نه سرمایه داری دانشگاهی. مینویسد: دو سنت غیر قابل تفکیک در دانشگاه وجود دارد: یکی سنت عقلگرایی است که میگوید دانشگاه باید بتواند دانشی تولید کند که وثاقت داشته باشد. بتوان با آن تعمیمهای تا حد امکان عینی از عالم وآدم داشت. بتوان دست به تبیینهای جهانروا زد و یا اکتشاف و ژرفانگریهای کیفی معتبری انجام داد. اما سنت دیگر دانشگاهی، اومانیزم است که میتواند با تعهدات فرهنگی و اجتماعی دانشگاه در سطح محلی، ملی، منطقهای و جهانی دنبال شود.
کتاب فراستخواه بر این موضوع متمرکز است که امروزه میلیونها نفر از جرم جمعیتی ما را دانشجویان و دانش آموختگان تشکیل میدهند و بیشتر خانوارهای ایرانی حتی در دوردستترین مناطق، دستکم یک نماینده و گاهی چند نماینده از این جمعیت دارند، در نتیجه بدون فهم سوانح دانشگاه در ایران، و بدون تحلیل دقیق مسائل آموزش عالی در این سرزمین، به آسانی نمیتوان توضیح رضایت بخشی از بسیاری از روندهای کنونی جامعه ایرانی و احتمالات آتی آن ارائه داد
بر اساس سطرهای پیشین میشود اینگونه جمعبندی کرد که فرض اصلی فراستخواه بر این ایده استوار است که رسالت مرکزی دانشگاه، اجتماعیسازی علم و نه تجاریسازی آن است، از این رو است که می نویسد: من احساس میکنم این توجه در جامعه ما کم است. من قبلا هم عرض کردم بازار وتجارت آزاد و رقابت و تولید و سود و منفعت همه برای جامعه لازم است، اما کار دانشگاهی نباید تا این حد به تجارت دوخته بشود. ما بیش از اندازه درگیر فکر تجاریسازی علم شدهایم در حالی که وظیفه دانشگاه نقد و روشنگری است نه سرمایه داری دانشگاهی، کارآفرینی اجتماعی است تا کارآفرینی اقتصادی.
از منظر فراستخواه بزرگترین دامی که با غلبه اقتصاد نئوکلاسیک بر سر راه دانشگاه گسترده شده است تلهای است که سایه طاقت فرسای ملاکهای صرفا اقتصادی و مدیریت نوین دولتی روی دانشگاه انداخته و این خیلی مضحکه است که بازار آزاد با مدیریت نوین دولتی به هم رسیدهاند!
فراستخواه نتیجۀ این قضایا را مک دونالدی شدن دانشگاه می داند و تبدیل مضحکه آمیز آن به سوپرمارکتی با انواع کالاهای فروختنی و استحالۀ آن به مک یونیورسیتی؛ او از همین منظر مینویسند؛ از این رو است که با فستفودهایی به نام آموزش، پایان نامه، پروپزال و تحقیق که فاقد عمق، پرسشگری، ظرافت، اصالت علم آموزی، اکتشاف و تولید معناست واین وضعیت، پرسشگری دانشجو و شک و تردید منظم و کاوشگرانۀ دانشگاهیان درباره جهان و انسان، دربارۀ مناسبات، دربارۀ وضعیت موجود، آینده ودربارۀ عالم و آدم را تضعیف میکند.
* آزادسازی دانش و عمومیسازی آن
از نظر این استاد دانشگاه مسوولیت دانشگاه آزادسازی دانش و عمومیسازی آن است، اثربخشی اجتماعی دانش و دموکراتیزه کردن علم به عنوان یک دارایی مهم انسانی و عمومی است. اینکه دانش از انحصار گروههای خاص خارج شود، اینکه دموکراتیزم دانش به عنوان مرکز زدایی از دانش اتفاق بیفتد، اینکه همه ذی نفعان اجتماعی به دانش دسترسی داشته باشند و بتوانند دانش را برای تقلیل مرارتها و بهبود زیست اجتماعی خود به کار بگیرند.
فراستخواه در نهایت با اشاره به این موضوع که عدالت شناختی بزرگترین رسالت دانشگاه است، می نویسد؛ ما به جای علوم اجتماعی ابزاری به علوم اجتماعی تحول خواه نیاز داریم. موجودیت منطقه و آینده کشور ما به علوم اجتماعی رهایی بخش نیاز دارد و دانشجویان از آنجا که علقههای کمتری دارند بهتر میتوانند مطالبات خاموش اجتماعی و این منطق را که مشروعیت معنایی دارد، دنبال کنند.
انتهای پیام/