زمینههای چرخش فکری از سیاست به مباحث اخلاقی
به گزارش گروه پژوهش و دانش خبرگزاری علم و فناوری آنا، ارزشها و باورهای اخلاقی در حوزه خصوصی، عمدتاً یا ماهیتی شخصی دارند و یا بیانکننده سنتها، آیینها و دستورات کیشی هستند. لیکن، روی دیگر این سکه بحث شهروندی و حوزه عمومی است که دو سر طیف آن به افراد و شهروندان ازیکطرف و دولت و نهادهای سیاسی از طرف دیگر پیوند دارد.
به همین دلیل نقش و وظیفه قدرت دولتی در ایجاد و حفظ و گسترش نظام حقوقی که پیششرط جامعهای آزاد است، بارز و مهم است. جامعهای که در امنیت و بهدوراز خشونت و ستم و ترس باشد و همه شهروندانش از حقوق مساوی برخوردار باشند از پیشنیازهای تحقق یک جامعه دموکراتیک و شرافتمندانه است.
سیدهاشم منیری (استاد دانشگاه فردوسی مشهد) در مقالهای با عنوان «اخلاق و بی اخلاقی در میانه سیاست و قدرت» به تحلیل و بررسی این موضوع پرداخته است.
جامعه ایرانی، پیش از مشروطه دغدغه حکومت «مشروط» به قانون را در ذهن انباشتهشدهاش به یادگار نهاده است. روشنفکری به نام، میرزا یوسف خان مستشارالدوله، بیش از یک سده پیش، در کتاب خود به نام «یک کلمه» یادآور تساوی حقوق افراد بشر، برای آیندگان است.
متن و زمینه این کتاب، بهخوبی نشاندهنده ارزشهای اخلاقیای مانند احترام به تفاوتهای فرهنگی، دینی و قومی، دوستی و همدردی و همیاری میان افراد، قشرها و قومیتهای گوناگونی که در ایران زندگی میکنند، هست.
شهروندانی که ازلحاظ اخلاقی متعهد باشند و یکدیگر را بپذیرند و خود را نگهبانان حقوق یکدیگر و حافظان سلامتی نهادهای اساسی جامعه بدانند، امکان قابلیت داشتن جامعه نیک را به همراه خواهند داشت.
* سیاست مفهومی پیچیده در حوزه علوم انسانی
نویسنده قصد دارد با تبیین سه مفهوم کلیدی خود در این پژوهش، آن را بهطور صریح و روشن تعریف کند. سیاست یکی از مفاهیم پیچیده حوزه علوم اجتماعی و انسانی است.
به دلیل آنکه توافق و اجماعی همگانی درباره این دانش واژه وجود ندارد و این به جهت آن است که اکثر واژگان تخصصی، مفهومی قراردادی و موقتی دارند. چنانکه سیاست، در یونان باستان، برگرفتهشده از واژه پولیس است و ازنظر یونانیها، سیاست دانشی مربوط به امور یک شهر بود، زیرا که شهر و دولت از هم جداییناپذیر بودند.
همینجا اشاره شود که سیاست با علم سیاست تفاوت دارد. سیاست در مفهوم کلی در زندگی اجتماعی وجود دارد، و آن را به عرصه زندگی عمومی یا امور عمومی میکشاند. اما علم سیاست را باید مانند هر عملی آموخت و همان است که در دانشگاه آموخته میشود؛ بنابراین سیاست به مسائل جاری حکومت و جامعه که ماهیت اقتصادی و سیاسی در مفهوم علمی دارند، اشاره میکند. سیاست یکی از حقایق غیرقابلاجتناب زندگی بشر است.
* سیاست و روح دوران
انسانها در هرلحظه از زمان بهنوعی با مسائل سیاسی درگیر است. بااینحال، قدرت، مفهوم اصلی سیاست است. یعنی مربوط به توانایی کارگزاران، کارگزاریها و نهادهای اجتماعی برای حفظ یا تغییر محیط اجتماعی یا مادی خودشان. قدرت به معنی توانایی عملی کردن خواستها بهرغم مخالفت دیگران است. قدرت درواقع روند تأثیرگذاری بر سیاستها و اعمال دیگران از راه محرومسازی در شرایط مخالفت و عدم همراهی باسیاستهای موردنظر است.
البته قدرت همیشه مبتنی بر خشونت یا زور نیست. قدرت ممکن است بر ایمان و وفاداری، عادت و بیتفاوتی، یا بر منافع مبتنی باشد. قدرت، کنترل و مهار مؤثر دیگران است، اما ابزار مؤثر این مهار ممکن است متعدد و متنوع باشد.
قدرت یک رابطه میان فردی است. بر این مبنا و آنچه گذشت، اگر سیاست را، تخصیص مقتدرانه ارزشها؛ اخلاق هنجاری را، به بررسی چگونگی زیست انسان در جامعه و اصول اساسی مربوط به درست و نادرست و نهایتاً چه چیزهایی در زندگی نهایتاً ارزشمندند و جامعه عادلانه چگونه باید باشد، بپردازیم؛ و قدرت را در یک رابطه سهجانبه میان فردی و تأثیر و اثر هرکدام از آنها را بر یکدیگر لحاظ کنیم.
از دیگر سو، اخلاق عامترین مبنا برای مفاهمه نوع بشر است که میتوانند بهوسیله آن بر طبق اصول و اوامرش، زندگی شایستهتری داشته باشند. اما برای رسیدن بهحکم یا تصمیم اخلاقی صحیح باید درک کاملی از واقعیات غیراخلاقی مرتبط با موضوع داشت. منظور از واقعیات غیراخلاقی، واقعیاتی است که بتوان آنها را بدون استفاده از مفاهیم اخلاقی تعریف کرد.
دیگر آنکه، در مقام حکم و تصمیم اخلاقی شرط بیطرفی را که در قالب قاعده زرین جای میگیرد رعایت کند؛ و این مهم با آموزش و تربیت اخلاقی در سطح خانواده شروع میشود و در سطح ملی در رابطه با اجتماع زیست آدمی به منصه ظهور میرسد.
بنابراین، تصمیم اخلاقی صحیح نیازمند فراست اخلاقی خاصی است که لازم است آدمی آن را در خویش پرورش دهد. بسیاری از بیاخلاقیهای افراد معلول بیتوجهی و بی فراستی است. اگر رنجی را که از رفتار یا گفتار ما به دیگری میرسد، بهصورت اولشخص درک کنیم یعنی آن را در وجه خویش نیز احساس کنیم چنانکه گویی خویش به آن مبتلا هستیم، در اغلب موارد در رفتارمان تجدیدنظر میکنیم.
بر این اساس، سؤال اصلی پژوهش مبتنی بر این است که چه زمینههایی باعث چرخش فکری متفکرین و عالمان علم سیاست از مباحث سیاسی و اقتصادی به سمت مباحث اخلاقی شده است؟
فرضیه تحقیق نیز بر این اساس است که: اگر با وظایف متعارض روبرو شویم و برای آنکه بفهمیم کدام وظیفه قویتر است میتوان با استفاده از سازواری عقلانیت و شهود اخلاقی به حل این مشکل پرداخت. چارچوب نظری پژوهش نیز بر اساس شهود باوری اخلاقی «راس»، تنظیم و تهیه شده است.
انتهای پیام/