ندایی که عرش را لرزاند؛
فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ
در سحرگاه روز نوزدهم ماه رمضان صدای جبرئیل (ع) در آسمان پیچید که خبر شهادت امام علی (ع) را میداد؛ «به خدا قسم! ارکان هدایت فرو ریخت و نشانهها و عَلَمهای پرهیزکاری سرنگون گشت و ریسمان محکم الهی گسست».
به گزارش خبرنگار دین و آیین خبرگزاری آنا، در شب نوزدهم سال 40 هجری، امام علی (ع) آرام و قرار نداشت؛ هر لحظه بیرون میرفت، به آسمان نگاه میکرد و میفرمود: به من دروغ گفته نشده و من نیز دروغ نمیگویم. این شب همان شب وصال است. این همان شبی است که حبیبم رسول خدا (ص) به من وعده داده است.
لحظه به لحظه بر اشتیاق امام علی (ع) افزوده میشد و عرضه میداشت: «اَللَّهُمَّ قَدْ وَعَدَنِی نَبِیُّکَ اَنْ تَتَوَفَّانِی اِلَیْکَ اِذَا سَئَلْتُکَ اللَّهُمَّ وَ قَدْ رَغِبْتُ اِلَیْکَ فِی ذَلِکَ»؛ خدایا! پیامبرت به من وعده داد که به سوی خودت مرا دریافت میکنی، هنگامی که درخواست کنم. خدایا! و من اکنون مشتاق آمدن به سوی تو هستم.
در روایت آمده است که در چنین شبی، صدای گریه امام (ع) بلند شد؛ به گونهای که تا آن روز آن گونه گریه نکرده بود. پرسیدند: چه شده است که این گونه گریه میکنید؟ امام علی (ع) فرمود: در سجده دعا میکردم که لحظهای خواب به چشمم آمد، دیدم رسول خدا (ص) میفرماید: «یَا اَبَا الْحَسَنْ طَالَتْ غَیْبَتُکَ فَقَدْ اِشْتَقْتُ اِلَی رُؤْیَاکَ فَقَدْ اَنْجَزَلِی رَبِّی مَا وَعَدَنِی فِیْکَ...»؛ ای اباالحسن! دوری تو طولانی شده است. به راستی مشتاق دیدار تو هستم، پس به راستی پروردگارم برای من آنچه را درباره تو وعده داده بود، حتمی کرد.
در روایت آمده است که در چنین شبی، صدای گریه امام (ع) بلند شد؛ به گونهای که تا آن روز آن گونه گریه نکرده بود. پرسیدند: چه شده است که این گونه گریه میکنید؟ امام علی (ع) فرمود: در سجده دعا میکردم که لحظهای خواب به چشمم آمد، دیدم رسول خدا (ص) میفرماید: «یَا اَبَا الْحَسَنْ طَالَتْ غَیْبَتُکَ فَقَدْ اِشْتَقْتُ اِلَی رُؤْیَاکَ فَقَدْ اَنْجَزَلِی رَبِّی مَا وَعَدَنِی فِیْکَ...»؛ ای اباالحسن! دوری تو طولانی شده است. به راستی مشتاق دیدار تو هستم، پس به راستی پروردگارم برای من آنچه را درباره تو وعده داده بود، حتمی کرد.
وقتی نزدیک اذان صبح شد، امام علی (ع) آماده مسجد رفتن شد. مرغابیها سر راه مولا را گرفته، صدا و ناله میکردند. امام (ع) فرمود: «دَعُوهُنَّ فَاِنَّهُنَّ صَوَانِحُ تَتْبَعُهَا نَوَایِحُ»؛ آنها را به حال خود واگذارید؛ زیرا آنها صیحه میزنند و طولی نمیکشد که به دنبال آن نوحهگریها بلند میشود.
حتی نالههای مرغان و اشک فرزندان، مانع امام علی (ع) نشد و حضرت (ع) به راه خویش ادامه داد تا به درب خانه رسید، کمربند حضرت به قلاب در گیر کرد و باز شد.
در این هنگام امام خطاب به خودشان گفتند: ای علی! «اُشْدُدْ حَیَازِیمَکَ لِلْمَوْتِ فَاِنَّ الْمَوْتَ لَا قِیکَا وَلَا تَجْزَعْ عَنِ الْمَوْتِ اِذَا حَلَّ بِنَادِیکَا وَلَا تَغْتَرَّ بِالدَّهْرِ وَ اِنْ یُوَافِیکَا کَمَا اَضْحَکَکَ الدَّهْرُ کَذَاکَ الدَّهْرُ یُبْکِیکَا»؛ کمربندت را برای مرگ محکم ببند؛ زیرا مرگ تو را ملاقات میکند و از مرگ هنگامی که میآید جزع و ناله مکن و به دنیا مغرور نشو هر چند با تو همراهی کند؛ زیرا روزگار همچنان که تو را بخنده میآورد، همین طور میگریاند.
وقتی امام (ع) وارد مسجد شد، خفتگان همیشه در خواب و از جمله قاتلش را برای نماز بیدار کرد، نماز را بست و سر به سجده گذاشت. هنوز سر از سجده بر نداشته بود که شمشیر ابن ملجم مرادی بر فرق مولا نشست. در آن لحظه حساس، 2 صدا به گوش رسید.
یکی بین زمین و آسمان، صدای جبرئیل (ع) بود که خبر شهادت علی (ع) را داد: «به خدا قسم! ارکان هدایت فرو ریخت و نشانهها و عَلَمهای پرهیزکاری سرنگون گشت و ریسمان محکم الهی گسست، «قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفَی قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَی قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَی قَتَلَهُ اَشْقَی الْاَشْقِیَاءُ»؛ پسر عموی مصطفی کشته شد. وصی برگزیده به قتل رسید. علی مرتضی کشته شد. او را شقیترین افراد به قتل (شهادت) رساند.
و دیگر صدایی از امام علی (ع) شنیده شد که میفرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللْهُ وَ رَسُولُهُ»؛ به نام خدا و به یاری خدا و بر دین رسول خدا از دنیا می روم، قسم به پروردگار کعبه! رستگار شدم. این شهادت چیزی بود که خدا و رسولش به ما وعده داده بود.
انتهای پیام/
با استفاده مجدد از زبالههای زیستی: