به مناسبت ۴ دی میلاد حضرت مسیح(ع) منتشر شد؛
وقتی پدر شهید ارمنی از دیدن رهبر انقلاب شوکه میشود
هزاران جوان ارمنی همراه و همگام با برادران مسلمانشان در هشت سال دفاع مقدس به دفاع از کیان و خاک جمهوری اسلامی ایران پرداختند و با خلق رشادتها و دلاوریها شجاعانه جنگیدند. تقدیم بیش از ۱۱۴ شهید گواه این حضور مقدس است.
خبرگزاری آنا ـ گروه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس: اینجا ایران است، سرزمین شیران و دلیرمردانی که در فراز و فرودهای تاریخی تا پای جان برایش مقاومت کردند.
در این دیار فرقی ندارد مسلمان باشی یا پیرو ادیان توحیدی دیگر، بلکه مهم این است که یک ایرانی، وطنش را مانند جانش گرامی میدارد. تاریخ، این حضور حماسی را در این خطه گواهی میدهد که ارامنه پا به پای برادران مسلمانش ایستاده است.
حضوری که از انقلاب مشروطه ۱۲۸۵ آغاز شده و تا امروز ادامه دارد. حضور ارامنه در دوران انقلاب اسلامی و حتی در هشت سال دفاع مقدس برگ زرینی از دلاورمردیهای آنهاست.
هزاران جوان ارمنی از همان ابتدای شروع جنگ تحمیلی دوشادوش رزمندگان اسلام حاضر شدند و با خلق رشادتها، دلاوریها و جانفشانیها شجاعانه جنگیدند. تقدیم بیش از ۱۱۴ شهید گواه این حضور مقدس است که البته بارها مورد تقدیر رهبر انقلاب و روسای جمهور ایران قرار گرفته است. شهیدانی مانند ویگن کاراپتیان، زوریک مرادی، آلبرت اللهدادیان، ادیک نرسسیان، آلفرد گبری، آرمن اودیسیان، گارنیک بوغوسیان، رازمیک خاچاطوریان، رافیک رشیدزاده، سورن خانلریان، وازگن آوانسیان، آهان اللهوردیان، هراچ طوروسیان، روبرت اودیسیان، هنریک یوسفی، یرمی یعقوب، ورژ باغومیان و هراچ هنریک.
به مناسبت ۴ دی ماه سالروز ولادت حضرت عیسی مسیح (ع) بر آن شدیم که شما را با ۲ شهید ارامنه آشنا کنیم:
** نامه شهید ارامنهای که بعد از شهادت دست مادرش رسید
نامش زوریک بود، تنها فرزند پسر خانواده که خدا بعد از سه دختر، او را به خانوادهاش در مجیدیه جنوبی بخشید. البته بعدها، زوریک مرادیان صاحب یک خواهر دیگر شد. پدرش راننده کامیون بود و هزاران امید برای جوان برومندش داشت. پسری که درس خوان و باهوش بود. با اینکه سهمیه بورسیه خارج از کشور را داشت، اما نرفت و گفت میخواهد در ایران بماند.
دوست داشت به سربازی برود. منتها در ابتدا با مخالفت مادرش روبرو شد، اما توانست در نهایت رضایت مادرش را بگیرد و به خدمت سربازی برود. ۹ ماه از خدمتش گذشته بود که جنگ تحمیلی شروع شد. با خبر تجاوز رژیم بعث به کشور، به دل مادرش افتاد که تنها پسرش شهید میشود. چون میدانست چه پسر غیوری دارد. ۱۹ روز از جنگ گذشته بود که مادرش در خواب دید تیری به زانوی زوریک اصابت کرده، جیغ بلندی کشید. اما زوریک دست روی زانویش گذاشت و گفت: مادر! نگران نباش، چیزی نشده است. سراسیمه از خواب بلند شد. به خودش دلداری داد که اتفاقی نمیافتد.
صبح برای خرید از خانه بیرون رفت، موقع برگشت نزدیکهای خانه دید سرباز ارتشی در حال صحبت با همسایههای مسلمان است. همسایهها تا او را دیدند، با دست او را نشان دادند. آن سرباز گفت: سلام ببخشید شما مادر زوریک مرادیان هستید؟ مادر زوریک که یک لحظه، خواب دیشبش را فراموش کرده بود، با ذوق فراوان گفت: بله پسرم! من مادرش هستم. تو دوستش هستی؟ اما سرباز با بغض سرش را پایین انداخت و با صدای لرزان گفت: ببخشید مادر! پدرش نیست؟ همین جمله کافی بود تا همان جا وسط کوچه بیهوش شود و این گونه شد که آنها اولین پدر و مادر سرباز شهید ارمنی در جنگ تحمیلی شوند.
زوریک که در آن زمان به پادگانی در منطقه جنگی پیرانشهر اعزام شده بود در ۲۲ مهرماه سال ۱۳۵۹ هنگامی که در حال مبارزه در سنگر بود، مورد هدف بمباران هواپیمای دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. بعد از شهادت زوریک، نامهای به دست پدر و مادرش رسید که او در آن نامه از اوضاع و احوال خودش در پادگان نوشته بود و از آنها خواسته بود همچون شهروندانی وظیفه شناس و آگاه از خطرات و تهدیدات دشمن بر ضد میهن، همواره وضعیت جنگی حاکم بر کشور به خصوص مقررات خاموشی شبانه را رعایت کنند.
بعد از شهادت تنها پسر خانواده مرادیان، پدرش طاقت نیاورد و سکته کرد. او ۱۶ سال در خانه زمینگیر شد و همسرش از او پرستاری کرد. بعد از فوت پدر زوریک، خواهرش هم «اماس» گرفت و مادرش این بار از خواهر زوریک مراقبت کرد. رهبر انقلاب در یکی از دیدارها با خانواده شهدای ارامنه، به دیدار مادر شهید زوریک مرادیان رفتند و این همه صبر و استقامت مادر شهید را مورد تمجید قرار دادند.
** شهید ارمنی که با وجود شرایط خوب مالی، راهی دفاع از وطن شد
شهید واهیک باغداساریان نوروز سال ۱۳۴۰ در روستای تلو شمیرانات تهران در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمد. او از دوران کودکی، درسخوان و پر تلاش بود و با وجود شرایط سخت اقتصادی که در خانه وجود داشت، اما او قانع بود و همراه و همیار پدر و مادرش.
بعدها که بزرگتر شد بعد از مدرسه در تعمیرگاه برق صنعتی برادرش در مجیدیه تهران میرفت و کار میکرد. روزی واهیک متوجه شد که مردی ناخوش احوال در جوی آبی افتاده است، شتابان خودش برای کمک به او رفت و تا درمانگاه همراهیاش کرد.
کارهای درمانیاش را انجام داد و تا مطمئن نشد حال آن شخص بهتر نشده است، او را ترک نکرد. با شروع جنگ تحمیلی واهیک که به سن سربازی رسیده بود، خواست به جبهه برود. اما برادر بزرگترش میخواست واهیک همچنان پیش او کار کند و به تحصیلش ادامه دهد. برادر واهیک معتقد بود بالاخره روی جنگ بین عراق و ایران روزی تمام میشود و رزمندگان دیگری هستند که در میدان رزم حاضر شوند. او میخواست واهیک تنها به درس فکر کند. حتی برای او ماشین هم خرید.
البته پدرش برای حضور واهیک در جبهه اعتقادی دیگر داشت و میگفت: من آدمی نیستم که پسرهایم را در زیرزمین خانه پنهان کنم. روزها گذشت تا اینکه یک روز غروب واهیک تصمیمش را با برادرش و خانوادهاش در میان گذاشت و راهی جبهه شد. واهیک چند باری به مرخصی آمد. برادرش از او پرسید چرا هنوز به جبهه میروی؟ واهیک میگفت: چرا به جبهه نروم، وقتی میبینم دوستانم یکی یکی شهید میشوند. چطور به جبهه نروم وقتی دشمن به خاک وطنم حمله کرده است. در این راه نیز ممکن است من هم مانند دوستانم شهید شوم!
در آخرین مرخصی که واهیک آمده بود با اصرار ماشینش را به نام برادرش کرد. اقدامی که شوک برادرش را به همراه داشت، چون در این ۱۸ ماه حرفی از ماشین نزده بود، اما بار آخر انگار میدانست که شهید میشود.
واهیک ۱۸ ماه در خط مقدم جبهه مریوان حضور داشت. مرتب با خانوادهاش در تماس بود. آخرین باری که واهیک به جبهه رفت، صورت پدر و مادرش را بوسید. هنوز ۲۰ متر دور نشده بود که برگشت و دوباره با همه روبروسی کرد و گفت: بالاخره جبهه معلوم نیست. آتش میبارد. ما سعی میکنیم دشمن را عقب برانیم، ولی او هم با همه توانش جلو میآید. پس معلوم نیست، چه میشود.
۲ روز قبل از شهادتش با برادرش تماس گرفت و گفت: چشمت روشن، ما را از خط مقدم به عقب منتقل کردند. واهیک همراه با دیگر رزمندگان به دارخوین اهواز رفتند.
منطقه استقرار آنها به وسیله دشمن مینگذاری شده بود. ماشین حامل واهیک و همرزمانش از قسمت پاکسازی خارج شد و روی مین ضدتانک رفت و بر اثر انفجار واهیک و همرزمانش در ۱۴ اسفندماه سال ۱۳۶۲ به شهادت رسیدند. پیکر واهیک در میان بدرقه صدها نفر از اهالی مسیحی و مسلمان در قطعه شهدای ارمنی هشت سال دفاع مقدس در تهران به خاک سپرده شد.
رهبر انقلاب در ۴ دیماه سال ۱۳۹۶ به دیدار خانواده شهید واهیک باغداساریان رفتند. تنها چند دقیقه قبل به پدر واهیک گفته بودند که مهمانانشان حضرت آیتالله خامنهای است. او که اصلاً باورش نمیشد با عجله به سمت راه پله رفت و به گرمی از رهبر انقلاب استقبال کرد. او از اینکه رهبر انقلاب مهمان خانهاش شد، خیلی خوشحال بود و بارها به آن افتخار میکرد.
انتهای پیام/
آنا منتشر کرد؛
نام مبارک حضرت عیسی(ع) چندبار در قرآن آمده است؟
مديركل سابق حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان بوشهر: