دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
برگی از تاریخ؛

خودروی رهبر انقلاب در تبعید ایرانشهر چه بود؟

خودروی رهبر انقلاب در تبعید ایرانشهر چه بود؟
امروز چهل و پنجمین سالگرد تبعید حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به شهرستان ایرانشهر است. اقدامی که از سوی رژیم پهلوی انجام شد تا مانع از ادامه فعالیت‌های انقلابی ایشان باشد اما با تدبیر و تبحر ایشان نتیجه‌ای معکوس یافت.
کد خبر : 820925

به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری آنا، چهل و پنچ سال پیش در چنین روزی (۲۸ آذر ۱۳۵۶ ش) مقام معظم رهبری به دستور ساواک از مشهد به ایرانشهر تبعید شدند اما با توکل به خدا حضور ایشان منشا خیر و برکت در سیستان و شهر ایرانشهر شد.

همه انقلابیون بعد از درگذشت آقا مصطفی خمینی در اول آبان ۱۳۵۶ به بانگ بلند اعلام کردند که فرزند برومند بنیانگذار انقلاب اسلامی توسط رژیم به شهادت رسیده است. اما امام هیچ جا نگفت و ننوشت مصطفی شهید شده است. تنها به این جمله بسنده کرده‌اند: این واقعه از الطاف پنهانی خداست. بعد از شهادت آقا مصطفی سیل تلگراف‏های تسلیت به سوی نجف و منزل امام خمینی سرازیر شد. یکی از این تلگراف‌ها را حجت الاسلام سید علی خامنه‌ای نوشته بود.

چهلم آقا مصطفی

چهلم آقا مصطفی ۱۱ آذر در برخی از شهر‌های ایران از جمله در قم برگزار شد. مراسم قم به درگیری مردم و پلیس کشید تعدادی از مردم دستگیر شدند. مراسم چهلم آقا مصطفی در مشهد با مدیریت آقای خامنه‌ای به درگیری ختم نشد. شیخ صادق خلخالی در خاطراتش می‌گوید فردای مراسم چهلم مشهد به آقای خامنه‌ای تلفن کردم و گفتم تعدادی از انقلابیون دستگیر شدند و فردا نوبت شماست. آقای خامنه‌ای گفت: «چرا؟ به چه دلیل؟ من چه کار کرده ام که دستگیرم کنند؟». صادق خلخالی و محمدمهدی ربانی املشی دو تن از سخنرانان مراسم تهران بودند. قطعنامه مراسم را نیز آقای محمد جواد حجتی کرمانی قرائت کردند که هر سه دستگیر و تبعید شدند.

بعد از تبعید سخنرانان مراسم تهران، نوبت به دستگیری تعدادی از روحانیون شیراز و مشهد رسید که سابقه زندان هم داشتند. این افراد شامل علی اصغر و علی محمد دستغیب از شیراز. سید علی خامنه ای، شیخ علی مراد خانی ارنگه و حسین عمادی از مشهد بودند. یک ساعت مانده به اذان صبح ۲۳ آذر ۱۳۵۶ آقای خامنه‌ای را دستگیر و ژاندارمری بردند. این بار خبر از زندان نبود. رئیس پاسگاه ژاندارمری خبر داد. شما به جای زندان به ایرانشهر تبعید می‌شوید. حضرت آقا می‌گوید: با شنیدن نام شهر ایرانشهر برای تبعید خوشحال شدم. چون می‌دانستم دوستم آقای شیخ محمد جواد حجتی کرمانی به این شهر تبعید شده است.

رهبر انقلاب ۲۷ آذر ماه با بدرقه غمگینانه خانواده با اتوبوس راهی تبعیدگاه شد. صبح ۲۸ آذر به زاهدان رسید. ماموران همان روز آقای خامنه‌ای را به فرمانداری و بعد شهربانی ایرانشهر بردند و از ایشان تعهد گرفتند از شهر خارج نشود؛ و هر روز دفتر حضور و غیاب را امضا کند. بعد رهایش کردند. نخستین اقدام تبعیدی ایرانشهر پناه بردن به خداوند بود؛ بنابراین سراغ مسجد شهر را از مردم محلی گرفت. نشانی همان «مسجد آل الرسول»، تنها مسجد شیعیان شهر ایرانشهر بود.

حاج آقا به سمت مسجد رفت. او اکنون فرسنگ‌ها از بارگاه امام هشتم علیهم السلام دور بود. به مسجد رسید. شور و شوق سراسر وجودش را فرا گرفت. مسجد بسیار بزرگ زیبا و مفروش از قالی‌های ارزشمند بود. حیاط با درختان زیاد تزیین شده بود و مانند نگینی در کویر می‌درخشید. هوای اواخر آذر گرمای لطیفی داشت. او که تاب سرما نداشت از آن لذت برد؛ «لباس هایم را درآوردم و در گوشه‌ای گذاشتم جدا مانده از همسر و فرزندان و دوستان احساس کردم از همه چیز بریده‌ام با تمام وجود به سوی حضرت حق جل و علا روی آوردم در این احساس لذتی بود که آن را حس نکرده بودم». آقا دوستش حجتی کرمانی را یافت و با تبعیدی‌های دیگر نیز ارتباط برقرار کرد. دیگر در ایرانشهر غریب نبود؛ خدا بود و جمع دوستان و هزار کار دیگر که باید انجام می‌داد. هر چه بیشتر می‌گذشت انس و الفت آقا با مردم سیستان و بلوچستان بیشتر می‌شد مردم آن جا (سیستان) به فارس‌ها، قجر می‌گفتند؛ «رژیم قاجار در آن جا کاری کرده بود و نشانی گذاشته بود که کلمه قاجار را به به تعبیر و لهجه محلی آن‌ها «گجر» معنایش وحشی و سنگدل و بی رحم و آدمکش و غیر قابل اعتماد بود.»

 ماشین پژوه ۲ در رهبری در تبعید تا سیل ایرانشهر

در زمانی که آقا در تبعید به سر می‌برد نهضت امام حوادث مهمی را پشت سر می‌گذاشت که قدم به قدم به سمت پیروزی می‌رفت. نخستین اشتباه راهبردی شاه، دستور برای تهیه مقاله توهین آمیز به امام بود که در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. این مقالله به یکباره آتش و خشم مردم را شعله ور کرد. ۱۹ دی دو روز پس از چاپ مقاله تظاهرات خونینی در قم برپا شد. پس از وقایع خونین قم، امام در نجف سخنرانی کرد و پیام داد؛ این خونریزی‌هایی که در این ۵۰ سالی که ما یاد داریم و چه تلخی‌ها در ذائقه ما هست و...». خوشبختانه امام اجازه نداد شعله روشن شده خاموش شود. دوم بهمن دوباره پیام آتشینی دادند: «شاه می‌خواهد ثابت کند که نوکری او تحکیم شده.».

شهر‌های ایران یکی پس از دیگری در چهلم شهدای پیشین شعله ور می‌شد. امام هم برای هر حادثه‌ای پیامی جداگانه می‌نوشت. تبریز، اصفهان، شیراز، تهران و.. شعله ور شده بود. قیام ۲۹ بهمن تبریز در چهلم شهدای قم بیش از بقیه خبرساز شد.

علی اصغر پور محمدی از کسانی بود که بهمن ماه آن سال به دیدار آقای خامنه‌ای در تبعید رفت.

او در این باره می‌گوید وقتی ایشان را به ایرانشهر تبعید کردند، ما اولین بار بین دو ترم دانشگاه در بهمن ۵۶ بود که با یکی دو نفر از هم‌دانشگاهی‌ها و دوستان به ایرانشهر آمدیم. یک کیف هم همراه‌مان بود که محتویات آن، اعلامیه‌های جدید و چند کتاب بود. یک پاسبانی دم در ایستاده بود و از ما پرسید: شما با کی کار دارید؟ گفتیم با آقای خامنه‌ای؛ گفت باید بروید شهربانی ابراز هویت شوید. کیف را از دیوار انداختیم درون خانه‌ی آقا و به سمت شهربانی رفتیم. در مسیر دیدیم که آقا و آقای هاشمی‌نژاد و آقای طبسی و آقای حجتی کرمانی و یک نفر دیگر به طرف خانه می‌آمدند که ما از روبه‌رو با آن‌ها مواجه شدیم. ما حدود یک هفته‌ای مهمان آقا بودیم. سفر خیلی خوبی بود. اما خدمت آقا که بودیم، یک سری اعلامیه‌های جدید هم برای ایشان آورده بودیم که ایشان هم دیدند. از جمله آنها، اعلامیه‌ها و کتاب‌هایی بود که گروه فرقان نوشته بودند و بعضی از سوره‌های قرآن را تفسیر کرده بودند. آقا تورقی کردند و از همان صفحه‌ی اول کتاب ایراد گرفتند. ایشان گفتند این‌ها هر کسی هستند، خیلی بی‌سواد هستند و از دین و اسلام چیزی نمی‌دانند. مثلاً گروه فرقان عبدالله بن اُبَی را با یک عبدالله دیگر اشتباه گرفته بود. خلاصه از همان صفحه اول چند ایراد گرفتند. اعلامیه گروه فرقان را هم خواندند که اعلامیه بدی بود. مثلاً در آن آمده بود که در مبارزه با رژیم، نمی‌شود که بازاری و روحانی و دانشجو و کسبه با هم متحد باشند، بلکه مبارزه مردان آبدیده می‌خواهد و این‌گونه مبارزه، مشت‌کوبیدن بر سِندان است. آقا، اما گفتند که در این انقلاب هرچه یاران ما بیشتر باشد، این چه ایرادی دارد؟ چه کسی گفته که یک گروه خاصی باید باشند؟

وی در ادامه می‌افزاید: «البته آقا همیشه در جواب کسانی که معتقد بودند که در مبارزه، چپ و مسلمان نداریم و همه‌ی گروه‌های مبارز باید به هم بپیوندیم، مخالف بودند و می‌گفتند که راه ما باید با گروه‌هایی مثل کمونیست‌ها جدا باشد و باید حریم‌ها حفظ شود. مثلاً من یک کتابی به نام مبانی علم اقتصاد از رفسنجان تهیه کرده بودم که جلد قرمزی هم داشت. این کتاب را به ایرانشهر بردم و به آقا دادم. آقا تورقی کردند و گفتند که این کتاب خلاصه‌ی «کاپیتال» مارکس است. آقا می‌گفتند راه ما جدا است. مکتب ما اسلام است و همیشه پرچم اسلام برای ما مهم‌تر است».

در آخرین روز‌های سال ۱۳۵۶ آیت الله صدوقی همراه گروهی از جمله کاظم راشد پوریزدی معروف به راشد یزدی با مکارم شیرازی که در چابهار تبعید بودند به دیدار آقای خامنه‌ای و تبعیدی‌های ایرانشهر رفتند. آقای خامنه‌ای با راشد یزدی روحانی شوخ طبع و خوش سخن مأنوس شد.

 ماشین پژوه ۲ در رهبری در تبعید تا سیل ایرانشهر

خرید ماشین در تبعید

محمد صادق اسلامی از طریق یکی از بستگان پیغام فرستاده بود تا اگر آقای خامنه‌ای نیازی دارد اطلاع دهد. آقا گفته بود اوضاع خوب است، اما اگر وسیله نقلیه‌ای باشد می‌توانم آزادانه به روستا‌ها و شهر‌های اطراف بروم. فعالیت آقای خامنه‌ای در ایرانشهر زیاد بود و رفت و آمدش به شهر‌های اطراف هم. احمد قدیریان که در تهران خودرویی برای رفت و آمدهایش فراهم می‌کرد خودرویی به ایرانشهر فرستاد. آقای قدیریان سند را در اختیار محمد صادق اسلامی گذاشت تا به مشهد بفرستد.

خودرو راهی ایرانشهر شد؛ حضرت آقا می‌گوید: پس از چندی شخصی نزد من آمد و گفت که شما خامنه‌ای هستی؟ گفتم بله. گفت یک ماشین برایت آوردم. یک پژوی ۴۰۴ به من نشان داد که چهاردر نبود. به او گفتم این ماشین را آقای قدیریان فرستاده؟ گفت بله. گفتم ماشین آقای قدیریان چهار در بود. گفت من نمی‌دانم. وظیفه دارم این ماشین را به شما تحویل بدهم بسیار تمیز و نو بود.

خودروی رهبر انقلاب در تبعید ایرانشهر چه بود؟

همراهی با اهل سنت

به تدریج روز‌های گرم و داغ ایرانشهر از راه می‌رسید. آقای خامنه‌ای بعد‌ها تعریف کرد: «تابستان به قدری آن جا گرم بود ما حتی نمی‌توانستیم از یک طرف حیاط خانه به سمت دیگر آن برویم» داغی هوا مانع از فعالیت تبعیدی‌ها نبود با آقای مولوی قمرالدین در ایرانشهر مذاکره کردیم که بیاییم یک عید دو طرفه داشته باشیم و از دوازدهم تا هفدهم ربیع را جشن بگیریم.

سیل ایرانشهر

آقای خامنه‌ای و برادران اهل سنت در تدارک هفته وحدت بودند که ناگهان در ایرانشهر سیل آمد و جشن و همه چیز را برد. یازدهم تیرماه در ایرانشهر سیل سهمگینی آمد. آقای خامنه‌‎ای به یاری سیل زدگان رفت و فردایش هم از منطقه بازدید کرد. پورمحمدی از همراهان ایاشن در ایرانشهرمی گوید: سیل تقریبا ۸۰ درصد از خانه‌ها را خراب کرده بود و حضرت آقا یک پایگاهی دایر کرده بودند به نام کمک به سیل زدگان در مسجد آل الرسول ایرانشهر. از یزد توسط آیت الله صدوقی و از رفسنجان آرد فرستاده بودند. اولین کمکی که به مردم می‌کردیم آرد بود. قرار بود حضرت آقا با یک ماشین پژو ۴۰۴ بروند و به وضعیت سیل زده‌ها رسیدگی کنند. به ما گفتند چه کسی گواهینامه دارد؟ از آن جمع فقط من گواهینامه داشتم. آقا گفتند به غیر من که گواهینامه داشتم کسی حق ندارد ماشین را براند به همین دلیل موقعی که ایشان نمی‌خواستند رانندگی کنند یا نبودند من رانندگی میکردم. روز اول ما رفتیم خانه‌هایی که سیل زده بود یک راهنمای محلی هم داشتیم. در کپر‌ها به زبان بلوچی می‌پرسیدیم توی این خانه چند نفر زندگی می‌کنند؟ بر اساس میزان افراد، یک حواله داده می‌شد که خود آقا آن را امضا می‌کردند و تاریخ هم می‌زدند.

مردم دوست داشتنی

کمک رسانی به سیل زدگان تا دو ماه هم ادامه داشت. آقای خامنه‌ای می‌گوید: «البته آن سیل هم یکی از الطاف خفیه الهی بود و ما را با وضع زندگی مردم بیشتر آشنا کرد داخل کپر‌ها و خانه‌ها رفتیم و وضع زندگی مردم را از نزدیک دیدیم قبل از آن چند ماه در ایرانشهر بودیم؛ اما ظاهر قضیه را می‌دیدیم مردم ما را نمی‌شناختند و ما هم مردم را نمی‌شناختیم بعد که سیل آمد، هم ما مردم را شناختیم و هم مردم قدری با ما آشنا شدند.

 ماشین پژوه ۲ در رهبری در تبعید تا سیل ایرانشهر

تبعید به جیرفت

اوضاع حکومت در تهران، قم و شهر‌های بزرگ نیز نابسامان بود، حضور تبعیدی‌ها در شهر‌های کوچک، سراسر کشور را انقلابی کرده بود حکومت چاره‌ای برای جابه جایی تبعیدی‌ها نمی‌دید و گمان می‌کرد با تغییر مکان تبعید فعالیت آن‌ها در مکان‌های ناآشنا سخت‌تر خواهد بود. در حکمی راشد یزدی را به ایذه فرستادند. فخرالدین رحیمی را به اقلید و سید علی خامنه‌ای را به جیرفت.

منبع: روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیت الله سید علی خامنه‌ای ۱۳۱۸ تاکنون

انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته