مرگ یک مَرد، چگونه عربستان را به جان ایران انداخت؟
سیامک کریمی، گروه بینالملل خبرگزاری آنا: «مشکل عربستان با لبنان، به دلیل نزدیکی بیروت به تهران ایجاد نشده است. علت اصلی، مرگ ملک عبدالله است.» این جمله، بخشی از سخنان سیدحسن نصرالله، دبیر کل حزبالله لبنان است که سه هفته پیش در واکنش به سیاستهای خصمانه ریاض علیه بیروت ایراد شد. بدون تردید، از زمان مرگ ملک عبدالله و روی کار آمدن ملک سلمان، سیاست داخلی و خارجی در عربستان پوستاندازی کرده است.
با وجود آنکه اسناد ویکی لیکس، چنین روایت میکنند که ملک عبدالله، از آمریکا خواسته بود، به جای فشار به دیگر کشورها، «سر افعی (ایران در دوران ریاستجمهوری محمود احمدینژاد) را قطع کند»، اوضاع مناسبات ایران و عربستان در دوران پادشاهی وی، هرگز به وخامت امروز نبود. او برخلاف ملک سلمان با علمای تندروی وهابی نزدیکی نداشت و حتی دستور داده بود تا شیخ محمد العریفی، شیخ وهابی تندرو، که فتوای جهاد النکاح را صادر کرده بود، از اعلام نظر سیاسی منع شود.
اوضاع جامعه مدنی عربستان نیز در دوران ملک عبدالله ارتقا یافته بود. او در دستوری تاریخی، نه تنها برای نخستینبار به زنان حق داد در انتخابات شورا نامزد شوند، بلکه اجازه داد تا ورزشکاران زن این کشور در رقابتهای المپیک 2012 لندن شرکت کنند. این امتیازها، تا اندازهای به شیعیان عربستان نیز تسری پیدا کرده بود و در دوره او، تلاش میشد تا از شدت سرکوب آنها کاسته شود. او حتی روابط حسنهای با برخی از علمای شیعه در عربستان همچون شیخ حسن الصفار و هاشم السلمان داشت. همه اینها باعث شده بود تا علی المأموری، ستوننویس وبسایت المانیتور، چند روز پس از مرگ ملک عبدالله، در گزارشی درخشان با عنوان «واکنش مختلف شیعیان به مرگ عبدالله»، مرگ او را «مرگ مردی میانهرو با دیدگاههای اصلاحطلبانه» توصیف کند.
در تهران، مرکز قدرت سیاسی شیعه، واکنشها به مرگ پادشاه سابق عربستان تا اندازه زیادی متناسب با همین نقش معتدل او در قدرت بود. در حالی که آیتالله احمد جنتی، امام جمعه موقت تهران، در نماز جمعه روز 10 بهمن 1393، ملک عبدالله را «قارون سعودی» نامیده و مرگ او را «به جامعه مسلمانان تبریک» گفته بود، آیتالله عبدالله جوادی آملی، از مراجع تقلید برجسته در ایران، ضمن انتقاد از خشنودی بابت مرگ ملک عبدالله، چنین اقداماتی را به سود شیعیان ندانست.
واکنش ها به اینجا ختم نشد، بلکه حسن روحانی، رئیسجمهوری ایران برای دولت عربستان، پیام تسلیت صادر کرد و محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه وی، پس از شرکت در کنفرانس داووس سوئیس، به جای تهران، عازم ریاض شد تا در مراسم خاکسپاری ملک عبدالله شرکت کند.
با مرگ عبدالله، همه اینها یک شبه دگرگون شد. ملک سلمان، پادشاهی با دیدگاههای به شدت مذهبی محافظهکارانه و نزدیک به جناح تندروی علمای وهابی به قدرت رسید. این علمای تندرو که تقریبا در دوران 10 ساله پادشاهی عبدالله از دربار سعودی دور شده بودند، خیلی زود به حلقه تصمیمگیری بازگشتند. ملک سلمان، تقریبا، تمامی اعضای دولت ملک عبدالله را برکنار کرد و نزدیکترین افراد به خود را که عمدتا متمایل به گرایشهای تندروی سلفی هستند به کابینه جدید اضافه کرد.
تغییرات ملک سلمان در ریخت سیاسی عربستان چنان با سرعت و قدرت پیش میرفت که دستگاه امنیتی آلمان در گزارشی که روزنامه «تایمز آو اسرائیل» پر فروشترین روزنامه چاپ سرزمینهای اشغالی، آن را در آگوست 2015 (مرداد 1394) منتشر کرد، چنین تحلیل کرده بود که ملک سلمان میخواهد قدرت مطلق را تا سالیانی سال در قبضه خود و خاندانش حفظ کند.
تحلیل دستگاه امنیتی آلمان از جهتگیریهای پادشاه جدید عربستان بیراه نبود. او ابتدا با یک تاکتیک نمایشی، دو فرزندش را از فرمانداری مدینه و ریاض برکنار کرد تا فضای مناسب برای آرایش اصلی چهره سیاست رسمی در عربستان را پیدا کند. دو هفته بعد، از جدیدترین مهره سیاسی در عربستان رونمایی شد. «محمد بن سلمان» فرزند 29 ساله ملک سلمان به عنوان وزیر دفاع انتخاب و ریاست کمیتههای اقتصادی و امنیتی در دولت عربستان به او سپرده شد. او با این تاکتیک، عملا پس از پادشاه به ابرقدرت اقتصادی و امنیتی در ریاض تبدیل شده بود.
در خاندانی سلطنتی که قدرت از برادر به برادر منتقل میشود، فضاسازی سیاسی از سوی پادشاه برای قدرت گرفتن فرزندش، نمیتوانست تبعات منفی نداشته باشد. شاهزادگان سعودی که عملا همه مناصب مهم در دربار آل سعود را در دستان محمد بن سلمان میدیدند، که حالا سمت جدیدی با عنوان معاون ولیعهد را نیز برعهده گرفته بود، میدانستند که اگر دیر بجنبند، سنت تغییر قدرت سیاسی در عربستان به هم میریزد و پسر 29 ساله، پادشاه آینده خواهد شد.
حقیقت آن است که آینده سیاسی عربستان و تاثیرات منطقهای این کشور و به ویژه مناقشه و مخاصمه با ایران، دقیقا در همین نزاع قدرت نهفته است. جایی که از یک سو، خاندان ملک سلمان قرار دارد و از سوی دیگر «احمد بن عبدالعزیز» وزیر کشور سابق و برادر کوچکتر ملک سلمان که چند صباحی است از مدار قدرت رسمی دور شده است.
هم اکنون، محمد بن سلمان، تقریبا تنها کانال ارتباطی آل سعود با پادشاه به شمار میآید. میدان دادن سیاسی به محمد بن سلمان، برخلاف عرف سیاسی در عربستان، خیلی زود، مشروعیت ملک سلمان و قدرتگیری فرزندش را در میان خاندان آل سعود با چالش روبهرو کرد. درز اطلاعات محرمانه از نواقص حکومتداری در عربستان به رسانههای غربی، که موضوعی بیسابقه بود، ملک سلمان را به چاره وا داشت. راهکار او و فرزندش برای گذار از این بحران، امنیتی کردن کشور و تبدیل وزارت دفاع به مهمترین وزارتخانه این روزهای عربستان بود. به این ترتیب، عربستان در جنگی تمامعیار علیه حوثیها در یمن وارد شد و ماه گذشته نیز در جست و جوی مداخله زمینی در سوریه بود.
این ماجراجوییهای عظیم نظامی در کنار افت شدید قیمت نفت، وضع اقتصادی عربستان را رو به وخامت برد و در نتیجه نارضایتی از سلمان و فرزندش افزایش یافت. همزمان، تحت فشار آمریکا و غرب، عربستان تصمیم گرفت، تا با تشکیل ائتلافی تحت عنوان «ائتلاف اسلامی ضد تروریسم» علیه داعش دست به کار شود. این ائتلاف اجباری، کاملا پتانسیل سرنگونی ملک سلمان را داشت. انتخابهای بعدی ملک سلمان برای عبور از این بحران، نشان میداد که او از تاریخ معاصر کشورش به خوبی اطلاع دارد.
ملک سعود بن عبدالعزیز، دومین پادشاه عربستان، دقیقا وضع مشابهی داشت. با وجود نارضایتی بسیاری از شاهزادگان سعودی از ملک سعود، او تنها زمانی از قدرت برکنار شد که علمای وهابی در سال 1964 دست از حمایت از او شستند تا ملک فیصل، سومین پادشاه عربستان و برادر ملک سعود، در کودتایی بدون خونریزی، جانشین وی شود.
راهکار جدید خاندان سلمان برای عبور از بحران جدید، نسخه شدیدتر راهکار نخست بود. ملک سلمان که بهخوبی میدانست، اوضاع در داخل دربار به گونهای جلو رفته است که ممکن است حمایت علمای تندروی وهابی را نیز از دست بدهد، دستور داد تا شیخ نمر، روحانی شیعه معترض به سیاستهای بسته عربستان، اعدام و رابطه با ایران قطع شود. ملک سلمان، با اعدام شیخ نمر که اعتراضات متعددی را برانگیخت، عملا به سوی دو هدف شلیک کرد: اول اینکه با این اعدام، فضای داخل کشور هرچه بیشتر امنیتی شد. سلمان بهخوبی میدانست هرچه که فضای منطقه و به تبع آن فضای عربستان، امنیتی و نظامی باشد، فرصت اعتراض از شاهزادگان ناراضی گرفته میشود. دوم آنکه با اعدام یک روحانی شیعه، علمای تندروی وهابی را مجددا به خود نزدیک کرد.
سلسله حوادث به خوبی نشان میدهد که خاندان سلطنتی عربستان اکنون قصد کنار گذاشتن خصومت با ایران را ندارند و تقریبا همه کشورهای هم قطارش همچون قطر و بحرین را با خود همراه خواهد کرد. در جدیدترین تحول، آنها به سراغ لبنان رفتند، جایی که جریان 8 مارس، جریان متمایل به حزبالله لبنان و ایران، قدرت را در اختیار دارد. ابتدا، سفر اتباع سعودی، قطری، اماراتی و بحرینی به لبنان محدود، سپس کمکهای نظامی به لبنان قطع شد و نهایتا «شورای همکاری خلیج فارس»، سپس «اتحادیه عرب» و دو روز پیش «سازمان همکاری اسلامی» تحت نفوذ و فشار عربستان، حزبالله لبنان، گروه شیعه سیاسی- نظامی را در فهرست تروریسم قرار داد.
عراق، هدف بعدی دولت سعودی است که احتمالا در سال بعد شاهد تغییر و تحولاتی خواهد بود. ظهور داعش در این کشور و ضعف مفرط دولت «نوری مالکی» نخستوزیر سابق، در مقابله با آنها و همچنین افزایش شکاف شیعه و سنی در این کشور که بذر پدیداری داعش را تقویت کرد، باعث شد تا این متحد جدی تهران، قدرت را از کف بدهد. برای جلوگیری از بازگشت نیرویی همچون مالکی به قدرت که روابط همهجانبهای با ایران دارد، باید شکاف شیعه و سنی در عراق تداوم یابد.
به عبارت دیگر همزمان با تضعیف ناخواسته داعش، عربستان به دنبال آلترناتیوی جدید خواهد بود. به نظر میرسد جریانهای سیاسی سنی در عراق تحریک خواهند شد که تنها در یک صورت، از خواسته خودمختاری و مقاومت مسلحانه در برابر بغداد دست بکشند و آن نیز دوری جریانهای سیاسی نزدیک به تهران از قدرت خواهد بود.
تندباد ماجراجوییهای نظامی و امنیتی عربستان به اندازهای است که اکنون محمد بن سلمان چهره اول این کشور به شمار میآید و اتصال احمد بن عبدالعزیز به حلقه اصلی قدرت قطع شده است. خانواده سلمان به خوبی میدانند هرچه که فضای منطقه و به تبع آن فضای عربستان، امنیتی و نظامی باشد، قدرت محمد بن سلمان تقویت و شاهزادگان ناراضی هوادار اصلاحات منزویتر خواهند شد. به همین دلیل، بسیار بعید است که سوریه در سال آینده به صلحی پایدار دست یابد.
حقیقت آن است که تا زمانی که هر دو کشور منطقهای موثر در بحران سوریه یعنی ایران و عربستان به سوی پایان جنگ این کشور چرخش نکند، بسیار بعید است بحران پنج ساله این کشور پایانی یابد. اتفاقا بیدلیل نیست که این روزها، سعودیها فقط بر یک راهکار در سوریه تاکید دارند: برکناری بشار اسد از قدرت. این راهکاری است که حصول به آن در آیندهای نزدیک غیرممکن است.
بحران سوریه و کمک به شبهنظامیان مخالف اسد، پتانسیل بسیار بالایی برای برهم زدن ثبات منطقه دارد. این همان تاکتیکی است که خانواده سلطنتی عربستان این روزها سخت در پی آن است. آنها تاکنون سه بحران سیاسی منطقه را عملا به بحرانهایی نظامی- امنیتی و در این حال، غیر قابل حل تبدیل کردهاند که ثبات منطقه را به خطر انداخته است. نخست، بحران سوریه که با تشدید کمکهای نظامی از سوی ریاض به مخالفان اسد هر چه بیشتر بغرنجتر شد؛ دوم، نزاع سیاسی در یمن که با مداخله عربستان به یک جنگ تمام عیار تغییر حالت داد و سوم، متزلزل کردن ثبات سیاسی در لبنان و تضعیف هر چه بیشتر دولت این کشور به قصد قدرت گرفتن جریان 14 مارس که متمایل به عربستان است.
بدون تردید، خانواده سلمان امیدوارند در پاییز 95، زمانی که قدرت در کاخ سفید تغییر میکند، یک جمهوریخواه تندرو بر سر کار بیاید تا توان آنها برای مقابله با ایران افزایش یابد. بنابراین، قابل پیشبینی است که خصومت عربستان با ایران همچنان و حتی با سرعت و شدتی بیشتر در سال جاری ادامه یابد.
اگر تغییر قدرت در آمریکا به سود خانواده ملک سلمان نباشد، ضربهای کاری بر پیکر این خانواده وارد خواهد آمد. عربستان در وضعی نیست که بدون حمایت آمریکا، بتواند خصومت با ایران را بعد از پاییز 95 با همان شدت گذشته ادامه دهد. صندوق بین المللی پول گزارش کرده است، اگر هزینههای نظامی عربستان با همین وضع ادامه یابد، این کشور با کسری بودجه بیسابقهای روبهرو خواهد شد.
نباید فراموش کرد که احمد بن عبدالعزیز، برادر ملک سلمان و سیویکمین پسر ملک عبدالعزیر که سالها در غرب زندگی کرده است، متحدانی در میان جریانهای سیاسی معتدل در اروپا و آمریکا دارد. با انتخاب رئیسجمهوری دموکرات در آمریکا به ویژه نامزد چپگرای این حزب یعنی برنی ساندرز، حضور تمام قد روسیه علیه عربستان، افزایش نفوذ جهانی ایران به دلیل برجام و در نتیجه تضعیف خانواده سلمان، فرصتی گرانبها برای احمد بن عبدالعزیز به دست میآید که با حمایت غرب و تکیه بر ناراضیان موجود در خاندان آل سعود، محمد بن سلمان را کنار بزند و خود گزینه نخست پادشاهی آینده شود.
انتهای پیام/