مروری بر تلاشهای با ارزش برای امیدبخشی به کودکان سرطانی
در حالی که رنگ رخساره ها به زردی گذاشته و جای موهای بافته شده بر قامتشان خالی است، سُرمها را بر روی دست با خود به این ور و آن ور می کشند اما همچنان، شوقی در نگاهشان هست که غم کودکانه شان را تسکین میدهد. در این وضعیت برخی افراد و نهادها برای شاد کردن آن ها امور خیرخواهانهای انجام میدهند که هرگز فراموش نمیشود.
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، روزنامه خراسان نوشت: در ادامه به یادآوری چند نمونه حرکت با ارزشی که برای این کودکان انجام شده است اشاره می کنیم.
کودک 12ساله یک شبه پلیس شد
روی تخت دراز کشیده بود که ماموران وارد اتاقش شدند تا او را برای تحقق آرزویش همراهی کنند. عباس حالا خود را در لباس ماموران نیروی انتظامی می دید که بر روی پاگون لباسش درجه های یک افسر عالی رتبه نصب شده بود و در میان مامورانی بود که در مقابلش می ایستادند و به او احترام نظامی می گذاشتند. یقینا ماموران کلانتری 13 اهواز معذور نبودند و بزرگی خود را در تحقق آرزوی یکی از کودکان بیمار به اثبات رساندند.
آژیر آتش نشانی به دستور کودک 12 ساله به صدا درآمد
آتش نشانان ایستگاه آتش نشانی گلستان اهواز در انتظار محسن 12 ساله ای بودند تا با تنی رنجور از شیمی درمانی ولی با دنیایی پر از امید دستور اطفای حریق را صادر کند. اشک در چشمان آتش نشانان حلقه زده بود چون محسن بیت غریب آمده بود با جسم بیمارش به جنگ آتش برود. بی سیم در دست محسن بود و با فرمان او آتش ساختگی اطفا شد تا محسن به آرزویش برسد. مادر محسن هم در طول مراسم ساکت و آرام در گوشه ای تحقق آرزوی فرزندش را به تماشا نشسته بود.
حاجی فیروزهایی با نذر خنداندن
مهدی ابراهیمی که بیشتر بچه ها عمو مهدی صدایش می زنند، متولد 1357 است و 15 سال است که اسفندها تمام اسپندهایش را برای سلامتی و شاد کردن کودکان سرطانی دود می کند؛ پدرام عمو زاده نیز یکی از همان بچه هایی است که در زمانی که از او قطع امید کرده بودند با صدای دایره زنگی عمو نوروز دوباره جان گرفت و الان 7 سال است که به همراه عمو مهدی برای شادی بچه ها صورتش را سیاه می کند تا شاید باعث شود حتی برای لحظه ای لبخندی بر لب های رنگ پریده این بچه ها نقش ببندد.
تراشیدن سر دل ها را به هم نزدیک کرد
سارینای 4 ساله موهای زیادی داشت و هیچ کس قادر به تحمل ریزش موهای او نبود. اما بیماری سارینا وارد مرحله ای شده بود که موهایش شروع به ریزش کرد به طوری که وقتی دست به سرش می کشید این حالت مو برایش غریب بود. این جملات بخشی از گفته های پرستاری به نام نارسیس مرزبان پرستار بخش شیمی درمانی درمانگاه امام رضا (ع) بود که موهای سر خود را برای همدردی با کودکان سرطانی به خصوص سارینای 4 ساله تراشید.
کودک 8 ساله در کلاسی به شکل خودش
محمد علی محمدیان بعد از بیست و سه سال تدریس با تراشیدن موی سر خود، درس جدیدی به دانش آموزانش در دبستان شیخ شلتوت مریوان داد که جهانی شد و انگیزه ای شد برای ماهان 8 ساله کلاسش تا از انزوا خارج شود و از طرفی کسی دیگر او را مورد تمسخر قرار ندهد. این کار معلم باعث شد تا تمام بچه های کلاس موهای سر خود را بتراشند و حالا اگر ماهان را نشناسی سخت است تشخیص دهی کدام یک از دانش آموزان، همان ماهان 8 ساله ای است که با سرطان دست و پنجه نرم می کند.
کنسرت به افتخار مهدیس
قهرمان قصه ۹ ساله است و مدتهاست با بیماری دست و پنجه نرم میکند. مهدیس گفته بود که آرزو دارد یک چهره معروف شود و همه به او احترام بگذارند. قرار نیست مهدیس از ماجرا خبردار شود. مهدیس به همراه خانوادهاش مثل یک روز عادی سوار ماشین میشوند تا به یک مهمانی بروند. دو مرد شیکپوش با دیدن مهدیس حسابی ذوق زده میشوند و از او درخواست میکنند که اجازه بدهد همراهیاش کنند. مهدیس نگاهی متعجب به خواهر و مادرش میاندازد و وقتی لبخند تایید را روی صورت مادرش میبیند، با مردان سیاه پوش همراه میشود. شاید هنوز باورش نشده که قرار است آرزویش بر آورده شود. عکاسها چلیک چلیک عکس میگیرند مهدیس باورش میشود که خواب نمیبیند. خبر میدهند که مهدیس رسیده است، مجری برنامه حسابی تحویلش میگیرد. «امروز مهمان ویژهای داریم. خانم مهدیس لطف کردن تشریف آوردن. به افتخارشون.» مهدیس از بین جمعیت رد میشود و در ردیف اول کنار یک شاعر معروف جا میگیرد. حمید حامی هم از مهدیس دعوت میکند تا در کنسرت بعدیاش شرکت کند. بعد در کنار مهدیس چند ترانه معروفش را اجرا میکند. مراسم تمام میشود مهدیس در پوست خودش نمیگنجد. گروه تشریفات دورهاش میکنند و به سمت بنز تشریفاتی هدایتش میکنند تا برای همیشه خاطره امشب را در ذهنش حک کند و به رویای شیرین زندگیاش بدل شود.
انتهای پیام/