روایت روزنامه لبنانی از هراس دشمنان در خصوص سرود «سلام فرمانده»
به گزارش گروه جهان خبرگزاری آنا، «صادق النابلسی» استاد علوم سیاسی در دانشگاه بینالمللی لبنان در یادداشتی در خصوص جهانی شدن سرود «سلام فرمانده» تنها چند ماه پس از اجرای آن در ایران و خواندن نسخه لبنانی آن در مناطق مختلف این کشور، به بررسی چرایی محبوبیت این سرود و همخوانی آن در کشورهای مختلف و پشت پرده انتقادهای وارده به آن پرداخت.
سرود «سلام فرمانده»، علاوه بر برخورداری از استقبال بینظیر در داخل ایران، در خارج از مرزهای این کشور نیز بسیار پرطرفدار شد و نسخههای مختلفی از آن در گویشهای عربی بحرینی، عربی عراقی، عربی لبنانی، کردی، آذری، انگلیسی، پاکستانی و ..تهیه و اجرا شد. نسخه لبنانی سلام فرمانده با نام «سلام یا مهدی» در بسیاری از مناطق این کشور با حضور خیلی عظیمی از محبان و مشتاقان امام زمان (عج)، همخوانی شد.
سلام فرمانده و رمز اشکهای محبان منتظر
در مقدمه این یادداشت که در روزنامه «الاخبار» منتشر شد، آمده است: «"سید هشام صفی الدین" رئیس شورای اجرایی حزب الله لبنان، در یک ویدئو که در شبکههای اجتماعی دست به دست چرخید، میگوید: هرگاه به برخی از کلمات سرود «سلام یا مهدی» [نسخه لبنانی سرود سلام فرمانده] گوش میدهد، گریه میکند. بسیاری دیگر نیز مانند او در هنگام شنیدن این سرود گریستهاند. سرودی که با گرمای خود آنها را در آغوش گرفته و به "امام زمانشان" که با این همه اشتیاق و عشق محبانش، از چشم آنها غائب است، رسانده است».
در ادامه این یادداشت آمده است: «بسیاری از کسانی که از آموزههای "شیعیان امامیه" اطلاعی ندارند، می پرسند چه کسی این اشکها را در دست و دل و چشم شنوندگان این سرود که در اعماق روح "شیعه" فرود آمده و در آن رسوخ کرده، قرار داده است. سرودی که برای حواس، اشتیاق و رویاهای شنوندگانش، اینچنین تکاندهنده است. من دوستانی از مذاهب مختلف دارم که این سرود را تحسین کردهاند و در عین حال ترس و اشتیاقی مرموز از این امر آنها را فراگرفته است. آنها احساس کردند که در آن ادبیاتی قدیمی و باستانی وجود دارد و درک نمادها و اسرار آن به راحتی میسر نیست».
هراس دشمن از نفوذ نرم سرود سلام فرمانده
نویسنده در ادامه تصریح میکند که این سرود برخی را وارد یک میدان فرهنگی عجیب کرد. برخی از آنها آن را یک نفوذ نرم مذهبی میدانند که الهامهای آن در فضای مذاهب دیگر نیز نفوذ میکند. برخی از آنها، آن را سرآغاز تغییر معادلات داخلی میدانند که حزب الله با تأثیرگذاری آن بر تصورهای هوادارانش، قصد دارد آن را به نفع خود تثبیت کند. در حالی که برخی دیگر آن را راه اندازی یک پروژه عظیم ژئوپلیتیکی میدانند و آن را به گسترش محور مقاومت در منطقه مرتبط میدانند. علاوه بر این، ملاحظات و تصاویر خیالی دیگری که تخیل دشمن درباره هر اثر هنری مرتبط با مقاومت، که مایه اصلی آن ایمان، خیر، درستی و عدالت است، آن را میسازد، نیز مطرح است.
بر این اساس، در نزد همه این افراد، آثار هنری که از حدود عقلانیت، متانت و صداقت و هر آنچه که هوای نفس انسان را با حالات گوناگونش که موجب خشونت و انحراف میشود، مشغول کند و با آداب و رسومی خارج از کنترل عقل و حدود دین و اخلاق همراه باشد، هیچ اشکالی ندارد. اما موسیقیای که انسان را به آرزوهای بیپایان، امید به آینده و قدرت برای رهایی از ناامیدی و بیعدالتی پیوند دهد، موسیقی هذیانی است که موجب برانگیخته شدن رفتارهای مبتذلی میشود که نمیتوانیم هیچ بازدارنده یا مجازاتی برای کنترل آن بیابیم.
این استاد دانشگاه در ادامه مینویسد: «این در حالی است که اصل آزادی فرهنگی و هنری، اجازه گسترش چنین موسیقی در تمامی جهات و عرصههای وجودی انسان را میدهد، از این نظر، هرکس که بخواهد هنر را به یک غول خشمگین تبدیل کند که هر ارزشی را در خود فرو میبلعد، جایز است که به عنوان یک دیوانگی از آزادی غنایی برخوردار باشد اما زمانی که صحبت از یک اقدام فرهنگی میشود که ارتباط نزدیکی با جامعه دینی یا تاریخی و مدنی دارد، یا به لحظهای بزرگ که همه ادیان به آن اعتقاد دارند و ذهن انسان نیز آرزوی بیرون آمدن آن منجی را دارد، نشانههای عدم تایید و نکوهش آن در بالاترین درجه ممکن از افراط و نفرتپراکنی نمایان میشود».
پاسخ به سه نقد افراطی و تُند علیه سرود سلام فرمانده
نگارنده در ادامه مینویسد: «نخستین سوالی که درباره این سرود مطرح میشود، مربوط به استانداردها و معیارهای فنی و توصیفات آن است. کسانی که از این سرود انتقاد میکنند، آن را با معیارها و استانداردهای خود میسنجند و هرچیزی که در آنبرای آنها ناآشنا است یا به ذائقه فرهنگی آنها خوش نمیآید، یا دارای ماهیت ایدئولوژیکی مخالف آنها است، با شمشیر قضاوت تند و خشن این منتقدان، مواجه میشود».
وی میافزاید: «ابزار سنجش برای آنها، این نیست که چیزی را که متعلق به دایره عقل میدانند، بپذیرند و آنچه را که عقلانی نیست، رد کنند. یا بر اساس اموری که طبق اخلاق و ارزشهای والای انسانی هستند و اموری که در زمره تراوشات بیمارگونه فردی و جمعی هستند، ارزیابی کنند. آنها مطابق با اولویتهای فرهنگی و سیاسی غرب که به لذتهای خیالی و جسمی گرایش دارد که انسان را بدون توجه به اصول شرافتمندانهاش، به قعر درجه حیوانی میکشاند، امور را میسنجند».
به اعتقاد نویسنده، سوال دوم به تنوع دینی و فرهنگی که لبنانیها به آن افتخار میکنند و آن را ماهیت اصلی لبنان و وجه تمایز مردم آن با دیگر ملتها میدانند، باز میگردد. زمانی که این سرود در مناطق مختلف لبنان همخوانی شد، یکی از نمایندگان پارلمانی لبنان گفت که این نوع از هنر، «به فرهنگ ما شباهتی ندارد». شکی نیست که این سرود به لبنانیها فرصت تا با یک زبان هنری دیگری آشنا شوند. زبانی که لزوماً با همان ظرافتها و ویژگیهای مشترک لبنانیها، در منطقه و جهان شناخته شده نیست.
وی در ادامه پاسخ میدهد: «اما چه بسیارند آثار هنری که از بطن غرب و شرق خارج شدهاند و به دلیل آنکه دارای ابتکار و نوآوری و پیامهایی مهمی بودند، سروصدای زیادی به پا کردهاند و در نتیجه تأثیری معنوی و عمومی در روند سلوک اجتماعی و عوالم تفکر بشری بر جای گذاشتهاند. آیا برگزاری همایشهای فرهنگی در بیروت، بعلبک، بیتالدین، جبیل، صور و سایر مناطق بر اساس ایده تنوع فرهنگی و تماشای یک اثر هنری جدید و گوش دادن به موسیقی از سراسر جهان که لزوما نباید محبوب یا سازگار با فرهنگ باشد، نیست؟ ».
نگارنده در ادامه مینویسد که با توجه به اهمیت تنوع و تعامل فرهنگی میان ملتها و اشتیاق به کسب تجارب در خارج از مدار معمول تخیل و ذائقه انسانی، تیمهای هنری را با خواستگاههای متفاوت بر آن میدارد که برای رهایی از افتادن در مسیر یکنواختی و تکرار و رکود، آثار جدیدی را در همایشها و جشنوارهها معرفی کنند. لذا مسئولان و کسانی که به مسائل فرهنگی، هنری و انتقادی می پردازند، توجیه کافی برای دفاع از آنچه ارائه میکنند، دارند حتی اگر این آثار عجیب یا گاهی بسیار بسیار متفاوت و شاذ باشند.
این استاد دانشگاه لبنان تصریح کرد که آن نمایندهای که گفته بود «این سرود شبیه فرهنگ ما نیست» مقصودش فرهنگ خالص لبنان نبود وگرنه باید به او گفته میشود که بخش بزرگی از مصارف فرهنگی ما، دارای منشأ غربی است و آنچه که برای خودمان است، بسیار اندک است. لذا میتوان گفت که مقصود این نماینده، همان فرهنگی است که به آن گرایش دارد؛ فرهنگی مملو از طبقهبندی، تعصب، تناقض و هوا و هوس خارج از چارچوب عقل و غریزه انسانی. بله از این نظر، حق با اوست. قطعا فرهنگ مهدوی که در آن حیاء، عفاف و آنچه را که مومنان را به امید بیشتر سوق میدهد و مملو از خیر، صلح، عدالت و ایستادگی در برابر مستکبران و مقابله با ظالمان و تسلیم نشدن در مقابل آنهاست، شبیه فرهنگ این نماینده نیست.
سوال سوم بر اساس ادعای ترس از این پدیده، گسترش سریع آن و پیامدهای آن نه تنها از نظر فرهنگی و مذهبی، بلکه از نظر سیاسی است. به هر حال، هیچ کس منکر این نیست که این سرود دارای مفاهیم سیاسی قوی است. بلکه مملو از اشارات و ارجاعات و معانی سیاسی است. این شعار در مدار مسائل منطقه و جهان به ویژه مسئله فلسطین، اشغالگری اسرائیل و هژمونی آمریکا است. کسانی که پشت این سرود قرار دارند، نمیخواستند فقط الگوی فرهنگی متفاوتی را نشان دهند که در آن بر هویت اسلامی مهدوی تأکید شود و بر پیشرفتهای مربوط به جنگ نرم بتازند، بلکه میخواستند آن را به عنوان یک گفتمان جنگی در چارچوب ابزار و سلاحهای جنگ سخت بنمایانند.
مقایسه سرود سلام فرمانده با ترانههای الهامبخش کشورهای مختلف در مقابل مشکلات سیاسی و اجتماعی
در ادامه یادداشت الاخبار آمده است که در میراث جهانی نیز، تعداد زیادی از آثار موسیقایی بتهوون و شوستاکوویچ و دیگران، زمانی که برای مقاومت در برابر تهاجم و مقابله با دشمن یا در چارچوب الهام بخشیدن به مردم برای رویارویی با مشکلات سیاسی و اجتماعی مورد استفاده قرار گرفتند، از اقبال زیادی در کشورهای مختلف برخوردار شدند. ترانههایی مانند ترانه ایتالیایی «بلاچاو» (Bella Ciao) که از طریق جنبش ضد نازیسم شناخته میشد، تنها به ایتالیاییها محدود نمی شد. آهنگ «کاتیوشا» که در اتحاد جماهیر شوروی سابق تولید شد را نیز مردم زیادی آن را خواندند و حتی نسخههایی به زبان های مختلف داشت و به سرعت از ترانه ای برای مردم یک کشور به آهنگی برای همه ملتهایی که به دنبال اخراج اشغالگران بودند، تبدیل شد.ترانه چه گوارا نیز برای ملتهایی که تحت ظلم و بیعدالتی بودند، همین وضعیت را داشت. اغلب این ترانهها، به دلیل محتوایی که برای همه مستضعفان و محرومان داشتند، راه خود را برای همهگیر شدن و انتشار بیشتر یافتند.
نویسنده در ادامه تاکید کرد که این ترانهها در سرزمینهایی که در آن تولید شده بودند، آغاز شدند اما زمانی که به گوش سرزمین دیگری رسیدند، دیگر برای ساکنان آن سرزمین، خواننده یا ترانهسرای این آثار اهمیتی نداشت بلکه فقط محتوا اهمیت داشت. اساسا موسیقی دارای یک لنگر یا ساحل خاص نیست. مردم هر کشوی این حق را دارند که به سوی آهنگ یا ترانهای که در آن پیوندی با خود یا سرزمین خود مییابند، کشیده شوند.
وی با تاکید بر اینکه مردم هر کشوری حق دارند با هدف تقویت حس میهنپرستانه و ملی یا برانگیختن شور و نشاط میان رزمندگان خود یا ایجاد حس یکپارچه اجتماعی، خواندن سرودی مانند «سلام یا مهدی» را جشن بگیرند و بخوانند.
نویسنده در پایان این سوال را مطرح میکند که آیا به واقع سرود سلام یا مهدی، خطری برای فرهنگ و سیاست محسوب میشود یا آن هنری که انسان را در دام حیوانی فرو میبرد و احساسات شرافتمندانه و والای آن و آگاهی او را محدود میکند و مانع عبور او از مرزهای فرهنگی و شناختی می شود و ایمان و خرد درونیاش را از بین میبرد، خطر محسوب میشود؟
وی تاکید میکند: «سرود سلام یا مهدی، سرودی است که تمام فاصلهها را با عبور از قارهها و دریاها، درنوردیده است. دلهای خسته را از صفا و آرامش روح پر میکند و روح عاشقان را در اطراف کعبه نجات طواف میدهد. آنچه اکنون اتفاق میافتد چیزی نیست جز امواج امید که برخاسته و پیش میرود، و چیزی نیست جز نوری که به قلب توده های مه، ظلم و بی عدالتی رخنه میکند و از انتظار برای مرد موعودی میگوید که این جهانی را که همه ما آن را گمشده در لبه سقوط اخلاقی میبینیم، نجات خواهد داد».
انتهای پیام/۴۱۰۶/
انتهای پیام/