اوراسیا بشکه باروتی قابل انفجار در تعارض منافع آمریکا، چین، روسیه و اروپا
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، ایالاتمتحده و متحدان اروپاییاش از جمله فرانسه، انگلیس و آلمان طی بیش از نیم قرن گذشته بحران بزرگی را برای روسیه به وجود آوردهاند که هیچ نشانهای از پایان آن تا به دام انداختن کامل کرملین وجود ندارد.
روسیه عمیقاً نگران گسترش اتحادیه اروپا و ناتو و همچنین حضور چین و آمریکا در حوزه امنیتی خود است. پوتین هم به خوبی میداند که روسیه مقصد بعدی آمریکا و ناتو است.
گسترش ناتو و اتحادیه اروپا، ادغام اوکراین در غرب و ترویج دموکراسی غربی، مجموعهای از سیاستهای تحریک دشمنی با روسیه به شمار میرود که بحران اوکراین و قزاقستان را در راس آن قرار داده است.
ائتلاف غرب تلاش میکند خیزش چین را آنچنان برجسته کند تا نقش جغرافیا و دینامیک ژئوپولیتیک حاصل از نقشآفرینی قدرتهای منطقهای و به ویژه روسیه نادیده گرفته شود.
اگرچه جنس رقابت جدید غرب با روسیه متفاوت از دوران جنگ سرد در دوران شوروی است، اما تحولات ژئوپولیتیک و اجتماعی در اوراسیا در حال شبیه شدن به رخدادها و اتحادهای قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم و تقسیم خشکیها در جغرافیای جهان شده است.
بنابراین تصور غرب این است که هرچه بیشتر به کشورهای آسیای میانه ورود کند یا انقلابهای رنگی در همسایگی روسیه تشویق شوند، مسکو ناگزیر به واکنشهای شدیدتر خواهد شد که در نتیجه روسیه را منزویتر میکند.
در حال حاضر ظهور گروههای جداییطلب در شرق اوکراین، اوستیای جنوبی، آبخازیا و ارتباط کرملین با گروههای نزدیک در آسیای مرکزی همگی فاکتورهای اصلی سیاستهای کلان روسیه برای کنترل سرزمینهای سابق شوروی هستند که مسکو حوزه نفوذ خود قلمداد میکند.
در چنین شرایطی روسیه برای حفظ و گسترش نقشآفرینی خود در تحولات جهان در سایه رقابت با ایالاتمتحده ناگزیر از ایفای نقش جدی در مناطق حیاتی جهان به ویژه مرزها و پیرامون امنیتی و همچنین حفظ مرزهای بلافصل خود است.
پیچیدگیهای اهداف و منافع متعارض آمریکا، چین و روسیه در اوراسیا منجر به ظهور رویکرد موازنهگرانه مسکو در منطقه شده و در حال حاضر کرملین با رویکرد تهاجمی بین تلاش آمریکا و چین برای ورود به حوزه نفوذ روسیه، به دنبال توازنسازی قدرت است.
برای پوتین قابل پذیرش نیست که در نظم بینالملل مبتنی بر رقابت آمریکا و چین، جهانی شکل بگیرد که روسیه به بازیگر دست دوم بدل شود. قصد پوتین با فهم دقیق از شرایط تغییرات ژئوپلیتیک، نظم سه قطبی در روند رقابت میان آمریکا و چین با هدف بدست آوردن سهم جهانی خود است.
از سوی دیگر پوتین باید اشتباه تاریخی کرملین در اواخر جنگ سرد را هم جبران کند، اشتباهی که کرملین به دلیل تکیه بر قدرت نظامی، با حضور نظامی ایالاتمتحده در اروپا و حتی عضویت آلمان متحد در ناتو مخالفتی نکرد.
همین عدم مخالفت باعث گستاخی ناتو و مناقشه اصلی از ۱۹۹۰ شروع شد. زمانی که کلینتون اعمال فشار برای گسترش ناتو را کلید زد و کرملین هنوز در خواب بود و زمانی بیدار شد که بوریس یلتسین هنگام بمباران صربستان توسط ناتو در سال ۱۹۹۵ اعتراف نمود که «این اولین نشانه از رخدادی است که میتواند ناتو را به مرزهای روسیه برساند.»
در سال ۱۹۹۹، لهستان، مجارستان و جمهوری چک هم به عضویت ناتو درآمدند. بخش بعدی عضویتها در سال ۲۰۰۴ رخ داد که بلغارستان، رومانی، اسلواکی، اسلوونی و سه کشور حوزه بالتیک عضو ناتو شدند که با اعتراض شدید مسکو مواجه شد.
اما مناقشه اصلی در آوریل ۲۰۰۸ در نشست ناتو در بخارست آغاز شد که عضویت اوکراین و گرجستان در ناتو مورد بحث قرار گرفت. علیرغم مخالفت فرانسه و آلمان با این عضویت اما دولت بوش مصمم بود که گرجستان و اوکراین را به عضویت ناتو در آورد.
میخائیل ساکاشویلی بسیار پیگیر پیوستن گرجستان به ناتو بود. او پس از برگزاری نشست بوداپست تصمیم گرفت منطقه جداییطلب آبخازیا و اوستیای جنوبی را که حدود بیست درصد از گرجستان را تشکیل میدادند، ادغام کند چون عضویت در ناتو مستلزم حلوفصل اختلافات سرزمینی بود.
اما جنگ روسیه و گرجستان در اوت ۲۰۰۸ همه تردیدها درباره عزم روسیه بر ممانعت از پیوستن اوکراین و گرجستان به ناتو را بر طرف کرد. پوتین مصمم بود که این اتحاد روی ندهد. ترجیح او گرجستان ضعیف و چند پاره بود.
با وقوع جنگ بین گرجستان و جداییطلبان اوستیایی، روسیه به بهانه «اقدام بشردوستانه» به گرجستان حمله کرد و کنترل آبخازیا و اوستیای جنوبی را به دست گرفت. غرب واکنش مهمی نشان نداد و ساکاشویلی را در میانه باتلاق جنگ رها کرد. روسیه موضع خود را روشن کرد، اما ناتو حاضر نشد از ورود اوکراین و گرجستان به ناتو منصرف شود.
پوتین معتقد بود که پذیرش این دو کشور در ناتو نشانه تهدید مستقیم روسیه است. پوتین در گفتگوی مستقیم با بوش، با شفافیت تمام تاکید کرد که اگر اوکراین در ناتو پذیرفته شود به موجودیت خود پایان داده است.
اشغال کریمه در سال ۲۰۱۴ نشان داد که پوتین بر عزم خود در عدم عضویت اوکراین در ناتو و ایجاد گسل امنیتی برای تهدید امنیتی ما به ازا برای اروپا مصمم است.
کریمه هدف آسانی بود چراکه شصت درصد از ساکنان آن از نظر قومی روستبار بودند. پوتین به روشنی نشان داد که پیش از آنکه اجازه دهد یک دژ غربی در مرزهای بلافصل روسیه ساخته شود، اوکراین را در آستانه جنگ نگه داشته و در راستای این هدف از جداییطلبان روستبار شرق اوکراین پشتیبانی تسلیحاتی و مالی مینماید تا هر لحظه بتواند اوکراین را به جنگ داخلی بکشاند.
مسکو با استقرار نیروهای زمینی قابل توجه در مرز روسیه با اوکراین این آمادگی را دارد که در صورت سرکوب جداییطلبان توسط کیف، وارد جنگ شود.
اوکراین نیز همزمان با تلاش برای پیوستن به ناتو با دو رقیب جدی دیگر روسیه یعنی چین و ترکیه وارد همکاریهای نزدیک شده است. اوکراین خوب میداند که چین و روسیه به همان اندازه که متعهد به ایجاد نظم جهانی غیرلیبرال هستند، رقیب یکدیگر نیز میباشند.
از نظر کیف عدم تقارن فزاینده در قابلیتهای دو کشور و بیاعتمادی متقابل تاریخی، مجموعهای از تعارض منافع میان پکن و مسکو را نشان میدهد که برای اوکراین قابل بهرهبرداری است.
روسیه شریک راهبردی هند است که رقیب جدی چین است و متقابلا پکن طی سالهای گذشته روابط تجاری و نظامی خود را با اوکراین گسترش داده است. کیف واقف است هیچ یک از دو کشور بهصراحت از یکدیگر در مسائل خارجی مانند شرق اوکراین و دریای چین جنوبی حمایت نکردهاند. حتی در برخی موقعیتهای استراتژیک، طرفین برای سود تجاری بیشتر منافع دیگری را زیر پا گذاشتهاند.
در دیگر سو نیز کیف و آنکارا همکاری را تا سطح ویژه نظامی و ساخت مجتمع نظامی و صنعتی در دریای سیاه ارتقا دادهاند. علاوه بر این، همکاری دوجانبه در توسعه تسلیحات مشترک و تولید پهپادBayraktar TB۲ ترکیه در اوکراین آغاز شده است.
به طور کلی، ناامیدی اوکراینیها از ناتو در اشغال کریمه، آنها را به سوی ایجاد یک اتحاد دفاعی فرامنطقهای جدید که شامل اوکراین، آذربایجان، بریتانیا، ترکیه و لهستان میباشد، سوق داده است.
قطعا نزدیکی اوکراین و ترکیه چالشی برای مسکو تلقی میشود. حضور پهپادهای ترکیه در اوکراین پیامدهای منفی برای روسیه دارد اگر آنها در آسمان دونباس پرواز کنند، مناطق تحت کنترل روسیه در دونتسک و لوهانسک (DPR، LPR) تحت فشار قرار میگیرند.
مسکو از حمایت ترکیه از دیاسپورای تاتارِ کریمه و تشکیل نیروی دریایی مشترک اوکراین و ترکیه در دریای سیاه هم نگرانی دارد. روسیه و ترکیه رقابت شدیدی را در مناطق مختلف منطقه شروع کرده اند.
حمایت بی قید و شرط آنکارا از آذربایجان در جنگ علیه ارمنستان و کاهش مستمر وابستگی انرژی ترکیه به روسیه بخشی از این رقابت منطقهای را شکل داده است.
هم چنین STAR بزرگترین پالایشگاه نفت ترکیه، خرید نفت روسیه را کاهش داده و به واردات از عراق و نروژ روی آورده و آذربایجان به عنوان بزرگترین منبع گاز طبیعی ترکیه جایگزین روسیه شده است. تلاش آنکارا برای کشف منابع گازی در مدیترانه میتواند حتی منجر به بیاستفاده شدن خط لوله گاز ترکاستریم شود. خط لوله «جریان آبی» هم تقریبا بسته شده است.
گام بعدی تکمیل ساخت خط لوله ترانس آدریاتیک است که بخشی از کریدور گاز جنوبی است و برای تبدیل شدن به یک مسیر جایگزین برای تامین گاز طبیعی به اروپا طراحی شده است. این شبکه خطوط لوله گاز را از میدان دریایی شاه دنیز آذربایجان با دور زدن روسیه از طریق ترکیه و یونان به جنوب شرق میفرستد، لذا مسکو اهرمهای انرژی نفت و گاز در سیاست خارجی خود را به تدریج از دست خواهد داد.
تحولات اخیر زنگ خطر تغییر قابل توجه توازن قوا در منطقه دریای سیاه و قفقاز جنوبی را برای روسیه به صدا درآورده است. مسکو ناگزیر است همانند گرجستان علیه اوکراین و یا تحولات غیر همسو در داخل هر کشور عضو پیمان امنیت جمعی مانند قزاقستان که منافع روسیه را تهدید میکند، اقدام سختگیرانه داشته باشد.
به هر تقدیر غرب در حال حرکت بهسوی حیاط خلوت روسیه و تهدید منافع راهبردی آن است. اوکراین با دربرداشتن گستره عظیمی از زمینهای مسطحی که فرانسه ناپلئون، آلمان امپراتوری و آلمان نازی برای حمله به روسیه از آن عبور کردهاند، مانع استراتژیک بسیار مهمی بر سر راه رسیدن به مسکو است.
هیچ رهبری در دنیا حرکت یک ائتلاف متحد نظامی متخاصم مانند ناتو را بهسوی خود تحمل نمیکند. رهبران روسیه بیکار نمینشینند تا غرب نظام سیاسی امنیتی دلخواه خود را در همسایگی مسکو ساختارمند کند. با این تفاسیر باید دید که کرملین تا چه میزان مصمم است تا بهای دفاع از مسکو را بپردازد.
به هر تقدیر منطقه اوراسیا در تعارض منافع آمریکا، چین، روسیه و اروپا به بشکه باروتی مبدل شده که هر لحظه با یک اشتباه قابلیت انفجار دارد.
منبع: نورنیوز
انتهای پیام/
انتهای پیام/