دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
01 آذر 1400 - 11:14

«تزار» به‌دنبال سرزمین‌های مادری

روسیه یک تجربه موفق الحاق را در کارنامه خود دارد. آنها پس از وقوع بحران اوکراین و کودتای غرب‌گرایان علیه دولت مورد پشتیبانی روسیه در این کشور دست به جداسازی اوکراین زدند.
کد خبر : 622840
450640




به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، روسیه در ماه‌های اخیر بر شدت تنش‌ها در مرز با اوکراین، مرزهای بلاروس با لهستان و همچنین بالکان افزوده است. تشدید التهابات در نقاط متعدد اروپا از دریای بالتیک در شمال، تا دریای سیاه و نیز دریای آدریاتیک در جنوب اروپا به طول چندهزار کیلومتر، اقدامی تاکتیکی، موقت و با دستاوردهای محدود نیست.


ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه اخیرا در دیدار با دیپلمات‌های کشورش گفته است تشدید تنش‌ها در دریای سیاه برای آن بود تا کشورهای غربی خطوط قرمز روسیه را متوجه شوند. باوجود این مواضع اما به‌نظر می‌رسد مساله فراتر از دریای سیاه باشد و تنش‌های افزایش‌یافته به هیچ‌عنوان منحصربه دریای سیاه نمی‌شوند. اگر بخواهیم تشدید تنش‌ها در دریای سیاه را اقدامی برای پررنگ کردن خطوط قرمز روسیه توصیف کنیم، تکلیف تشدید تنش‌ها در دیگر نقاط اروپا چیست؟




بیشتر بخوانید:


مسکو نسبت به مداخله آمریکا در انتخابات ۲۰۲۴ روسیه هشدار داد




آنچه در این میان آشکار است، فهم دقیق روسیه از شرایط موجود و تلاش برای حداکثرسازی منافع قابل‌برداشت از شرایط گذار جهانی و درگیری قطب‌های برتر در یک درگیری سهمگین است. مسکو می‌داند برخی از فرصت‌ها در وضعیت فعلی قابل‌بهره‌برداری هستند و درصورت عدم استفاده برای مدت‌ها قابل دستیابی نخواهند بود. از این‌رو روسیه قصد دارد باتوجه به وضعیت گرفتاری آمریکا در بحران‌های داخلی و خارجی، از فرصت به‌وجودآمده منافعی را کسب کند. این منافع از جیب اروپایی است که خود نیز همانند آمریکا درگیر شکاف‌های متعددی شده و ازسوی واشنگتن به‌نوعی رها شده است.


چه عواملی باعث جسارت یافتن مسکو شده‌اند؟


وضعیت آشفته غرب بر هیچ‌کس پوشیده نیست. البته یک وضعیت آشفته را نباید به‌معنای «خانه‌خرابی» تفسیر کرد تا با اتکا به آن، سخن گفتن از وضعیت دشوار غرب یک موضع تندروانه تلقی شود. وضعیت آشفته می‌تواند سطوح و حدود متعددی را شامل شود. برای آنکه منظور از دشواری وضعیت امروز غرب مشخص‌تر شود، باید آن را با یک یا دو دهه قبل مقایسه کرد؛ زمانی که با فروپاشی شوروی، آمریکا به تک‌قطب جهان تبدیل شد و اروپا نیز دشمن دیرین خود را فروپاشیده و متحد خود را پیروز می‌دید. امروز اما جهان دیگر تک‌قطبی نیست و نسبت‌به تعهدات آمریکا دربرابر اروپا نیز تردیدهایی جدی بروز یافته است. راست‌گرایان برای نخستین‌مرتبه پس از جنگ جهانی دوم، بار دیگر به تهدیدی درونی علیه جوامع غربی تبدیل شده‌اند. این تغییر وضعیت درست همان چیزی است که روسیه برای کسب منافع بیشتر روی آن شرط بسته و می‌خواهد با قبول ریسک‌های ناگزیر موجود به اهداف اصلی خود دست یابد.


برخی از عواملی که دلایل اصلی تشدید تنش ازسوی روسیه در شرق اروپا و بالکان هستند، به شرح ذیل است:


۱ روسیه می‌داند چین به چنان خطر بزرگ و قریب‌الوقوعی برای آمریکا تبدیل شده است که واشنگتن دیگر امکان اندک غفلتی را دربرابر آن ندارد، بنابراین آمریکا در تنش‌هایی که روسیه می‌آفریند، یک سطح ورود مشخص علیه مسکو دارد و از یک سقفی که روس‌ها آن را نه‌چندان بالا پیش‌بینی می‌کنند، تجاوز نمی‌کند. همین مساله باعث شده تا مسکو باتوجه به گرفتاری‌های واشنگتن در شرق آسیا جسارت بیشتری علیه غرب پیدا کند. فعال کردن جبهه‌های اوکراین، بلاروس و بالکان به‌صورت همزمان می‌توانند ضمن به آشوب کشیدن شرق اروپا، به‌سرعت مرکز و غرب این قاره را نیز با بحران مواجه کنند. دربرابر این اقدام مسکو، غرب چه اقداماتی می‌تواند انجام دهد؟


۲ توانایی‌های غرب برای مقابله با روسیه کافی هستند؛ مشکل اما آنجاست که مسکو تنها مشکل غرب در جهان به‌شمار نمی‌رود و غرب در معضلاتی فوری‌تر درگیر است. در سوی دیگر اما روسیه قادر است تمام توان خود را به تحولات اروپا اختصاص دهد، زیرا پرونده بزرگ‌تری ندارد و قاره سبز را اولویت خود می‌داند که باید فوری به آن بپردازد. وقتی روسیه با تمام توان به بازی‌ای ورود پیدا کند که غرب در آن به شکلی نصفه‌ونیمه و ازهم‌گسیخته وارد شده، احتمال پیروزی مسکو بالا است.


برای آنکه محدود بودن گزینه‌های فعلی غرب دربرابر روسیه شفاف‌تر شود، باید به تحولات شرق اوکراین پرداخت. درحالی‌که بخش‌هایی از شرق اوکراین در تصرف روس‌تباران این کشور قرار دارد و همزمان روسیه نیز ده‌ها هزار نیروی خود را در نزدیکی غرب مستقر ساخته است، غرب نیز باید در اقدامی مشابه هزاران نیروی خود را به شرق اوکراین گسیل کند؛ اقدامی که برای غرب در سطحی برابر با روسیه ممکن نیست. بنابراین آنها چاره‌ای جز تعویض زمین نظامی و کشاندن آن به حوزه اقتصادی و اعمال تحریم ندارند؛ جایی که اگر در آن اقدامی علیه مسکو صورت بگیرد، کرملین نیز بهانه ورود به عرصه تقابل اقتصادی را پیدا کرده و در زمستان سرد سال ۲۰۲۱، شیرهای گاز اروپا را خواهد بست. در این میان همان‌طور که گفته شد، آمریکا نیز توانی برای مبارزه سنگین و همزمان با چین و روسیه ندارد و ناچار از انتخاب یک گزینه است و کاخ‌سفید نیز پکن را برگزیده است. پس گزینه واشنگتن در این شرایط برای بروکسل قابل‌دسترسی نیست. اروپا به‌طور کلی دست‌بسته نیست، اما شرایط دستانش را برای بازیگری بسته است.


۳ سومین موضوعی که به‌ جرات روس‌ها افزوده، بروز اختلافات گسترده میان دولت‌های اروپایی است. این اختلافات چنان مصادیق آشکاری یافته‌اند که به‌هیچ‌وجه قابل‌چشم‌پوشی نیستند. شکاف فزاینده میان آمریکا و اروپا، جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا و ائتلاف این کشور با آمریکا و استرالیا در توافق آنگلوساکسونی «آکوس» که به‌طور خاص باعث تنش در روابط فرانسه با این سه کشور شد، مصادیق آشکار شکاف‌های غربی هستند. پاریس همچنین در هفته‌های اخیر بر سر ماهیگیری در دریای مانش با لندن درگیر شده است؛ معضلی که پذیرش رخ دادن آن بین دو قدرت صنعتی، اتمی و دارای حق وتو آن‌هم در اطراف تعدادی جزیره کوچک سخت است، مگر آنکه بحث بهانه‌گیری و تقابل‌جویی میان آنها وجود داشته باشد. روسیه با مشاهده این سطح از درگیری میان کشورهای غربی دریافته است که مشکلات موجود میان آنها مانع از شکل‌گیری یک اتحاد و اقدام کارآمد علیه مسکو می‌شود.


در این میان شاید این مساله در ذهن برخی ایجاد شود که بحران‌آفرینی روسیه می‌تواند منجربه متحد شدن غرب و کاهش شکاف‌ها شود. درمقابل باید گفت آغاز روند جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا در سال ۲۰۱۶ با برگزاری رفراندوم برگزیت همراه بود، درحالی‌که در سال ۲۰۱۴ روسیه شبه‌جزیره کریمه را جدا کرده و به خاک خود ملحق ساخت. همچنین رونمایی از پیمان آکوس هنگامی بود که ماه‌ها پیش از آن اخبار تجمع خطرناک ارتش روسیه در مرز با اوکراین همواره مورد تاکید قرار می‌گرفت. این وضعیت نشان می‌دهد بحران‌آفرینی روسیه عاملی برای اتحاد غرب نیست و مسکو با خیال راحت می‌تواند به فکر دستیابی به اهداف بزرگ خود باشد.


۴ روسیه با باز کردن چند پرونده در مرزهای پیرامونی اروپا قطعا توان پیروزی در تمام آنها را ندارد، اما به‌وضوح مشخص است که باید در این بین یک پرونده خاص بیشتر از دیگران مطرح باشد؛ همان پرونده‌ای که باقی پرونده‌ها برای به‌دست آوردن آن مورد خاص، گشوده شده‌اند. پرونده‌های موجود در اروپا که روسیه آنها را گشوده، شامل اوکراین، بحران مهاجران در مرزهای بلاروس و خطر جدایی‌طلبی صرب‌های بوسنی و جنگ در بالکان می‌شود. مسکو اگر در تمام آنها پیروز شود، به یک برد قاطع دست می‌یابد که تحققش بسیار سخت است. همان‌گونه که گفته شد، گشودن پرونده‌های متعدد برای استفاده از آنها جهت به‌نتیجه رساندن یک پرونده مهم‌تر است.


به‌نظر می‌رسد آنچه در میان این پرونده‌ها برای روس‌ها مهم‌تر و برای غربی‌ها کم‌اهمیت‌تر از دیگر پرونده‌ها به‌شمار می‌آید، پرونده اوکراین است. اوکراین بخشی از منطقه حائل میان روسیه و ناتو است که هم‌اکنون بخش‌های غربی و مرکزی آن به‌دست غرب افتاده است. روسیه با تسلط بر شرق اوکراین می‌تواند بخشی از این منطقه حائل را احیا کند. ازطرف دیگر جمعیت روس‌تباران در این منطقه زیاد است و اکثریت ساکنانش نیز به زبان روسی سخن می‌گویند. دستیابی به این منطقه یا به‌طور خاص‌تر منطقه «دونباس» برای روسیه حیاتی‌تر و آسان‌تر از دیگر مناطق است. همچنین برای اروپایی‌ها، پرونده شرق اوکراین درمقابل پرونده مرزهای بلاروس با لهستان یا بالکان از اهمیت پایین‌تری برخوردار است. به همین دلیل مسکو با افزایش فشارها به اروپا ازطریق ارسال مهاجران از بلاروس به لهستان و همچنین حمایت از استقلال‌طلبی صرب‌های بوسنی و هرزگووین به‌دنبال معامله آنها با شرق اوکراین است.


نتیجه‌گیری


روسیه یک تجربه موفق الحاق را در کارنامه خود دارد. آنها پس از وقوع بحران اوکراین و کودتای غرب‌گرایان علیه دولت مورد پشتیبانی روسیه در این کشور دست به جداسازی اوکراین زدند. شبه‌جزیره کریمه در جنوب اوکراین در سال ۱۹۵۶ ازسوی خروشچف، رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی به اوکراین هدیه داده شد، زیرا در آن دوره، فروپاشی این اتحاد تنها یک خیال تلقی می‌شد. روس‌ها با استدلال بر این نکته و همچنین اکثریت جمعیت روس‌تباران در کریمه با برگزاری یک همه‌پرسی در این منطقه، آن را به خاک خود ملحق ساختند. گرفتاری‌های غرب مانع از پاسخی بازدارنده علیه مسکو شد. ایجاد اجماع جهانی علیه روسیه که خود عضو دائم و دارای حق وتوی شورای امنیت بود نیز اقدامی نشدنی بود. وضعیتی که کریمه را از دسترس دولت اوکراین خارج ساخت، دارای مشابهت‌های فراوانی با وضعیت دونباس است.


استان‌های لوهاسنک و دونتسک بخش اعظم ناحیه دونباس را شامل می‌شوند. براساس یک سرشماری در سال ۲۰۰۱، اوکراینی‌ها تنها ۵۸درصد و روس‌ها ۳۹درصد از جمعیت استان لوهانسک را شامل می‌شوند. در لوهانسک نیز۵۶.۹درصد اوکراینی و ۳۸.۲درصد روس هستند. مساله مهم در این منطقه اما آمیختگی بسیار زیاد این دو گروه با یکدیگر است. در دونتسک ۷۴.۹درصد و در لوهانسک ۶۸.۸درصد از مردم زبان روسی را به‌عنوان زبان اول خود استفاده می‌کنند. درحال حاضر نیز جدایی‌طلبان روس در این دو استان دو جمهوری با نام دونتسک و لوهانسک تشکیل داده‌اند و تقریبا بر نیمی از دونباس تسلط دارند. شرایط دونباس در آستانه «کریمه شدن» است؛ جایی که روسیه می‌تواند با توسل به برگزاری همه‌پرسی و ایجاد سایه تهدید نظامی این بخش را از خاک اوکراین جدا سازد. البته شاید مسکو این قسمت را به خاک خود الحاق نکرده و تنها به استقلال یکجانبه آنها اکتفا کند.


اگر روسیه موفق شود در یک ضربه ساختارهای اساسی دولتی اوکراین را دچار فروپاشی کند، از آن به‌بعد تحریم‌های غرب علیه مسکو تنها شکلی کینه‌جویانه خواهند داشت، زیرا هرگونه اقدامی پس از فروپاشی نمی‌تواند اوضاع را به وضعیت قبلی بازگرداند.


منبع: فرهیختگان


انتهای پیام/




انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب