چرا ماجرای افغانستان با عراق و سوریه متفاوت است؟
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا، احمد دوستی، روزنامهنگار/ از شبهات مربوط به ماجرای افغانستان، دلایل عدم مداخله جمهوری اسلامی در این کشور بهمانند موارد سوریه و عراق است. در این نوشتار سعی بر آن شده تا در چند سطح، تفاوتهای ماجرای امروز افغانستان با وضعیت دیروز سوریه و عراق به اجمال بررسی شود.
بافت اجتماعی و فرهنگی افغانستان مبتنیبر هویت قومی است. «قوممحوری» فصل مقوم یک ذهن افغان در خودآگاهی است که حتی مساله «تشیع و تسنن» را در پرتو خود شکل میدهد. تمایزات و پیوندهای فرهنگی براساس قومیت بنا شدهاند. به زبان اهالی علم سیاست میتوان گفت کشورهایی همچون افغانستان به مرحله nation یا ملت نرسیده است. طالبان برمبنای چنین نگرشی از هویت خود در نزاعی قومی به حکومت و سیاست میاندیشد. در کشورهایی مثل سوریه، عراق و دیگر کشورهای عربی نیز قومیت مهم است، اما هویت دینی هم سنگ هویت قومی و قبیلهای در نظر آورده شده و هویت قومی مبنای نزاع قرار نگرفته است. یک وجه مهم از ابعاد ماجرای امروز افغانستان نزاع قومی است و طالب را نیز در بستر این نزاع باید تحلیل کرد.
داعش ایدئولوژی جهان وطنی داشته و تعلقی به خاک و وطن معین ندارد. از این جهت است که پذیرای افراد گوناگون از اروپا و آسیا و افریقا است. برخلاف آن، طالب براساس تعلق به خاک معینی بهنام افغانستان داعیه حکومت داشته و از همان مردم برخاسته است. نزاع در افغانستان نزاع درونی است برخلاف عراق و سوریه که گروههای مختلف بیگانه درون آنها به نزاع با دولت مرکزی برخاسته بودند. (گروههای داخلی مخالف در کشورهای عراق و سوریه قدرت اصلی نبوده و دستبالا را نداشتند اما در افغانستان لیدر و رهبری در منازعه برعهده یک قوم افغانستانی بهنام طالب است و حضور داعش و... بهعنوان متحد، یک پیوند تاکتیکی غیراصیل و پرچالش است.)
حضور جمهوری اسلامی در عراق و سوریه در پی دعوت دولتهای مرکزی وقت انجام پذیرفت و توجیه سیاسی و دیپلماتیک داشت. در افغانستان با دولت ازهمپاشیده مواجه شدیم؛ دولتی خائن و بهشدت ضدایرانی که جنایتهای آن روی طالب را سفید کرد. حال برمبنای کدام «دلیل سیاسی» و مبتنیبر عرف نظام بینالملل ایران باید در افغانستان حضور بیابد؟!
در عراق و سوریه میل مقاومت حقیقی و ابزار آن وجود داشته و عموم جریانهای مردمی درکنار دولت مستقر تمایل به مقاومت درقبال داعش را داشتند؛ امری که در افغانستان امروز بهشدت غایب است. پیشروی طالب به جهت عدم میل مردم و گروههای مقاومت به مقابله با آنها بوده است. به بیان دیگر افکارعمومی و خواست مردم افغان با مردم سوریه و عراق در هنگامه نزاع با داعش متفاوت است. مردم افغان خسته از جنگ داخلی و فجایع مربوط به اشغالگری دولت بیگانه، خواهان زندگی عادی و بیخطر هستند ولو تحت حکومت طالب.
حضور جمهوری اسلامی در عراق و سوریه علاوهبر اهداف اصلی، بهجهت جلوگیری از جنگ داخلی در این کشورها بوده است. اما حضور ایران در افغانستان یا حمایت صریح از طرفهای مخاصمه (طالبان-مقاومت) دمیدن بر نزاع داخلی است؛ نزاعی که خواسته دولتهای غربی است و در درازمدت هزینه وحشتناکی برای این منطقه به بار میآورد. علاوهبر این، تاریخ قوم افغان میگوید ورود بیگانه به این سرزمین در حکم خودکشی و نزول اجلال در باتلاق است!
نسبت آمریکا با خاورمیانه و کشورهای منطقه از پیچیدگی خاصی برخوردار است. تحلیل این امر درباره سوریه و عراق نیز تفاوتهای مهمی دارد. حضور 20ساله آمریکا در افغانستان و فجایع و مشکلات عمیق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بهواسطه این اشغال و درنهایت خروج غیرمسئولانه و بازی با گروه طالبان بهعنوان یگانه مفر حضور غیررسمی در این کشور، ازجمله اموریاند که مساله افغانستان را جدا از کشورهایی مانند سوریه و عراق میسازد و نوع مواجهه ایران با این کشور را غیر از مواجهه با کشوهایی همانند عراق و سوریه صورتبندی میکند.
نظام الهیاتی داعش با نظام الهیاتی طالب تفاوتهای جدی دارد. به گفته برخی کارشناسان: «طالبان با مکتب دیوبندی و داعش به مکتب سلفی خاورمیانه پیوند دارند که در قالب وهابیت جریان تکفیری قابل تعریف هستند و اینها غیر از خود کسی را مسلمان نمیدانند. این دو جریان در بحث جهاد اشتراکنظر دارند، اما در مفهوم جهاد و اینکه آیا میشود علیه مسلمانان نیز جهاد کرد، اختلافنظر دارند. جریان دیوبندی معتقد است درباره جهاد باید شورایی از علما تصمیم بگیرد و محدوده آن هم جهاد با کفار است نه مسلمانان، اما سلفیهای خاورمیانه این مفهوم را گسترش دادهاند، به این معنا که هر فرمانده نظامی ولو اینکه تحصیلات دینی نداشته باشد، میتواند فتوای جهاد بدهد مثل دکتر ایمنالظواهری که یک پزشک است یا بنلادن که یک مهندس بود و اینها اعتقاد دارند میتوانند فتوای جهاد دهند و نیازی به علما نیست.» تفاوتهایی از این دست گروه طالب را منعطفتر از داعش نشان داده که این خود زمینهای برای روابط سیاسی با این گروه برمبنای امتیازگیری و کسب منافع را فراهم میسازد.
حضور ایران در سوریه و عراق مسبوق به تلاشهایی سیاسی و دیپلماتیک در برقراری ارتباط با طرفهای درگیر در این کشورها بوده است. ناکامی در مذاکرات با این گروهها ضرورت حضور در این کشورها را تحمیل کرده است؛ اما درمورد افغانستان مذاکرات با طالب نتایج خوبی درجهت تامین منافع ملی و دفاع از حقوق شیعیان داشته است. این انعطاف و تضمین طالبان، در عمل باید راستیآزمایی شود و فیالحال مواجهه منفی با تضمینهای این گروه توجیه سیاسی نخواهد داشت. برخلاف تصور عامه، مواجهه جمهوری اسلامی با طالبان قدرتیافته، سختتر از طالبان خارج از دایره قدرت نیست؛ چراکه اولا الزامات حکومتداری و روابط بینالملل بسیاری از امور را بر طالبان قدرتیافته تحمیل میکند و طالب ناچار به آنها تن خواهد داد. ثانیا طالبی که در عرصه سیاست حضور نداشته باشد فارغ از تقیدهای سیاسی آزادی عملی بیشتری داشته و بیشتر امکان فتنهانگیری علیه شیعیان را پیدا میکند و ثالثا در درازمدت حضور در حاکمیت دو راه اضمحلال یا سازگاری با قواعد حداقلی سیاست را پیشروی طالبان قرار خواهد داد.
با صرفنظر کردن از تمامی اختلافات مبنایی افغانستان با عراق و سوریه و با فرض اینهمانی کامل این کشورها، وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فعلی جمهوری اسلامی غیر از زمانی است که در عراق و سوریه مداخله کرد. سرمایه اجتماعی کاسته شده دولت و وضعیت ناگوار معیشتی و اقتصادی مردم، تحریمهای ناجوانمردانه و معضلات مربوط به کرونا کشور را در وضعیتی قرار داده که ظرفیت چالشی جدید تحتعنوان مداخله در امور افغانستان (چه حضور نظامی و چه تلاش رسمی و صریح دیپلماتیک) را ندارد. ازسوی دیگر جنگ روانی و رسانهای جریانات معارض، غربگرا و تجزیهطلب حاوی نکات قابلتاملی است. این گروهها که تا دیروز از حضور نظامی ایران در سوریه و عراق انتقاد میکردند حالا دم از مقاومت میزنند! این فضاسازی سنگین رسانهای صرفا به جهت مقابله با جمهوری اسلامی و سرپوش بر شکست مفتضحانه و تطهیر آمریکا بهعنوان عامل اصلی بحران افغانستان است. بدیهی است که درصورت مداخله نظامی در افغانستان ورق برمیگشت و جبهه سنگینی کاملا درجهت عکس رخ میداد و مداخله ایران مورد تخطئه قرار میگرفت.
ملاحظات
- جمهوری اسلامی در مقام تصمیم، تصمیم عاقلانهای در مواجهه با بحران افغانستان گرفته؛ تصمیمی که راحتتر از موارد مشابه عراق و سوریه قابلیت تبیین عقلانی دارد. اما در مقام اجرا و تبیین آن، عملکرد مطلوبی نداشته است. افکارعمومی مردم و اهالی سیاست از این اختلال در اجرا و اطلاعرسانی بهشدت ابهام دارند. حتی بخشی از مردم افغان نیز همینگونهاند و برآنند که ایران طالب را به قدرت رسانده است!
- سیاست دوقطبیسازی، سیاه و سفیدبینی یا نگرش صفر و صدی، همچون یک آفت و رهزن، سپهر سیاست جمهوری اسلامی را آلوده کرده است. براساس این نگرش دوقطبی، تحلیل شرایط پیچیده و خاکستری همانند بحران افغانستان دور از دسترس میشود. نگرش دوقطبی طالب را شر محض و مخالفان آن را خیر محض معرفی میکند که الزاما یا با اینی یا با آن! تالی فاسد این نگاه، سریعا دوقطبی اینجا و آنجا (سوریه، عراق و افغانستان) را پیش آورده و از اینرو شرایط پیچیده میدانی افغانستان بهنحو تقلیلگرایانهای تحلیل میشود.
- شرایط سخت افغانستان در درازمدت مبهمتر و پرچالشتر خواهد شد. تاکید بر نقش مردم افغان (فارغ از هویت قومی و تعلقات مذهبی) بهمنظور دستیابی به نوعی از حکومت فراگیر مردمی تنها راهحل است که البته رسیدن به آن جانکاه خواهد بود.
- بدترین تحلیلها در باب افغانستان تحلیلهای غیرسیاسی مبتنیبر تحلیلهای فرهنگی و تمدنی است با تاکید بر فرهنگ و تمدن مشترک ما با افغانستان. از این نوع تحلیلها هیچ دستورالعمل عاجل، بهنگام و کارگشا در عرصه سیاست عملی درنخواهد آمد. مضاف بر این، این تحلیلهای فاخرنما و جذاب غالبا سرپوشی بر ایدئولوژی نژادپرستانه، ایرانگرایانه و خودخواهانه هستند که تمامیت مردم افغان را با تنوعهای قومی و فرهنگی به هیچ انگاشته و در میدان عمل منجر به نزاع داخلی و امر مهلک تجزیه خواهند شد.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/
انتهای پیام/