دوربینهای خاموش ساحل میامی
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، چند روز پیش ساختمان ۱۲طبقهای در یک شهرک ساحلی میامی فرو ریخت و چیزی که توجه خیلی از ایرانیها را در رابطه با این موضوع به خودش جلب کرد، اخبار کنترلشده و کمی بود که از چنین واقعه هولناکی مخابره میشد. خیلی از ایرانیها میگفتند چرا آمریکا که مدعی شفافیت رسانهای است، اخبار را در این رابطه بهطور واضح پوشش نمیدهد؟ چرا خبرنگاران اجازه حضور درکنار آتشنشانها را ندارند؟ چرا برخلاف تصوری که از سیستم مدیریتی کشورهای غربی بین ما ایجاد شده، مسئولان این فاجعه استعفا نمیدهند و عوامل آن دستبند بهدست روانه بازداشتگاه نمیشوند؟ یک سوال مهم دیگر هم درباره پوشش خونسرد و اندک رسانههای فارسیزبان خارج از کشور راجعبه چنین موضوعی بود.
قضیه جایی شگفتانگیزتر میشود که بدانیم این اتفاق در همین ایالت بیسابقه نیست و قسمت غیرقابلسانسوری از یک سریال هرساله در فیلادلفیا و البته سایر نقاط آمریکا بوده است.
ابتدا بهنظر میرسید صرفا یک ساختمان مسکونی فروریخته و کمتر از 200 نفر کشته شدهاند اما در ادامه، قابلتوجهترین نکته در این خصوص، نوع پوشش رسانهای آن بود که با ادعاهای غربی تناقض داشت. در این پرونده به ریز و درشت آنچه در شهرک ساحلی میامی رخ داد، پرداخته و سابقه اتفاقات قبلی را هم بررسی کردهایم. توجه اصلی ما در این پرونده، معطوف به تکنیک «ماساژ پیام» در انتشار اخبار این حادثه بوده و البته اینکه آیا آنها اجازه میدهند اخبار مربوط به ما هم به همین شکل منعکس شوند؟
در بخشی از این پرونده به تاثیری که عدمرضایت از ملیت خویشتن، روی نشاط و افسردگی هر شهروند ایرانی میگذارد، اشاره شده است و اینکه مخابره تصویری یکسویه، گلچین شده یا حتی رتوش شده از غرب، چقدر ما را از خودمان ناراضی کرده و باعث شیوع یک افسردگی مزمن اجتماعی در میانمان شده است. با عبدالرضا بای هم که کارشناس مسائل بینالملل است، در رابطه با همین موضوعات گفتوگوی مفصلی کردهایم که درادامه میخوانید.
از خواب در برج ساحلی تا خواب ابدی
ساعت یک و ۳۰ دقیقه بامداد پنجشنبه ۲۴ ژوئن در شهرک سرفساید Surfside در حومه میامی، یک ساختمان ۱۲طبقه ۴۰ساله که اکثر ساکنان آن آمریکاییهای لاتینتبار بودند، به یکباره فروریخت. بهطور طبیعی اکثر ساکنان ساختمان در هنگام وقوع حادثه در خواب به سر میبردند و اگر هم بیدار بودند، راهی برای گریز از این بلا نداشتند اما اگر چنین حادثهای در روز و هنگامی رخ میداد که ساکنان مجتمع سر کار بودند و کودکانشان در مدارس حضور داشتند، قطعا تلفات کمتری به بار میآمد.
این ساختمان ۱۲طبقه، ۱۳۶ واحد داشت که از این تعداد ۵۵ واحد آن فروریخت. ساختمانی که یکی از برجهای چمپلن تاورز Champlain Towers) ) در ساحل اقیانوس بهحساب میآمد. ساختمانهایی که وبسایت شرکت ارائهدهندهشان در معرفی آنها نوشته بود با 12 طبقه بالاتر از اقیانوس اطلس. سه ساختمان چمپلن تاورز، بسیاری از امکانات عالی را ارائه میدهند؛ لابیهای چشمگیر، مرکز پیشرفته تناسباندام، استخر، جکوزی آرامشبخش، آبگرم، سونا، ساحل اختصاصی، مرکز تجاری منطقه، باربیکیو، زمین بازی برای کودکان و امنیت ۲۴ساعته.
حالا اما گروهی از کارشناسان با مشاهده تصاویر ویدئویی مربوط به لحظات فروریختن ساختمان، گفتهاند که به نظر میرسد این ریزش، نتیجه ضعف سازه در محلی در پایین ساختمان مانند پارکینگ یا طبقات اولیه بوده باشد. ایالت فیلادلفیا پنجشنبه شب تحت باران شدیدی قرار گرفت، اما تا چند روز عنوان میشد علت ریزش ساختمان مشخص نشده است. این بنا خصوصا با توجه به منطقه جغرافیایی آن از استحکام کافی برخوردار نبوده و برهمین اساس، متهم اصلی قضیه براساس سادهترین گزارههای عقلی مشخص بود؛ همان شرکت ساختمانسازی که این بنای سست و بناهای سست دیگر را مانند این ساخته بود اما در رسانهها چندان حرفی از آن به میان نمیآید.
در ضمن پس از سقوط برج، اطلاعات ریزش ساختمان هم به شکل خرد و قطرهچکانی مخابره میشد تا از شوک ناگهانی این رویداد کاسته شود و چنانکه واقعا بزرگ و دهشتبار بود، بزرگ و دهشتبار به نظر نرسد. مثلا غالب تیتر و لیدهای خبری در این رابطه، شبیه این یکی بود؛ «حداقل یک نفر پس از فروپاشی یک کانکس 12طبقه در شمال ساحل میامی در اوایل صبح پنجشنبه جان خود را از دست داد.
درحال حاضر جستوجو و نجات گسترده برای یافتن بازماندگان یا دیگر قربانیان سقوط در جریان است.» عمدهترین تیترها درباره ریزش چنین ساختمانی به خبر اصلیتر که مرگ یا مفقودشدن دستکم ۱۵۰نفر بود، اشاره مستقیم نمیکردند و تا چند روز پس از حادثه، با جستوجوی چند صفحه از تیترهای گوگل به زبان انگلیسی، نمیشد حتی یک مطلب را دید که در تیتر آن به این ۱۵۰ نفر اشاره شده باشد. اگر کسی از تیتر اخبار که بازدیدکنندگان خیلی بیشتری نسبت به متن آنها دارد، پایینتر میآمد و جزئیات قضیه را بررسی میکرد، میدید که بهطور دقیقتر 163 نفر کشته یا مفقود شدهاند و حالا که چند روز از حادثه گذشته، بهنظر میرسد باید تمام مفقودین را در آمار کشتهشدگان بهحساب آورد.
شرکت ساخت مجتمعهای ساختمانی Champlain Towers South و یک مهندس معمار محلی، به دلیل سهلانگاری در پیگیری مشکلات جدی در سازه این ساختمان که از سال 2018 به آن اشاره شده بود، در این زمینه بهعنوان متهم مطرح هستند اما اینها با دقت و وسواس کامل، از کانون توجهات رسانهای دور ماندهاند؛ طوری که انگار همهچیز یک اتفاق لاجرم یا یک بدشانسی دستهجمعی بوده است. عملیات نجات قربانیان هم در محیطی دور از رصد خبرنگاران و عکاسان انجام میگرفت ولی عکسهایی به شکل کنترلشده منتشر میشد که حساسیتها را از کامل نبودن پوشش خبری قضیه دور نگه دارد. هنوز تعداد اجساد یافتهشده از زیر آوار به ۲۵ نفر نرسیده بود که امدادگران تصمیم گرفتند بهدلیل پیشبینی یک توفان، بقیه ساختمان را هم خراب کنند؛ اما این قضیه نوعی پوشش رسانهای پیدا کرد که صدای هیچکس را در نیاورد.
رسانههای آمریکایی آمار کشتهشدگان یا مفقودین این حادثه را بهطور کل کتمان نکردهاند اما با شیوهای که اصطلاحا با عنوان «ماساژ پیام» شناخته میشود، نهتنها این عدد شوکآور را برجسته نکردند، بلکه از برجسته شدن آن توسط شبکههای اجتماعی هم جلوگیری کردند. این نوع از مهندسی افکار عمومی که توسط آمریکا و در مقیاسی کلیتر بلوک غرب انجام میشود، موضوع گزارش و پرونده امروز ماست.
ارائه اطلاعات از چنین حادثه شومی چنان مهندسی شد که نه بشود رسانههای آمریکا را به دروغگویی یا عدمانعکاس اخبار متهم کرد و نه بشود حال و هوای واقعی آنچه را که اتفاق افتاده، در رسانهها دید. بهعبارتی آنها نیش زدند اما قبلا زهرش را گرفته بودند و خبر را منعکس کردند اما جوری که اتمسفر عمومی جامعه، پس از انتشار چنین خبری، متناسب با یکسری سیاستهای بهخصوص حاکمیتی و منافع شرکتهای صاحب سرمایه باشد؛ نه حساستر و نه اعتراضیتر.
آنها بهشکل نامحسوسی خبر را کماهمیتتر از آنچه در واقع بود، به نظر رساندند و ابعاد فاجعه را جوری منتقل کردند که شوک آن از بین برود؛ البته نه به شیوه بعضی از رسانههای رسمی داخل کشور ما که گاهی گزارشگر آنها پشت به یک فاجعه عیان، بهطور مستقیم در دوربین زل میزند و میگوید که چیز مهمی اتفاق نیفتاده است. آنها این عدماهمیت را به زبان نیاوردند، بلکه در عمل و بهطور نامحسوس القا کردند و این شیوهای پایدار و ساختارمند در رسانههای آمریکایی است. این مساله معمولا درمورد رقبا یا دشمنان آمریکا به شکل دیگری اتفاق میافتد.
طبیعی است که هر فرد ایرانی، با شنیدن خبر اتفاقی که در ایالت فیلادلفیا افتاد، یاد ساختمان پلاسکو در تهران بیفتد؛ رخدادی که بهشدت در پیچ و تاب دعواهای سیاسی افتاد و رسانههای فارسیزبان خارج از کشور هم به تنشهای آن دامن زدند. پیش از این هم در همین ایالت و همین شهر اتفاقات مشابهی رخ داده بود و سرمایهگذار اصلی و مهندس معمار به هیچوجه مجازات نشدند. به سابقه چنین اتفاقاتی در ادامه اشاره خواهد شد و نکته مهم در مورد چنین سوابقی این است که چون در همین منطقه رخ داده بودند، در پیوند با آنها بهطور طبیعی باید حساسیتها روی پیمانکاران و مهندسان معمار بالا میرفت؛ البته اگر رسانههای آمریکایی اجازه میدادند قضیه همانقدر که واقعا مهم است، مهم جلوه کند.
نگذاریم ما را افسرده و از خودمان بیزار کنند
قضیهای مثل سقوط یکی از برجهای چمپلن تاور، فقط به آمریکا مربوط نمیشود بلکه به کشورهایی که مردمشان زیر بمباران تبلیغاتی این کشور، از زندگی خود احساس رضایت ندارند هم مربوط است. با مرور سوابق سقوط برجها و دیوارها در میامی طی هشتسال گذشته و برخوردی که نهایتا با مسببان اتفاقات شد، مشاهده عملکرد یک سیستم قضایی ناکارآمد و فاسد، در کنار یک جریان سلطهگر سرمایهدار که حق بقیه را از بین میبرد، هر ناظری را آزار خواهد داد.
اینها عموما چیزهایی نیستند که وقتی شهروند غیرغربی به غرب فکر میکند در اولین موارد به ذهنش خطور کند. ما در همین ایران خودمان دیدهایم که وقتی افراد به سوءمدیریت در هر زمینهای اعتراض دارند، میگویند «کجای دنیا چنین وضعی وجود دارد؟» و اگر به آنها پاسخ بدهید آمریکا؛ یا به تمسخر میخندند یا عصبانی خواهند شد؛ درحالی که بهواقع چنین چیزی میتواند حقیقت داشته باشد.
این تصویر سبز و باشکوه از آن سوی آبها باعث فلج شدن نقد درونگفتمانی و کارآمد بین ما شده و جای نقادی سازنده را با حسرت و خودکمبینی عوض کرده است. از طرف دیگر مساله شفافیت در حکمرانی غربی و بهخصوص آمریکایی هم با عنایت به اتفاقاتی نظیر سقوط برج ۱۲طبقه چمپلن تاورز در میامی، بهطور جدی زیرسوال میرود. آمریکاییها همیشه روی شفافیت بدون مرز در داخل مرزهایشان بهعنوان یک نکته افتخارآمیز تاکید میکنند و مرتبا رقبا را به تخدیر و پردهپوشی متهم کردهاند.
یک نمونه عیان آن مینیسریال آمریکایی چرنوبیل بود که تلویحا داشت میگفت شوروی سقوط کرد، چون شفافیت نداشت و با مردمش روراست نبود و این درحالی است که حالا میبینیم خود آمریکاییها از ماساژ پیام و پردهپوشی راجعبه سقوط یک ساختمان ۱۲ طبقه ساحلی هم نگذشتهاند تا چه رسد به چیزی مثل انفجار یک نیروگاه هستهای. بازتاب خارجی اتفاقاتی که در آمریکا میافتد، همچنانکه در بالا اشاره شد، بسیار مهم است و بخش دیگری از اهمیت آن طوری که به ما مربوط باشد، نوع و حجم انعکاس این اخبار در رسانههای فارسیزبان خارج از کشور است. بهطور مثال کاربران فضای مجازی، بیبیسی فارسی را متهم کردند که اخبار سقوط چمپلن تاورز را بایکوت کرده است.
کسرا ناجی، از عوامل بیبیسی فارسی در توئیتر پاسخ داد که «در بیبیسی از همان فردای این فاجعه این موضوع در تیترهای اصلی خبر ما بود. اگر این اتفاق در ایران میافتاد بله ما شاید بسیار پررنگتر آن را دنبال میکردیم چون بخش مهمی از مخاطبان ما در ایران هستند و پیگیر ماجرا. مردم میامی برای پیگیری این فاجعه به بیبیسی فارسی رجوع نمیکنند.» اما کاربران مجازی، بعضی از لینکها و پستهای نامربوط دیگر را که بیبیسی فارسی راجعبه اتفاقاتی کاملا بیاهمیت و خنثی در سایر نقاط دنیا منتشر کرده بود، به رخ او کشیدند.
مثلا یک نفر خبری را از بیبیسی فارسی منتشر کرد که میگفت یک مرد اتریشی وقتی میهمان دوستش بوده، در دستشویی توسط مار گزیده شده است و به طعنه نوشت «آیا میدانستید مردم اتریش برای پیگیری خبر گزیده شدن ماتحت هموطنان خود به بیبیسی فارسی رجوع میکنند؟» و شخص دیگری که با نام حقیقیاش توئیت میکرد (سهیل دولتشاهی)، با لحنی صریحتر نوشت: «از دید بیبیسی پوشش چندهمسری زنان در آفریقای جنوبی به مخاطب ایرانی ربط دارد ولی پوشش فروریختن ساختمان در آمریکا ربطی به مخاطب ایرانی ندارد.
با اولی میشود جامعه را تحریک کرد ولی دومی باعث کاهش التهاب و ناامیدی و خشم در موقع بروز رخداد مشابه در ایران میشود.» در مجال جداگانهای میشود به این موضوع پرداخت که رضایت مردم یک کشور از ملیتشان و زیستن در آن کشور، چه شاخص اجتماعی مهمی از نشاط و شادی است و گذشته از ناکارآمدیهای اقتصادی و اجرایی که کشور ایران در دهه اخیر شاهد آنها بود، این بمباران رسانهای باعث شده تا بین بعضی از طبقات اجتماعی که بهطور اساسی دچار مشکلات مالی نیستند هم کسانی از ایرانی بودن خودشان احساس رضایت نکنند و به یک افسردگی ویرانگر دچار شوند. بهطور مثال وقتی به فضای سرگرمی ایران که قرار است باعث نشاط افراد باشد، مراجعه شود، آثار شوم چنین وضعی دیده خواهد شد.
جوکهای تصویری متعددی که یک تفریح یا یک مراسم را در ایران با کشورهای غربی مقایسه میکنند و به عقبمانده بودن ایران میخندند، امروز به یک ژانر بسیار فراگیر در لطیفههای بصری فضای مجازی تبدیل شدهاند و این موضوع یک افسردگی و سرخوردگی مزمن را در جامعه ایجاد خواهد کرد. برای ساختن چنین جوکهایی معمولا بدترین نما از ایران و بهترین نمای مرتبط با آن از یک کشور غربی انتخاب میشوند تا درکنار هم قرار بگیرند و بهطور قطع، این چیزها اگرچه در لحظه برخورد اولیه، باعث خنده کوتاهی میشوند، اما بهطور مزمن در روح و روان افراد اثر بد و افسردهکنندهای خواهند داشت. از همینرو است که فروریختن نقاب بهشتی غرب، نه باانگیزه سرپوش گذاشتن بر ضعفهای مدیریتی داخل بلکه با انگیزه بازگرداندن روحیه خودباوری و نشاط به جامعه ایرانی، ابتدا باید مشت یک امپراتوری بزرگ رسانهای را باز کند؛ آنهایی که معایب خودشان را در پرده میپوشند و معایب ما را بر آفتاب میافکنند تا هر روز از خودمان ناراضیتر و هر روز افسردهتر شویم.
فروریختن پیاپی رویای آمریکایی
درست هشتسال پیش در همین ماه ژوئن بود که پنسیلوانیا، واقع در ایالت فیلادلفیا حادثهای شبیه سقوط برج چمبلنتاورز را تجربه کرد. در پنجم ژوئن ۲۰۱۳، یک ساختمان درحال تخریب بر سر فروشگاهی که در همسایگیSalvation Army Thrift Store (سپاه رستگاری که یک مذهب مسیحی و سازمان خیریه بینالمللی است) قرار داشت، ریزش کرد و باعث شد تعدادی از مردم زیر آوار گرفتار شوند.
فروشگاه باز و پر از خریداران و پرسنل بود. طی این حادثه، 6 نفر کشته و 14 نفر دیگر زخمی شدند. پیرو این اتفاق، پیمانکار ساختوساز، گریفین کمپبل و اپراتور بیل مکانیکی، شان بنشاپ، به قتل غیرعمد و سایر اتهامات متهم شدند. آنها به جرم آدمکشی مقصر شناخته شدند و دادگاه، کمپبل و بنشوپ را به ترتیب از ۱۵ سال تا ۳۰ سال و از هفتونیم تا ۱۵ سال به زندان محکوم کرد.
تا اینجا به نظر میرسد اگرچه حادثه تلخی رخ داده، اما به هرحال مقصران آن مجازات شدهاند. سقوط این دیوار آجری مهار نشده از ساختمانی که در حال تخریب بود، باعث کشته شدن 6 نفر کشته و زخمی شدن ۱۳ نفر شد. یک زن ۱۳ ساعت بعد زنده پیدا شد، اما قبل از مرگ در همان سال، هر دو پایش را از دست داد و بیش از ۳۰ عمل جراحی را تحمل کرد. این حوادث روی افکار عمومی جامعه آمریکا تاثیر تلخی داشت و همه دنبال مقصری میگشتند تا انتقام این تلخیها را از او بگیرند و اندکی تسکین پیدا کنند.
در دادگاه، اعضای هیاتمنصفه ایمیلهایی که جزئیات اختلافات موجود درمورد تخریب را شرح میداد، مرور کردند و ارتش رستگاری، صاحب ساختمان و معمار آن را تا حد زیادی مسئول دانست. سپس طرفین توافق کردند ۲۲۷ میلیون دلار خسارت پرداخت کنند. از جنبه جنایی، معمار در ازای همکاری با دادستان مصونیت دریافت کرد و مالک ثروتمند ساختمان هرگز متهم نشد. با این حال، فروشنده یک فودکورد یا همان چرخ دستی مواد غذاییکه به پیمانکار تبدیل شده بود، به جرم قتل غیرعمد به ۱۵ تا ۳۰ سال زندان محکوم شد و تازه باید خوشحال میبود که از قتل درجه سوم تبرئه شده است.
یک راننده لیفتراک که هم خودش برای مجروحیت تحتدرمان بود، به هفتونیم تا ۱۵ سال حبس محکوم شد و به زندان رفت. هشتسال از آن حادثه گذشته و حالا که در سال ۲۰۲۱ ساختمان ۱۲ طبقهای در فیلادلفیا ریزش کرده، رابرت مونگلوزی، وکیل یکی از خانوادههای مفقود شده در این حادثه میگوید: «نه اعضای هیاتمدیره انجمن مجتمعسازان و نه وکلای آنها ایمیلهایی که خواستار اظهارنظر بودند را پاسخ ندادند.
چنانکه مشخص است و خود مونگلوزی هم اشاره میکند، این تجربهای است که آنها از حادثه سال ۲۰۱۳ به دست آوردهاند و میدانند که احتمال دارد این ایمیلها توسط هیاتمنصفه دادگاه بررسی شوند. بهعبارتی حادثه سال ۲۰۱۳ تنها تجربه طرفهای مسئول ماجرا را بالا برد تا از زیر بار مسئولیتشان راحتتر شانه خالی کنند و چیزی به قربانیان حادثه یاد نداد. پس از حادثه سال 2013، در مارس 2014 بود که رسانههای محلی اعلام کردند در (North Philly) شمال فیلادلفیا دو ساختمان دیگر فرو ریختند. همان زمان این رسانهها در اخباری که زیاد موردتوجه قرار نگرفت، گفتند که حداقل هشت ساختمان در ماه گذشته بهطور غیرمنتظرهای فروریخته است.
در همان ایام یکی از کسانی که در این حوادث آواره شده بود میگفت این شهر باید راههایی برای پاسخگویی مالکان و جلوگیری از متلاشی شدن املاک پیدا کند اما سالها از آن اتفاق گذشته و اگر روند وقایع را پیگیری کنیم، خواهیم دید سقوط ساختمانهای فیلادلفیا و مرگ و آوارگی ساکنان، همچنان ادامه دارد و اگر کسی در یک دادگاه محکوم شود، نه سرمایهگذار ثروتمند ساختمان، بلکه یک پیمانکار جزء یا یکی از کارگران پروژه است.
ریزش ساختمانهای فیلادلفیا یک سریال هرساله است و این البته بهطور کل تابعی از سیستم غیرمستحکم ساختمانسازی در آمریکا بهحساب میآید. پس از موارد مورد اشاره هم بهطور مداوم در سالهای 2015، 2016 و 2017 چنین حوادثی رخ دادند. مثلا در 2017 یک زوج که ادعا میکردند از حرکات عجیب گربهشان به قریبالوقوع بودن یک حادثه پی بردهاند، از ساختمانی که در حال فروریختن بود فرار کردند و به شهرت رسیدند.
در سال ۲۰۱۸ هم درست مثل همانی که در ۲۰۱۳ رخ داده بود، یک خانه دو طبقه در حال تخریب، در فیلادلفیا فروریخت و البته اینبار چون کسی در مجاورت ساختمان قرار نداشت، تنها یکی از دو کارگر حاضر در محل کشته شد. سال ۲۰۱۹ هم یک ساختمان که به دلیل مشکلات فنی باید تخریب میشد اما با اهمال و تخلف مالک ثروتمند آن در گوشهای از شهر رها مانده بود، بهطور ناگهانی فرو ریخت و البته از اقبال خوش شهروندان، کسی در اطراف آن حضور نداشت. در جولای 2020 هم دو ساختمان بهطور همزمان فرو ریختند.
چنانکه مشاهده میشود در فیلادلفیا اتفاق غافلگیرکنندهای رخ نداده است و با اینکه مسئولان مستقیم هرکدام از این ماجراها مشخص هستند، هنوز فکری به حال این وضع نمیشود. قابلتوجه است خطرناک بودن وضعیت ساختمان چمبلن تاورز از سال ۲۰۱۸ مشخص شده بود و شرکت سازنده یا سایر مسئولان ذیربط، اقدامی در جهت تخلیه محل و تخریب این ساختمان ۴۰ساله انجام نداده بودند. شاید این تصویر واضحتری از رویای آمریکایی به ما بدهد که همین حالا به وبسایت شرکت سازنده برجهای چمپلن تاورز برویم و ببینیم همچنان در آنجا راجعبه ساختمانی که فرو ریخته، نوشتهاند؛ با 12 طبقه بالاتر از اقیانوس اطلس، لابیهای چشمگیر، مرکز پیشرفته تناسب اندام، استخر، جکوزی آرامشبخش، آبگرم، سونا، ساحل اختصاصی، مرکز تجاری، باربیکیو، زمین بازی برای کودکان و امنیت ۲۴ساعته.
منبع: روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/
انتهای پیام/