اولین کرسی و ایده هر علم کجا بنا نهاده شد؟/نقشه علم مدرن و ۴۰۰ دانشمند صاحب نظریه
به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، با اینکه چند سال از تهیه نقشه علمی کشور میگذرد اما این موضوع تاثیری بر روند تولید ایده و نظریه در کشور نداشته تا جاییکه آیت الله رشاد، رئیس کرسیهای نظریهپردازی کشور از عدم تولید حتی یک نظریه علیرغم وجود ۸۰ هزار استاد دانشگاه گلایه کرد.
نقشه علم مدرن و ۴۰۰ دانشمند صاحب نظریه
این درحالی است که نقشه علم مدرن در طول ۴۰۰ سال گذشته بیش از ۲۶۰۰ رشته علمی و حدود ۴۰۰ دانشمند برتر را در خود جای داده است به عبارتی به ازای هر یک سال، یک تئوری پایه و بنیادین در غرب مطرح شده است. اما در جامعه حوزوی و دانشگاهی ما به عنوان کانون تولید علم کشور، چنین جهدی جز کارهای انفرادی و محدود دیده نمیشود.
با ادبیات و دانش رایج مدرن امکان رقم زدن نظامی دینی وجود ندارد
به عقیده بسیاری از کارشناسان مشکل بنیادی که در طول ۳۲ سال اخیرِ عمرِ جمهوری اسلامی خودنمایی میکند این است که با ادبیات و دانش رایج مدرن امکان رقم زدن نظامی دینی وجود ندارد و حتی در بوته آزمون و خطا هم این عدم تطابق، مشخص است. اما موضوع از جایی اهمیت بیشتری پیدا میکند که دانش مدرن در خود جوامع غربی با بنبست مواجه شده و جوابی برای سوالهای روز انسان ندارد. چرا نظام مالی غرب فروپاشیده و تیلیارد تیلیارد به بدهی جهانی و بدهی بانکی افزوده میشود؟ چرا سهامداران بورس غالبا بازندهاند؟ چرا طرح مسکن مونوپلی شکست خورده؟ چرا انگلیس، آمریکا و چین بر خلاف شعارهای اقتصاد آزاد، اقتصاد داخلی جدا از اتحادیه اروپا را برگزیدهاند؟ چرا مرتب بین مکاتب مارکسیستی و لیبرالیستی در رفت و آمد هستند؟
۲ میلیون دانشجوی علوم انسانی بدون متن مبرز و استاد علوم انسانی مسلط
اینکه چطور و طی چه فرآیندی باید به تولید علم بومی و اسلامی دست بزنیم موضوعی است که به اذعان صریح متخصصان متعدد، فهم و شناخت آن در محافل دانشگاهی صورت نگرفته است.
میتوان گفت نظام علمی ما یک نظام پُر کس بیکس است به طوری که رهبر معظم انقلاب در دیدار ماه رمضان سال ۸۸ با استادان و فرهیختگان دانشگاهی صراحتا فرمودند "ما که نه استاد علوم انسانی اسلامی و نه متن پایه مبرز داریم چرا دو میلیون دانشجوی علوم انسانی جذب دانشگاه شده است؟".
در علوم انسانی به اندازه سلولهای بنیادی هم تغییر ایجاد نشده است
همچنین زمانی که در دیدار با نخبگان در سال ۸۹ فردی از رهبر معظم انقلاب پرسید «چرا همانگونه که از سلولهای بنیادی حمایت کردید از علوم انسانی حمایت نمیکنید؟»، ایشان خیلی صریح پاسخ دادند «مانند سلولهای بنیادی کسی هم در علوم انسانی کاری انجام بدهد، تا ما حمایت کنیم».
در همان جلسه فرد دیگری از عملکرد شورای عالی انقلاب فرهنگی گلایه کرد که رهبر انقلاب در جواب فرمودند «اگر طرحی هم برای اصلاح ساختار شورای عالی انقلاب فرهنگی دارید بیاورید».
به عبارتی بین ۲ میلیون دانشجوی علوم انسانی و نزدیک به ۴۰ هزار استاد دانشگاه که علوم انسانی را در دانشگاه تدریس میکنند اتفاق خاصی حتی در حد سلولهای بنیادی هم رقم نخورده است.
حتی میتوان گفت ایران در سه یا چهار جهش علمی که داشته دنبالهرو غرب بوده مثلا در رفتن به فضا نیم قرن پیش از همه کشورها این روسیه بود که به فضا رفت یا در صنعت هستهای این غرب بود که نیم قرن جلوتر، هسته اتم را شکافت و در همه این علوم، با اینکه در ایران بومیسازی شدهاند ما راه رفته دیگران را طی کردهایم.
نقشه علم و ما ادرک نقشه علم
امروز اگر بخواهیم نقشه علمی کشور را مطالعه کنیم جز چند برگ سند چشمانداز کشور که بیشتر شبیه آرزوهای مسئولان است چیزی در اختیار نداریم و سازوکار رسیدن به این نقشه معلوم نیست. با وجود حجم عظیم مطالبی که در حوزههای علمیه و دانشگاهها تعلیم داده میشوند حرف و نظریه جدیدی تولید نمیشود بلکه این مدارک هستند که به جای علم تولید میشوند لذا طبیعی است که اگر بخواهیم نقشه علم را تعریف کنیم باید از نقطه صفر شروع کنیم.
اگر بنایی به نام Science را غربیها ساختهاند و ما از روی دست آنها، برخی اجزای این بنا را کپی میکنیم، باید به شکل واضح بدانیم بنای علم مدرن در ۴۰۰ سال گذشته چه روندی را طی کرده؟ Map of Science یا نقشه علم مدرن چه مراحلی را پشت سر گذاشته تا به اینجا رسیده است و چه شاکلهای دارد؟
نقشه علم مدرن و میزان تولید علم در هر رشته
در بین حجم انبوه نقشههای علم سادهترین نقشه، نقشهای است که ربط و ارتباط علوم مختلف با یکدیگر را شرح دهد. مثلا اگر کشوری به نام فرانسه را در نظر بگیریم از شهر مارسی در جنوب تا بوردو در شمال غرب تا استراسبورگ در شمال شرق و یا پاریس در بالای فرانسه یک پهنه جغرافیایی را مشاهده میکنیم که این نقشه جغرافیایی مختص فرانسه است و محل استقرار شهرهای آن در مورد ایران و شهرهایش صدق نمیکند و نمیشود نقشه هیچ کشوری را از روی نقشه کشور دیگر کپی کرد.
وقتی رشتههای تخصصی و ابعاد نقشه علم مدرن را میبینیم این موضوع تداعی میشود که رشتههای علمی و دوری و نزدیکی یا تجمع و تراکم چند رشته علمی کنار هم، حالت شهرهای یک کشور دارند و این سوال به ذهن متبادر میگردد که نقشه علم مدرن که در زمان و مکان و تفکر دیگری شکل گرفته میتواند به عنوان نقشه علم در همه دنیا تعریف شود یا به مانند نقشه جغرافیایی کشورها مختص بوم خود است؟
مثلا در این نقشه علم که بخشی از نقشه علم مدرنِ کلی محسوب میشود، موقعیت رشته سایکولوژی به عنوان یک شهر بزرگ نشان داده شده است. رشته سایکولوژی نسبت به رشته سایکواتری به مثابه یک اتوبان دوطرفه است که این دو رشته را به یکدیگر مرتبط میکند.
اما وضعیت رشته سایکولوژی در نسبت با رشته مدیریت وضعیتی متفاوت و میبینیم که با رشته مدیریت فاصله بیشتری دارد و جاده ارتباطی بین آنها جاده باریکتری است و از ارتباط ضعیفتری با هم برخوردارند.
اینکه فاصله برخی رشتههای علم از هم کمتر یا بیشتر و یا قُطر جاده رفت و برگشتی بین آنها پهنتر یا باریکتر است حکایت از میزان تولید علم این شاخهها دارد. بسته به اینکه در سایکولوژی(روانشناسی یا به عبارت صحیح نفسشناسی) یا اکونومیست(علم اقتصاد غربی) حجم تولید علم، مقاله، کتاب و ... چقدر باشد دایره مربوط به آن در نقشه علم بزرگتر یا کوچکتر است.
اولین کرسی و ایده هر علم کجا بنا نهاده شد؟
اما موضوع دیگری که در نقشه علم ذهن را به خود مشغول میکند این است که هر کدام از این رشتهها اولین بار توسط چه کسی بنا نهاده شدند و چگونه کلنگ یک علم در زمین ذهن عالم یا دانشمندی خورده است؟
یا بطور دقیقتر میتوان پرسید کرسی این علم کی و کجا بنا نهاده شد و چه تقسیمبندی داشته است؟ در صورت اولیه یک کرسی ایجاد میشود و در ادامه آرام آرام بسط پیدا میکند و شاخهای از علوم شکلگیرد و از دیگر رشتهها تفکیک میشود همچون روستای کوچکی که در طول زمان تبدیل به شهر میشود.
در اینجا هم رشتهای چون سایکولوژی (psychology) یا روانشناسی از ابتدا گسترده و بزرگ نبوده است بلکه از زمانیکه شکل گرفته کم کم تعداد دانشمندان، مقالات و کتب و گرایشهای مختلف آن بسط یافته اما این دامنه در مورد علومی چون مدیریت(managment) یا علوم تربیتی(education) ضعیفتر است و این علوم در نسبت با سایکولوژی حکم روستا به شهر را دارند.
در نقشههای کاملتر علم مدرن دامنه رشتههای علمی و ارتباط پیچیدهآنها با همدیگر، درهم تنیدگی مناسبات علوم و مسیرهای رفت و برگشتی بین آنها کاملا مشهود است، درجاهایی رشتههای علمی انبوهتر و در جاهایی تنکتر است.
نقشه علم مدرن
اساس اینکه جامعهای پیشرفته باشد یا نه مبتنی بر میزان تولید باور و علم در آن جامعه دارد. همانطور که ذکر شد رشتههای علوم و تقسیمبندی آنها به اعتراف خود دانشمندان غربی چون امیل دورکهیم(جامعه شناس) مبتنی بر نیازهایی بوده که در جامعه غرب وجود و نیاز به پاسخ داشته است، دانشمندان و متفکران غربی این نیازها را تعریف کرده و دست به پاسخ نیازهای جامعه خود میزدهاند و در طول زمان با بسط آن پاسخ، رشته علمی خاص و در نهایت نقشه علم مدرن شکل میگرفته است. چون تولید علم در هر کشور مبتنی بر نیازهای جامعه و باورهای همان جامعه است لذا طبیعی است که نقشه علمی غرب، مختص خود غرب باشد.
نمیتوانیم با نیازهای جامعه دیگر، جامعه خودمان را بسازیم
جامعه ما باورهای متفاوت و نیازهای جدیدی دارد و نیازهای جدید، علوم جدیدی را برای پاسخ میطلبند با این نکته که رنگ و بوی فرهنگی و اعتقادی و ساخت اجتماعی ما با غرب متفاوت است. اما ما نیازهای جامعه خود را تعریف نکردهایم و تصور میکنیم با نیازهای دیگران از یک جامعه متفاوت میتوانیم ساختار فکر و علم را رقم بزنیم.
یک نمای حلزونی با نیروی گریز از مرکز در ساختار نقشه علم مدرن دیده میشود در جاهایی نقشه علم بسیار درهم تنیده است و حجم بالای تولید مقالات و کتابها را دارد، اما وقتی بر موضوع رشتهها و علوم کتابها و مقالات دقت میکنیم میبینیم که از دید اعتقادی و فرهنگی ما این علوم در تعارض با جامعه ما هستند.
مثلا در رشتههای پزشکی، روانپزشکی و روانشناسی که دقیق میشویم مشاهده میکنیم که صدها جلد کتاب و بیشمار مقاله در توجیه همجنسبازی نوشتهاند و سعی شده که با جمعآوری اطلاعاتی از جامعه حیوانات این عمل که در فرهنگ ما و همه ادیان الهی گناهی بزرگ تلقی میشود را موضوعی علمی، طبیعی و فطری جلوه دهند و برای آن انواع برنامههای تبلیغی، حقوقی و بینالمللی را دنبال کنند.
یا در علوم مالی بر سازوکارهایی برچسب علمی زده میشود که تا چندی پیش از آن موجب سقوط و بحرانهای اقتصادی غرب شدهاند مانند طرح پونزی و یا بورس مبتنی بر طرح قمارآلود جان لاو و یا بانک مبتنی بر ربای مدیچی. بنابراین بسیاری از علومی که در عالم مدرن تولید شده برای جامعه ما موضوعیتی ندارند.
از سویی خلأهایی در جامعه ما وجود دارد که هیچ یک از شاخههای علم مدرن برای آن نظریه یا مطلبی تولید نکردهاند چون برای آنها موضوعیتی نداشته است بنابراین چیزی هم وجود ندارد که دانشجویان یا استادان دانشگاه ما بتوانند ترجمه و استفاده کنند. مثلا در علوم سیاسی، درسها براساس منافع کشورهای صاحب نظریههای سیاسی طراحی میشود. درسهایی که بر ضد منافع ملی و منطقهای ما هستند و هرگز به ما نمیآموزند در برابر استعمار یا سلطه و هجوم کشورهای صاحب نظریات علوم سیاسی چرا نباید مقاومت کنیم؟
انتهای پیام/۴۱۶۲/
انتهای پیام/