وظیفه دولت؛ توجه به شبکه آسیبهای کار کودک/ مطالبهگری؛ کارویژه انجمنهای مردمی
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، پدیده کودکان کار در ایران به مشکلی اجتماعی تبدیل شده است. این پدیده علیرغم جهانشمولبودن، ویژگیهای خاصی در هر جامعه دارد. با توجه به اینکه در سالهای اخیر فعالان اجتماعی و انجمن های مردمی به صورت ویژهای در مسائل مربوط به آسیبهای اجتماعی ورود داشته اند باید توجه داشته باشیم که حل مسائل کلان و آسیب های اجتماعی از وظایف اصلی دولتهاست در همین خصوص با رضا مشتاقی فیلمنامه نویس و مستندساز اجتماعی و پژوهشگر حقوق به گفتوگو نشستهایم:
-تعریف عمومی از کودک کار تا چه اندازه دقیق است؟ آیا انواع کار کودک را در برمیگیرد؟
در فضای عمومی وقتی از کودک کار صحبت میشود ما اغلب کودکان کار مرئی را در ذهن میآوریم. مثلا کودکانی که سر چهار راه کار میکنند یا در چند سال اخیر کودکان زبالهگرد نیز به آن اضافه شده است و عموما اینها دیده میشوند. در حالی که تعداد زیادی کودک در کارگاهها یا زمینهای کشاورزی کار میکنند و اینها کودکان کار مرئی نیستند. مردم اینها را نمیبینند و به توجهشان به کودکان کار ناظر به اینها نیست. معمولا راهکارهایی که ارایه میشود هم باز ناظر به کودکان کار خیابان است. مثلا اینکه بروند و سر چهارراهها شناسایی کنند و به جای خرید به آنها خوراکی بدهند. بنابراین معمولا از نظر مردم کودکان کار، کودکان کار خیابان هستند.
از این جهت تعریف عمومی به کودکان کاری که در کارگاهها و زمینهای کشاورزی کار می کنند بی توجه است.
مسئله دیگری که وجود دارد اینکه در جامعه ما کودکان زیر پانزده سال را کودک کار به حساب میآورند و به کودکان پانزده تا هجده سال توجه ندارند. از نظر فنی و حقوقی هم اینها کارگران نوجوان هستند. اما همین کارگران نوجوان هم محدودیتهایی دارند مثلا اینکه نمیتوانند به مشاغل سخت و زیان آور که در مقررههای ما پیشبینی شده است اشتغال داشته باشند. به همین دلیل وقتی یک نوجوان هفده ساله در زبالهگردی یا پرسکاری کار میکند این یک اتفاق غیر قانونی است.
مورد دیگر کارهای مقطعی است. مثلا اگر کودکی در سه ماه تابستان کارگر یک مکانیکی شود. درست است که او بعد از سه ماه به تحصیل خود خواهد برگشت اما او در این مدت در مختصاتی قرار گرفته است که مناسب این شخص نیست، اما فضای عمومی ما وقتی کودک کار را شناسایی میکند که کار به شکل واضحی زیان آور باشد و مرئی باشد.
-به عنوان کسی که در زمینه آسیب های کودکان کار فعالیت داشته اید آیا ما شاهد سیاست گذاری هدفمند و جامع در این زمینه هستیم؟
در این مورد ما اصلا شاهد سیاستگذاری جامع و هدفمندی نیستیم. اولا آسیبها را به درستی شناسایی نمیکنیم. آماری از کودکان کار نداریم. معمولا آمارها منحصر به طرحها و پروژههای ساماندهی کودکان کار بهزیستی است که جامع نیست و صرفا کودکانی که در این طرحها توسط بهزیستی جذب شدهاند در آمار میآیند. به تبع سیاست جامعی نیز وجود ندارد. معمولا سیاستها سیاستهای جمع آوری است که این لفظ البته لفظ درستی نیست و این لفظ را برای انسان به کار نمیبرند اما در عمل اتفاقی که میافتد جمع آوری است که بعضا با عبارت «ساماندهی» تلطیف شده است. معمولا این کودکان را از خیابان جمع میکنند و اغلب برنامه ای برای بعد از آن ندارند یا اگر هست با تعداد این کودکان تناسبی ندارد.
عموما به جای حل علت العلل این معضلات، سیاستها واکنش به کودکان مرئی کار است که میتوان به آن سیاست زیباسازی شهر گفت و نه سیاستهای ساماندهی کودکان کار.
-اساسا آیا معضل کودکان کار حل شدنی است؟
در واقع بهتر است بگوییم «معضل کار کودکان» چون کودکان کار معضل نیستند بلکه کار کودکان یک معضل است. باید در پاسخ گفت بله؛ از جنبه عقلی و نظری حل این معضل ناممکن نیست. اما اگر کسی بگوید که میتواند کلیت این معضل را فورا حل کند یا اینکه جدا از سیاستهای مختلف کشور روی کار کودک متمرکز بشود و حل کند این حرف گزافی است.
یک تصور در جامعه ما ایجاد شده است که کار کودک کار مافیاهاست که اینها کودکان را از خانواده جدا میکنند و سرچهارراهها به کار میگیرند. حداقل من در طول فعالیتم با چنین چیزی جز در خصوص کودکان زبالهگرد مواجه نشدم. در این مورد بهخصوص اینها به صورت مافیایی به کار گرفته میشوند، یک رییس مقتدر دارند و کودکان را از افغانستان وارد میکنند یا از کودکان ایرانی استفاده میکنند و اسکان میدهند. اما در کارهای دیگر معمولا کار کودکان معلول فقر خانواده هاست. در اینجا شما نمیتوانید با کارهای سلبی و قهری معضل را حل کنید.
وقتی خانواده گرسنه است آسیبهای بدتری را پیش روی خود میبیند. پس کودکش را هم به کار میگیرد. اگر شما میخواهید معضل کار کودک را حل کنید باید سیاستهای تامین اجتماعی را مورد توجه قرار داد که حداقل فقر مطلق را از بین ببرد و بقیه اشکال فقر را کم رنگ کند تا اینها نیازی به نیروی اقتصادی کودکان نداشته باشند و بزرگسالان خانواده بتوانند نیازهای آن را تامین کنند.
در این شرایط میتوان با افرادی که تحت تاثیر ضدفرهنگها یا با اغراض مجرمانه کار کودک را لازم می دانند برخوردهای قهری و سلبی کرد.
اما وقتی وضعیت کلی اقتصاد جامعه بحرانی است و سیاستهای رفاهی و تامینی مناسبی وجود ندارد، کار کودک اجتناب ناپذیر است.
-نقش فعالین اجتماعی و انجمن های خصوصی در این زمینه چه میزان است؟
این گروهها تنها با مطالبهگری می توانند کمک کنند. فقط و فقط با مطالبه گری. هرکس فکر میکند با غذا دادن، با کارهای مددکاری با آموزش دادن و ... میتواند معضل کار کودک را حل کند قطعا در اشتباه است. اینها میتوانند وارد سازمانهای مردم نهاد شوند و تعداد محدودی از این کودکان را تحت پوشش قرار دهند. قطعا توان و انرژی مردم آن هم در کشوری مثل ایران که اقتصادش تماما در قبضه دولت و شرکتهای دولتی و شبه دولتی است این توان را ندارد که مشکل را حل کند.
این گروه های مردمی صرفا میتوانند تعدادی از این کودکان را تحت پوشش قرار دهند و مقداری از آسیبهای اینها را تلطیف کنند و به اینها آموزش دهند، مشکلات بیماری ها و مددکاری را حل کنند ولی نمیتوانند این مسئله را به صورت کلی حل کنند. اگر بپرسیم فعالان اجتماعی و انجمن های مردمی چطور میتوانند در خدمت حل مسئله کار کودک قرار گیرند؟ پاسخ این است که بیایند مطالبه گری کنند. جامعه را آگاه کنند که این مشکل هست و تبیین کنند علتهای این مشکل چیست و از دولت بخواهند که مشکل را ریشهای حل کند. وگرنه با کارهای خیریهای به هیچ عنوان مشکل حل نمیشود.
-جدای از شعارها و فعالیتهای روتین و شیک به عنوان نمونه آیا میتوانید چند اقدام مهم نهادهای دولتی یا خصوصی در زمینه کاهش آسیبهای این قشر از کودکان را نام ببرید؟
بینید در زمینه کاهش آسیب ما با مواردی مواجه میشویم. هرچند در حل مسئله موفق نبودیم اما در زمینه کاهش آسیب کارهایی شده است. مثلا اورژانسهای اجتماعی که در بسیاری موارد کمبود امکانات، محدودیت مالی و محدویت آموزشی دارند یا ساعات کاری محدودی دارند که با فلسفه وجودی اورژانسها یعنی بیست و چهارساعته بودن در تضاد است. اما اصل وجود آنها یک گام رو به جلو است که میتواند به کاهش آسیب کمک کند.
وجود پایگاههای اورژانس اجتماعی در مناطق آسیبهای اجتماعی میتواند کمک کند به حل مشکلات. اقدامی که تحت عنوان «طرح فرمان» مشهور شد و اقدامی بود که فرمان داده شد تمام کودکان افغانستانی امکان داشته باشند در مدارس ثبت نام کنند ولو اینکه مهاجر غیر قانونی باشند. این کودکان بخش زیادی از کودکان کار را تشکیل میدهند. سازمانهای مردمنهادی که هر کدام در بخشی یا محلهای آمدند این کودکان را تحت آموزش و حمایت های مددکاری قرار دادند، تیمهای ورزشی برایشان تشکیل دادند.
این ها اولا بخشی از آسیبها را به صورت فردی کاهش داد و ثانیا یک الگوی موفقی از اینکه میشود برنامهای برای کاهش آسیب کار کودکان در دستور کار قرار داد را ایجاد کرد و ثالثا اینکه مردم را با این مشکل آشنا کرد. یک شهروند طبقه متوسط که ذهنیتش از سریالهای تلویزیونی مثل «آوای باران» شکل میگرفت و تصور میکرد اینها یک باند هستند. راه افتاد و رفت در محلات و این بچهها را دید و متوجه شد که علت این معضل فقر و محرومیت خانواده هاست. این ها توانست کمی فاصله اجتماعی بین شهروندان متوسط و این قشر از اقشار آسیبپذیر را کم کند.
اما اینکه به یک سیاست واحد مقتدر و مصمم برای حل مسئله تبدیل شود خیر. چنین اقدامی صورت نگرفته است.
-با توجه به تجربه مستندسازی شما در این موضوع، اولویت در مواجهه با پدیده کودک کار در چه حوزهای می باشد؟
اولویت در مواجهه با پدیده کار کودک اولا شناخت درست پدیده است. متاسفانه ما پیمایشی جامع، طرحهای شناسایی جامع و آمار درستی از کار کودکان مخصوصا از کار نامرئی کودکان نداریم. کارهایی که معمولا در مناطق حاشیهای و در کارگاههای زیرزمینی که معمولا آمار و بازرسیهای دقیقی از آن وجود ندارد. ما شناختی از کار کودکان در روستاها نداریم. یا همین پدیدهای زباله گردی که اخیرا خیلی شایع و قدرتمند شده است.
شناختهای ما معمولا از پژوهشهای مستقل دانشگاهی یا سازمانهای مردم نهاد است. سازمانهای دولتی که اقتدار لازم برای مواجهه با این پدیده را دارند عموما کار جامعی انجام ندادهاند. پس اولویت اول این است که ما پدیده را بشناسیم و ببینیم در هر منطقه با چه سبکها، تعداد و گسترهای با این پدیده مواجه هستیم و در وهله دوم این که ما ریشه را باید حل کنیم که اساسا محرومیت خانواده است.
کار اساسی این نیست که کودکان کار را سر چهارراهها دستگیر کنید یا اینکه به این کودکان غذا بدهید. شما باید برای پدر آن خانواده شغل ایجاد کنید. باید سیاستهای رفاهی و تامین اجتماعی را تقویت کنید. همه مورادی که یک اقتصاد سالم را شکل می دهد اگر انجام بدهیم میشود مشکل کار کودک را حل کرد وگرنه قبل از این، همه تلاش ها آب در هاون کوبیدن است.
-با توجه به مطالبی که بیان شد همه مسیرها از تونل بروکراسی دولتی عبور میکند و بخش خصوصی نقش جدی و مهمی در این میان نمی تواند ایفا کند؟
توان بخش خصوصی بسیار محدود است. مثلا اینکه بتواند بخشی از اینها را تحت پوشش قرار دهد که کودکان محروم ما هم فقط کودک کار نیست. بخش زیادی از توان سازمانهای مردم نهاد صرف دیگر محرومیتهای کودکان مانند بیماریها، اعتیاد، بزهکاری والدین و ... میشود. پس نمیتوان انتظار داشت جامعه مدنی همه اینها را تحت پوشش بگیرد. جامعه مدنی باید توزیع صحیح امکانات و درآمدها را مطالبه کند. مضاف بر این که یک سری از وظایف مثل حل بازماندگی از تحصیل طبق قانون اساسی بر عهده دولت است و ما نمیتوانیم از مردم انتظار داشته باشیم وظیفه دولت را انجام دهند.
-حرف مگو و مسائلی که در این حوزه به آن زیاد پرداخته نمیشود اما اهمیت دارد به نظر شما چیست؟
حرف مگو به این معنی که ابا وجود دارد از گفتنش و نه اینکه مورد توجه واقع نشده است بحث کودکان زبالهگرد است. کاری که برای بزرگسالان هم مضر و زیان آور است. کاری که طبق «مقاوله نامه ممنوعیت و محو بدترین اشکال کار» برای همه اشخاص زیر ۱۸ سال هم ممنوع است. اما در تحقیقات میدانی که بنده در برخی از آنها حضور داشتهام و شما در خیابان هم مشاهده میکنید شاید کودکان ده یازده ساله را ببینید.
اگر وارد گاراژهایی که کودکان در آن کار و زندگی میکنند بشوید کمتر از آن سن را هم میبینید. در حالی که متولی زبالههای شهری مشخص است. این کار وسط شهر جلو چشم همه مردم انجام میشود و کسی با آن برخورد نمیکند! در بین این کودکان هم ایرانی هست و هم افغان. در بررسی هایی که من داشتم اینها از افغانستان به قصد این کار به ایران منتقل میشوند! یعنی این بچههای کوچکی که میآیند از آنجا میدانند قرار است در فلان گاراژ مشغول به کار شوند و زباله گردی کنند.
هیچ برخوردی هم با این پدیده نمیشود. گاراژهایی که اینها فعالیت میکنند مشخص است و چیز پنهانی نیست. محسن هاشمی رییس شورای شهر میگوید این پدیده دست مافیاست و ما نمی توانیم با آن برخورد کنیم. این یک نمونه نقض شرم آور حقوق کودکان جلو چشم ماست که در کشور ما در حال رخ دادن است که اگر هم به آن پرداخته شود در یک سطح و شکل رمانتیک به آن پرداخته میشود.
واضح بگویم کسی به دنبال حل این قضیه نیست. کسی نمیرود این مافیا و کسانی که چنین دستگاه عظیمی را می چرخانند پیدا کنند. من برای تحقیق به این گاراژها رفته ام، اینها اصلا اجازه نمیدهند کسی وارد شود در حدی که ممکن است برخورد فیزیکی کنند. ما در حقیقت اطلاعی نداریم در این کارگاهها چه خبر است. ما نمیدانیم بچهها در اینجا چه شرایط زیستی دارند و هیچ آماری از بیماری یا حتی مرگ و میر آنها نداریم.
بحث دیگری که کمتر مورد توجه قرار میگیرد شبکه آسیبهای اجتماعی است که کار کودک هم بخشی از آن است. مثلا وقتی بازماندگی از تحصیل وجود دارد کار کودک اجتناب ناپذیر میشود یا به دلایل اقتصادی یا به دلایل فرهنگی مثلا لازم ندانستن کار کودک. وقتی کودک درس نمیخواند طبیعتا کار میکند.
آز آنطرف ناعادلانه بودن نظام آموزش هم اثرگذار است. یعنی فرد میبیند که با یک دیپلم کاری از دستش بر نمیآید و نیاز به دانشگاه رفتن دارد. دانشگاه رفتن هم کلاسهای خصوصی میخواهد. آمارها میگویند قریب به تمام رتبههای کنکور در مدارس دولتی درس نخواندهاند. وقتی چنین شرایطی وجود دارد فرد ترجیح میدهد درس نخواند و وقتی درس نخواند مشخصا گزینه کار را انتخاب میکند.
یا مثلا در پدیده کودک همسری، وقتی ازدواج پسر پانزده شانزده ساله را ببینید طبیعتا این فرد باید کار کند تا ملزومات ازدواج را فراهم کند ما به استثناهای ثروتمند کاری نداریم اما علیالقاعده وقتی در مناطق محروم یک دختر دوازده سیزده ساله ازدواج میکند سوق داده میشود به سمت کار کودک. موارد دیگر مانند بد سرپرستی یا بی سرپرستی همگی کودک را به کارکردن سوق می دهد. بنابراین باید به شبکه آسیبهای اجتماعی توجه کرد و باید یک شبکه حمایتی شکل داد.
وقتی کودکی از کلاس پنجم فارغ میشود اما سال ششم را ثبت نام نمیکند آیا مدرسه پیگیر میشود که چرا این فرد تحصیل را ترک کرده است.
فراتراز این. آیا مدرسه به دیگرنهادهای حمایتی متصل است تا بتواند مشکل را حل کند؟ به دادستان یا به اورژانس اجتماعی یا بهزیستی اطلاع دهد.
گامهایی به سمت این برداشته شده است در قانون حمایت از اطفال و نوجوانان مصوب ۱۳۹۹ اما در عمل ما هنوز چیزی نمیبینیم. هنوز آن دفاتری که قوه قضاییه مکلف شده است به تشکیل آن، شکل نگرفته. هنوز وظایفی که بر عهده وزارتخانهها و دیگر ارگانها محول شده است، متوقف است. در نهایت میتوان گفت نگاه سیستمی به کار کودک حلقه مفقوده ما ست.
-چه اقداماتی را برای فعالان اجتماعی پیشنهاد میدهید تا هم به وظیفه اجتماعی و انسانی خویش عمل کرده باشند و هم در دام کارهای نمایشی و سطحی که دردی از کودک کار دوا نمیکند دچار نشوند؟
چنان که گفتیم اصولی ترین و با اولویت ترین و صحیحترین کار اول از همه شناخت درست پدیدهها و سپس مطالبه گری است. عدم شناخت درست موجب میشود مطالبه غلط رخ بدهد شما اگر شناخت صحیح نداشته باشید ناگزیر در مسیر مطالبه اشتباه میافتید ممکن است از دولت مطالبه کنید که فقط به این کودکان غذا بدهند یا برو با این باندهای مافیایی که در تلوزیون و سینمای ما شناخته میشوند برخورد انتظامی کند.
وقتی پدیده را به خوبی شناختیم باید حل ریشه ها را مطالبه کنیم.
وظیفه انسانی را هم باید در حد توانش انجام داد همینطور که در حال حاضر در سمن ها در خیریهها در حال انجام است. باید آموزش ها و مددکاری ها انجام شود چرا که هر کودک یک کودک است و اهمیت دارد. اما اولویت با مطالبه گری و هدف گرفتن ساختارهاست. وگرنه ما زورمان به تنهایی بدون مداخله دولتها و مشارکت حاکمیت به این آسیبهای اجتماعی نمیرسد.
منبع: نورنیوز
انتهای پیام/
انتهای پیام/