«اثریا»؛ روایتی شیرین از رزم سخت/ یقه به یقه با تکفیریها به دور از کلیشههای مرسوم
گروه فرهنگ خبرگزاری آنا: ادبیات مقاومت و شاید شکل عینیتر آن را در چند دهه اخیر در قالب «ادبیات دفاع مقدس» دیده و خواندهایم که این امر زمانی در حوزه فیلم و سریال و نقطه عطفش در شکل ادبیات آن هم ادبیات داستانی به نگارش درآمده است.
شکل کلیتر ماجرا را اگر به دور از برچسبهای مرسوم در نظر بگیریم، شاهد گونهای از نوشتار در قالب «ادبیات رزم» هستیم که بالتبع با توجه به اغراض و هدفهای پیکار ما در جبههها از جنگ تحمیلی گرفته تا همین امروز در میدان سوریه، شمایلی مقدسگونه به خود میگیرد.
ادبیات دفاع مقدس پر است از آثار ریز و درشت از شکل خاطرهنویسی تا رمانهای متعدد و متکثر که از قضا بسیاری نیز حاصل پختگی نویسنده است؛ همینطور هم که در حال حاضر ما با پدیدهای به نام «ادبیات دفاع مقدس» مواجهیم که سرشار است از رمانهای خوشنوشت و خوشخوان که توانستهاند در بازار کتاب حسابی جذب مخاطب کنند. بیشک یکی از شاخههای جدی داستاننویسی ما که از استواری و قوت برخوردار است، همین شاخه موضوعی خواهد بود.
یک جای خالی داستانی در ادبیات
ادبیات مقاومت بازهم سایه کلیتری دارد و دفاع مقدس را نیز دربرمیگیرد؛ اما در اینبین شاهد بخشهای مغفولماندهای است که باید یکی از آن حلقههای مفقود را در چرایی و چگونگی حضورمان در میدانهای رزم با تکفیریها جستوجو کرد. این بخش از سنگر ادبیات، سراسر سوژهها و حرفهایی دارد که صدالبته از چشم مخاطب و متأسفانه از چشم نویسندگان داستانی پنهان مانده است.
میدان رزم با داعش پر از این اتفاقات است که تلاشهای شکلگرفته در ادبیات نیز عمدتاً در حوزه خاطرهنگاری از خانواده شهدای عزیز حرم و گاه مدافعان حرم اهل بیت(س) خلاصه شده که آن نیز بهشدت کم است؛ پس اینجاست که جای ادبیات داستانی حسابی لنگ میزند چون برای مخاطب عام، عمده حرفها در داستان است که به کرسی مینشیند و به اثبات هم میرسد.
بالاخره یک شاهد از راه رسید
اخیراً رمانی کمحجم اما جالب در این حیطه از میدان رزم سوریه به نام «اثریا» توسط سوره مهر به چاپ رسیده که شاید بتوان آن را از اولین میداندارهای داستانی مقاومت در سرزمین سوریه قلمداد کرد؛ رمانی نوشته نیما اکبرخانی که اولین رمان او نیز محسوب میشود.
کتابی داستانی در ۱۲۰ صفحه که به رغم سوژه سخت و به اصطلاح خشک آن، اتفاقاً لحنی بامزه و شیرین دارد و نویسنده میداند باید لحنش را طوری کنار هم در واژهها بنشاند که مخاطبش را درگیر کند. این درگیری هم با روایتی ساده و طنازانه همراه شده و از سطور ابتدایی، رغبت خوانش را در مخاطبش تقویت میکند که قرار است اینجا «داستان» بخواند نه تاریخ و جغرافیا.
«گرومب! فرود اومدیم؛ اگر بشه اسمشو گذاشت فرود. تو یک ثانیه دوروبرم رو خوب نگاه کردم. همه اونایی که تا الان منو مثل خلوچلها نگاه میکردن بلند شده بودن تو هوا و کلههاشون تق و تق میخورد به همون لولهای که من محکم گرفته بودم. یکی از میله میخوردن یکی از کف هواپیما! این دفعه بلند واضح خندیدم. هرچند صدای خندمو نمیشنیدن اما میتونستن قیافمو ببینن. یادشون میموند دفعه بعد همینکارو بکنن. » (ص ۱۲)
نیما اکبرخانی روایتش را از «ب بسمالله» و از چگونگی ورود به باند فرودگاه دمشق شروع میکند و آن را کاملاً داستانی تعریف میکند. دقت کنید که داستان حاصل تخیل و فضاسازی نویسنده است بهنحویکه خواننده به ظاهر خودش را در دنیای واقعی فرض میکند اما با داستانگو که نویسنده باشد، در سرزمینی دیگر همراه شده است.
نویسنده خودش را در قالب یک رزمنده مدافع حرم جای داده و از زبان او یعنی اول شخص قصه میگوید. هم شرح حال میگوید و هم آنچه میتواند در رزم یا تکفیریها رخ بدهد را با روایتی داستانی شرح ماجرا میکند.
پله پله در سفری با یک مدافع
رمان در یازده فصل به همپیوسته به تحریر درآمده و از بخش اول که «سفر به آنجا» باشد، نویسنده در قامت رزمندهای سفرکرده دست به قلم میشود و شروع به شرح داستان میکند. پس از سیر و ساحتی در میدان رزم، نهایتاً در فصل یازدهم و «بازگشت» دوباره رزمنده به وطن به اتمام میرسد. صفحه به صفحه کتاب درباره چرایی و چگونگی نیروهای مقاومت در سوریه است البته به زبانی غیرمستقیم.
نکته خاصتر اینکه هرچند فضاسازیها حاصل ذوق و نبوغ و البته تخیلات نویسنده است اما از نظر جزئیات جغرافیایی و ترسیم مکانی داستان، همگی واقعی است. همینطور هم که «اثریا» را تبدیل به اثری قابل تعریف میکند.
«یه انفجار خیلی گنده و خیلی خفن خرکی زده وسط کانال ... الان یک نیمکره توی زمین داریم به قطر صدمتر که دو تا کانال از دو طرف بهش وصله. دوربینو میچرخونم. بیرون نیمکره، توی زمین، یه عالمه تیکهپارههای چیزای مختلف ریخته رو زمین که اغلب یا دارن میسوزن یا داره ازشون دود بلند میشه. یه جفت پا یه گوشهای میبینم. تو دلم میگم :انشاءالله که مال راننده انتحاریه ...» (صص ۷۵-۷۶)
«اثریا» را به جای تعریف و جزء به جزء گفتن داستانش، باید خواند. این خواندن هم شاید در دو سه ساعت خلاصه شود. رمانی که خودش را وارد قلم خشک و روایتهای همیشگی از مبارزه با تکفیریها نمیکند تا مخاطبش را در نوشتاری روان و با شگردهای کلامی طنازانه، درگیر کند.
این رمان یک نکته مضاعف دارد و اینکه مخاطبش را دستهبندی نمیکند. ابتدا هدف را روی قصه میگذارد یعنی مخاطب میداند که فعلاً قرار است داستان بشنود و بعد کمکم خودش را در جغرافیایی منحصربهفرد واقعی میبیند. پس خواننده در این کتاب هم روایت میشنود، هم داستان میخواند و هم با ادبیات مفهومی مقاومت آشنا میشود.
رمان «اثریا» به قلم نیما اکبرخانی در ۱۲۰ صفحه و در سال ۹۹ توسط انتشارات سوره مهر منتشر و در بازار کتاب عرضه شده است.
انتهای پیام /۴۱۴۳/پ
انتهای پیام/