اعطای دکترای افتخاری به فریبا عادلخواه جنگ سیاسی-اعتقادی علیه نهادهای جمهوری اسلامی بود/ دانشگاه ژنو به دلیل حکم قوه قضائیه، حاکمیت ایران را به چالش کشید
گروه بینالملل خبرگزاری آنا-محمد جعفری؛ نیکلائوس دیاکیدیس، محقق راهبرد کلان و سیاست بینالملل، در مصاحبهای اختصاصی به صورت مفصل به دلایل پیدا و پنهان اعطای دکترای افتخاری به فریبا عادلخواه پرداخته است.
بهدلیلاینکه مصاحبه دیاکیدیس از جزئیات و زوایای بسیار ارزشمند و معتبری برخوردار است، ترجیح دادیم مطلب وی همانگونه که خودش تحریر و تنظیم کرده، منتشر شود تا خواننده بیشتر به عمق مفاهیم روایت وی پی ببرد. متن گفتگو به شرح ذیل است:
در آغاز از شما تشکر میکنم که به من فرصت دادید با خبرگزاری آنا در خصوص تصمیم دانشگاه ژنو مبنی بر اعطای دکترای افتخاری به فریبا عادلخواه مصاحبه کنم. من از خبرگزاری دانشگاه آزاد به خاطر این فرصت سپاسگزارم.
من در حالت عادی چنین دعوتهایی را نمیپذیرم، زیرا اهل هیاهو و خودنمایی نیستم و از حضور تبلیغاتی بهشدت خودداری میکنم. ترجیح میدهم برای صحبت در خصوص چنین موضوعاتی در مکانی رسمی پشت درهای بسته به گفتگو بنشینم. اما موضوع عادلخواه از خیلی جنبهها خاص و متفاوت به نظر میرسد.
لازم به ذکر است که دانشگاه ژنو از پاسخ به تمامی نکاتی که من در خصوص آنها پرسش کرده بودم، خودداری کرده است. از این بدتر آنها از ثبت مکاتبات الکترونیکی من هم خودداری کردند، زیرا بر اساس قانون، دانشگاه باید به هر نامه دریافتی شماره دبیرخانه بزند. درنتیجه، مکاتباتی از من با دانشگاه ژنو در خصوص عادلخواه در دست نیست. مقامهای دانشگاه در قبال دریافت نامههای من هیچ رسیدی ارائه نکردهاند و هیچ شماره دبیرخانهای هم بر مکاتبات من الصاق نشد. آنها هیچ پاسخی به مکاتبات و سؤالات من ندادند. خودداری از تأیید دریافت نامهها و ایمیلهای من و عدم ثبت مکاتباتم در دبیرخانه دانشگاه نشان از سکوتی اهانتآمیز به من و عقایدم تلقی میشود.
مدیریت دانشگاه ژنو تحمل شنیدن صدای مخالف را ندارد
خلاصه بگویم که مدیریت دانشگاه تصمیم گرفت صدای مخالف من را نشنیده بگیرد. ممکن است بگوییم آنها مجبور نبودند به مکاتبات من پاسخ دهند، اما بر اساس قانون خودشان باید ایمیلها و نامههای من را پرینت و در دبیرخانه دانشگاه ثبت میکردند و در بایگانی نامههای دریافتی دانشگاه قرار میدادند.
اما آنها هیچکدام از اینکارهای قانونی را انجام ندادند، در نتیجه هیچ سابقهای از مکاتبات الکترونیکی من با دانشگاه در خصوص اعتراضم به اعطای دکترای افتخاری به عادلخواه یافت نمیشود. حال اگر محققی بخواهد مطلبی درباره اعطای دکترای افتخاری دانشگاه ژنو به فریبا عادلخواه در اکتبر سال 2020 بنویسد باید به بایگانی دانشگاه رجوع کند، اما وی نخواهد توانست هیچ سابقهای از نامه اعتراضآمیز من بیابد.
گذشته از اعتراض من، در بایگانی دانشگاه ژنو هیچ سابقه دیگری از اعتراض و مخالفت با تصمیم دانشگاه در اعطای دکترای افتخاری به عادلخواه نمیتوان یافت، زیرا اعتراضات به این تصمیم ثبت نشدهاند تا محققان یا تاریخنویسان آینده تصمیم در خصوص وی را بدون هیچ مخالف یا معترضی ببینند و به اطلاع آیندگان برسانند. یعنی به آنها گزارش خلاف واقع بدهند.
عادلخواه ارتباط علمی با دانشگاه ژنو نداشت
در اینجا لازم میدانم برای آگاهسازی اذهان عمومی به سوابق دانشگاه ژنو و عادلخواه بپردازم. عادلخواه بههیچوجه ارتباط علمی با دانشگاه ژنو نداشته و ندارد. وی عضوی از دانشگاه نیست و ارتباط علمی با آن نداشته، بلکه این محقق در استخدام مرکز مطالعات بینالملل دانشکده مطالعات سیاسی پاریس بوده است.
عادلخواه استاد دانشگاه نیست و شخصاً هرگز مطلبی در خصوص وی نشنیده و نخوانده بودم. من از «رولاند مارشال» (شریک زندگی عادلخواه) چیزهایی شنیدهام، ولی در خصوص عادلخواه هرگز چیزی نشنیده بودم. درواقع من حتی اسم عادلخواه را نشنیده بودم تا روز جمعه 25 سپتامبر یک ایمیل (با مخاطب زیاد) از طرف انجمن دانشآموختگان دانشگاه ژنو به دستم رسید.
11 سال پیش در سال 2009 موفق به دریافت مدرک فوقلیسانس مطالعات پیشرفته در رشته امنیت اروپا و بینالملل از دانشگاه ژنو شدم. بهعلاوه، مدرک دیپلم سیاست امنیتی را از مرکز سیاست امنیتی شاخه ژنو (جی.سی.اس.پی) که مؤسسه آموزشی وابسته به ناتوست دریافت کردم.
از زمان فارغالتحصیلی در سال 2009 تابهحال عضو انجمن دانشآموختگان دانشگاه ژنو بودهام، اما در سال 2009 در نامهای رسمی از پیوستن به انجمن دانشآموختگان «جی.سی.اس.پی» خودداری کردم.
در 11 سال گذشته از 2009 تابهحال که عضو انجمن دانشآموختگان دانشگاه ژنو بودهام تنها یک ایمیل از دانشگاه ژنو دریافت کردم که آن هم روز 25 سپتامبر 2020 بود و از من میخواست درباره موضوع عادلخواه و تصمیم دانشگاه برای اعطای دکترای افتخاری به وی موضع خود را اعلام و درواقع از وی حمایت کنم. ایمیلی که به من فرستاده بودند مخاطبان فراوانی داشت و به 7 هزار و 156 نفر دیگر که همگی دانشآموخته دانشکده علوم سیاسی دانشگاه ژنو بودند هم فرستاده شده بود. دانشگاه این ایمیل را بهوسیله انجمن دانشآموختگان برای ما ارسال کرده بود.
آن پیام الکترونیکی نامهای رسمی از سوی دانشگاه بود که با آدرس ایمیل رسمی انجمن دانشآموختگان ارسال شده بود. من از خواندن محتوی آن ایمیل وحشتزده و متعجب شدم. دانشگاه همه 7 هزار و 156 گیرنده ایمیل را ملزم کرده بود فوری در خصوص آزادی عادلخواه که بزهکار زندانی در ایران است، اقدام کنند. این نامه تهییجکننده، بر اساس تمامی استانداردهای دانشگاهی و علمی، نامناسب و غیرقابلقبول بود. انتظار چنین درخواستی را از «جی.سی.اس.پی» داشتم، ولی مطمئناً از دانشگاه ژنو چنین انتظاری نداشتم.
در سال تحصیلی 2008-2009 وقتی مشغول تحصیل در آنجا بودم سریعاً به این موضوع پی بردم که «جی.سی.اس.پی» مرکز دانشگاهی-علمی واقعی و مستقلی نیست. «جی.سی.اس.پی» دقیقاً یک مرکز وابسته به ناتو مشابه دانشگاه کمونیستی زحمتکشان شرق وابسته به اتحاد جماهیر شوروی «کی.یو.تی.وی» بود. «جی.سی.اس.پی» درست مانند «کی.یو.تی.وی» مرکز تفتیش عقاید بود.
در «جی.سی.اس.پی» مطلقاً آزادی علمی وجود نداشت و فقط تلقین فکری به نفع لیبرالیسم غربی رواج داشت. من تا الآن هم یعنی بعد از گذشت 11 سال خوب به یاد دارم که چگونه «گرائیم هرد»، اسکاتلندی که مدیر مشترک بیست و سومین دوره آموزش بینالملل در «جی.سی.اس.پی» بود، هر صدای منتقدانهای علیه لیبرالیسم غربی را دیوانهوار در نطفه خفه میکرد. اگر دانشجویی جرئت میکرد و درباره سیستم مدیریتی دیگری صحبت میکرد، سرنوشتی جز سرکوب برایش متصور نبود.
بیشتر بخوانید:
سخنگوی وزارت امور خارجه: راهاندازی کمپین تبلیغاتی راه به جایی ندارد
فرانسه در پرونده قضایی «فریبا عادلخواه» دخالت نکند
اگر دانشجویی درصدد فارغالتحصیلی و دریافت دیپلم «جی.سی.اس.پی» با امتیاز خوب بود و میخواست که گزارش ارزیابی دلخواه داشته باشد، مجبور بود افکار انتقادی نسبت به لیبرالیسم غربی را بروز ندهد و دهانش بسته باشد، حرفی نزند و حتی به عقایدش فکر نکند.
«جی.سی.اس.پی» فضایی علمی برای دانشجویان فراهم نمیکرد و فضایی جز تفتیش عقاید در آنجا حاکم نبود. «جی.سی.اس.پی» درواقع نمونه «کی.یو.تی.وی» در قالب اروپای تحت قیمومیت ناتو بود. دانشجویان در «جی.سی.اس.پی» مسائل علمی نمیآموختند. آموزگاران و اساتید آن مرکز تنها درصدد آموختن موضوعات سیاست خارجی غربی بودند. به همین دلیل بود که من بلافاصله پس از فراغت از تحصیل از پیوستن به شبکه دانشآموختگان «جی.سی.اس.پی» خودداری و ارتباط با آنها را قطع کردم.
وقتی یک مرکز دانشگاهی برای تنها یکبار در 11 سال اقدام به ارسال پیام ایمیلی به 7 هزار و 156 دانشآموخته میکند و از آنها میخواهد که برای رهایی عادلخواه از زندان اقدام فوری کنند، آنگاه آن دانشگاه باید آماده شنیدن صدای مخالف هم باشد که البته دانشگاه ژنو اینگونه عمل نکرد.
اما دانشگاه ژنو یک مرکز علمی آموزش عالی واقعی بود که در آن آزادی بیان وجود داشت، اما تعدد تفکرات در دوره تحصیل تدریس نمیشد که نوعی یکجانبهگرایی محسوب میشود. این دانشگاه کارهای غیرمعمول و غیراستاندارد را از طریق برنامههای مشترک آموزشی، ازجمله درس تخریب تبلیغاتی، به «جی.سی.اس.پی» یا به «مرکز ژنو بخش نظارت امنیتی» واگذار میکرد. این اقدام باعث میشد دانشگاه بتواند در صورت نیاز از برعهده گرفتن مسئولیت پروژههای آموزش تلقین فکری و مواردی که با استانداردهای علمی منافات داشتند، سر باز زند.
بهتر است بدانیم که پیشتر «مرکز ژنو بخش نظارت امنیتی» به «مرکز ژنو کنترل دموکراتیک نیروهای مسلح» (دی سیای اف) مشهور بود که یک دفتر آنهم در بیروت فعال است.
دانشگاه ژنو مجاز به انجام فعالیتهای غیرعلمی نیست
دانشگاه ژنو بهعنوان مرکز آموزش عالی همگانی در سوئیس مجاز نیست به فعالیتهای غیرمعمول بپردازد. «جی.سی.اس.پی» و «دی سیای اف» قادر به درگیر شدن در چنین موارد شبههداری هستند و مقامهای دانشگاه ژنو هم بهراحتی میتوانند وانمود کنند که از این کارهای غیرمعمول اطلاعی ندارند؛ درصورتیکه از ابتدا در جریان کامل پروژه هستند. این روندی بوده که دانشگاه در دو دهه اخیر دنبال کرده است.
در سال 2020 مشخص شد مدیریت دانشگاه ژنو «یهوس فلوکیگر» که از فوریه 2020 بهعنوان رئیس هیئتمدیره کنفرانس مدیران دانشگاههای سوئیس هم انتخاب شد، تصمیم گرفت شمشیر را از رو ببندد. وی با اجرای ابتکاراتی ادعاآمیز که انجام آنها برای دانشگاه چند سال پیش غیرقابلتصور بودند و به مراکزی همچون «دی سیای اف» و «جی.سی.اس.پی» سپرده میشدند روش جدیدی را آغاز کرد. این ابتکار فلوکیگر چیزی نبود جز اعطای دکترای افتخاری به عادلخواه. بازهم تأکید میکنم که چنین اعمالی در گذشته به «جی.سی.اس.پی» و «دی سیای اف» که با دانشگاه ژنو همکاری داشتند و به این دانشگاه وابسته نبودند، سپرده میشد.
انستیتوها و مراکز تحقیقاتی فوقالذکر شایستگی اعطای مدارک علمی مانند دکترای افتخاری را ندارند. مرجعی برجسته و فردی بیباک و شاید گستاخ برای پرونده عادلخواه نیاز بود که مدیر دانشگاه ژنو تقبل زحمت کرد و پا در میدان نهاد. بهعلاوه، جایزه از مرکزی که به ناتو وابسته است ازجمله «جی.سی.اس.پی» از دیدگاه مردم مشکوک به نظر میرسید و موقعیت عادلخواه را به خطر میانداخت، اما دکترای افتخاری دانشگاه ژنو به وی چهرهای معصوم و بیطرف اعطا میکرد. درواقع اینگونه دکترای افتخاری نه تأییدکننده بیگناهی هستند نه بیطرفی.
در اینجا میخواهم به نتیجهگیری برسم. وقتی مرکز دانشگاهی برای تنها یکبار در 11 سال اقدام به ارسال پیام ایمیلی به 7 هزار و 156 دانشآموخته میکند و از آنها میخواهد که برای رهایی یک بزهکار محکوم به زندان اقدام فوری کنند، آنگاه آن دانشگاه باید آماده شنیدن صدای مخالف هم باشد که البته دانشگاه ژنو اینگونه عمل نکرد.
این اصلاً پذیرفتنی نیست شما انتظار داشته باشید همه 7 هزار و 156 نفر نظری موافق شما داشته باشند. بحث و مناظره راه معمول و دموکراتیک برای انجام کار است. وقتی 25 سپتامبر 2020 ایمیل دانشگاه ژنو به من رسید احساس کردم باید مخالفتم را با این قضیه بیان کنم و در کمتر از 48 ساعت این کار را کردم. من یک نامه الکترونیکی واضح در خصوص مخالفتم با این قضیه به مدیر دانشگاه و دیگر اعضای هیئتمدیره دانشگاه ژنو ارسال کردم.
اما آنها نهتنها به اعتراض من پاسخ ندادند، بلکه از عمل به رویه استاندارد تائید رسید نامه و ثبت دبیرخانهای آنهم خودداری کردند. دانشگاه ژنو حتی مراحل استاندارد و تشریفاتی را قربانی خشنودی پاریس کرد. اجازه میخواهم صریح باشم و تأکید کنم که عادلخواه هیچ ربطی به دانشگاه ژنو نداشت و تصمیم دانشگاه ژنو تنها خدمتی به سیاست خارجی فرانسه بود. بله فرانسه جایی است که عادلخواه در آن تحصیلکرده بود و تابعیتش را دارد.
اعطای دکترای افتخاری به عادلخواه سیاسیکاری محض بود
در خصوص اعطای دکترای افتخاری به فریبا عادلخواه باید بگویم این اقدام نوعی سیاسیکاری محض برای خشنود کردن فرانسه و لیبرالهایی بود که با خیالبافی به جهانی آزاد و درواقع غربزده تحت سیطره اندیشه دولت- ملت، همانگونه که از سال 1648 در اروپا شاهد آن بودهایم، میاندیشند.
برای اعطای دکترای افتخاری به عادلخواه هیچ توجیه علمی یا مناظرهای در دانشگاه ژنو صورت نگرفت. یک طرح مختصر بهوسیله دانشکده علوم سیاسی تهیه و به مدیریت دانشگاه تحویل داده شد. مدیر دانشگاه هم طرح را بدون بررسی دقیق و موشکافانه پذیرفت.
اگر شما به خبر منتشرشده بهوسیله دانشکده علوم سیاسی دانشگاه ژنو در دوم مارس 2020 مراجعه کنید، میبینید که جزئیات اولیه اشتباه هستند. در خبر سه بار عادلخواه استاد دانشگاه ذکرشده است، درحالیکه وی استاد نیست و فقط یک محقق است. در جای دیگری از خبر، در سه خط دو دلیل برای اعطای دکترای افتخاری به عادلخواه بیان شده است. یکی مربوط به فعالیتهای عادلخواه ازنقطهنظر «باستانشناسی- طبیعت انسان» در خصوص جامعه مدرن ایران و دومین دلیل به خاطر تلاشهای وی برای دفاع از آزادی علمی و نیز اراده عادلخواه برای انجام تحقیق در خصوص علوم انسانی و اجتماعی.
برای اعطای دکترای افتخاری به عادلخواه هیچ توجیه علمی یا مناظرهای در دانشگاه ژنو صورت نگرفت. یک طرح مختصر بهوسیله دانشکده علوم سیاسی تهیه و به مدیریت دانشگاه تحویل داده شد. مدیر دانشگاه هم طرح را بدون بررسی دقیق و موشکافانه پذیرفت.
همانطور که پیشتر گفتم عادلخواه را نمیشناختم و با آثار وی هم آشنا نبودم. من به وبسایت «انستیتو مطالعات پاریس» به آدرس https://www.sciencespo.fr/ceri/en/ressource/1833#end رجوع کردم و نگاهی سریع به آثار عادلخواه انداختم. تصریح میکنم که قادر به اظهارنظر در خصوص تمام آثار وی نیستم، زیرا اولاً نگاه سریع به آثار یک نویسنده با بررسی کامل و موشکافانه بسیار متفاوت است. بنابراین من نمیتوانم به قضاوت آثار وی بپردازم و دیدگاهم را با شما شریک شوم.
دلیل دوم این است که من تحصیلکرده رشته انسانشناسی سیاسی یا اجتماعی با تخصص در جامعه مدرن ایران نیستم. بنابراین حتی اگر متون آثار عادلخواه را نیز بخوانم نمیتوانم نظری محکم ابراز کنم. بیشتر آثار عادلخواه به فارسی هستند و من تبحری در این زبان ندارم. من محقق راهبرد کلان و سیاست بینالملل هستم. البته سالها قبل به زبان فارسی علاقهمند شدم و تلاش کردم که آن را بیاموزم، ولی حالا تقریباً چیزی به یادم نمانده است.
همانطور که من رشته دیگری بهجز انسانشناسی خواندهام، آن چهار نفری هم که بهعنوان اعضای هیئت علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه ژنو آثار عادلخواه را تأیید و دکترای افتخاری وی را امضا کردند هم رشته انسانشناسی سیاسی در هیچ مرکز دانشگاهی نخوانده بودند. «دباربیوکس» جغرافیدان است، «برتون جینگروس» جامعهشناس پزشکی است، «جیانی» تئوریسین سیاسی است و «لاونکس» هم استاد سیاستهای بینالمللی است. هیچیک از این چهار نفر به زبان فارسی و تاریخ ایران آشنا نیستند.
افرادی که دکترای عادلخواه را امضا کردند باید پاسخگو باشند
هیچیک از افرادی که دکترای افتخاری عادلخواه را امضا کردند، شرایط لازم برای تهیه و ارسال طرحی خارج از حیطه علمی و تخصصی خود را نداشتند. این به من ربطی ندارد که بگویم عادلخواه شایسته دریافت دکترای افتخاری است یا خیر بلکه این مسئولیت آن چهار نفری است که طرح را تهیه، امضا و به مدیر دانشگاه ژنو ارسال کردند. آن چهار نفر نتوانستند ادعای خود را ثابت کنند و هرگز درباره اینکه چرا عادلخواه را یک «محقق درخشان» نام دادهاند، توضیحی ندادند.
من همه نوشتههای عادلخواه را مطالعه نکردهام. فقط یک مقاله در خصوص شیعیان افغانستان را که عادلخواه بهصورت مشترک با سکورایی به زبان فرانسوی تهیه کرده بودند خواندهام و توانستم ایرادات آن را در حد توانم مشخص کنم.
مردم ایران در انقلاب سال 1979 گزینهای انتخاب کردند، حال اگر خارجیها نمیتوانند یا قصد ندارند انتخاب مردم ایران را بفهمند یا قبول کنند، این رویکرد برای آنها و نه برای ایرانیان بد و شرمآور است. این مشکل آنها است، نه مشکل مردم ایران
من هرگز به افغانستان سفر نکردهام و تجربه میدانی در این قضیه ندارم و بسیار کم در خصوص مدارس علمیه شیعه در منطقه هزارهها در افغانستان میدانم. با وجود این، مانعی برای من ایجاد نکرد تا افکار و نظرات خودم را درباره مقاله عادلخواه و سکورایی به صورتی کلی بیان کنم. من فاقد دانش لازم برای ممیزی مستقلانه اظهارات و جزئیات این مقاله هستم اما میتوانم ملاحظات و مشاهدات کلی خود را در خصوص این مقاله بیان کنم.
برای شروع باید بگویم نشریهای که عادلخواه در آن مطلب مینوشت ازنظر کیفیت پایینتر از حد متوسط قرار دارد و نشریه علمی نیست. این نشریه بهوسیله «مرکز مطالعات بینالملل وابسته به مرکز مطالعات سیاسی انستیتو پاریس» منتشر میشود، اما نشریهای علمی نیست زیرا متن آن فاقد راهنمای منابع و نقلقولهای مناسب است. خساست در تخصیص مکان مناسب و کافی برای پینوشتها در مقاله عادلخواه تأسفانگیز است. هر دو نویسنده در خصوص ارائه منابع کافی ازجمله پینوشتها در جهت بیان جزئیات باارزش و حمایت از نتیجهگیریها خوب کار نکردهاند.
در سرتاسر نوشتههایشان، هر دو نویسنده به نتیجهگیریهای حتمی و قاطعی دست یافتهاند (که ممکن است درست یا نادرست باشد، من شخصاً نمیدانم) بدون اینکه به منابع قابل استناد ارجاع دهند یا جزئیات ضروری و باارزش را ذکر کنند. بنابراین استدلالهای آنها ناقص است و قیاس آنها بههمپیوسته و منسجم نیست. این یک اثر علمی نامرتب و درهمبرهم نیست؛ این ابداً یک اثر علمی نیست، بلکه نوشته ژورنالیستی/تحقیقی باکیفیتی پایینتر از حد مطلوب است.
من مطلب آنها را خواندم و موضوعاتی درباره افغانستان و مدارس علمیه شیعیان آموختم. در این مدارس مردمان هزاره درس میخوانند. اما تا همین حالا هم نتوانستهام بررسی کنم که آیا نتیجهگیریهای این دو نویسنده دقیق بودند یا بیاساس، زیرا همانطور که گفتم منابع مناسبی برای تحقیق در دسترس خواننده قرار ندادهاند. بهعلاوه من ایرانشناس نیستم که از قبل در این زمینه مطلع باشم.
واقعاً شگفتانگیز است که یک مقاله درباره مدارس علمیه شیعه در افغانستان (ص 9 مقاله)، نهادهای اجتماعی (ص 11)، نهادهای منعکسکننده جامعه افغانستان (ص 10) و آموزش زنان در ایران (ص 27 تا 34) صحبت به میان آورد، اما بهندرت کتابها و مقالات فارسی در این خصوص معرفی کند.
عادلخواه فارسی را بهخوبی میداند. او در نگارش مقالهاش به منابعی که به زبان اصلی هستند، بهجز دو کتاب و یک مقاله رجوع نمیکند. اگر اصلاً رجوع نمیکرد، کار وی نوعی غفلت حساب میشد اما اگر به منابع فارسی رجوع و از اطلاعات آنها استفاده کرده و از نویسنده و عنوان آن کتابها سخن نگفته باشد، دیگر قابلقبول نیست.
مقاله عادلخواه درباره افغانستان کیفیت علمی ندارد
رویهمرفته بهزعم من نوشته عادلخواه و سکورایی مقالهای غیرعلمی است که روایتی غربی، جهانشمول (ص 4، 25، 26) و زنسالارانه (ص 34 و 36) را با رایحهای از طعنهگویی گستاخانه فرانسوی (ص 15) به رشته تحریر درآورده است.
در این مقاله تلاش ویژهای به کار گرفته شده است نارضایتی -البته به ادعای عادلخواه- جامعه شیعیان افغانستان از جمهوری اسلامی ایران، علاقه شدید این جامعه به وحدت ملی، عدم پذیرش آیتالله سیدعلی خامنهای بهوسیله بخشی از شیعیان افغانستان که خود را از تهران مبری میدانند، بدگویی از نهادهای ایرانی مانند شورای نگهبان قانون اساسی بهوسیله بخشی از سیاستمداران افغان (عضو لویه جرگه از غزنه)، ناکامی ایران در انجام قولهایش و بدرفتاری پلیس ایران با مهاجران غیرقانونی افغان بزرگنمایی شود (ص 23 تا 25،35).
تصمیمهایی که دادگاههای آلمانی و انگلیسی میگیرند (بهعنوان نمونه در خصوص «جولیان آسانژ» یا «هورست مالر») باید محترم شمرده شوند، ولی احکام دادگاههای ایرانی باید با مخالفت مواجه شوند، چرا؟
عادلخواه نه مورخ است نه دانشآموخته علوم سیاسی و علم خداشناسی و درست به همین دلایل است که وی نتوانسته جنبههای تاریخی، سیاسی و مذهبی تعلیم و تربیت در جامعه اقلیت افغانستان را توضیح دهد. یک مثال واضح این نقصان رجوع وی به منطقه «ماوراءالنهر» میراث تاریخی یونان (صفحه 14) است. تا جایی که میدانم دوره نفوذ یونانیها (از پایان قرن چهارم قبل از میلاد شروع شد و در قرن اول قبل از میلاد مسیح پایان یافت) بر ماوراءالنهر تقریباً بهطور کامل در قرونوسطی (قرون ششم تا سیزدهم میلادی) از بین رفته بود اما در همین فاصله زمانی نفوذ کلیسای نسطوری قابلتوجه بود.
رجوع به میراث دوره یونانی در ماوراءالنهر کمکی به فهم موضوع نمیکند، اگر پرداختن به اندیشه نسطوری و تبعات آن بر چشمانداز آموزشی، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی جامعه موردبحث حذفشده باشد.
چند مورد از اظهارات موجز که در مقاله عادلخواه تحریر شدهاند و باید به آنها بپردازم به این قرار هستند:
در نگارش این مقاله تناقض انشایی وجود دارد. برای مثال، بعضی از تاریخها و سالها تنها به تقویم کلیسای گریگوری ارمنستان ذکر شدهاند، اما بعضی از تاریخها هم به تقویم گریگوری هستند هم به هجری قمری.
متن این نوشته فاقد پیوستگی لازم است. سکورایی هشت صفحه (از 27 تا 34) را به تربیت دینی زنان در مدل ایرانی اختصاص داده است. این بخش از مقاله بهکلی از بقیه متن خارج است و به آن ربطی ندارد.
نویسندگان بر جنبه کاربردی مقاله تمرکز کردهاند و جنبه معنوی آن کاملاً نادیده گرفته شده است. این امر شاید به خاطر این است که نویسندگان جامعهشناس هستند و از علوم خداشناسی اطلاعی ندارند.
در مقاله از شیعه بهخوبی یاد نشده و از آن بهعنوان منبعی برای گسترش تعصب، کوتهفکری، نفرت و درنهایت قتل سخن گفته شده است. از مدارس علمیه شیعیان هم بهعنوان نهادهای مخالف روشنفکری یاد شده است. در مقاله اینگونه نقلشده که خشونت برآمده از اسلام شیعی دو جنبه دارد، یکی محلی و دیگری بینالمللی. نویسندگان این نشریه ادعا میکنند جوامع شیعه خود در معرض خشونت از سوی نظام روحانیت شیعه هستند. نویسندگان ادعا میکنند که شکافی میان سنتگرایان و سکولارها مخصوصاً در تدریس و ساختار نظام آموزشی وجود دارد. نویسندگان هیچ منبع قابل استنادی از بدعت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که به آن رجوع میکنند ارائه نمیدهند. (ص 5)
نباید هویت فرهنگی، هنجارهای حکومتی و سیاسی، ساختار قومی و اجتماعی، مواد درسی سیستم آموزشی، کردارهای دینی و اعتقادی، روح، مبانی ارزشها، اصول و اعتقاداتی که شخصیت ملی-اجتماعی شما در آن ریشه دارد را با خارجیها معامله کنید، اما اگر چنین کنید و اعتقاداتتان را روی میز مذاکره قرار دهید از قبل مذاکره را باختهاید.
در صفحه هفتم مقاله از کلمه «برخیها» استفاده شده است. این برخیها چه کسانی هستند؟ در صفحه هشتم مقاله اولاً، نویسندگان باید کلمه جهادی را شرح دهند و معنی میکردند. ثانیاً، منبع یا منابع ادعایی تأمین بودجه مدارس علمیه شیعیان توسط جهادیها کجا ذکر شدهاند؟ نویسندگان باید در پینوشت، نام کتابها، مقالات، مصاحبهها، آمار رسمی، اسناد رسمی مانند گزارش پلیس یا گزارش مقامهای مالیاتی یا پستهای رسانههای اجتماعی را بهعنوان منابع ادعایی خود ذکر میکردند. نویسندگان برای خودنمایی بهصورت غیرضروری از کلمات و عبارات انگلیسی استفاده کردهاند. (ص 10)
به نظر میرسد که نویسندگان قادر به درک اینکه «قم بهعنوان شهری مقدس وقفشده است» نیستند و دلایل این طرز تفکر را نیز نمیفهمند. (ص 11) نویسندگان در صفحه 12 مقاله خود نوشتهاند «میشل فوکاولت» به «امانوئل کانت» چنین گفته است، اما آنها هیچ عطف یا نقلقولی از فوکاولت ارائه نمیدهند.
قیاس میان مدارس خصوصی کاتولیک در منطقه بریتانی در شمالغرب فرانسه قبل از سال 1789 با مدارس علمیه شیعیان افغانستان بعید و غیر مستند است. نویسندگان هیچ سندی برای حمایت از شباهت این دو نیاوردهاند. آنها حداقل میتوانستند اعتراف کنند که این مقایسه صحیح نیست. (ص 12-13)
در مقاله این دو نویسنده، مواردی از ارزیابیهای بحثبرانگیز بدون ارائه مستندات به چشم میخورند. (ص 15) نویسندگان در مقاله خود از مصاحبه و مکالمه استفاده کردهاند، اما نگفتهاند مصاحبهشونده چه فردی است و از زمان و مکان مصاحبه هم خبری نیست. اگر پینوشت #10 به مصاحبه یا مکالمه پینوشت #9 عطف داده میشود عادلخواه که از بین دو نویسنده فردی است که به افغانستان سفر کرد باید مینوشت خودش میزبان بود.
بازهم پینوشت در خصوص منبع مصاحبه ناقص است. (ص 13 و 14)
گوینده متن در صفحه 16 مشخص نشده و معلوم نیست چه کسی آن جمله سنگین را گفته است؟
پینوشت #12 در ابتدا برایم نامفهوم بود(به دلیل اینکه من زبان فارسی را نمیدانم). بعد از مطالعه دقیقتر به این استنباط رسیدم که نرجس کلمهای فارسی است و نرگس نامی است که در افغانستان استفاده میشود. به هر صورت پینوشت شماره 12 ناکامل است زیرا منبعی را ذکر نمیکند (ما چطور متوجه شویم که حجتالاسلام جعفری میخواست نام مدرسهاش را نرجس بگذارد اما درنهایت او نام مدرسهاش را نرگس گذاشت تا مقامات افغانستانی را خشنود کند؟ شواهد حمایتکننده از ادعاهای عادلخواه کجا هستند؟ بالاتر از ناقص بودن این پینوشت مبهم است زیرا مشخص نمیکند که نرگس مربوط به کدام زبان است (آیا پشتو است؟)، و در ضمن در مغایرت با رساله خانم عادلخواه درباره روحانیون شیعه افغان است و (به قولی) نسبت به سنت شیعه فارسی و نظام روحانیت جمهوری اسلامی نامهربان است.
پینوشت صفحه 18 هم قابلفهم نیست.
صفحه 19 مقاله دارای عبارتهای متناقض است.
در صفحه 20 مقاله با عمومیت دادن خصوصیات یک بخش نادر از اطلاعات دقیق و ویژه مواجه هستیم که از عیوب این مقاله بهحساب میآیند. در صفحه 20 قیاسهای آشفته باعث سردرگمی خواننده میشود. بهعنوانمثال، آینده روشن چیست؟ آیا مجله است؟ وبسایت است؟ روزنامه است؟ شماره صفحه یا آدرس وب کجاست؟ عنوان مقاله چیست؟ نام نویسنده کجاست؟
در صفحه 23 نامها ناقص ذکر شدهاند. منابع و عطفها کجا هستند؟ «حوزه (علمیه)» بهصورت کلی و نیز در حالت جزئی توضیح داده نشده؟
در همین صفحه 23 منابع و رفرنسهای فهرستی کجا هستند؟ نمونههای نشاندهنده کلمههای فارسی با لغات انگلیسی جایگزین شدهاند؟
در صفحه 27 مقاله منظور کدام «حدیث» است؟ نویسندگان باید نام حدیثی را که به آن ارجاع میدهند بگویند.
در صفحه 29 در استفاده از کلمات اسلامی و اسلامگرا اشتباه پیشآمده. در این متن، اسلامی صفت است و باید با لغت اسلامگرا جایگزین شود. باز در صفحه 29 خبرنگارانی که مقاله ذکرشده را نوشتند چخ کسانی هستند و عنوان مقاله چیست؟
پروژهای که بهوسیله عادلخواه انجامشده است به نظر نمیرسد که ازنظر علمی اصیل و باارزش باشد و تنها برای سرویسهای جاسوسی باارزش است
در صفحه 31 بازهم نقلقول ناقص وجود دارد. بهعنوانمثال «یک ایدئولوژی اسلامی وجود ندارد بلکه چندین نگرش در این زمینه وجود دارد»، ناقص است.
در صفحه 32 بعضی از مثالها و بعضی از عناوین سؤالبرانگیزند. چه کسی و بر چه قاعدهای گفته که برنامههای مؤسسات ذکر شده دیگر نیازهای معاصر ما را برآورده نمیکنند؟
در متن صفحات 32 و 33 ناهماهنگی موج میزند. در متن اصلی، پسران و دختران دانشآموز نامیده شدهاند اما پینوشت شماره 24 به دانشآموز مؤنث اشاره میکند.
بالانویس #24 باید بلافاصله بعد از «مرکز جهانی علمای اسلامی» بیاید نه پس از «شورای سرپرستی طلاب غیر ایرانی»، زیرا پینوشت به مرکز بعد از سال 1989 تحت رهبری آیتالله خامنهای و نه شورای اصلی در سال 1979 اشاره دارد.
در صفحه 33 منبع اطلاعات یا اعداد و ارقام ذکرشده چیست؟
پینوشت و فهرست آخر کتاب برای رفرنسهای مناسب کجا هستند؟
در صفحه 35 منابع اثباتکننده کجا هستند؟ باید گفت این نوع نگارش گونهای از کوتاه نویسی است.
در صفحه 35 چه کسی در عبارت «آیا ما میشنویم» دارد میشنود؟ منبعش کجاست؟
در صفحات 35 و 36 ابعاد اول و سوم در مقاله توضیح داده شدهاند، اما جزئیاتی درباره بعد سوم یافت نمیشود.
در صفحه 37 چگونه نویسندگان جسارت درباره کابل را توجیه میکنند؟
بخشی از عبارت مدل ایرانی مدارس علمیه در افغانستان و انسانشناسی انسان دینگرا چندین بار کلمه به کلمه در کتاب دیگری از عادلخواه و سکورایی تحت عنوان «اقتصاد معنوی مدرسه علمیه: آموزش امروزه و اسلام» بیان شده است. این عبارات مکرر در رساله عادلخواه به نام «هزار و یک مرز ایران: وقتی سفر یک ملت را شکل میدهد» تکرار شدهاند.
درواقع تفاوتی جدی میان کاری که بهوسیله محققی که در محل تحقیق حضور فیزیکی دارد و تحقیقات میدانی را از طریق مصاحبه با شاهدان انجام میدهد (مانند کاری که عادلخواه انجام داده است) با محققی که پشت میزش نشسته وجود دارد. بهعنوانمثال نگارش مقالهای در خصوص انفجار دوم جولای 2020 در تأسیسات غنیسازی هستهای در نطنز تنها با استفاده از منابع، بدون بازدید از نطنز و بدون مصاحبه با کسانی که درگیر ماجرا بودهاند، نمونهای از نگارش از راه دور و بدون حضور میدانی است.
آثار عادلخواه اطلاعات ارزشمندی برای محققان ندارد
نگارش مقاله کاری قانونی است و بر اساس ماهیتش نمیتواند اطلاعات طبقهبندیشده و حساس را افشا کند. در آثاری که نویسنده حضور میدانی دارد، مانند حضور عادلخواه در افغانستان، تهیه گزارش و ارائه جزئیات درباره یک جامعه میتواند مشکلساز باشد، زیرا این نوع آثار حاوی اطلاعاتی هستند که امکان دارد بهوسیله سرویسهای جاسوسی استفاده شوند و استفاده هم شدهاند.
اگر شما در سفری به ایران، آسیای مرکزی، قفقاز، بحرین و لبنان با روحانیون شیعه و پیروان آنها مصاحبه کردهاید و برنامه سفر و راههای رفتوآمد آنها را متوجه شدهاید و آنها را منتشر هم کردهاید، این دانستههای شما امکان دارد بهعنوان اطلاعات مهم به دست سرویسهای جاسوسی بیفتند و استفاده شوند مخصوصاً وقتیکه محقق صاحب اثر تابعیت دوگانه داشته باشد و در استخدام یک مرکز تحقیقاتی خارجی (فرانسوی) باشد.
پروژهای که بهوسیله عادلخواه انجامشده است به نظر نمیرسد که ازنظر علمی اصیل و باارزش باشد و تنها برای سرویسهای جاسوسی باارزش است، زیرا اثر وی بینشی عمیق، واقعی و زنده در خصوص آنچه در جوامع شیعه در ایران، آسیای مرکزی، قفقاز و خاور دور و میانه میگذرد، ارائه میکند که به درد سرویسهای جاسوسی میخورد تا دیگر محققان.
کشورهای غربی مخصوصاً فرانسه، بریتانیا و هلند بر اساس سنتی که قرنهاست پیگیر آن هستند از دانشمندان، آموزگاران، باستانشناسان، دانشجویان، بازرگانان، سرمایهگذاران، دریانوردان، پزشکان، بازنشستگان، بنیادهای خیریه، سازمانهای غیردولتی، دوستداران محیطزیست و مبلغان مذهبی که کمتر کسی به آنها شک میکند، استفاده میکنند و آنها را در قالب سفر مربوط به تخصصشان به نقاط مختلف دنیا میفرستند تا با جلب اعتماد مردم بومی به اطلاعات ارزشمندی دست یابند و همین اطلاعات بهوسیله سرویسهای جاسوسی کشورهایشان مورد استفاده قرار میگیرد.
وقایعی هستند که من را متعجب نمی کنند ازجمله موضوع آقای استانیلائوس لوردوسوامی. وی که کشیشی مسیحی و 83 ساله بود با شورشیهای «مائوئیست» در ایالت «جهارخند» هند در ارتباط بود. وی هماکنون از سوی مقامهای هندی به حمایت از تروریسم متهم شده است. همین کار را کشیشها در دوره امپراتوری عثمانی در خلال قرون هجدهم و نوزدهم انجام میدادند. چه کسی به پیرمرد 83 ساله مظنون میشود و وی را بازداشت میکند؟ بازداشت چنین فردی با اعتراضات عمومی همراه است.
به همین دلیل است افرادی با سابقه متمایز مانند عادلخواه که تابعیت دوگانه دارد و با فرانسه در ارتباط است، استانیلائوس لوردوسوامی که پشتیبانی واتیکان را برای خود داشت، یا جوانی مانند «کلوتیلد ریس» (دانشجوی فرانسوی رشته علوم سیاسی که در سال 2009 به جرم جاسوسی در ایران بازداشت شد) به کار گرفته میشوند.
در خصوص اینکه چرا یک دانشگاه شناختهشده اروپایی پا را از دامنه فعالیت علمی و حرفهای خود فراتر میگذارد و دکترای حرفهای خود را به فردی میدهد که شایستگی دریافت چنین اعطایی را ندارد، باید بگویم این اقدام یک جنگ اعتقادی علیه نهادهای جمهوری اسلامی ایران است. این رویکرد، جابجایی کینهتوزانه از فرهنگ فسخشده به فرهنگ جدید و داغ در امور بینالملل است. مقامهای دانشگاه ژنو، ایران را هدف قرار دادند زیرا دارای فرهنگ، آرمان، مدل سیاسی و ساختار اجتماعی متفاوت از داشتههای این دانشگاه است.
جایزه دادن به عادلخواه با زمینههای سیاسی-اعتقادی و بدون برگزاری هرگونه مناظره، بحث و مشورت لکه ننگی در تاریخ دانشگاه ژنو است.
این مقامها با شما مخالفت میکنند، زیرا ایران موضع دیگری دارد. آنها به تفاوتها احترام نمیگذارند؛ درواقع آنها از شما ترسی ندارند (چون به خیال خودشان شما قوی نیستید). آنها از عهده جنگ اعتقادی علیه چین برنمیآیند، زیرا مقابلهبهمثل و اقدام تلافیجویانه چین برایشان سخت خواهد بود.
موضوع عادلخواه مانند آزمایش کاغذ تورنسل است که دانشگاه ژنو نتوانست از آن موفق بیرون آید. تعصب این دانشگاه در مقابله با تفاوتهای واقعی و جمعگرایی به روشی رسوا نمایان شد. جایزه دادن به عادلخواه با زمینههای سیاسی-اعتقادی و بدون برگزاری هرگونه مناظره، بحث و مشورت لکه ننگی در تاریخ دانشگاه ژنو است.
مقامهای دانشگاه ژنو در تقابل تعصب و همنوایی سر تسلیم فرود آوردند. آنها بازی را به روشی که در غرب انجام میشود، واگذار کردند اما این دانشگاه هیچگاه اشتباهش را نخواهد پذیرفت. با وجود این، واقعیت این است که رویکرد دانشگاه جنگی آرمانی و سیاسی است که مبنای آزادانه علمی و دانشگاهی ندارد.
همانگونه که در نامه به رئیس دانشگاه ژنو توضیح دادم، یک نهاد آموزش عالی نباید در جناح بندیهای سیاسی وارد شود و نیز نباید خود را درگیر طرفداری از جناحی در زمینهای که ماهیتش امنیت ملی است، کند.
عادلخواه بهوسیله دستگاه قضائی ایران به جرم فعالیتهای خرابکارانه علیه امنیت ملی کشور محکوم شده است. دانشگاه ژنو دسترسی به پرونده قضائی عادلخواه نداشت و اطلاعی نیز در خصوص شواهدی که دادستانهای دستگاه قضائی ایران برای مقصر بودن وی ارائه کردهاند نیز در اختیار نداشت. حتی اگر دانشگاه ژنو به اسناد حقوقی و قانونی در این زمینه دسترسی داشت، این دانشگاه دادگاه قانونی نیست که مجاز به تشخیص قانونی برای بیگناه یا مجرم دانستن کسی باشد.
این موضوع در حیطه دستگاه قضایی ایران است که وی را مورد عفو قرار دهد، درحالیکه این مرجع عادلخواه را محکوم دانسته است. دخالت در این موضوع اصلاً به هیچ نهاد آموزشی (داخلی یا خارجی) ربط ندارد که تصمیم بگیرد آیا عادلخواه قوانین ایران را نقض کرده، عادلانه محاکمه شده یا اینکه حکم زندان وی درست بوده است یا خیر.
اینگونه کارها در حیطه وظایف دانشگاه نیست. تنها دلیلی که باعث شد دانشگاه ژنو حکم دادگاه علیه عادلخواه را به چالش بکشد، این است که مقامهای دانشگاه از جمهوری اسلامی ایران خشنود نیستند. تصمیمهایی که دادگاههای آلمانی و انگلیسی میگیرند (بهعنوان نمونه در خصوص «جولیان آسانژ» یا «هورست مالر») باید محترم شمرده شوند، ولی احکام دادگاههای ایرانی باید با مخالفت مواجه شوند، چرا؟ زیرا ایرانیها از استانداردهای لیبرال غربی پیروی نمیکنند و از سال 1979 تابهحال موفق شدهاند نمونه آرایش سیاسی متفاوتی را رشد دهند که این رویکرد سیاسی متأثر از تمدن دیرینه این کشور است و تا حد زیادی با تمدن غرب همخوانی ندارد.
حتی اگر دانشگاه ژنو به اسناد حقوقی و قانونی در زمینه جاسوسی عادلخواه دسترسی داشت، این دانشگاه، دادگاه قانونی نیست که مجاز به تشخیص قانونی برای بیگناه یا مجرم دانستن کسی باشد.
مشکل اینجاست که مقامهای دانشگاه ژنو نهتنها این مرکز علمی را از امور امنیت ملی و سیاسی دور نگه نداشتند، بلکه به اعمال استانداردهای دوگانه هم روی آوردند؛ ازجمله اعطای دکترای افتخاری به چهرهای ناشناخته و گمنام مانند عادلخواه که نمودار حرکات و ارتباطات روحانیون شیعه را ترسیم کرده بود. این رویکرد دانشگاه وجداناً نوعی وفاداری به نمونه قرن بیست و یکمی استعمارگری است. دانشگاه ژنو به محققی مرموز با انتشاراتی کم کیفیت دکترای افتخاری اهدا کرد که مظنون به انجام اعمال جاسوسی بود. آثار عادلخواه بهراحتی میتوانستند بهوسیله دولت فرانسه مورد استفاده قرار گیرند تا به دولت ایران لطمه بزند. در سطوح کاربردیتر عادلخواه ارتباط خوبی باهم قطاران فرانسویاش دارد و دوستان وی در فرانسه یک کمیته حمایتی بینالمللی برای پشتیبانی از وی تأسیس کردهاند که لینک آن بهقرار ذیل است:
(https://faribaroland.hypotheses.org/the-committee)
اعضای این کمیته با اعضای دانشکده ژنو ازجمله «دیدیه پکلارد» و اعضای بنیاد «فارغالتحصیلان مطالعات مترقی و جهانی» (آی.اچ.ای.آی.دی) ازجمله «ژان فرانسیس بایارت» ارتباط دارند. بیشتر افرادی که از عادلخواه حمایت کردهاند هیچچیزی درباره ایران نمیدانند و در زمینههای دیگری متخصص هستند، بهعنوان نمونه پکلارد و بایارت متخصص کشورهای بخش جنوبی صحرای آفریقا هستند. افراد این کمیته هنوز هم به حمایت خود از عادلخواه مصمم و علیه جمهوری اسلامی و نهادهای آن دستبهقلم هستند. چرا اعضای این کمیته به چنین اقداماتی دست میزنند؟ زیرا آنها ارزشها و دیدگاههایی مشترک دارند که چیزی بهجز تبلیغ و گسترش لیبرالیسم غربی در جوامع کشورهای دیگر با استفاده از هر وسیله ممکن نیست.
آنها عادلخواه را یار خود میدانند و به هر وسیلهای که شده از او دفاع میکنند. این موضوع علمی و دانشگاهی نیست، بلکه جنگ اعتقادی و سیاسی است. دانشگاه ژنو درصدد برگزاری جشنی در روز نهم اکتبر 2020 بود، اما چیزی که این دانشگاه انجام داد نمایش یا اجرایی از ناشایستگی نهادی علمی بود که زنگ خطر برای تاریخ و میراث خود را به صدا درآورد. قدرتهایی هستند که میخواهند آرمانهای غربی خود را بر مردم ایران تحمیل کنند. آنها را دستکم نگیرید، اما از آنها هراسی نیز نداشته باشید.
اعطای دکترا به عادلخواه برای دانشگاه ژنو عواقب زیانباری دارد
در توضیح عواقب چنین اقدام غیرعاقلانهای در اعطای دکترای افتخاری به عادلخواه بهوسیله یک مرکز علمی، باید بگویم دانشگاه ژنو حتماً از عواقب کارش زیان خواهد دید.
بهعنوان اولین دلیل، موضعگیری دانشگاه ژنو علیه نهادهای (قوه قضائیه) جمهوری اسلامی ایران درواقع نوعی به چالش کشیدن حق حاکمیت ایران است. چیزی که گفتم واقعاً بعید به نظر میرسد؟ جواب منفی است، یعنی یک دانشگاه نمیتواند چنین اقدامی کند. دانشگاه ژنو حق حاکمیت ایران را زیر سؤال برده است، زیرا فقط به این دلیل به عادلخواه دکترای افتخاری داد که وی بهوسیله قوه قضائیه ایران محکوم شناخته شد. دانشگاه ژنو تصمیم گرفت به رأی دادگاه ایرانی بهسادگی بیاحترامی کند، زیرا برخی از اساتید دانشگاه ژنو راه و روش شکلگیری و انجام امور نهادهای جمهوری اسلامی را ناپسند میشمارند. اولین دلیل برای توجیه اینکه عواقب ناخوشایندی برای دانشگاه ژنو این است که این مرکز علمی در سیاستهای بینالمللی دخالت و سعی کرد حکم دادگاهی ایرانی را با کارهای مشوقانه ازجمله راهاندازی کمپین «ما باید فوری اقدام کنیم» (فریبا عادلخواه)» لغو کند. دانشگاه ژنو خود را در سرازیری لغزندهای قرار داده است.
قدرتهایی هستند که میخواهند آرمانهای غربی خود را بر مردم ایران تحمیل کنند. آنها را دستکم نگیرید، اما از آنها هراسی نیز نداشته باشید
دومین دلیل این است که دانشگاه سوئیسی (دانشگاه ژنو) قبول کرده است در راستای سیاست خارجی فرانسه گام بردارد. این دانشگاه در اعلامیهای رسمی اتهامات علیه عادلخواه را زیر سؤال برد که به این مضمون است «بنا بهگفته دولت فرانسه بر اساس هیچ عنصر جدی یا واقعیت ثابتشدهای نیستند» و از چهارم نوامبر تابهحال روی لینک زیر قرار دارد:
(https://www.unige.ch/rectorat/dies/dies-academicus-2020/fariba-adelkhah/)
من بیست و هفتم سپتامبر 2020 در نامهای به مدیر دانشگاه نوشتم تبدیل دانشگاه ژنو به سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه با اعلام (بدون ذکر هیچگونه شواهد حمایتکننده و تنها مبنی بر مواضع دولت فرانسه) اینکه اتهامات علیه عادلخواه داستانپردازی است، امری نامعقول و غیرطبیعی بهشمار میرود. چرا موضع میگیرید؟ چرا حرفهای وزارت امور خارجه فرانسه را (بدون اثبات یا شواهد) در مقابل حرفهای مقامات قضائی ایران که شواهد محکمی مبنی بر مجرم بودن عادلخواه دارند، قبول میکنید؟
متهم کردن دستگاه قضائی ایران با تکیه بر ادعاهای فرانسه رسوایی برای دانشگاه ژنو است
ايران و فرانسه کشورهای خارجی هستند، چرا شما برای روایت فرانسه بدون ارائه شواهد و مدارک ارزش قائل میشوید، اما روایت ایران را نفی میکنید؟ من هیچ پاسخی به سؤالاتم نگرفتم و عبارت «بر اساس اعلام وزارت امور خارجه فرانسه» هنوز هم روی وبسایت دانشگاه است. متهم کردن دادستانهای ایران به اتهامزنی نادرست علیه عادلخواه و اینکه وی جرمی مرتکب نشده و متهم کردن دستگاه قضائی ایران به صدور حکم ناعادلانه (پنج سال + یک سال) زندان تنها با تکیه بر ادعاهای دولت فرانسه یک رسوایی برای دانشگاه است.
من قاضی نیستم، اما فکر میکنم از سویی جمهوری اسلامی ایران مستحق طرح دعوی در دادگاه صالحه علیه دانشگاه ژنو بهدلیل اعلام رسمی افتراآمیز فوقالذکر است و از سوی دیگر شاید چشمپوشی از اقدام دانشگاه ژنو، خودداری از مقابلهبهمثل و تلافی قانونی و اجازه دادن به آنها برای بیان خود واقعیشان تاکتیکی خردمندانه باشد، زیرا اولاً اشتباه و رسوایی آنها آشکار است و ثانیاً شما میتوانید به امور مربوط به خودتان تمرکز کنید بدون اینکه برای مقابله با افترا زنندگان اتلاف وقت و منابع صورت گیرد.
دلیل سوم این است که بیطرفی سوئیس با گذر زمان در حال محو شدن است. دانشگاه ژنو دانشگاه دولتی سوئیس است و مدیر این دانشگاه بهوسیله شورای ایالت ژنو انتخاب میشود. در این پرونده، تصمیم به اهدای جایزه به عادلخواه برای مقامهای فدرال و منطقهای این کشور روشن شده بود. مقامهای منطقهای و فدرال سوئیس از این تصمیم خبر داشتند. من شخصاً به سیاستمداران فدرال سوئیس نامه نوشتم و رونوشتی از ایمیلهای خودم به دانشگاه ژنو را نیز برای آنها فرستادم. مقامهای دولتی سوئیس این حق را داشتند در چندین زمینه دخالت کنند، اما آنها کاری نکردند. بنابراین، با اطمینان خاطر میتوان گفت (این تصور محض نیست) تصمیم مدیر دانشگاه ژنو دارای رضایت تلویحی دولت فدرال سوئیس و وزارت امور خارجه این کشور بود.
دانشگاه ژنو حق حاکمیت ایران را زیر سؤال برده است، زیرا فقط به این دلیل به عادلخواه دکترای افتخاری داد که وی بهوسیله قوه قضائیه ایران محکوم شناخته شد
شهرت بیطرفی سوئیس (عمداً بهوسیله مقامهای فدرال سوئیس) از بین رفته است. آنها میدانند چه میکنند و درصدد راضی کردن فرانسه هستند و به مخالفتهای ایران نیز اعتنایی ندارند. چرا؟ به خاطر اینکه سوئیس فکر میکند ایران ضعیف است، در سطح بینالمللی به حاشیه رانده یا منزویشده، دچار مشکلات مالی است و نمیتواند علیه سوئیس اهرم فشار داشته باشد. این عجیب است بدانیم که سوئیس حافظ منافع ایالات متحده آمریکا و عربستان در ایران است و درعینحال به احکام دادگاههای ایران بیاحترامی میکند. این هم عجیب است که سوئیس برای تصدی کرسی غیردائم در شورای امنیت سازمان ملل متحد برای دوره 2023 تا 2024 نامزد شده است و درعینحال اجازه اجرای اقدامات متعصبانه برای بدنام کردن مؤسسات ایرانی را میدهد. همانگونه که برای مدیر دانشگاه و دو سیاستمدار فدرال سوئیسی نوشتم این عدم فهم کامل است.
چهارمین دلیل برای واقعی بودن عواقب اعطای دکترای افتخاری به فردی که شایستگی آن را ندارد، این است که دانشگاه ژنو به شهرت و اعتبار خود بهعنوان مرکز علمی بیطرف لطمه زده است. با اهدای دکترای افتخاری به عادلخواه تنها بهدلیل اینکه دستگاه قضائی ایران وی را مقصر دانسته است، دانشگاه ژنو این پیام را القا کرده است که این مرکز به تحقیقات صرفاً علمی جایزه اهدا نمیکند، بلکه این دانشگاه به فعالیتهای دومنظورهای جایزه افتخاری میدهد که میتوانند امنیت ملی کشورهایی که به لیبرالیسم غربی وابستگی ندارند را به خطر بیندازند.
همانطوری که قبل گفتم «جی.سی.اس.پی» و «دی سیای اف» سرپوشی بر این فعالیتهای دومنظوره خاکستری هستند. این نوع اقدامات بهصورت گسترده در انگلستان که در آن جوامع علمی مشخصی به تحقیقات علمی خالص توجه ندارند و در عملیات گردآوری اطلاعات شرکت میکنند هم انجام میشود. انجمن انگلیسی سلطنتی امور آسیا «آر اس ایای» که پیشتر «انجمن آسیای مرکزی» نام داشت، از سال 1901 برای بیش از یک قرن به اینگونه اقدامات دست میزد.
اجازه میخواهم تجربیات شخصی خودم را با شما به اشتراک بگذارم. چند ماه قبل من مجموعه بایگانی «آر اس ایای» را بررسی میکردم یک نقشه بمبئی در سال 1672 را در بایگانی دیدم. بهسرعت فهمیدم این نقشه جعلی است، زیرا روی آن نوشته شده بود «قلعه جورج» که در سال 1769 ساخته و در سال 1862 ویران شده بود.
من به رئیس «آر اس ایای» (استاد دانشگاه آکسفورد به نام «پی فرانکوپان» نامه نوشتم و جعلی بودن نقشه را به او اطلاع دادم. فرانکوپان به جعلی بودن نقشه اهمیتی نداد و هیچ کاری برای آزمایش کردن صحت نقشه انجام نداد و برای علم اهمیتی قائل نشد. پس «آر اس ایای» برای چه چیزی اهمیت قائل بود؟ آنها به جمعآوری اطلاعات اهمیت میدادند در خلال ماههای آوریل و می سال 2020، کار اصلی این انجمن جمعآوری اطلاعات درباره تظاهرات در هنگکنگ بود.
دانشگاه ژنو این پیام را القا کرده است که این مرکز به تحقیقات صرفاً علمی جایزه اهدا نمیکند، بلکه این دانشگاه به فعالیتهای دومنظورهای جایزه افتخاری میدهد که میتوانند امنیت ملی کشورهایی که به لیبرالیسم غربی وابستگی ندارند را به خطر بیندازند.
توصیه جدی من به ایران این است که وقتی درباره محققان، دانشگاهیان، اساتید، پروفسورها، ادبا و علمای غربی میشنوید که علاقه دارند به کشور شما سفر کنند تا دست به تحقیقات میدانی بزنند هوشیار باشید، به آنها اعتماد نکنید و آنها را زیر نظر بگیرید. اگر از سوابق و امیال واقعی آنها اطلاع ندارید به آنها ویزا و اجازه ورود به کشور ندهید. اگر شما نتوانید به دانشمندان خارجی اعتماد کنید یا روی آنها حساب کنید چه میتوانید به جایش انجام دهید؟
لزوم سرمایهگذاری در مراکز علمی که به جمهوری اسلامی وفادارند و در خدمت قدرتهای استعماری نیستند
این موضوع شبیه این است که بخواهید زغالسنگ به نیوکاسل حمل کنید (زیره به کرمان ببرید). پاسخی که قصد دارم به شما بدهم پیشپاافتاده است و ارزش گفتن هم ندارد. ایران کشوری با بیش از 80 میلیون جمعیت است. در دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی کشور خودتان سرمایهگذاری کنید. با دقت، عالمانه و بدون ضایع کردن منابع مالی در مراکز علمی خودتان که به جمهوری اسلامی وفادار هستند و در خدمت قدرتهای استعماری نیستند سرمایهگذاری کنید. در مرحله اول با جمهوری خلق چین و کشورهای درحالتوسعه مانند پاکستان و عراق همکاری کنید. اگر دستیابی به خودکفایی شما در علوم کاربردی مثل مهندسی و پزشکی سریعاً محقق نشود بههرحال خودکفایی در علوم اجتماعی امری شدنی و آسانتر خواهد بود.
آموزش مورخان، باستانشناسان، کارشناسان علوم سیاسی، زبانشناسان و اقتصاددانان عالی ایرانی کاری است که میتوانید حتی با منابع محدود هم انجام دهید، زیرا نیازی به زیرساختها و تجهیزات فنی و آزمایشگاههای مدرن و گرانقیمت علوم کاربردی ندارید. البته اگر کارتان را سازماندهی کنید، اگر به شایستهسالاری و پاسخگویی بها دهید و اگر طرحی ملی، بادوام و درازمدت داشته باشید و به آن طرح پایبند بمانید و درنهایت صبور باشید، حتماً به نتایج دلخواه دست خواهید یافت.
طرحی ملی، درازمدت و سازماندهی شده، پاسخگویی، عدالت، شایستهسالاری، صبوری و ثابتقدمی همگی اجزای کلید در موفقیت هستند، البته با اصرار بر قرار دادن شایستهسالاری، عدالت و پاسخگو بودن در سرلوحه امور؛ این گزینهها میتوانند بهخوبی عمل کنند. زیرا اگر شما عاری از عناصر ذکرشده باشید نخواهید توانست نوآوری داشته باشید و پیشرفت کنید اگر هم پیشرفت کنید ماندگار نخواهد بود.
در کشورهای درحالتوسعه احساس عمیقی میان مردم وجود دارد که دانشگاههای غربی مراکزی عالی برای برتری علمی هستند. این عقیده وقتی از دانشگاههایی مثل «ام.آی.تی» و مراکز تحقیقاتی مثل «سیای آران» که بر علوم کاربردی تمرکز دارند صحبت میشود تا حدودی درست است، اما زمانی که صحبت از علوم اجتماعی باشد درست نیست. دانشگاههای غربی در زمینه علوم اجتماعی از اوضاع حزنانگیزی برخوردار هستند. وقتی از صفت حزنانگیز استفاده میکنم قصد اغراق ندارم. من کتابهایی در خصوص تاریخ روم شرقی (در سالهای بین 395 تا 1453 میلادی) خواندهام که بهوسیله اساتید کاملاً غربی با دانشی کاملاً ناکافی در خصوص زبان یونانی قرونوسطی به رشته تحریر در آمده بودند.
همین قضیه در خصوص مطالعات کلاسیک یا کتاب مقدس صدق میکند. اساتید غربی با دانشی ابتدایی از یونان باستان در کتابهایشان پشت سر هم اشتباهات فاحشی دارند که حتی یک دانشآموز دوره متوسطه یونانی در دهه 1960 هم نداشت. بنابراین در علوم اجتماعی یا حتی در علوم عینی مثل ریاضیات نباید تحت تأثیر نام نهاد علمی ازجمله دانشگاه ژنو یا عناوین افتخارآمیز که استادی غربی در خلال سالها آنها را جمع کرده قرار بگیرید؛ این عناوین (معمولاً نه همیشه زیرا استثنائاتی وجود دارد) از ذاتی واقعی برخوردار نیستند و خیلی هم معنیدار و قابل استناد نیستند. تحت تأثیر خارجیها قرار نگیرید و از مراکز دانشگاهی خودتان حمایت کنید.
توصیه جدی من به ایران این است که وقتی درباره محققان، دانشگاهیان، اساتید، پروفسورها، ادبا و علمای غربی میشنوید که علاقه دارند به کشور شما سفر کنند تا دست به تحقیقات میدانی بزنند هوشیار باشید، به آنها اعتماد نکنید و آنها را زیر نظر بگیرید.
اما دلیل پنجم، این است که دانشگاهیان غربی کاملاً نسبت به تحمل نظرات متفاوت (غیر غربی) به جهان بیمیل هستند. نسل جوانتر دانشگاهیان آمریکایی و اروپایی متعصبتر از نسل گذشته هستند. آنها تلاش میکنند که چشمانداز سکولار غربی (مادی گرایانه و خدا انکار) را به جوامع سنتیتر مانند جامعه ایران تحمیل کنند. تمسخر عقاید یک فرد و طرفداری از خدا، سقطجنین، استفاده از مخدرهای سبک، بیقیدی جنسی، مصرف مشروبات الکلی قوی، همجنسگرایی، فرا جنسیتی و هرجومرج طلبی، همه این ناهنجاریها، بهزعم این دانشگاهیان نسل جدید، نوعی حقوق بشر غربی بهحساب میآیند.
اگر جرئت داشته باشید و نظر مخالف خود را بیان کنید برچسب فاشیسم به شما زده میشود. تکرار میکنم جریان افراطی تدریجی در نسل جوان دانشگاهیان غربی وجود دارد. حقیقت این است که جوامع غربی بهآرامی در حال مرگ هستند و لیبرالیسم کاربردی کنونی یک دیستوپیای (جامعهای که از بیعدالتی و خودکامگی رنج میبرد) خود شکننده است.
نتیجهگیری:
وقتی به مباحث اصلی هویت سیاسی-اعتقادی میپردازیم باید بدانیم که یک دولت بهدلیل ماهیت درونی نهادهایش به توضیح دادن کارهایش یا معذرتخواهی نیاز ندارد، زیرا عملکردش ریشه در ذات نهادهایش دارد. دولتی که تاریخ ملتش را نمایندگی میکند و با آن تاریخ، بیگانگی و ناهمخوانی ندارد باید اعتمادبهنفس داشته باشد و بهدلیل ماهیت نهادهایش معذرتخواهی نکند.
ایران با مقاومت علیه زورمندان هویت خود را حفظ کرده است
شما هرگز نباید هویت فرهنگی، هنجارهای حکومتی و سیاسی، ساختار قومی و اجتماعی، مواد درسی سیستم آموزشی، کردارهای دینی و اعتقادی، روح، مبانی ارزشها، اصول و اعتقاداتی که شخصیت ملی-اجتماعی شما در آن ریشه دارد را با خارجیها معامله کنید، اما اگر چنین کنید و اعتقاداتتان را روی میز مذاکره قرار دهید از قبل مذاکره را باختهاید.
شما نباید نگران باشید که خارجیها ازجمله خود من درباره سیستم حکومتی ایران چه میگویند. من با سیستم حکومتی ایران آشنا نیستم و نظر مثبت یا منفی یا خنثی نمیتوانم نسبت به آن داشته باشم. مردم ایران در سال 1979 گزینهای انتخاب کردند، حال اگر خارجیها نمیتوانند یا قصد ندارند انتخاب مردم ایران را بفهمند یا قبول کنند، این رویکرد برای آنها و نه برای ایرانیان بد و شرمآور است. این مشکل آنها است، نه مشکل مردم ایران و نباید به خاطرش معذرتخواهی کنند یا توضیح دهند. علاوه بر این، نباید از بیمیلی یا بیظرفیتی خارجیها برای فهم انتخاب مردم ایران شکوه کنید. بگذارید آنهایی که ساکن خارج از ایران هستند هرچه میخواهند بگویند یا بنویسند. آنها را نادیده بگیرید و تمرکز خود را بر زنده نگهداشتن تمدن شیعه قرار دهید. از همه مهمتر تمدن شیعه را دستنخورده و خالص نگهدارید.
در امور داخلی شایستهسالاری، عدالت و پاسخگویی را تقویت کنید. درسهای سال 1979 را به یاد آورید که مشروعیت یک دولت وابسته به رضایت کسانی است که تحت فرمانروایی آن دولت هستند. این امر، یعنی جلب رضایت مردم، در کنار توسعه و نوآوری دلیل دیگری بر اهمیت دادن به شایستهسالاری، عدالت و پاسخگویی است، زیرا رعایت این سه عنصر رضایت عموم را به همراه میآورد.
دانشگاههای غربی در زمینه علوم اجتماعی از اوضاع حزنانگیزی برخوردار هستند. وقتی از صفت حزنانگیز استفاده میکنم قصد اغراق ندارم
من مدرک آموزش علمی خود را از سوئیس گرفتهام اما شهروند سوئیس نیستم و یونانی هستم. در یونان ما در حفظ هویت خود شکست خوردیم. عامیانه بگویم ما روح خود را به اروپاییها و آمریکاییها فروختیم. ما اکنون کمی ثروتمندتر هستیم و اندکی زندگی راحتتر نسبت به گذشته داریم، اما در اصل ما به پیروی از غربیها تنزل درجه پیداکردهایم.
ییونان تحت حکومت جمهوری سوم (جمهوری سوم یونان از 1974 میلادی به بعد) چیزی بیش از ضمیمهای به دنیای غرب نیست و اروپاییها و آمریکاییها بهگونهای با یونان برخورد میکنند که «شرکت میوه یونایتد» با دولت و مردم گواتمالا برخورد میکرد. حکومت بعد از رژیم پهلوی موفق شده است به سرنوشت یونان یعنی غربی شدن اجباری دچار نشود. شما بهای سنگینی در زمینه توسعه اقتصادی و استانداردهای زندگی پرداختهاید، اما هویت خود را حفظ کردهاید. قصد ندارم بگویم جمهوری اسلامی ایران خوب یا بد است، موضعگیری نمیکنم و هیچ نظری در خصوص هنجارهای رسمی و اقدامات نهادهای ایران ارائه نمیدهم، زیرا فراست و تجربه واقعی در این خصوص ندارم.
در مورد جنبههای مذهبی، آموزشی، فرهنگی و هویتدهنده صحبت میکنم نه درباره جنبههای کاربردی حکومتی روزمره. با توجه به این جنبهها (و موضوعات تاریخی کلان) چیزی که در سال 1979 به دست آمد بسیار معنیدارتر از هر شاخص اقتصادی زودگذری است که بهوسیله روش حکمرانی نامناسب، مقامهای فاسد و بیعرضه یا روحانیون کوتهفکر بهدست آمده باشد.
این حقیقت که شما در نگاهداری هویت خود موفق شدهاید بهخودیخود توضیح میدهد چرا غربیها، مشخصاً اروپاییها و آمریکاییها شما را دوست ندارند. شما نباید به دوست داشتن یا دوستنداشتن آنها اهمیت بدهید. این حقیقت که آنها آشکارا شما را دوست ندارند، شما را نمیپذیرند و سعی میکنند به هر وسیلهای که لازم باشد به تعظیم در مقابل خواست خود وادار کنند و شما را تغییر دهند، نشان از موفقیتتان دارد و این نشان افتخار شماست.
روی آوردن به تنوع و چندگانگی پیشنیازهای پیشرفت نسل بشر هستند. البته که تنوع، چندگانگی و چندقطبی ممکن است به بیثباتی نظم جهانی بینجامد، اما در تاریخ انسان روی آوردن به تنوع نظر و عقیده روش عادی روند زندگی بوده است.
انتهای پیام/4155/
انتهای پیام/