اندیشه فولادوند: «سنگ اول» بازیگریام را متحول کرد
به گزارش گروه فرهنگی آنا و به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان، در یکصد و سی و نهمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران که دوشنبه 9 آذر در تالار استاد ناصری برگزار شد، فیلم «سنگ اول» ساخته ابراهیم فروزش به نمایش در آمد.
در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور رضا درستکار، ابراهیم فروزش، اندیشه فولادوند و کیوان کثیریان برگزار شد.
فیلسوفبازی را کنار بگذاریم
فروزش در ابتدای این نشست در خصوص چگونگی ساخت این فیلم گفت: «قصه «تنور» هوشنگ مرادی کرمانی مرا به خود جذب کرد؛ قصههای او آمیخته به طنزی است که در لایههای تلخ واقعیت جولان میدهد. این طنز میتواند در ذهن تماشاگر سوال ایجاد کند و بدون اینکه چیزی را بر سر تماشاگر بکوبد، به او یادآوری میکند که در چه ورطهای قدم میزند. برخورد من با قصه مرادی کرمانی به شکل یک مخاطب عام بود و در ادامه تلاش کردم به بیان سینمایی ساده خودم برسم. این به معنای انتقال سهلانگارانه مساله به مخاطب نیست بلکه همان چیزی است که از این قصه بر میآید. در واقع این قصه است که به ما حکم میکند آنرا چگونه بسازیم. در صورتی که سراغ میزانسن پیچیده میرفتم و حرکات و کلمات را در قالبی پیچیده در میآوردم، قضیه بهکل متفاوت میشد.»
وی ادامه داد: «شش سال پیش یکی از دوستان منتقد گفته بود این قصه میتوانست به دنیای مرگ نقبی بزند و تبدیل به شاهکاری فلسفی شود. اما قصد من بازگوییِ قصهی مرادی کرمانی بود و اینکه کمی گوش مخاطب را بپیچانیم که چرا از نظر اخلاقی و رفتاری اینگونه عمل میکنیم. ترجیحم این بود که کار به همین شکل باشد تا هر زمان از صندوقخانه بیرون آمد، قابل نمایش باشد. هنر از نظر من هنر عام است و به تودههای مردم تعلق دارد. فیلم نیز برای تودههای مردم ساخته میشود و سالن سینما هم متعلق به همین مردم است. باز کردن بحث انتقادیِ اجتماعی، ساختار و قالب دیگری میطلبد. به گمانم بهتر است فیلسوفبازی را کنار بگذاریم و در حد توان حرفهایمان را به گوش مردم برسانیم.»
اولویت خودروسازان بر فرهنگسازان
در ادامه کثیریان، علیرضا سبط احمدی تهیهکننده فیلم را که در میان تماشاگران حضور داشت خطاب قرار داد و از چرایی اکران نشدن فیلم بهرغم موفقیت در جشنواره فجر پرسید. سبط احمدی گفت: «در دنیای امروز که خودروسازان بر فرهنگسازان اولویت داده میشوند، فیلم فرهنگی نیز جایی برای اکران پیدا نمیکند. برای اکران فیلم تلاش کردیم و پروانه آن هم صادر شد اما سیمافیلم بهعنوان صاحب این اثر، به دلیل نگرانی از بازنگشتن هزینههای لازم برای تبلیغات، از اکران چشمپوشی کرد. جای سوال دارد که چرا پخشکنندهها در عوض فیلمهای ارزشمند فرهنگی که حرفی برای گفتن دارند و بر روابط اجتماعی تاثیرگذارند، به سمت سینمای تجاری میروند؟ چنین فیلمهایی نیاز به حمایت دولتی و حمایت متولیان سینما دارد که متاسفانه شاهد چنین حمایتی نیستیم.»
سبط احمدی افزود: «همکاری با فروزش در ساخت سه فیلم برای من موهبت بود و از او بسیار آموختم. بخش عمده ضعف فیلمسازهای ما در بازی گرفتن از بازیگران است. اما این هنر فروزش بود که در «سنگ اول» با وجود بازی گرفتن از دو بازیگر حرفهای و انبوهی از مردمان روستایی، اما فاصله میان آنها را آنقدر کم کرد که بیننده تفاوتی میان آنها احساس نمیکند. چند کار آماده دیگر نیز با فروزش داریم که امیدوارم به سرانجام برسد. فیلم «زمانی برای دوست داشتن» با وجود حدود 37 جایزه بینالمللی، مهجور باقی ماند. «شیر تو شیر» را نیز هیچ سینمادار و پخشکنندهای برای پخش یاری نمیکند.»
ژست جای سواد را گرفته است
کثیریان در ادامه اندیشه فولادوند را مخاطب سوال خود قرار داد و از چگونگی بازی گرفتن فروزش از بازیگران و دشواریهای یکدست کردن بازیِ بازیگران حرفهای فیلم با نابازیگران پرسید؛ وی پاسخ داد: «من بهعنوان بازیگر حرفهای با همان تصور بازیگری در سینمای بدنه و تجاری وارد این فیلم شدم؛ سینمایی تجاریای که در آن اشک و بغض و غلیان احساسات معادل بازی خوب دانسته میشود. اما برای اولینبار با کارگردانی روبرو شدم که مدام از من میخواست از بروز احساسات خود بکاهم. در این فیلم متوجه شدم که خوب بازی کردن لزوما ربطی به زیاد نشان دادن ندارد. از این نظر این فیلم تبدیل به فصلی شد که دوران بازیگریام را به قبل و بعد از آن تقسیم میکنم. تمام فیلمهایم که به آنها مفتخرم یک طرف و کار کردن با ابراهیم فروزش هم یک طرف. گمان میکنم برای فروزش کار کردن با نابازیگران و اهالی روستا کار راحتتری بود چرا که او متخصص شناخت دقیق طبیعت آدمها و شکار آن چیزیست که در فیلم لازم دارد.»
فولادوند سپس ضمن اشاره به نحوه مواجهه اولیه خود با سینما گفت: «در دوران کودکی سینمای ایران را از مجرای سهراب شهیدثالث و سینمای روشنفکری ایران شناختم و جذب آن شدم. پس از ورود به دنیای بازیگری بهدلیل بضاعت اندکی که در انتخاب بازی داریم و جبر زمان، میتوانم بگویم فیلمهایی که در آنها به ایفای نقش پرداختهام بر ایدهآل بازیگری خودم منطبق نبوده است. نسبت به عقبه فروزش و کار او در کانون پرورش فکری کودکان در کنار کیارستمی و احمدرضا احمدی شناخت داشتم، و آن مسیر روشنگری فکری در شاخصههای هنر سینما و شعر برایم بسیار جذاب بود. به همین دلیل دعوت او از من برای بازی در فیلمش بسیار خوشحال کننده و غیرقابل باور بود. گمان نمیکردم فروزش حاضر به کار کردن با بازیگر حرفهای باشد، چرا که او بازیگر حرفهای را مزاحم و آفت سینما میداند.»
این بازیگر سینمای ایران افزود: «متاسفانه وقتی نوبت به نسل ما رسید، بخشی از سینمای روشنگر ما که فروزش نیز جزو آن بود، مهجور و کمکم از سینمای ایران حذف شد. کارگردانهایی نیز که در جوانی به این مقولات علاقه داشتند، در اثر سیاستگذاریهای کلان که بهطور نامحسوس برای تفکر فیلمساز تصمیم میگیرد، ناگهان به سمت سینمایی سیاستزده کشیده شدند؛ سینمای که در آن فلسفیدن بدون بنیانهای کافیِ سواد و تحلیل صورت میگیرد و داعیهدار سینمای اجتماعی شده است. در این دوره افرادی مانند کیارستمی در اثر این سیاستگذاریها یا بهشکل خودخواسته، سینما را کنار گذاشتند و به جشنوارهها محدود شدند. این از شانس خوب من بود که فرصت کار کردن با کارگردانی از این نسل نایاب را پیدا کردم. در نسل ما کسی به این شکل ظهور نکرده و اگر ظهوری بوده بر اساس یک ژست بوده نه بر مبنای بنیانهای فرهنگی و سواد و توان تحلیل.»
وی در پایان گفت: «سینماتک خانه هنرمندان ایران جزو آخرین تلاشها برای زنده نگهداشتن یک جریان فرهنگی در فضای تجاری امروز سینمای ایران است. این کار جای تشکر و تقدیر فراوان دارد و از حضور در این مجلس بسیار مفتخرم. حتی وقتی «سنگ اول» در جشنواره فجر جایزه گرفت به اندازه امشب لذت نبردم. چون میدانستم که این مُدِ فستیوال است و در ادامه کسی از اکران فیلم حمایت نخواهد کرد. از برگزاری این مجالس غنی و اصیل و درستکارانه در خانه هنرمندان ایران بسیار ممنون هستم.»
چرخش دوربین از مرگ به سمت زندگی
در ادامه درستکار در مورد شکل گرفتن فضای «قصههای مجید» در فیلم فروزش گفت: «اینطور نیست که تمام آثار یک فرد برجسته باشد و مرادی کرمانی نیز این قاعده مستثنی نیست و بعضی از «قصههای مجید» در حد متوسط است. دلنشین بودن «سنگ اول» علاوه بر کار خوب مرادی کرمانی، به هوشمندی فیلمسازی برمیگردد که برای ساخت فیلمش سراغ این قصه رفته است. فروزش فضای خاص «قصههای مجید» را بهخوبی در فیلم شکل داده، آدمهای فیلم قابل باورند و بازی آنها نیز یکدست و باورپذیر است. اساسیترین مشکل سینمای ایران از بزرگترین فیلمسازها گرفته تا کارگردانهای نوپا، عدم توانایی آنها در بهوجود آوردن منطق روایی فیلم است. اما «سنگ اول» در این مسیر موفق بوده و دارای یک منطق روایی باورپذیر است.»
وی افزود: «امتیاز فروزش و کارگردانان نسل او، انتخابهای درست آنهاست که خود نیمی از کار را پیش میبرد. قصه فیلم یک قصه ساده است؛ همهی ما انسانها از کمبود خود در هستی رنج میبریم. در اینجا آفرینندهی فیلم این کمبود را در قصه «حسنعلی» تعریف میکند که سعی دارد با خریدن سنگ قبر برای خود تشخصی دست و پا کند. همچون بسیاری از سیاسیون که با فرار به جلو، برای خود سنگ قبر میخرند و اینگونه ما را بهدنبال خود میکشانند. اما این ساخت خوب فیلم است که به کارگردان اجازه میدهد وارد محتوا شود. نود درصد فیلمهای سینمای ما نمیتوانند به معنا ورود کنند چون اساسا فیلم شکل نگرفته و در مرحلهی پیش از تولد و نقد هستند و اصلا جای بحث ندارند. فروزش در این فیلم با زبانی ساده میگوید فرهنگ امری متناقض است؛ سنگ قبری که از آن احساس غم داریم، تبدیل به اسباب خنده میشود. همهی ما میتوانیم این مسائل را درک کنیم و به همین دلیل از فیلم خوشمان میآید.»
این منتقد سینمایی ادامه داد: «سینمای کیارستمی و فروزش بعد از سینمای هنری اصیل دهه 60 و 70 که به پایان راه خود رسید، توانست خود را مطرح کند. چون دوربین خود را از سمت مرگ به سمت زندگی چرخاندند. کیارستمی را با نگاهی قشری متهم میکردند که چرا در فیلم «زندگی و دیگر هیچ» به جای همدلی با خانوادههای عزادار، راجع به عشق دو انسان به یکدیگر حرف میزند. اما اگر نگاهی منصفانه داشته باشیم، این فیلم ستایش از زندگی بود؛ مرگ اگرچه مهیب است، اما زندگی از آن خیلی گردن کلفتتر است. مرگ حضور دارد اما زندگی ادامه دارد و در آثار این فیلمسازها زندگی بر مرگ غلبه میکند. فطرت و غریزه انسانی، زندگی را صدا میزند و در فیلم فروزش نیز همین را میبینیم.»
همه چیز دست نویسنده و کارگردان نیست
فروزش بخش دیگری از صحبتهایش به بحث تکنولوژی و تجهیزات در سینمای ایران پرداخت و گفت: «سینمای ایران از نظر تکنولوژی و ابزار تولید خیلی فقیر است. بهرغم تحولات تکنولوژیک در امکانات فیلمبرداری، ما هنوز به سبک و سیاق چهل سال پیش کار میکنیم. برای شکل بخشیدن به فضای فیلم ناچار شدیم سه روستا را بههم گره بزنیم. اگرچه تلاش ما بر این بود که معماری روستایی ایران را بهشکلی آبرومندانه تصویر کنیم، اما مشکلات زیادی داشتیم.»
کارگردان «شیر تو شیر» در پایان گفت: «اگر اجازه دهند همان چیزی که مینویسیم ساخته شود و روی پرده برود، خیلی سینماست. اما متاسفانه صافیها و سانسورها آنرا تبدیل به چیزی درجه دو میکند. ایکاش اجازه میدادند اصالت یک اثر هنری همانگونه که نوشته میشود باقی بماند، اما نگاههای سلیقهای هر بار آثار را نابود میکند. تماشاگر توقع دارد فیلم خوب ببیند اما همه چیز دست نویسنده و کارگردان نیست و متاسفانه لطمه بسیار زیادی به ما میزنند. از کثیریان و سینماتک خانه هنرمندان ایران تشکر می کنمکه اجازه نداد این فیلم مهجور بماند و در انبار خاک بخورد.»
انتهای پیام/