دامگذاری به سبک بیبیسی
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، سالگرد درگذشت شهریار همین یک ماه پیش بود که به نام روز شعر و ادب پارسی نامگذاري شده است. هنوز میشد از کسی سراغ شاعر بزرگ معاصرمان را بگیریم؛ برویم سراغ هوشنگ ابتهاج که مفتخر بود به دوستی دیرینه با شهریار و شهریار هم برایش سروده بود که «بعد از صبا به مهر تو افتاد کار من/ ای سایه خموش فراموشکار من»؛ ابتهاج اما جواب تماس بیبیسی فارسی را راحتتر میدهد و ترجیح میدهد در انتهای مکالمه گریزی هم به وقایع روز سیاسی-اجتماعی کشورش بزند؛ واقعههایی از دهان دیگری شنیده اما تمامناگفتهای که از زبان او به مذاق بیبیسی فارسی هم خوشتر میآید و ایبسا کف دستهایش را به هم بمالد که حرف ما از زبان او به مردم کارگرتر خواهد افتاد؛ تجربه تلخی که رسانههای فارسیزبان بیگانه چند سالی است به کام مردم ایران مینشانند تا به قیمت بهرهبرداریهای تاریخ انقضادار سیاسی، چهرههای ادب و فرهنگ و هنر ایران را از مردمش دریغ کنند.
اگر به سالگردگرفتن باشد، داریم به سالگرد انتشار «پیر پرنیاناندیش» در دی 91 هم نزدیک میشویم؛ کتابی که در مدت یک ماه به چاپ دوم رسید و تاکنون بیش از 13 بار تجدید چاپ شده تا خاطرات شاعر 94ساله را بیغل و غش برای علاقهمندانش بازگو کند؛ کتابی که تصویری صادقانه از راوی در اختیار خوانندگان میگذارد و هیچ جای آن تلاشی برای تحریف یا مصادره به مطلوب گوینده، صورت نمیپذیرد.
ابتهاج مانند هر انسان دیگری مجموعهای از ویژگیهای مختلف است که یک خواننده بالقوه میتواند با لذت فراوان از کشف او، آن را در گوشه و کنار کتاب «پیر پرنیاناندیش» بجوید؛ با ابتهاجی آشنا شود که سخت دلبسته دختری غیرهمکیش است، از کودکی شاکلهاش با نفرت از ورود بیگانه به خاک ایران شکل گرفته و در تظاهرات، «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر انگلیس» و «زندهباد آزادی» و «زندهباد عدالت» گفته است؛ ابتهاجی که شهریار سخت نگران آینده پس از مرگ اوست و میکوشد با معرفی کتابهایی درباره خدا و معاد او را به خداباوری دعوت کند و با نگرانی، از خوابی میگوید که درباره او دیده است؛ ابتهاجی که از اردیبهشت 62 تا اردیبهشت 63 به زندان میرود، تصریح میکند که نه مورد شکنجه قرار گرفته و نه هرگز به او توهینی شده و نه اصلا حتی مورد بازجویی قرار گرفته است؛ شاعری که میگوید زندانبان جوانش که به قول او جوان 18سالهای است که تازه کرک بر صورتش نشسته، شاعری را در همان زندان از او میآموزد تا غزلی برای امامخمینی(رح) بسراید و او هدایتش میکند که چطور ابیاتش را موزونتر و عاشقانهتر منظم کند اما او زبان ساده و صادقانه خویش را ترجیح میدهد؛ ابتهاجی که از شهادت زندانبانش در جبهه بغض میکند و هیجان اشک در صورتش میدود؛ ابتهاجی که البته بخشی از وجودش تاریخ مهمی از فراز و نشیب این خاک است که با او عجین شده اما بخش دیگرش همین امروز اوست؛ امروزی که به باورهای پیشینش همچنان اصرار دارد و رسانههای داخلی هم او را بازتاب دادهاند. درواقع اگر سپهر رسانهای ایران را مجموعهای همبند و پیوسته از کتابها و نشریات و برنامهها در نظر بگیریم؛ البته سالگرد گفتوگوی یکی از نشریات با ابتهاج هم هست.
مهر 92 ابتهاج خود را کاملتر توضیح داد و تصریح کرد: «من به سلامت تئوریک سوسیالیسم باور دارم. هنوز باور دارم که هیچ راهی جز سوسیالیسم پیش پای بشر نیست. کمونیسم هم یک آرمان دور است. تا بهقول معروف یک انسان طراز نوین ساخته نشود که هرکس بهاندازه کارش بخواهد و بهرهمند شود، کمونیسم قابل تحقق نیست.»
حالا بیایید فرض کنیم یک ایرانی قصد دارد آقای شاعر الف یا آقای خواننده ب را بشناسد. غمانگیز یا حتی بدتر از آن، شرمآور این است که با مراجعه به منابع فارسیزبان بیگانه، چیزی بیش از یک سیاستمدار درجه سوم و چهارم از این چهرهها دستگیرش نخواهد شد و این مساله، هر آنقدر که برای عملکرد رسانهای خبرگزاریهایی چون بیبیسی در هدایت پروپاگاندایی تمامعیار علیه جمهوری اسلامی امتیاز محسوب میشود، در حق فرهنگ و هنر و ادب یک کشور، خیانتی نابخشودنی است.
این روزها سایه به غم دوست دیگری نشسته و دربارهاش غمآلوده گفته است: «بارها گفتهام که نمیتوانم ایران را بی بودن شجریان تصور کنم. آنقدر زنده ماندم که این مصیبت را هم دیدم: «هر که را میخوانم از یاران ایام جوانی/ خاک پاسخ میدهد زانسوی مرز زندگانی»؛ شاید باید ۱۰ سال بگذرد که بتوانم شعری برای شجریان بگویم. برای بزرگی این مصیبت، کلمه ندارم. کلماتم سست و ضعیف و کم و کوچک و پوک است، نمیتواند دردم را بگوید، عاجزم از بیان، باید سالها بگذرد...».
واقعیت آن است که حتی تصویر شجریان هم در خاطرات ابتهاج کاملتر از باسمه سیاسیای است که رسانههای فارسیزبان خارجی خصوصا شاخه فارسیزبان خبرگزاری سلطنتی انگلستان از او ساختند؛ شجریانی که با سایر اعضای چپ گروه چاووش اختلاف داشت و رادیو را هم پیش از آنها به اعتراض ترک کرد. ابتهاج تصریح میکند برخلاف گفته او، مناسباتش با شجریان به شکلی نبود که او به ابتهاج یا لطفی پیشنهاد استعفا از رادیو را داده باشد اما مجدانه او عضو مهمی در شکلگیری چاووش ششم یا همان سپیده بوده و بدون صدای او یا ساز لطفی، همان اندازه شکل نمیگرفت که بدون شعر ابتهاج.
اما بیبیسی فارسی و سایر شاخههای فارسیزبان شبکههای خبری بیگانه بیتوجه از این واقعیتها عبور میکنند و چشمهایی را که به سرخط خبرهایشان دوخته شده به نخ تسبیحی گره میزنند که از قبل با برچسبهای مشخص سیاسی، در هم تافته و بافتهاند. کسی هست که شعر ابتهاج بخواند؟
اگر ادیبان و هنرمندان ایرانی تصویری باشند که در آب رسانهها و نشریات داخل کشور افتاده است، کاری که رسانههای فارسیزبان خارجنشین میکنند، انداختن سنگی بر این آب است تا از موج ایجادشده در این تصویر و گلآلودکردنش، ماهی خود را صید کنند. آخرین نمونه از این دست را به طور کامل در ماجرای سیاسی-رسانهای محمدرضا شجریان نظاره کردیم و حالا یکییکی نوبت به سایر چهرههای ادب و فرهنگ و هنر ایرانی میرسد.گویا بیبیسی فارسی دست از این گونه شکارها برنمیدارد.
منبع: صبح نو
انتهای پیام/
انتهای پیام/