«ابن خطیب»؛ اندیشمندی از اندلس
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا ـ بارها شنیدهایم که گذشته چراغ راه آینده است. این چراغ روشنگر مسیری است که به ساختن بنای تمدن ایرانی اسلامی میانجامد. چراغی که انوار روشنگرش حاصل تلاش صدها حکیم، هنرمند و فیلسوف مسلمان است که از قرنها پیش خشتبهخشت این بنای سترگ را روی هم گذاشتهاند.
با شما مخاطب گرامی قراری گذاشتهایم تا هر روز به بهانه عددی که تقویم برای تاریخ آن روز به ما نشان میدهد، به زندگی یکی از مشاهیر و بزرگان تاریخ کهن ایران و اسلام مختصر اشارهای کنیم تا بتوانیم پس از یک سال، با این انوار روشنگر چراغ تمدن و فرهنگ آشنا شویم. به این منظور هر روز صبح، بخشی از تاریخ کهن خود و افتخارات آن را مرور خواهیم کرد.
برای خوشهچینی از این خرمن دانش و فرهنگ، از جلد اول کتاب «تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» تألیف دکتر علیاکبر ولایتی که به سال ۱۳۹۲ در انتشارات امیرکبیر به زیور طبع آراسته شده، بهره بردهایم.
محمد بن عبدالله سلمانی (713-776ق / 1313-1374م)، ملقب به «لسانالدین» و «ذوالعمرین»، سیاستمدار، طبیب ، ادیب، مورخ و فقیه مالکی اندلسی است.
خاندان ابن خطیب را از آن رو سلمانی گفتهاند که اصل آنها به یکی از تیرههای قحطانی ساکن ناحیه سلمان یمن میرسد. خاندان وی از آنجا به شام رفتند و پس از پیروزی مسلمانان بر اندلس در سده دوم هجری قمری / هشتم میلادی، بدانجا کوچیدند. این خاندان پس از ساکن شدن در اندلس به بنیوزیر مشهور شدند. بنیوزیر که از مخالفان حکم بن هشام فرمانروای اموی اندلس بودند، پس از سرکوب شورشیان در 202ق/817م، از قرطبه به (کوردوبا) طُلَیطُلِه (تولِدو) مهاجرت کردند. نزدیک به یک قرن و نیم پس از آن، وقتی خطر حمله مسیحیان این شهر را تهدید میکرد، سعید، نیای بزرگ ابن خطیب، به لوشه در 55 کیلومتری غرب غرناطه رفت و خطیب و قاضی آن منطقه شد و پس از آن فرزندانش به بنیخطیب معروف شدند.
نوه سعید، پدربزرگ ابن خطیب، به هنگام شورش بنی طنجالیان در لوشه گرفتار شد. پس از رهایی به غرناطه رفت و با بزرگان و اشراف آنجا وصلت کرد. بدینگونه پدر ابن خطیب از سوی مادر با خانواده سلطنتی غرناطه، (بنی نصر یا بنی احمر)، خویشاوند است. ابومحمد عبدالله، پدر ابن خطیب، خود مردی فاضل بود و در دربار پادشاه غرناطه (گرانادا) به وزارت رسید. سپس در خدمت جانشینان او بود تا در جنگ طریف در زمان ابوالحجاج یوسف بن اسماعیل (حکومت 755-733ق/1354-1333م) همراه پسرش، برادر بزرگتر محمد، کشته شد.
ابن خطیب در لوشه به دنیا آمد. در کودکی با پدرش به غرناطه رفت و در همانجا فراگیری علم و ادب را آغاز کرد. هنگامی که در نظم و نثر و ترسل سرآمد روزگار شد، به تخدمت سلطان ابوالحجاج درآمد و در دیوان انشا زیر دست ابوالحسن بن جَیّاب به کار پرداخت. وقتی ابن جَیّاب در طاعون سیاه 749ق/1349م درگذشت، ابن خطیب به جای او «کاتب السّر» (منشی ویژه) و وزیر ابوالحجاج شد. به رغم جوانی، گذشته از وزارت، ریاست لشکر و بیتالمال را نیز به او سپردند. همچنین انتصاب کارگزاران دولت نیز به عهده وی بود و از این راه ثروت بسیاری به دست آورد. سلطان بارها او را به سفارت نزد دیگر سلاطین فرستاد. هنگامی که ابوالحجاج در عید فطر سال 755ق/19 اکتبر 1354 کشته شد و پسرش محمد پنجم معروف به «الغنی بالله»، به جای او نشست، این خطیب را به ریاست هیئتی نزد ابوعنان، سلطان مغرب فرستاد تا او را به همکاری برای مقاومت در برابر پادشاه قَشتاله (کاستیل) برانگیزد. ابن خطیب در این مأموریت موفقیت بسیاری به دست آورد و جایگاهش نزد الغنی بالله بسی فراتر رفت.
این وضع پنج سال دوام داشت، تا اینکه در قصر الحمرا شورشی درگرفت. الغنی بالله به وادی «آش» گریخته، به سلطان مغرب، ابوسالم مرینی، پناه برد و ابن خطیب دستگیر و زندانی شد. سرانجام با میانجیگری سلطان ابوسالم از زندان آزاد شد و به مغرب رفت. وی تا 763ق در مغرب ماند و در این مدت از زندگی آسوده و مرفهی بهرهمند بود. سپس از سلطان مغرب اجازه سیر و سفر در نواحی مراکش را گرفت.
ابن خطیب در مراکش با دانشمندان و صاحبمنصبان آنجا، از جمله ابن خلدون، آشنا شد و به نوشتن برخی آثار منظوم و منثور خود پرداخت. او مدت اقامتش را در آنجا عمر واقعی خود خوانده است. در زمان اقامت وی در مغرب دو واقعه دردناک برایش رخ داد؛ یکی مرگ همسرش، دیگری کشته شدن حامی بزرگ او، سلطان ابوسالم. ابن خطیب با سرودن قصیدهای بر مزار ابوسالم بخشی از دین خود را بدان پادشاه ادا کرد.
هنگامی که الغنی بالله در 20 جمادیالثانی 763ق/17 آوریل 1362 دوباره به پادشاهی رسید. ابن خطیب را به غرناطه فراخواند و بدین ترتیب، دوره دوم وزارت ابن خطیب که 10 سال به طول انجامید آغاز شد. در این دوره وی به دور کردن رقیبان و در دست گرفتن قدرت مطلق برخاست که سرانجام به بهای جانش تمام شد. گویند که وی حتی حضور دوست دانشمند و پر آوازهاش، عبدالرحمن بن خلدون را نیز برنمیتافت و از توجه الغنی بالله به او احساس نگرانی میکرد. اطرافیان سلطان از استبداد ابن خطیب رنجیدند و بر ضد او نزد سلطان بدگویی میکردند.
هر چند وی در آغاز بدین بدگوییها توجهی نمیکرد اما رفته رفته احساس خطر کرد و تنها راه نجات خود را کنارهگیری از سیاست و پناه بردن به گوشهای امن و گذراندن باقی عمر بدین شیوه دید. چون خطر را بسیار جدی میدید، پنهانی از سلطان عبدالعزیز، امیر مغرب، تقاضای پشتیبانی کرد. وی با زمینهچینی از الغنی بالله اجازه بازرسی از مرزهای باختری مملکت را گرفت و همراه پسرش علی، تا حدود جبلالفتح رفت و با نشان دادن نامه سلطان، در اول جمادیالاول 773ق/10 نوامبر 1371 با کشتی از جبلالطارق به سَبته درآمد و دوره دوم زندگی او در مغرب آغاز شد. وی به حضور سلطان عبدالعزیز رسید و با کمک سلطان خانواده ابن خطیب هم به مغرب رفتند.
رفتن و اقامت ابن خطیب در مغرب میدان را برای دشمنان در غرناطه بازگذاشت. آنها نیز از فرصت سود جسته، الغنی بالله را به کشتن او برانگیختند؛ زیرا از بازگشت دیگرباره او به قدرت در هراس بودند. دو تن از دستپروردگان و همکاران او آتشافروز این توطئه بودند. آنان نوشتههای او را دربارهت گذشتگان غیبت حرام شمردند و او را به بازی با شریعت و استهزای کتاب و حدیث متهم کردند و نوشتههای او را درخور نابودی دانستند و سوزاندند.
با استناد به عبارتهایی از کتاب روضةالتعریف که به روش اهل تصوف نوشته بود، او را حلولیمذهب میشمردند و سرانجام قاضی ابوالحسن نُباهی حکم به زندیق بودن ابن خطیب داد و سلطان را به تأیید آن واداشت و حکم کشتن او را نیز از سلطان گرفت.
قاضی به عبدالعزیز، سلطان مغرب، نامه نوشت و اجرای حکم را خواستار شد اما عبدالعزیز آن را نپذیرفت. با درگذشت عبدالعزیز در ربیعالاخر 774/سپتامبر 1372، پس از رقابت بر سر جانشینی، ابوبکر بن غازی وزیر، سعید فرزند خردسال عبدالعزیز را به پادشاهی نشاند و همچنان به درخواستهای الغنی بالله بیتوجه بود تا اینکه سلطان غرناطه، عبدالرحمان بن ابی یفلوسن، شیخ الغزاة شورشی اندلس را آزاد کرد و به سوی مغرب فرستاد و نیروهای مخالف دولت فاس را برای بیعت با ابوالعباس احمد، پسر ابوسالم مرینی متحد ساخت اما پشتیبانی خود را به دستگیری و تسلیم ابن خطیب مشروط کرد. این کشمکش دو سال به درازا کشید.
سرانجام ابوالعباس پیروز شد و سلطان جدید در 7 محرم 776 به فاس وارد شد. ابوبکر بن غازی به ناچار با وی بیعت کرد. با بر سر کار آمدن دولت جدید، ابن خطیب دستگیر و زندانی شد. کوششهای ابن خلدون نیز برای آزادی او به جایی نرسید. سلطان غرناطه، ابوعبدالله بن زمرک، منشی و وزیر خود را نزد ابوالعباس فرستاد. ابن خطیب را به مجلسی برده، اتهاماتش را بدو گفتند. سپس وی را به سختیه شکنجه کردند و به مجلس بازآوردند؛ ظاهراً در این مجلس تصمیمی گرفته نشد اما سلیمان بن داود، شبانه گروهی را برای کشتن او به زندان فرستاد. کسانی را که الغنی بالله در لباس خدمتگزاران هیئت اعزامی فرستاده بود همراه آنان به زندان وارد شدند و ابن خطیب را در زندان خفه کردند.
فردای آن شب، جسد او را در باب المحروق به خاک سپردند اما روز بعد جسدش را از قبر بیرون آورده در آتش سوزاندند و بار دیگر دفن کردند. به علت این رفتار زشت، ابن خطیب را «ذوالمیتین» و «ذوالقبرین» خواندهاند.
ابن خطیب در طب، شعر و ترسل که از ویژگیهای اشرافیت دیوانی دوره او بود، دستی داشت. وی از آن رو که در خانوادهای اشرافی، زاده و بزرگ شده بود، از استادان بسیاری بهره برد؛ هم در غرناطه و هم در دوره پناه بردن به مغرب. یکی از دلایل بهرهمندی وی از استادان بسیار، دامنه گسترده دانشهایی است که فراگرفته است. مقری، شرح حال 28 تن از استادان او را آورده و خود ابن خطیب هم بیش از 30 تن از استادان خود را نام برده است. ابن خطیب مجلس درس نداشت تا شاگردان بسیار بپرورد اما در روزگاری که در دیوان انشای سلاطین غرناطه مسئولیتی داشت، کسانی زیر نظر او کتابت و ترسل میآموختند.
ابن خطیب نهتنها در شعر، ترسل و طب؛ بلکه در تاریخ، سیاست، فقه و تصوف نیز آثاری پدید آورده است. او خود در الاحاطة بیش از 25 اثر خود را نام برده است. مقری نوشتههای پس از الاحاطة ابن خطیب را نیز بر آن افزوده و حدود 60 اثر او را یاد کرده است. موفقیت ابن خطیب را در تألیف این همه آثار علمی با آن همه گرفتاریهای سیاسی و اداری، بیشتر حاصل کمخوابی او و دوره پناه جستن او در مغرب میدانند.
ابن خطیب با آن همه تجربه در پزشکی از مداوای بیخوابی خود ناتوان بود و بیشتر آثار خود را شبها مینوشت. از این روست که به او لقب «ذوالعمرین» دادهاند. بیشتر نوشتههای او به شیوه ترسل و متکلفانه است.
آثار چاپ شده ابن خطیب عبارتاند از: 1. آداب الوزارة، این اثر با نام الاشارة الی ادب الوزارة به کوشش عبدالقادر در زمامة و در 1972 در مجلة مجمع دمشق چاپ شده است؛ 2. الاحاطة فی اخبار غرناطة یا الاحاطة بتاریخ غرناطه، که معروفترین اثر ابن خطیب است. این اثر گونهای دایرةالمعارف مربوط به غرناطه در سراسر دوره اسلامی تا زمان مؤلف است و از مهمترین منابع تاریخ اندلس شمرده میشود. کتاب دارای دو بخش است. بخش اول دربردارنده آگاهیهای جغرافیایی و بخش دوم رجال و تاریخ است، به ترتیب طبقات و حروف ابجد. چاپ انتقادی آن به کوشش محمد عبدالله عنان در چهار مجلد منتشر شده است؛ 3. اعمال الاعلام فی من بویع قبل الاحتلام من ملوک الاسلام و ما یتعلق بذلک من الکلام، در زمانی که ابن خطیب برای دومین بار به مغرب پناه برد، نوشته شده است. قسمت دوم این کتاب به اسپانیای دوره اسلامی میپردازد و مهمترین بخش کتاب است. لوی پرووانسال، این قسمت کتاب را در 1934 در رباط با نام تاریخ اسبانیة الاسلامیة چاپ کرد؛ 4. اوصاف الناس فی التاریخ و الصلات؛ 5. جیش التوشیح، این اثر بزرگترین مجموعه موشح، شعر محبوب و مردمی اندلس است. بیشتر آن از میان رفته و فقط سفر اول آن مانده است و دربردارنده موشحسرایان سده ششم هجری/دوازدهم میلادی است؛ 6. خطرةالطیف فی رحلة الشتاء و الصیف؛ 7. دیوان الصَیّب و الجَهام و الماضی و الکَهام، که مجموعه اشعار ابن خطیب است؛ 8. رقم الحلل فی نظم الدول؛ 9. روضة التعریف بالحب الشریف، در تصوف؛ 10. ریحانة الکتاب و تجعة المنتاب، در مجلداتی چند دربردارنده نمونههای بسیاری از نامههای سلطانی و خطبههای بعضی از کتابهای مؤلف است که در موضوع خود بینظیر است؛ 11. الکتیبة الکامنة فی شعراء (ادبا\) المائة الثامنة، که به احتمال در 774ق در مغرب نوشته شده است؛ 12. کناسة الدکان بعد انتقال السکان از نوشتههای دوره اول اقامت وی در مغرب است؛ 13. اللمحة البدریة فی الدولةالنصریة، چکیدهای از تاریخ سلاطین بنی نصر غرناطه از تأسیس آن تا سال تألیف کتاب در 765ق است؛ 14. مُثْلَی الطریقة فی ذمّ الوثیقة؛ 15. مفاخرات مالقة و سلا؛ 16. معیار الاختیار فی ذکر المعاهد و الدیار؛ 17. مقنعة السائل فی (عن) المرض الهائل؛ 18. نقاضة الجراب فی علالة الاغتراب، سفرنامه مغربی ابن خطیب در پناهندگی اول اوست.
برخی از آثار خطی ابن خطیب عبارتاند از:
1. الاکلیل الذاخر فی من فضل عند نظم التاج من الجواهر؛ 2. بستان الدول؛ 3. التاج المُحَلّیٰ فی مساجلة القِدح المُعَلّی؛ 4. تخلیص الذهب؛ 5. الحلل الموقومة؛ 6. السحر و الشعر؛ 7. طرفة العصر فی دولة بنی نصر؛ 8. عمل من طب لمن حب البریة؛ 9. قصیدة فی مدح خیر البریة؛ 10. ما کتب به عن السلطان الی التربة المقدسة حیث قبر رسول الله(ص)؛ 11. منظومة فی الطب.
انتهای پیام/4104/
انتهای پیام/