چرا سلبریتیها این قدر مهم شدهاند؟!
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، چرا سلبریتیها این قدر در زندگی امروز ما مهم شدهاند؟ چرا کسی به خود زحمت میدهد که به مدل مو، لباس یا کفش آنها توجه کند؟ چطور به اینهمه شهرت و ثروت رسیدهاند؟ گاهی فکر میکنیم این دست سوالات، مختصِ زمانۀ پرهیاهوی ماست؛ دوران سیاستمدارانِ توئیتری و هنرمندانِ اینستاگرامی. اما اگر به بایگانیهای مربوط به سلبریتیهای قرن هجدهم رجوع کنیم، میبینیم در نامههایی که مردم برایشان مینوشتند، چیزهای آشنایی وجود دارد: ستایشهای اغراقآمیز، انتقادات تندوتیز و حتی نفرتپراکنها و ترولها.
چرا خیلی از آدمها این همه به سلبریتیها اهمیت میدهند؟
از متولدان قرن بیستویکم بپرسید که چه چیزی تعیینکننده فرهنگ سلبریتی است تا بر رسانههای دیجیتال انگشت بگذارند اما تئودور آدورنو و دانیل بورستین، منتقدان فرهنگی میانه قرن [بیستم]، معتقد بودند ستارهها را رسانه بر مردم بیفکر تحمیل کرده است. بعدتر و در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، اندیشمندانی از قبیل جکی استیسی و هنری جنکینز مردم را مسئول دانستند که ستارهها را میسازند یا نابود میکنند. هر یک از این دیدگاهها قدرت را فقط به یکی از اجزای معادله نسبت میدهند: رسانه، مردم یا ستارهها. همه این دیدگاهها اشتباه، زیرا همهشان درست هستند.
این 3 گروه همقدرت
هیچ گروهی بهتنهایی قدرت آن را ندارد که ستارهای را بسازد یا نابود کند. سه گروه همقدرت، تهیهکنندگان رسانه، افراد جامعه و خود سلبریتیها در تبانی و رقابت با یکدیگر سلبریتیها را به شهرت میرسانند. قدرت هیچ کدام تعیینکننده نیست و هیچکدامشان هم ناتوان نیستند.
شبکههای اجتماعی کنش و واکنش مخاطبان و رسانه و ستارهها را تشدید کرده و سرعت بخشیدهاند ولی فرهنگِ مدرنِ سلبریتی را یوتیوب و توئیتر خلق نکردهاند. فرهنگ مدرن سلبریتی 150 سال پیش و به لطف مطبوعات عامهپسند، عکاسی تجاری، راهآهن، کشتی بخار و سازمان ملی پست پدید آمده است.
داستان تکراری سلبریتیها در 150 سال گذشته
ادوین بوث (۱۸۳۳ تا ۱۸۹۳) را در نظر بگیرید که یکی از پرآوازهترین بازیگران آمریکایی قرن نوزدهم بود. ادوین بوث در زمان خودش به دلیل بازی در نقش هملت و ریچارد سوم و بروتوس در نمایشنامه ژولیوس سزار مشهور شده بود. ادوین بوث از بازیگری بهقدری پول درآورد که چند سالن نمایش و عمارتی در پارک گرامرسی نیویورک خرید. بوث این عمارت را به باشگاهی مردانه به نام پلیرز تبدیل کرد تا جایی برای معاشرت بازیگران و نخبگان باشد. خودش در طبقه بالای ساختمان، جایی در میان کتابها و یادبودهای تئاتر و صدها نامه برگزیدهای که از دهه ۱۸۶۰ تا ۱۸۹۰ دریافت کرده بود، زندگی میکرد.
نامههای هواداران ادوین بوث نشاندهنده بسیاری از پیوندهایی است که تماشاگران قرن نوزدهمی را با رسانهها و ستارهها مرتبط میکند. تعدادی از نامههایی که ادوین بوث نگهشان داشت «ستایشنامه»هایی بودند که میخواستند وعدۀ ملاقاتی با او ترتیب دهند. در نامههای دیگر برای پول، کار و درس رایگان بازیگری به او التماس کردهاند. عدهای دایم داروهای تقلبی برایش میفرستاده و عدهای هم میکوشیدهاند عقاید مذهبیاش را عوض کنند. دهها نفر هم شعرهای بلندی برای بوث میفرستادهاند که محتوای شان ترکیبی از همه موارد قبلی بود. بیشتر نامهها در ستایش از بوث به راه افراط رفتهاندولی تعداد زیادی هم شامل انتقادهایی بیمضایقه است و برازنده ترولهای توئیتری است.
همه ما در حال اجرای نقش در این نمایش هستیم
همۀ ماحتی آنهایی که سلبریتیها را نادیده میگیرند، بخشی از قصهای هستیم که میتوانیم بر بروندادش مؤثر باشیم ولی هرگز نمیتوانیم دقیقاً پیشبینیاش کنیم. سلبریتیها نه بازیچهاند و نه خدا. اعضای جامعه نه مصرفکنندگانی منفعلاند و نه خالقانی با قدرت مطلق. آنها با خودشان بحث میکنند و تصمیم شخصی هر فردی برای تعامل یا چشمپوشی از سلبریتیها در ایجاد و نابودی ستارهها نقش دارد. روزنامهنگاران اخبار سلبریتیها را پوشش میدهند تا توجه جامعه را جلب کنند. دستهای از آنها، سلبریتیها را نقد و دسته دیگر خوراک سلبریتیها را فراهم میکنند.
فرهنگ سلبریتی چیزی نیست جز همین هایوهوی؛ نمایشی که عده زیادی در نگارش اش دخیل اند ولی مهار کاملش در اختیار هیچ کس نیست. اگر از پایان قصه مطمئن بودیم، شاید علاقهمان از دست میرفت. اگر در عاقبت کار نقشی نداشتیم، شاید کمتر توجه نشان میدادیم. نتیجه اخلاقی داستان این است که فرهنگ سلبریتی تماماً خوب یا تماماً بد نیست اما اگر فرهنگ سلبریتی را دوست ندارید، اینترنت را سرزنش نکنید. همه را سرزنش کنید.
منبع:خراسان
انتهای پیام/4112/
انتهای پیام/