دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
رسم یاران/ 158

همسر شهید جابری: همسرم در مرخصی هم تمام روحش در جبهه بود

همسر شهید الهیار جابری گفت: عشق و علاقه او به جبهه زیاد بود اگر در خانه و در حال مرخصی قرار داشت، روح و دلش در جبهه بود.
کد خبر : 367621
IMG_۲۰۱۹۰۳۱۲_۲۰۳۵۰۵.jpg

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا از نوید شاهد، شهید الهیار جابری شهریور ماه 1365 در منطقه عملیاتی کربلای 2 و در شب اول عملیات مورد اصابت تیربار قرار گرفت و در ارتفاعات 2519 به شهادت نائل آمد.
در دوم فروردین ماه 1339 در روستای سید ماد شهرستان بیرجند چشم به جهان گشود. دوران کودکی را در زادگاهش سپری کرد و در 7 سالگی، همراه خانواده‌اش به روستای ابراهیمی مهاجرت کرد. او در آنجا به مکتبخانه رفت و نزد آقای عیدمحمد جابری در طول 6 ماه قرآن را فراگرفت.
در جوانی و همزمان با مبارزات قبل از انقلاب، در مشهد به حرفه خیاطی مشغول بود. زودتر از دیگران به محل برگزاری راهپیمایی‌ها و مراسم می‌رفت و دیرتر از آنها باز می‌گشت. در سال 1357 ازدواج کرد. و در شهرستان بیرجند زندگی مشترکشان را شروع کردند. پس از پیروزی انقلاب با تأسیس سپاه پاسداران در اوایل 1358 عضو سپاه شد و برای حفاظت نقاط مرزی تربت جام و صالح آباد اعزام شد. در سال 1359 داوطلبانه به جبهه رفت و جزء اولین نیروهایی بود که از استان خراسان به اهواز شتافتند.
در پشت جبهه مدتی فرمانده پادگان منتظران شهادت که مراکز آموزش نیروها بود، شد و در امور جمع آوری و سازماندهی نیرو فعالیت داشت. مدتی نیز فرمانده بسیج شهرستان بیرجند را بر عهده داشت. در جبهه گاهی در لشگر 5 نصر خدمت می‌کرد و گاهی در شبهای عملیات همراه نیروهایی که آموزش داده بود، شرکت داشت.
اولین بار پس از پنجاه روز نبرد، از ناحیه دست راست مجروح شد و برای معالجه به مشهد و بیرجند منتقل شد. سپس به خاطر علاقه به فنون نظامی و فرماندهی به تهران رفت و در یکی از پادگان‌های آنجا دوره تخصصی را گذراند و سپس عازم شهرستان بیرجند شد. دومین بار در جبهه که به عنوان فرمانده گروهان در عملیات والفجر 2 در ارتفاعات کله قندی شرکت کرد، از ناحیه کمر و دست چپ مجروح و به بیمارستان منتقل شد.
برادر شهید جابری گفت: این‌که هنوز مکلف نبود، وضو می گرفت و در نماز جماعت شرکت می‌کرد و همه چیز را در این سن کودکی به خاطر شرکت در نماز پذیرا بود. وقتی در روستای ابراهیمی عرب‌خانه، برای اولین بار مدرسه باز شد، او که بزرگ سال شده بود با علاقمندی به مدرسه مراجعه کرد تا درس بخواند. گفتند که نمی تواند در کلاس بنشیند به ناچار نزد یکی از مسئولان آموزش و پروش نهبندان رفت و آنها هم راه حلی به او پیشنهاد کردند.
وی اظهار کرد: او با وجود گذشت سه ماه از سال تحصیلی شروع به درس خواندن کرد و در امتحانات پایانی شرکت کرد و بدین ترتیب دوران دبستان را در مدت یک سال به پایان رساند. وی ادامه در 8 سالگی با قرآن آشنا شد. بعد از دایر شدن مدرسه در روستا، به تشویق و توصیه و راهنمایی دیگران به مدرسه رفت و ثبت نام کرد و در مدت یک سال راهنمایی را به اتمام رساند. بعد در بیرجند رفت و تا پایان دوره ابتدایی در مدرسه شبانه روزی درس خواند.
همسر شهید جابری بیان کرد: در اولین اعزام در منطقه خوزستان زخمی شد، ولی عشق و علاقه او به جبهه زیاد بود. برای بار دوم در منطقه مهران جراحت پیدا کرد و پس از بهبودی رهسپار شد. اگر در خانه و در حال مرخصی قرار داشت، روح و دلش در جبهه بود. پس از معالجه و باز گشت به جبهه، عضو شورای فرماندهی شد و مسئولیت واحد بسیج و نیز معاونت فرماندهی پایگاه بیرجند به او سپرده شد.
پدر شهید جابری گفت: بسیاری از مواقع که شهیدانی از روستا تقدیم انقلاب می شد، می آمد و در تشییع شهدا شرکت می کرد. ما بسیار بی قرار می شدیم و او با دیدن این حالات می‌گفت: پس شما هنگامی که خبر شهادت مرا بیاورند، چه خواهید کرد. با این صحبت‌ها ما را برای فراق و شهادت خویش آگاه می‌ساخت و به ما می‌فهماند که باید از او دل بکنیم.
انتهای پیام/4100/ 4122/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب