چرخ زندگی چرخیهای بازار تهران
اینجا بازار تهران است؛ از صبح باربران نشستهاند روی چرخدستیهایشان؛ بین آدمهایی که با عجله میآیند و میروند.برایشان فرقی نمیکند زیرسقف کدام آسمان، روزهای خاکستریشان را شب کنند و فردا را به صبح برسانند؛ آنها فقط میدانند که چرخ زندگیشان باید بچرخد و چرخش این چرخ، گاهی در کوچه پسکوچههای آشنای شهر و دیارشان است. همان جا که پا گرفتند و بزرگ شدند و گاهی در هوای غربت؛ پایتختی شلوغ با آدمهایی غریبه، خیابانهایی پر از دود و صدا و در آمدی اندک که کفاف زندگی شان را نمیدهد.