دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
09 مهر 1397 - 11:01
مهمانپرست:

قدرت گرفتن «راست‌‌های افراطی» در اروپا چالش‌ جدی برای اتحادیه اروپا است

«راست‌های جدید» یا همان به تعبیر رسانه‌های اروپایی «راست‌های افراطی» در حال تسخیر یک به یک پارلمان‌های اروپایی هستند.
کد خبر : 314672

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، «راست‌های جدید» یا همان به تعبیر رسانه‌های اروپایی «راست‌های افراطی»، در حال تسخیر یک به یک پارلمان‌های اروپایی هستند. ضدیت با ساختار حاکم و احزاب جریان اصلی، مخالفت با دموکراسی نمایندگی، مخالفت با اتحادیه اروپا و همگرایی اروپایی، ضدیت با جهانی شدن و مخالفت با جهانی شدن بخشی از ویژگی‌های این جریان پا به قدرت گذاشته در اروپاست. همه راست‌ها اگر چه در مخالفت با اتحادیه اروپا و پذیرش مهاجرت با یکدیگر متحد هستند اما در بسیاری امور اختلافاتی دارند. راست‌ها نیم‌نگاهی به انتخابات پارلمان اروپا دارند که قرار است سال آینده میلادی برگزار شود، آنان می‌خواهند چالش با اتحادیه را از پارلمان آن آغاز کنند. اینکه آیا راست‌های جدید خواهند توانست اروپا را تسخیر کنند و از «اتحادیه اروپا» تنها نامی باقی بگذارند، موضوعی است که «فرهیختگان» در گفتگو با رامین مهمانپرست، دیپلمات باسابقه و سفیر سابق ایران در لهستان به بررسی آن پرداخته است.

*«راست جدید» یا همان راست‌افراطی در اروپا در حال رشد است. برخی می‌گویند راست‌های جدید گرایش‌هایی به سمت روسیه از خود نشان داده‌اند. برخی هم می‌گویند سمت و سوی تحولات بیشتر منجر به قدرت‌گیری نیروهای نزدیک به آمریکاست. به‌عنوان نمونه وزیر امور خارجه لهستان از اتحادیه اروپا خواسته است نظرات آمریکا را اجرا کنند و به تحریم‌های ضدایرانی بپیوندند.

در مجارستان آقای اوربان راست‌گرا کاملاً ضدروسیه است. در لهستان از روسیه متنفر هستند نه‌فقط اینها، بلکه همه مردم متنفر هستند. این‌طور نیست که بخواهند نزدیک به روسیه باشند.

*اما اظهارات آقای سالوینی، وزیر کشور ایتالیا نشانه‌هایی برای نزدیکی با روسیه را در خود دارد؟

نه، اصلاً بحث روسیه نیست؛ بحث گرایش‌های راست یا ملی‌گرایی است که امکان دارد هر چند سال یک‌بار به خاطر یک‌سری از اتفاقات با ‌انگیزه‌ها و اهداف متفاوت به وجود بیایند. نمونه قبلی و خطرناکش جنگ جهانی بود. هیتلر با شعار «اول آلمان» بحث منافع آلمان را به‌عنوان اولویت خودش مطرح کرد. این جریان فکری به دلیل اینکه افسار گسیخته بود، آن همه کشتار، درگیری و ویرانی به وجود آورد. برای کنترل این تفکرات و گرایش‌ها، مجموعه‌های بین‌المللی را ایجاد کردند تا در این مجموعه‌های بین‌المللی با مشارکت و همفکری همدیگر، بحران‌ها را حل کنند یا راه‌حل‌هایی برای پیشرفت کشورها بدهند. این مجموعه‌های بین‌المللی، کم‌کم ضوابط و اصولی را برای خودش تعریف کرد که همه کشورهایی که عضو هستند، ملزم به پایبندی به آن ضوابط و اصول شدند. بعد از مدتی یک‌سری از کشورها نسبت به آن شروط و پایبندی‌ها ابراز مخالفت کردند و گفتند نه این قسمتش مورد تأیید ما نیست زیرا با منافع کشور ما سازگاری ندارد. از اینجا به بعد تقابلی بین اجرای مصوبات جمعی با منافع ملی به وجود آمد. اهمیت آن مجموعه‌ها و اتحادیه‌ها و آن به اصطلاح سازمان‌های بین‌المللی ممکن است آنقدر بالا باشد و آنقدر منافع داشته باشد که صدای مخالفان کمرنگ باشد و همچنان هم عضو باشند و انتقاد هم داشته باشند، اما مصوبات را اجرا کنند. اگر صدای مخالفت‌ با مصوبات جمعی بیشتر شود و جمعیت بیشتری از این مخالفت حمایت کند، این مخالفت‌ها تبدیل به جریانات سیاسی داخل هر کشور می‌شوند.

این جریانات سیاسی برای اینکه خودشان را نشان بدهند، با شعارهایشان در انتخابات وارد می‌شوند. وقتی این جریانات سیاسی که از منافع کشور و عدم همراهی با مصوبات مجموعه‌ها و اتحادیه‌های بین‌المللی می‌گویند، رای می‌آورند به این معناست که عملکرد این تصمیمات بین‌المللی بد بوده است. در این اتحادیه اروپا، بعضی کنوانسیون‌های بین‌المللی، بحران‌های اقتصادی به وجود آورد و برای حل بحران، صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی نسخه‌هایی می‌دادند که به‌شدت انقباضی و سختگیرانه بود. شرایط مردم سخت می‌شد، زیرا باید افزایش حقوق متوقف می‌شد؛ حقوق‌ها کم می‌شد و سن بازنشستگی افزایش پیدا می‌کرد. اینها همه‌اش در زندگی مردم آن کشور تأثیر مستقیم داشت. این منجر به این شد که این جریان اعتراضی، شکل سیاسی بگیرد و وارد رقابت‌های سیاسی شود. وقتی یک جریان سیاسی می‌گوید ما مخالف کاهش حقوق و سن بازنشستگی هستیم و باید مردم رفاه داشته باشند، مردم این شعارها را هم می‌پذیرند. اینکه چه شکلی می‌شود به اینجا رسید، بحث فنی است. الان در مقطعی هستیم که به خاطر مشکلات اقتصادی که کشورهای غربی با آن برخورد دارند، جریان ملی‌گرایی و راست، اوج گرفته است. انگلیس، آمریکا، اتریش، ایتالیا، لهستان، مجارستان و اسپانیا درگیر این جریانات هستند. وقتی حجم اعتراضات به این تعداد می‌رسد یعنی یک موج ایجاد شده است و معنایش این نیست که آنان طرف روسیه هستند. ممکن است جریان راست یا ملی‌گرا در یک کشوری پایگاه و گرایش سوسیالیستی در ذهنش باشد. اروپا روسیه را قبول ندارد، چون گرایش به روسیه در اروپا خیلی معنا دارد. جز چند کشور که جزء مجموعه‌های سابق شوروی بودند، نمی‌توانید کسی را در اروپا پیدا کنید با این گرایش‌ها.

*امکان دارد راست‌ها بتوانند اتحادیه اروپا را به سمت فروپاشی ببرند یا این امکان وجود ندارد و اتحادیه فقط ضعیف خواهد شد و اختیاراتش کمتر از این خواهد شد؟

من رشته‌ام ریاضی بوده است و باید بگویم بر مبنای ریاضی همیشه احتمال وجود دارد. ولی اینکه چقدر احتمال وجود دارد، محل بحث است؟ کسانی که وضعیت اروپا را می‌بینند می‌گویند این اتفاق می‌افتد ولی من بعید می‌دانم. اروپا و اتحادیه اروپایی می‌ماند ولی با چالش‌های جدیدی روبه‌رو است که این چالش‌ها باید سر یک سری از موضوعاتی که برای کشورهای اروپایی مهم است، به نتیجه برسد. یکی از این موضوعات بحث پناهندگان بود که خیلی از کشورها قبول نمی‌کردند و می‌گفتند مهاجران امنیت ما را به خطر می‌اندازند یا مثلاً در موضوع درگیری اقتصادی با آمریکا، ممکن است نظرات متفاوتی داشته باشند. در بحث ناتو و امنیت اروپا اختلاف نظر هست. راجع به تأمین انرژی هم این اختلاف وجود دارد. فرض کنید لهستان یا برخی کشورهایی که در شرق یا مرکز اروپاست و با روسیه اختلاف دارند، مخالف سلطه انرژی روس‌ها هستند. از آن سو آلمانی‌ها خط لوله نورم استریم 2 را با روس‌ها امضا کرده‌اند و می‌خواهند حجم عظیم گاز از روسیه بخرند. آلمان به دلیل منافعش حاضر نیست کوتاه بیاید. خیلی مسائل دیگر وجود دارد که ممکن است اختلاف به وجود بیاورد اما فکر می‌کنم هنوز وجود اتحادیه اروپا برایشان لزوم و منافع بیشتری دارد.

منبع: روزنامه فرهیختگان

انتهای پیام/4028

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب