خصوصیسازی معضل جدید تئاتر در کشور/ تئاتریها باید کار آکادمیک را هم بلد باشند
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری آنا، این روزها اگر به پردیس تئاتر شهرزاد سر بزنید، شاهد نمایش جذاب و موفق «تلهموش» به کارگردانی سیاوش اسد و تهیهکنندگی لیلا اسماعیلی خواهید بود. این نمایش که مانند دیگر آثار اسد، در ژانر وحشت تولید شده، بر مبنای داستانی به همین نام نوشته آگاتا کریستی، بازنویسی و تولید شده است. در «تلهموش» بازیگرانی همچون سحر نظامدوست، اردلان شجاعکاوه و عمار تفتی از سینما به تئاتر دعوت شدهاند و بنا بر نظر کارگردان و تماشاگران، توانستهاند بازیهای درخشان و تحسینبرانگیزی ارائه بکنند. سیاوش اسد از دانشآموختگان مکتب حمید سمندریان است که سالهاست تئاتر و به ویژه تئاتر ژانر وحشت را در شکل حرفهای آغاز کرده و ادامه میدهد. به بهانه استقبال مخاطبان از این نمایش، پای حرفهای سیاوش اسد نشستیم و با او در حالوهوای تئاتر «تلهموش» گفتوگو کردیم.
آگویا نمایشنامه شما یک اقتباس ادبی از نوشتههای آگاتا کریستی است. متن اصلی، نمایشنامه بود یا رمان؟
بله، متن اصلی در واقع یکی از رمانهای این نویسنده بود. البته یک نمایشنامة نصفهنیمه به دستم رسیده بود اما من کلاً هر بار که نمایشنامهای به دستم میرسد، شروع میکنم به بازنویسیکردن آن. عادت ندارم متنی را که کارگردانی میکنم، عین همان را از اول تا آخر اجرا بکنم. همیشه یک بار متن را میخوانم. وقتی تمامِ مغزِ نمایشنامه در ذهنم رفت، شروع میکنم به بازنویسیکردن بر مبنای آنچه که میخواهم اتفاق را رقم بزنم. در مورد «تلهموش» باید گفت این یک تئاتر نیست، بلکه سینماتئاتر است! یا حتا میتوان گفت تلهتئاتر. وقتی دوربین بکاریم، میتوانیم یک تلهتئاتر ببینیم. تمام قابهایی که من بستم، دکوپاژشده است. بخصوص که دارم با بازیگران تلویزیون و سینما کار میکنم و آنها کاملاً دوربین را میشناختند و وقتی میگفتم الان اُوِرشولدر یا کلوزآپ شماست، اَکتِ مناسب آن را انجام میدادند.
پس در واقع میتوان گفت مخاطب در مواجهه با اثر شما، یک تلهتئاتر زنده میبیند!
بله، دقیقاً همینطور است. خیلی خوشحالم از اینکه نمایش ما آنقدر مخاطب را به خود جذب کرده که مدام در صفحات مجازی و تبلیغاتی نمایش به ما پیام میدهند و میگویند «ما ابتدا سعی میکردیم بازیِ بازیگران را ببینیم اما از دقیقهی 50 وارد متن میشویم و داستان را دنبال میکنیم. دیگر به عملکرد بازیگران دقت نمیکنیم که تپق زد یا نه، یا میزانسناش را درست رفت یا نه»، یعنی به قدری در جریان و سیر نمایش قرار میگیرند که با وجود تعلیقهایی که در نمایش گذاشتم و اتفاقهایی که رقم زدم، وقتی به یک صحنه شلیک میرسند، تصور میکنند نمایش تمام شد. حتا نورِ تماشاگر که روشن میشود، او منتظر و سردرگم مانده که آیا نمایش به پایان رسیده یا ادامه دارد. کاملاً مثل نمایش «مردِ بالشی» که بازنویسی کرده بودم.
کاربرد تکنیکها و تاثیرپذیری نمایشهای شما از مدیوم سینما و تلویزیون، از کجا ناشی میشود؟
من در نمایشهایم خیلی وامگرفته از فیلمهای هالیوودی هستم. نمایشهای بعدیام را هم با عناوین «جمجهای در کانامارا» و «سه شب با مادوکس» با همین شیوه پیش میبرم و متن آنها را سینمایی مینویسم.
یکی از مهمترین معضلاتی که این روزها فضای تئاتر ما با آن مواجه است،کمبودِ متنها یا نمایشنامههای خوب است. بسیاری از منتقدان و هنرمندان گِلهمندند که دیگر کسی سراغِ نمایشنامههای موجود و آشنا نمیرود و اغلب کارگردانها به اقتباسهای ادبی رو آوردهاند یا مثل شما سروقتِ فیلمهای سینمایی میروند و آنها را به مدیوم تئاتر تبدیل میکنند. به نظرتان این رویداد، میتواند به روندِ جریان تئاتر کشور کمکی بکند یا بیشتر ضعفی است در ادبیات نمایشی ما؟
ببینید، الان در کشور نمایشنامههای قوی زیاد است و ما نمایشنامهنویسهای خیلی خوبی داریم که مشغول کار هستند. منتهی بستگی به ژانری دارد که یک کارگردان در آن کار میکند. خب ژانر من، ژانر ایرانی نیست. هرچقدر هم به سمتِ متنهای ایرانی بروم، باز نمایشنامههایم را کلاسیک مینویسم، چون من دانشآموختهی کسی هستم که با «برشت» کار میکرد! استاد سمندریان، یک کارگردانِ خارجیکار بود و به نظرم نمایشنامههای کلاسیک را به شکل گستردهیی وارد تئاتر کرد. تئاترِ خارجیِ ایران، مدیونِ تئاترِ حمید سمندریان است. به همین خاطر، من به آن سمتوسو نرفتم که از متون نمایشنامهنویسان خوب کشورم کار بکنم، ولی فکر نمیکنم نمایشنامههای بدی موجود باشند.کارگردان باید بداند با چه نمایشنامهای روبهروست. استاد سمندریان حرف قشنگی میزد. میگفت «نمایشنامه یکسری متن و کلمه است. باید ببینید شما قفلهای زیرِ متن را چگونه میتوانید باز بکنید. هر نمایشنامهای یک شاهکلید دارد. شما نمیتوانید گروتسک را طوری اجرا بکنید که گروتسک نباشد. نمیتوانید نمایشنامهای را که انتزاعی نوشته شده، به شکل انتزاعی اجرا نکنید! وقتی شاهکلید متن را پیدا بکنید، خودِ نمایشنامه درست اجرا میشود». ضعف نمایشهای ما در یک جای دیگر است. یکسری کارگردانهای جوان وارد عرصه تئاتر شدهاند و خصوصیسازیهایی در تئاتر ایران اتفاق افتاده که هر کسی با هر مبلغی میتواند این اتفاق را رقم بزند، و همین تبدیل میشود به معضل تئاتر.
راهکار شما برای حل این معضل چیست؟
به نظرم تئاتریها اول باید درس تئاتر را خوب بلد باشند، یعنی خوانده باشند و تئاتر را آکادمیک بدانند. بعد کار را شروع بکنند. در غیر این صورت، تماشاگر زده میشود. میرود چهار، پنج نمایش میبیند و میگوید «تئاترهای خوبی نبودند، خسته شدم و چیزی برای من نداشت». بخصوص در سالنهای خصوصی که چند نمایش پشتِ سر هم اجرا میشوند و تماشاگری که زود خسته شده، باید زود هم سالن را ترک بکند و این یک معضل است، ولی اگر کارگردانی کارش را بلد باشد، گروه بازیگرانش را درست بچیند و از ترکیب بازیگران سینما و تئاتر و دانشجویان این عرصه استفاده بکند، مطمئناً نمایش خوبی خواهد شد.
ابتدای گفتوگو اشاره کردید در متنهایی که روی صحنه میبرید، تغییراتی ایجاد میکنید. این تغییرات چقدر و بر چه مبنایی است؟ آیا بسته به نیاز و روحیه تماشاگر است یا مفاهیم و اندیشه ذهنیتان را که قصد دارید به مخاطب منتقل بکنید، به متن اضافه میکنید؟
در واقع هر دو مورد را. وقتی من نمایشنامه «تلهموش» را مینوشتم، پیش از آن «مرد بالشی» را کار کرده بودم که حدود 98 یا صد دقیقه بود. چند روزِ اول دیدم مردم از داستانِ نمایش خسته میشوند. داستان درباره هنرمندی بود که مثل «هیث لجر»ها خودشان را فنا میکنند و فقط یک اسم از آنها باقی میماند. آنجا خانوادهیی بودند که داشتند بچه دومشان را از بین میبردند تا بچه اولشان هنرمند بشود! و آن شخص هنرمند، فقط میخواست متنش باقی بماند. حتا برادرش را کشت و خودش را به کشتن داد که فقط متن باقی بماند. همین اتفاق در «مرد بالشی» هم میافتد؛ متن باقی میماند. مثل «هیث لجر» که همیشه جاودان است و هیچ ژوکری نمیتواند جایگزین او بشود. خب این هیث لجرها در ذهن من بودند و «مرد بالشی» را بر این اساس بازنویسی کردم، ولی پس از دو سه اجرا، مجبور شدم زمان برخی صحنهها را کوتاه بکنم تا بتوانم ضربه خودم را به تماشاگر بزنم، بدون اینکه خسته بشود. به دلیل این تجربه، نمایش «تلهموش» را برای هفتاد دقیقه نوشتم و متن را طوری پیش بردم که در همین زمان، ضربهام را بزنم. بعلاوه اینکه از فیلم «اتاق زیر شیروانی» خیلی کمک گرفتم. وقتی تعلیق پشتِ سر داستان باشد، هر تماشاگری در هر کجای دنیا این سوسپانس را دوست دارد که کار را دنبال بکند و ببیند چه اتفاقی برای داستان میافتد. دیگر به این کاری ندارد که چه بازیگری نقش را اجرا میکند. در زمینه نوشتن متن، این خیلی مهم است که شما هم اندیشهتان را پیش ببرید و هم تماشاگر را راضی نگه دارید.
نمایش «تلهموش» در ژانر وحشت اجرا میشود و میدانیم که شما در این گونه نمایشی خیلی جدی کار میکنید اما این ژانر خیلی کمتر شناختهشده و مهجوری در ایران است. چه احساسی از اجرای اینگونه نمایشها دارید و چرا به سمت آن رفتید؟ به نظرتان بازخوردِ تماشاگر ایرانی نسبت به ژانر وحشت، تا کنون چطور بوده؟
اتفاقاً تماشاگران ایرانی با کنجکاوی و ماجراجویی خیلی عجین هستند. اگر ایران و مردم خوبش را خیلی خوب بشناسید، غیر از سرگرمی، دوست دارند هیجان هم در زندگیشان باشد. ژانر وحشت بیشک و جنایی که افرادی نظیر آگاتا کریستی و مارتین مکدونا و هنرمندان دیگر در این حیطه نوشتهاند، برای مردم کشور ما خیلی جذابتر از نمایشهای دیگری است که اتفاق میافتد. مثل نمایشهای طنزِ سخیف که سالنها را هم پُر میکنند و دلیلش اینست که مردم ایران دوست دارند کمی بخندند و شاد باشند، یا موسیقی گوششان را نوازش بدهد! ولی من دقت کردم و دیدم ما میتوانیم نخندانیم و هیجان و وحشت به تماشاگرمان بدهیم. تماشاگرمان راضی باشد، یعنی انگار نه انگار که آمده و بیش از یک ساعت نشسته و هنوز خسته نیست. حتا با اشتیاق تماشاخانه را ترک میکند. از اینرو، معتقدم تماشاگر ایرانی باید با ژانر وحشت و جنایی،که من الان به شکل حرفهای در آن کار میکنم، آشنا بشود و کارگردانهای دیگر ایران هم در سینما به سمت آن رفتند و پاسخ گرفتند، مثل آقای جیرانی و دیگران. اگر به این ژانر در سینما و تئاتر دقت بیشتری بشود، مطمئناً مردم جذب آن خواهند شد و از کارهای طنزِ سخیف فاصله میگیرند و به سمتِ آثاری در تئاتر و سینما میآیند که ناب است و هنرمندان و بازیگران کشور خودمان در آن کار میکنند.
نمایش «تلهموش» در تماشاخانه شهرزاد اجرا میشود، تهیهکننده دارد و غیر از بازیگران حرفهای تئاتر، بازیگران شناختهشده و مشهورتری مثل اردلان شجاعکاوه، عمار تفتی و سحر نظامدوست هم در آن بازی دارند اما خودتان بهتر میدانید که تئاتر خصوصی طی سالهای گذشته به شدت ستارهمحور شده و غالب کارگردانها، برای فروشِ بیشتر و پرکردن سالن، سراغ چهرههای سینمایی میروند، ولی شما معمولاً از این ترفند یا امتیاز استفاده نمیکنید و بیشتر بر توانمندی بازیگران اتکا دارید. موافقید؟
مطمئناً بله. اول باید بگویم تهیهکننده این نمایش، خانم لیلا اسماعیلی، با خونسردی کامل و خوشرویی،کاریزما و متانتی که وقتی از روز اول برای صحبت درباره کار آمدند در ایشان دیدم، خیلی تاثیر خوبی برای چنین کاری داشت. پروداکشنِ کارهای به این شکل، خیلی سخت است، چون ما 15 بازیگر داریم و 25 نفر هم پشت صحنهاند و هماهنگکردن این دو گروه خیلی دشوار است، بخصوص که خودم هم روی صحنه بازی میکنم. خیلی خوشحالم که خانم اسماعیلی وارد این عرصه شدند. ایشان در سینما تجربه تهیهکنندگی داشتند اما این کار از نظر تهیهکنندگی، بسیار کار سنگینی بود و ایشان خیلی ریسکپذیر بودند، چون ژانر وحشت هنوز در تئاتر ایران جا نیفتاده. خوشحالم که ایشان آمدند و بیادعا سرمایهشان را روی کار ما گذاشتند و هرچه من گفتم، پذیرفتند و با بازیگران قرارداد بست. مسالهای وجود دارد درباره بازیگران قدیمی تئاتر و بازیگرانی که از سینما وارد تئاتر میشود. خب من به آقای اردلان شجاعکاوه خیلی فکر کردم، چون نوستالژی خیلی خوبی در کار بود. ایشان قبلاً در «تلهموش» آقای حسن فتحی هم بازی کرده بودند اما بُردِ من آنجا بود که از خانم سحر نظامدوست در نقش «مولین» استفاده کردم. این نقش تنها شخصیتی است که از ابتدا تا پایان کار روی صحنه است و از عهده هر کسی برنمیآید که هفتاد دقیقه روی صحنه باشد و بیوقفه بازی بکند و تلورانسهای مختلفی از بازی را داشته باشد، یا بُعدهای مختلفی را نشان بدهد. خیلی از دوستان تئاتری معتقدند نباید بازیگران سینما را به تئاتر دعوت کرد، ولی سحر نظامدوست به من و دیگر بازیگران تئاتر ثابت کرد که میتوان از سینما هم بازیگر وارد کرد با استعداد خوب و تیزهوشی کامل، چون دوست داشتم شخصیت مولین، جذاب و زیبا باشد و تماشاگر را با بُعدهای متنوع، نگه دارد. ایشان با استعدادی که داشتند، به این قضیه جواب داد و الان یک تئاتری خوب شده. تماشاگر هم از او راضی است. علاوه بر این، میدانیم که در سینما پلانهای بازیگران را با یک یا دو، سه برداشت میگیرند و زندگی تمام میشود اما در تئاتر اینطور نیست. از ابتدای اجرا، هر روز یک زندگی بر صحنه آغاز میشود، چون صحنه جاری است. برایم خیلی جالب بود که وقتی اتفاقی روی صحنه میافتد، آن بازیگر سینما بود که با بداههگویی و اَکتهای مختلف، اتفاق را جمع میکرد. در صورتی که برای چنین کاری باید تجربه خیلی زیادی در تئاتر داشته باشید.
اگر نکته دیگری در پایان مانده، بفرمایید.
اجرای پایانی ما به حمید سمندریان تقدیم میشود. من همه زندگی حرفهایام را در سینما، تئاتر و نویسندگی از حمید سمندریان دارم و فکر میکنم اگر ایشان نبودند، مَنی هم وجود نداشت. امیدوارم امثال حمید سمندریان در خانه ننشینند.کار بکنند و ما شاگردان تئاتری، یکسری درسهای جدید یاد بگیریم و با جوانان علاقهمند به تئاتر کار کنیم و روی صحنه ببریم. ما هم کمک کنیم تا تئاتر و سینمای کشور رونق بیشتری بگیرد.
انتهای پیام/