دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
به مناسبت 4 خرداد روز دزفول

حکایت الف: دزفول؛ یک شهر و دو جبهه

اینجا شهر من است  شهر قدمت و تاریخ شهر پل ۱۷۵۰ ساله ، قدیمی‌ترین پل ایستاده تاریخ، اما شرمنده مردمی صبور و مقاوم که ایستادگی ۸ ساله‌شان حماسه‌ای به بزرگی هزاران قرن آفرید.
کد خبر : 282838
اینجا دزفول است، یک شهر و دو جبهه:

اینجا شهر من است، تنها شهر اشغال‌‌نشده‌ای است که ‌در بالاترین حد بمباران و موشک باران شد و هزاران گلوله خمپاره و توپ بر پیکر و مردمش بارید ولی تسلیم نشد.


اینجا شهر من است که سال ۱۳۶۶ به عنوان «شهر نمونه مقاومت کشور» نامیدند.


اینجا شهر من است که به دلیل مقاومت سرسختانه مردم دزفول و اصرار آنها بر عدم مهاجرت و ترک شهر،حضور گسترده جوانان دزفول در جبهه های نبرد، میهمان نوازی و حمایت مردم از رزمندگان اعزام شده به جنگ، بازسازی حین جنگ، نقش ‌والا و مؤثر فرزندان دزفول‌ در مدیریت و اداره جنگ تحمیلی، پشتیبانی‌از رزمندگان جبهه‌ها، بالاترین‌ آمار شهدای موشکی و بمباران متعلق به‌دزفول بود.


اینجا شهر من است الف-دزفول!


شما حکایت الف-دزفول را شنیده اید؟ شهر من آن روزها همیشه در اول فهرست بود. نه فهرست بودجه و یارانه و امکانات و تسهیلات و . . . . نه! این صدای گوینده بخش فارسی رادیو بغداد بود که نام شهر مرا به عادت دیرین همیشه در ابتدای فهرست شومش می خواند، فهرست شهرهایی که قرار است تا دقایقی دیگر بمباران شوند و طبق معمول اینگونه آغاز می کرد: الف)دزفول ب) . . .


اینجا شهر من است شهر ۲۶۰۰ شهید:


شهر هر خانه دست کم یک شهید! شهر خانواده های ۱۰ شهید داده. شهر کودکان بی سر، سرهای بی بدن. شهر خروارها آوار بر سر مادر و نوزاد در آغوشش. شهر اتاق ۹ متری و موشک ۱۲ متری! شهر خواب همه اعضای خانواده ای کنار هم تا ابد. شهر شب های خاموشی و دلهره پناهگاه، روزهای شلوغ آواربرداری و تکه تکه یک انسان میان تل خاکی که تا دیشب خانه بود! شهر مخلوط ناجوانمردانه خون و خاک، گوشت و آجر، استخوان و آهن و آمیزش بی رحمانه دیوار و سر و بالش!


اینجا شهر من است شهر کابوس دشمن:


کابوس آنها که نتوانستند شور و ایمان و مقاومتش را خاموش کنند و آرزوی سقوطش را سرانجام به گور بردند. آنها که هرچه می زدند انگار فقط به در و دیوار می خورد و مردم خم به ابرو نمی آورند. صدامیان از غضب جان به لب می شدند آنگاه که مردم شهرم بی اعتنا به باران موشک و کینه، استوار و مطمئن، شور و زندگی را بی هیچ نشانی از ترس و تردید با غرور تمام به رخ‌شان می کشیدند و به چنگ و دندان نشان دادنشان دهن کجی می کردند.


اینجا شهر من است شهر آرزوهای شهید همت:


آنجا که به همسرش گفته بود: «بعد از پایان جنگ دوست دارم به دزفول برگردم و دوست دارم در دزفول زندگی کنم.»


اینجا شهر من است شهر متولدان جبهه!


همان سال ها هر نوزادی که اینجا متولد می شد خیلی زود می فهمید جبهه فقط سرزمینی دور نیست که در آن مردان بی ادعای بلندهمت در برابر سیاه دلان متجاوز سینه به سینه و رخ به رخ می ایستند و جان می دهند و عزت می ستانند. آری خیلی زود می فهمید جبهه خیلی هم نزدیک است. اصلاً در وسط خود جبهه به دنیا آمده است، آن دم که ساعتی پس از هبوط به دنیای آدم، خواب نازش را نه صدای دل نشین مادر که غرش موشک های کینه و ظلم در هم می شکست و سپس به جای آغوش گرم و لبخند آرامبخش مادر، صدای شیون و بوی خاک و دود و آژیر آمبولانس بود و شاید هم سقف فروریخته و طعم خون و جسم هیچ و . . . بازگشت به ملکوت!


اینجا شهر من است شهر شهیدان زنده:


شهری که شهید در آن افسانه ای در دوردست ماوراء نیست. هر گوشه شهر که سر بچرخانی نشانی از بهترین فرزندان این آب و خاک را می بینی که درس آزادگی و مقاومت را با آسان ترین زبان زمزمه می کنند. اینجا شهید نزدیک تر از چیزی است که تصور می کنی. شهدا در اینجا فقط تصاویر ملکوتی و رؤیایی رنگارنگی بر در و دیوار شهر نیستند، اینجا مردم با شهیدان شان زندگی می کنند.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب