دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

شهیدی که برای دفاع از انقلاب در نبرد با دشمن جانانه جنگید

شهید علی پناهی برای دفاع از انقلاب و خاک میهن و در نبرد با دشمن جانانه جنگید، نیروهایی را فرماندهی کرد و سپس سال ۱۳۶۵ زمانی که هنوز فرزندش به دنیا نیامده بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد. همسر این شهید از دلتنگی و خواسته‎‌هایش می‌گوید.
کد خبر : 282101

به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، شهدا میراث گران‌بهایی هستند که سیره، اندیشه و مسیری که طی کرده‌اند می‌تواند چراغ راهی باشد تا جامعه اسلامی به مسیر صحیح هدایت شود. شهادت به‌راستی راه مردان خداست و بررسی شیوه زندگی آن‌ها سبب می‌شود تا بیشتر با آن‌ها آشنا شویم.


سرتیپ شهید علی پناهی دهکردی از جمله شهدایی است که شیوه و منش او در بین هم‌رزمانش زبانزد بود، تلاش و مجاهدت و نظم او برای دیگران الگو بوده و اندیشه او همچنان جاری است.


زهرا پناهی همسر این شهید از جمله کسانی است که در زنده نگاه داشتن راه شهدا فعال بوده و با حضور در محافل، پیام این شهید را به گوش دیگران می‌رساند. با او به گفت‌وگو نشستیم تا چند هفته پس از سالگرد شهادت این شهید بیشتر با سرتیپ شهید علی پناهی دهکردی آشنا شویم.


* شهید پناهی در چه تاریخ و کجا به شهادت رسید؟


پناهی: سرتیپ شهید علی پناهی در تاریخ 10 اردیبهشت سال 1365 در منطقه فکه به شهادت رسید، او در نیروی زمینی ارتش در سمت معاون فرماندهی لشکر 16 زرهی قزوین در حال خدمت بود.


* کودکی شهید چگونه طی شده بود و مشخصه اخلاقی او چه بود؟


پناهی:علی در سال 1341 در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود، فرزند سوم خانواده و اولین پسر خانواده بود، دوران کودکی او با بازی‌های جنگی پشت سر گذاشته شد، از همان سنین خردسالی علاقه خاصی به تفنگ داشت، امکانات خانواده جوابگوی استعدادهای او نبود، مواقعی چند تکه تخته را با اره می‌برید و با چند میخ اسلحه درست می‌کرد.


رفتارش با همکلاسی‌هایش بسیار محبت‌آمیز بود، بسیار قانع بود و از همه فرزندان خانواده احترام بیشتری به پدر و مادر می‌گذاشت، در صحبت‌هایی که می‌کرد به پدرش می‌گفت روزی تمام زحمات شما را جبران می‌کنم.


دوران تحصیلش را در دبستان محله خودش گذراند و شاگرد ممتاز ناحیه شد و از طرف معلمان ناحیه مورد تشویق قرار می‌گرفت. از وقتی خودش را شناخت و مشاهده کرد که پدر و مادرش با چه زحمتی او را بزرگ می‌کنند و هدف خانواده‌ این است که در جامعه و برای اسلام فردی مفید باشد برای رسیدن به این آرزوی پدر و مادرش به هر سختی تن درداد و با کمبودها سازش کرد. مشخص است که فردی با این خصوصیات بسیار سرسخت و هدفمند پرورش می‌یابد.


* چه چیزی در اخلاق او بود که سبب شد شما با او ازدواج کنید؟


پناهی: شهید پسر عمومی من بود، نجابت او مثال زدنی بود، عشق ما در کودکی به وجود آمد، ما یک سال با هم اختلاف سنی داشتیم، 10 اردیبهشت 1364 ازدواج کردیم و دقیقأ سالگرد ازدواج ما تاریخ شهادت او بود.


* از این شهید فرزندی به یادگار مانده است؟


پناهی: یک پسر دارم که 19 تیر 1365، چند ماه پس از شهادت پدرش به دنیا آمد.


* پیکر مطهر این شهید کجا به خاک سپرده شده است؟


پناهی: گلستان شهدای اصفهان محل ملاقات ما با این شهید است.


* این شهید مشتاق شهادت بود، این حس چگونه در ایشان شدت گرفت؟


پناهی: دو ماه قبل از شهادت همسرم، پسر عمویی دیگر داشتیم که به شهادت رسید، او یک فرزندی یک و نیم ماهه داشت که به درجه والای شهادت نائل آمد، آن شهید در سپاه در حال خدمت بود، وقتی علی به مرخصی آمد و از شهادت پسر عمویش مطلع شد و بسیار از لحاظ روحی منقلب شد و گفت که من نمی‌گذارم اسلحه‌ای که پسر عمویم موقع شهادت در دست داشت به زمین بیفتد و من بگذارم یک وجب از خاک میهنم دست دشمن بیفتم و این آخرین مرخصی او بود و این عامل باعث شد که به شهادت بیشتر و عمیق‌تر فکر کند.


* فرزند شما چگونه با سیره و اندیشه پدر شهیدش آشنا شد؟


پناهی: او آرزو می‌کند که کاش هیچ نداشتم و تنها 10 دقیقه پدرم را داشتم، چون هنگامی‌که به دنیا آمد پدر شهید شده بود، او پدرش را از گفته‌های ما شناخت. گاهی اوقات وقتی از اتاقش بیرون می‌آید می‌گوید من حضور پدر را درک کردم و گویی او دستش را شانه‌های من گذاشت.


* آیا پس از شهادت حضور این شهید را احساس می‌کنید و آیا به جمله «شهیدان زنده هستند» اعتقاد دارید؟


پناهی: بسیار این اتفاق برای من می‌افتد، چند هفته پیش که سالگرد شهید بود، شب به خواب من آمد، پیکرش در تابوتی قرار داشت و صورتش باز بود و به من می‌خندید، اسم من را صدا کرد و گفت من می‌خواهم بروم، به او گفتم مختار هستی، او گفت باید یا زمین را انتخاب کنم و یا بهشت را، در نهایت ایشان در خواب من به پرواز درآمد و به‌سوی بهشت رفت.


* خاطره آخرین دیدار با شهید را در خاطر دارید؟


پناهی: من هیچ‌گاه موقع خداحافظی و بدرقه علی گریه نمی‌کردم، او می‌گفت من از خانواده‌ام شنیده‌ام که بعد از رفتن من گریه می‌کنی، می‌خواهم موقع رفتن من گریه کنی تا من بتوانم از شما دل بکنم، من وصیت‌نامه‌ام را نوشته‌ام.


آخرین باری که از زیر قرآن او را رد کرده و بدرقه‌اش کردیم، به حیاط که برگشتم گریه‌ام جاری شد، صدای درب خانه آمد، درب را که باز کردم دیدم پشت درب است و زنگ نزده بود تا من متوجه نشوم که اوست و گفت این آخرین دیدار ماست و من می‌خواستم اشک تو را ببینم و واقعاً دل بکنم برای شهید شدن باید دل از دنیا کند.


* از لحظه‌ای که خبر شهادت سرتیپ علی پناهی را به شما رسید بگویید؟


پناهی:وقتی خبر شهادتش را دادند، من سن کمی داشته و فرزند این شهید را در شکم داشتم، دوران بسیار سختی بود و یادآوری آن روزها برای من بسیار دشوار است.


* اگر نکته‌ای هست که لازم می‌دانید جامعه از آن آگاه شود بفرمایید؟


پناهی: این شهید در بخشی از وصیت‌نامه‌اش می‌گوید: «ای آدمیان برای زندگی جاوید خود چه کرده‌اید، برای روز قیامت، روز فقر و تنها روز ملاقات با خدا»، او درگیر مال دنیا نبود و من از مسئولان می‌خواهم به وضعیت اقتصادی مردم توجه بیشتری کنند، شهدای ما برای آنکه یک وجب خاک به دست دشمن نیفتد از جان خود گذشتند، انتظار داریم مسئولان بیشتر به فکر مردم باشند.


شهید علی پناهی دهکردی در تاریخ 1341.01.01 در اصفهان دیده به جهان گشود. پس از اخذ مدرک دیپلم، به دلیل علاقه‌ای که به خدمت در ارتش داشت در تاریخ 1360.07.01 پس از شرکت در کنکور ورودی وارد دانشکده افسری نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران شد و پس از طی دوره 3 ساله این دانشکده در رسته زرهی با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شد. پس از طی دوره مقدماتی رسته زرهی در مرکز آموزش زرهی شیراز، وارد لشکر 16 زرهی قزوین شد و بعد از چند سال خدمت، با سمت معاون فرمانده گروهان توپخانه به جبهه نبرد حق علیه باطل اعزام شد.


او در تاریخ 1365.02.01 هنگامی‌که دشمن برای بازپس‌گیری فکه اقدام به تک نموده بود، با ایثار و ازخودگذشتگی، سربازان را برای نبرد با دشمن بعثی آماده کرده و پس از ساعت‌ها درگیری و استقامت درحالی‌که یکی از تانک‌های دشمن را نشانه گرفته بود، ترکش گلوله‌ای سینه مبارک و پاکش را درید و به فیض شهادت نائل گشت.


منبع:‌تسنیم


انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب