دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
امکان‌سنجی تمدن سازی اسلامی(16)؛ حجت الاسلام حسینی الهاشمی:

اگر امکان تمدن سازی را اثبات کنیم ضرورتش خواهد آمد

عضو هیات علمی فرهنگستان علوم اسلامی گفت: اگر دین خودش را متکفل اقامه پرستش خداوند بر روی زمین می‌داند حتما تمدن خاص خودش را دارد.
کد خبر : 263696

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری آنا نشست بررسی معنای تمدن و دشواریهای معاصر ما با همکاری مرکز پژوهشی آرا و خبرگزاری دانشگاه آزاد اسلامی «آنا» و همچنین با مشارکت رادیو گفتگو برگزار شد.


این نشست با حضور حجت الاسلام سید مرتضی حسینی الهاشمی، عضو هیات علمی فرهنگستان علوم اسلامی، دکتر پژمان گلچین، مدرس و پژوهشگر حوزه فلسفه، دکتر امیر حسن خواجوی محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه غرب و محمدرضا زمانی خطیبی، محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه دین در محل مرکز آموزشی آرا برگزار شد.


متن پیش رو گفتاری از حجت الاسلام سید مرتضی حسینی الهاشمی، عضو هیات علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم در این نشست است:


به نظرم به جای پرداخت صرف به این‌که تعاریف نظری و تعاریف لغوی چیست، باید بیاییم و از آثار تمدن اسلامی پرسش کنیم. اگر بیاییم و ببینیم تمدن اثرش چیست و به آثار تعریفش کنیم، خیلی سریع‌تر می‌توانیم به هدفمان دست پیدا کنیم و ببینیم آیا اساسا شدنی است که یک تمدن اسلامی هم داشته باشیم یا خیر؟


باید نخست به روی امکانش و بعد هم روی ضرورتش تاکید داشته باشیم. اگر امکانش اثبات شد در مرحله بعد روی مکانیزمی که پیشنهاد می‌کنیم تاکید داشته باشیم.



به نظر می‌رسد که باید به آثار وجود یک تمدن توجه کنیم. اینکه یک تمدن اثرش این است که با یک مجموعه سخت‌افزاری و نرم‌‌افزاری، نوعی سبک زندگی برای جامعه بشری ارائه می‌کند. اگر ما این را پذیرفته باشیم که «دین» خودش را متکفل ارائه یک سبک زندگی‌ می‌داند که در آن سبک زندگی، پرستش خداوند اقامه می‌شود، آن‌وقت اصلا سوال قبل خط می‌خورد که آیا اصلا امکان دارد تمدن اسلامی یا نه؟


مگر می‌شود شما بفرمایید که دین می‌خواهد سبک زندگی تازه‌ای ارائه دهد که توسط آن ولایت الهیه در جامعه جاری شود و به سبب آن پرستش خداوند در جامعه اقامه شود، اما آیا می ‌توان برای تحقق آن از هر سخت‌افزاری و نرم‌افزاری استفاده کنیم.


اساسا اگر دین خودش را متکفل اقامه پرستش خداوند بر روی زمین می‌داند، حتما تمدن خاص خودش را دارد.


اختراعات؛ زوایای مختلفی از تمدن را، چه سخت‌افزاری و چه نرم‌افزاری پایه‌گذاری می‌کنند. این دیدی بسیار ساده‌انگارانه نسبت به تمدن است. اگر برعکس بگوییم در طول تاریخ بشر بین دو جبهه حق و باطل درگیری بوده؛ درگیری بر سر چه؟ قطعا پاسخ این خواهد بود که دعوا بر سر ارائه شیوه زندگی‌کردن بوده و است.


دو دیدگاه در این بحث وجود داشته و دارد؛ یک دیدگاه این بوده که بشر به این دنیا مجزای از قبل و بعدش می‌آید و سپس می‌رود، و برای همین ما باید به دنبال رفاهش باشیم. جبهه و نظر دوم این است که نخیر، ما هیچ‌گاه یک موجود عبث نبودیم. به یک دلیلی به این دنیا آمدیم و به یک جا و عالمی دیگر خواهیم رفت. خب اگر قائل به این دیدگاه باشیم، یک زندگی خاصی را باید تعریف کنیم و در همین راستا لازم است تا یک زندگی خاصی تعریف شود که همین تعریف از شیوه زندگی را زیر ساخت تمدن اسلامی می دانیم.


اتفاقا در درگیری و مواجهات بوده که تمدن ها ظهور کرده‌ و ساخته شده‌اند. شما اگر در همین تمدن غرب نظر کنید، می‌بینید که بالاترین و بهترین تولیدات تکنولوژیک‌شان، در وزارت دفاع‌شان ساخته می‌شود و این کار صرفا محصور به تکنولوژی خاصی نمی‌شود و شامل هر علم و تکنولوژی خواهد بود.


یعنی شما همین رایانه‌ها را ببینید و بپرسید در کجا ساخته شده‌اند؟ علوم محاسباتی دقیقشان کجا ساخته شده‌اند؟ می‌بینید که همه سر از وزارت دفاع کشورهای غربی درمی‌آورد. علت چیست؟ حالا چه آنهایی که به صورت صریح در مراکز نظامی ساخته می‌شوند، چه آنهایی که اصلا در آزمایشگاه‌های غیرنظامی ساخته می‌شوند. باید بپرسیم از چنین تولیداتی به دنبال چه بودند؟ آیا غیر از به دنبال تفوق بر طرف‌های مقابل بودند؟ یعنی آیا غیر از این بوده که علمی را که می‌خواستند به دست بیاورند، می‌خواسته‌اند ابزاری برای برتری‌جویی و استکباری نو بدست بیاورند.


اصل قصه در هر تمدنی همین بوده، اما تمدن اسلامی می‌گوید این برتری‌جویی برای خداست و غیر خدا نمی تواند چنین برتری جویی را داشته باشد. « الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ ». حالا شما تمدن خاص خودتان را باید پایه‌گذاری کنید. دو تا سوال این وسط می‌ماند که به هر دو آن‌ها جواب می‌دهم. اولین سوال؛ اگر اسلام می‌گوید تمدن دارد، آیا در دوره پیغمبر اکرم(ص)، در دوره امیرالمومنین(ع) و در دوره ائمه اطهار این‌ها ارائه شده یا نشده است؟ اگر ارائه شده، در این 1400 سال، آن تمدنی که می‌گویید، کجاست که بتواند هم‌آ‌وردی با تمدن اکنون جهان داشته باشد؟ خب، این پرسش بطور تفصیلی و سر جای خودش جواب دارد، جواب قانع‌کننده ای هم دارد که انشالله اشاره خواهیم کرد. ثانیا آیا شما که می‌گویید تمدن اسلامی، منظورتان این است که دست از این مظاهر تکنولوژی روز باید برداریم و از الان باید برویم در غار بنشینیم؟ یا در بیابانی خیمه‌ای بزنیم و بنشینیم و ابزار ارتباطی‌مان را قطع کنیم؟ این هم باز جواب می دهیم که خیر؛ ما چنین مطلبی در ساخت و طراحی تمدن نوین اسلامی ادعا نمی کنیم.


آیا تمدن اسلامی داریم، داشتیم یا می‌خواهیم جدید بسازیم یا اگر بوده در زمان پیغمبر(ص)، زمان ائمه معصومین(علیهم السلام) آیا ارائه شده؟ نشده؟ اگر شده کجاست؟ در این 1400 سال کدام کتاب مذکور است، اگر نشده، شما چگونه می‌خواهید به دین نسبت دهید؟ بگویید این تمدن اسلامی است؟ آیا این تمدن، تمدن اسلامی است که شما مدعی آن هستید و به دنبالش هستید یا تمدن دوره‌ای از جامعه مسلمین است؟ پاسخ ما این است که تمدن یک ظاهری دارد و یک باطن. باطنش که تمدن اسلامی است، حقیقت ثابت و ساری و جاری از زمان بعثت پیامبر اکرم ص ، بلکه اگر که تمدن الهی را بگویید، مسبوق به ادیان توحیدی و ادیان الهی است که کل انبیاء به دنبال یک هدف بودند و یک خط سیر را پیگیری می‌کردند. پس اسم تمدن نوین اسلامی یعنی چه؟ اگر که تمدن برای آن زمان است، الان چه می‌گویید؟ بحث سر این است که ظاهر تمدن با باطنش متفاوت است. متفاوت است، یعنی دو چیز را می‌خواهم بگویم، البته نه این‌که بگویم ماهیتا متفاوت است.


ظاهر تمدن یعنی شما برای تحقق تمدن اسلامی در هر عصری نیاز به ابزارهای تحقق‌ آن تمدن دارید. این ابزار در زمان‌های مختلف متفاوت است. در عصر پیامبر اکرم(ص) به گونه‌ای این تمدن تحقق پیدا می‌کرده است که همان تمدن با همان اهداف در عصر حاضر به ابزار دیگری نیاز دارید. من این را برای این‌که باز شود، یک مقدار بحث را گسترده‌تر می‌کنم. صحبت ما این است که دین مبین اسلام برای تمام عصرها از زمان بعثت پیغمبر اکرم(ص) تا انتهای عالم برنامه زندگی داده، اما آیا این به معنای این است که باید مقتضیات این زمان رعایت نشود؟ خیر. پس منظور چیست؟ منظور این است که سطح بلوغ جوامع در طول تاریخ متفاوت بوده است. در ایران بعد از انقلاب مشروطه، و در کل دنیا از بعد از انقلاب کبیر فرانسه. نحوه زندگی و اداره جامعه متفاوت با قبلش است. چه تفاوتی دارد؟ یک تفاوت در شیوه اداره جامعه وجود دارد، اما بالاتر از آن یک تفاوت ، در سطح دخالت حکومت‌ها در زندگی مردم است. شما تا قبل از مشروطه در ایران اگر زمین داشتید و مالک زمینی بودید و می‌خواستید زمین بسازید، چکار می‌کردید؟ خوب مالک هستم و منزل می‌سازم. اما بعد از این تاریخ اگر شما می‌خواهید خانه‌ای بسازید، باید بروید شهرداری مجوز بگیرید که چند درصد، با چند طبقه، با چه نمایی؛ اگر تخلف کردید، یا جریمه باید بدهید یا پلیس ساختمان آن را تخریب می‌کند.





تا قبل از این تاریخ «زکات‌العلم نشره» به شما اجازه می‌داد که هر جایی که می‌خواستید، می‌رفتید تدریس می‌کردید. اما الان بخواهید تدریس کنید، آیا می‌خواهی دانشکده غیرانتفاعی بزنی، مجوز وزارت علوم؛ می‌خواهید مدرسه غیرانتفاعی بزنید، مجوز وزارت آموزش و پرورش باید اخذ کنید یا اگر من رفتم طبابت خوانده‌ام، می‌خواهم بیایم مردم را درمان کنم. کو مجوز وزارت بهداشت؟یا اگر من می‌خواهم این محصول را بسازم در کارگاه خودم برای این که جامعه‌ام مستقل شود و دستشان جلوی بیگانه دراز نباشد، کو موافقت اصولی؟ کو پروانه تاسیس؟ کو پروانه بهره‌برداری؟ کو مجوز محیط زیست؟ کو مجوز استاندارد؟ یا اگر من این کالا را دارم، می‌خواهم ببرم بدهم به خارج از کشور؟ کو مجوز وزارت بازرگانی؟ کو مجوز گمرک؟ پس توجه داشته باشیم که از زمان مشروطه به این طرف سطح دخالت حکومت در زندگی مردم در ایران و از زمان انقلاب کبیر فرانسه در کل دنیا، از سطح خرد به سطح کلان آمده است. چرا می‌گوییم قبل از آن سطح خرد بوده؟ چون ماقبلش حکومت‌ها سطح دخالتشان در این حد بوده که اولا حدود و ثغور کشور را از دست بیگانگان نگه دارند، ثانیا از رعیت خراج بگیرند برای پرکردن خزانه و کارهای حکومتی را انجام دهند، سومین وظیفه‌شان هم این بود ‌که یک قاضی در هر منطقه‌ای قرار دهند که خصومت‌های جزئی را فیصله دهد.


این سه تا وظیفه را فقط وظیفه خودشان می‌دانستند. اگر کسی غیر از این عمرانی می‌کرد، آبادی‌ای می‌کرد، کاری می‌کرد، موردی بود که لزومی هم نداشت که حتما چنین کاری کند، اما از این تاریخ‌ها به بعد سطح دخالت حکومت‌‌ها در زندگی مردم، در سطح کلان شده است.. اگر اینجوری شد، چه اتفاقی می‌افتد؟ توجه داشت باشید که تا سطح حکومت‌های خرد، حکومت‌ها به صورت فردی اداره می‌شد، اما بعد از این تاریخ که سطح دخالت کلان شد، ساختارهای اجتماعی جامعه را می‌چرخانند. یک ساختار، فرهنگ تخصصی یک کشور را می‌سازد، دانشگاه‌ها و مدارس، یک ساختار، فرهنگ عمومی کشور را می‌سازد، رسانه‌ها.


یک ساختار ادارات قوه مجریه ، یک ساختار قوه مقننه و یک ساختار قوه قضائیه و... حالا توجه داشته باشید که این موضوع چه الزاماتی می‌آورد؟ لازمه این‌که سطح بلوغ جامعه از سطح زندگی در تحت حکومت‌های خرد به سطح زندگی در تحت حکومت‌های کلان بیاید، این است که علوم انسانی لزوم و ضرورت پیدا می‌کند. شما می‌گویید علوم انسانی که از زمان افلاطون و ارسطو هم می‌نوشتند؛ سیاست مدن می‌نوشتند، تدبیر منزل، علم‌النفس، انواع چیزها را می‌نوشتند.


سوال می کنم آیا سراغ دارید هیچ حاکمی برای این‌که بخواهد جامعه‌ای را اداره کند، ضرورت می‌داشت که برود آن‌ها را بخواند و بعد بیاید حاکم شود و جامعه را اداره کند؟ نه، اگر هم کسی بلد بود، احتمالا فضیلتش حساب می‌شد. اگر اینجوری باشد، پس علوم انسانی از این تاریخ‌ها به بعد ضرورت پیدا می‌کند. دین اسلام آمده سبک زندگی ارائه کرده، اما ابزار تحققش در جوامع سطح خرد که تعریفش را گفتم، جوامعی که حکومت‌هایشان در سطح خرد دخالت در زندگی مردم می‌کردند، با جوامعی که امروزه از سطح کلان هم حتی جلوتر امده و به سطح فراکلان رسیده، ابزار تحققش فرق می‌کند. می‌گویید سطح فراکلان چیست؟ می‌گویم بعد از مشروطه رسیدیم به سطح کلان، علوم انسانی لازم شد. چرا؟ چون می‌خواستیم با نهادهای اجتماعی در تمام امور اجتماعی مردم دخالت شود، اما به همین حد بسنده نشد.


آمدیم جلوتر، از زمان انقلاب سوسیالیستی شوروی در خارج و بعد از جنگ جهانی در کشورهای آسیب‌دیده کل دنیا، و از سال 1327 در ایران اتفاق جدیدی رخ می‌دهد؟ برنامه توسعه نوشته می‌شود برای کشور. این سطح از دخالت جامعه را از سطح کلان می‌آ‌ورد به سطح فراکلان. سطح فراکلان یعنی این‌که دیگر اینطوری نیست که فقط به کارهای اجتماعی شما کار داشته باشند، دیگر به همه وجوه شما کار دارند. یعنی چه؟ یعنی دیگر تا پس‌زمینه ذهن شما را هم می‌خواهند دخالت کنند. اولا برنامه‌ریزی می‌شود دقیقا ظرف یک مدت معینی به یکسری از اهداف دست پیدا کنند، ثانیا می‌آ‌یند با تغییر زیبایی‌شناسی شما، زشت را در نظرتان زیبا می‌کنند و زیبا را زشت می‌کنند، یعنی حُسن و قبح جامعه تغییر می‌کند. الان آن‌چه که پدربزرگ شما زیبا می‌دیده، بچه شما زشت می‌بیند. برعکس آن، آن‌چه که زشت می‌دیده، بچه شما زیبا می‌بیند.


پس زیبایی‌شناسیِ جامعه را هم تغییر می‌دهند. زیبایی‌شناسی تغییر می‌دهند، یعنی چه؟ یعنی وقتی در جامعه‌ای فعلی قبیح دیده نشد، بلکه زیبا بود. آیا شما می‌توانید نهی از منکر کنید؟ آن فعل در آن جامعه عرف به زیبایی شده است. توجه کنید که در دین اسلام، شما نهی از حرام ندارید، امر به واجب ندارید، بلکه امر به معروف دارید و نهی از منکر دارید. یعنی چه؟ یعنی اول باید واجب به صورت عرف جامعه، اکثریت جامعه زیبا دیده شود، معروف دیده شود، جا بیندازید که این معروف است، بعد حالا اگر استثنائا کسی انجام نداد، شما امر به معروفش کن. بگو چرا کاری که زیباست، کاری که معروف است انجام نمی‌دهی؟ اما در جامعه‌ای که آن فعل را زشت می‌دانند، به صورت اکثریت جامعه، آیا شما می‌توانید امر به معروف کنید؟ برعکس آن در جامعه‌ای که قبیح زیباست، شما نمی‌توانید نهی از منکر کنید، باید برای آن جامعه جا بیندازید که این حرام الهی، فعل قبیح است، زشت است. وقتی جا افتاد، حالا یک نفر مرتکب می‌شود استثنائا، شما نهی از منکرش کنید. پس برنامه‌های توسعه ظاهرشان سازندگی است.


سازندگی به چه معنا؟ پل می‌سازد، فرودگاه می‌سازد، بندر می‌سازد، راه‌آهن می‌سازد. این‌ها که کار بدی نیست. می‌گویم بله، این‌ها ظاهرش است. همانطور که کلمه استعمار یعنی طلب عمران و آبادی‌کردن، ولی استعمارگران با این عنوان می‌آمدند در کشورها مردمش را به بردگی می‌گرفتند و معادن و ذخایرشان را می‌بردند به اسم این‌که داریم سازندگی می‌کنیم. چرا؟ چون خودشان محور بودند. شما اگر الگویی برای سازندگی اسلامی ارائه ندهید، طبیعی است که الگوی غربی که بر مبنایی دقیقا متضاد با مبنای شما نوشته شده، به اسم سازندگی کشور می‌آید حاکم می‌شود بر جامعه‌تان، بعد می‌بینید بعد از 40 سال که می‌گذرد، ارزش‌های اول انقلابتان رو به ضدارزش‌شدن می‌رود و ضدارزش‌هایتان دارد آرام آرام تبدیل به ارزش می‌شود. اگر به این نکته توجه کردیم، آن‌وقت متوجه می‌شویم که حکومت‌های فراکلان یعنی حکومت‌هایی که برنامه توسعه می‌نویسند، اما این برنامه توسعه مبانی‌ای دارد که دقیقا این برنامه‌ها تجلی‌بخش آن مبانی هستند. اگر شما به‌عنوان دین اسلام مبانی دیگری دارید، قطعا باید بیایید بر اساس آن مبانی، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت بنویسید که آن‌وقت این ابزار لازم دارد. چرا تا الان نتوانستیم الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت را در مقابل برنامه توسعه ارائه دهیم؟ یعنی دست گذاشتم روی این‌که امکانش که وجود دارد هیچ، ضرورت هم دارد، اما این ضرورت ناشی از این است که سطح جوامع از زمان پیغمبر اکرم(ص) الی الان، از سطح خرد به سطح کلان و از سطح کلان به سطح فراکلان آمده و این لوازم خاص خودش را می‌خواهد.


وقتی سطح بلوغ جوامع از زندگی تحت حکومت‌های خرد به کلان و فراکلان ارتقاء پیدا کرده، اقتضائات خاص خودش را دارد. مثل این‌که شما می‌گویید داخل جزیره اگر زندگی می‌کنید، یک اقتضائاتی دارد، داخل کوهستانی اگر زندگی می‌کنید یک اقتضائاتی دارد، داخل دشت اگر زندگی می‌کنید یک اقتضائاتی دارد، لب دریا اگر زندگی می‌کنیم اقتضای دیگری. من نپذیرفتم که باید این ساختارها عینا رعایت شود که شما بگویید قسمتی از تمدن غرب را پذیرفتید. من می‌گویم این تغییر سطح بلوغ جوامع، اقتضائاتی می‌خواهد که باید خاص او تمدن اسلامی، نسخه بدیل ارائه کند. یعنی اگر آن‌ها آمدند علوم انسانی ارائه دادند، شما اگر بدیلش را ارائه ندهید، می‌روید تحت آن تمدن. اگر دارید، باید بدیلش را ارائه کنید، کما این‌که برنامه‌های توسعه آن‌ها ارائه دادند برای سطح فراکلان، شما باید الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت را ارائه دهید، وگرنه می‌روید تحت آن تمدن.


حال باید تمدن اسلامی را در قرن های گذشته را بررسی کنیم و ببینیم آیا فرهنگ دین تبدیل به تمدن آن زمان، شده است در این صورت ، می‌شود نام تمدن اسلامی را بر ان نهاد. اما اگر نه، فرهنگ دین تبدیل به تمدن آن زمان نشده است، بلکه تمدن دوره مسلمین بوده است، اکنون باید سوال کنیم شما چه تمدنی را اسلامی می گویید به گونه ای که به خودتان برنگردد و بشود تمدن دوره مسلمین برای قرن چهاردهم هجری، بلکه بتوانید نسبتش بدهید به دین و بگویید این تمدن اسلامی است، و دوم این‌که اگر چنین تمدنی بود، چرا در این 1400 سال به دست نیامد و شکوفا نشد؟ این را بررسی کنید که من برای هر دو این‌ها جواب قانع‌کننده دارم.


آن‌چه که به‌عنوان تمدن مسلمین ذکر می‌کنیم، نوعا در کتاب‌ها به‌عنوان تمدن اسلامی می‌نویسند تمدن عباسیان را ما قبول نداریم. علت داریم؛ علتش این است که تمام کتاب‌هایی که در باب تمدن اسلامی آن زمان نوشته شده است ربطی به اعتقادات اسلامی ندارد. تمدن یکسری علوم می‌خواهد؛ ریاضی می‌خواهد، شیمی آن زمان مثلا علم کیمیا می‌خواهد، فیزیک می‌خواهد، علوم مختلف می‌خواسته برای تحققش. گفتم که باطن تمدن اسلامی از زمان پیامبر اکرم(ص) وجود داشته تا زمانی که جهان پابرجا باشد، اما صحبت بر سر این است که ابزار تحققش متفاوت است. ابزار تحققش چه بوده؟ ابزار تحققش در آن دوران‌ها شما به مظاهر آن زمان می‌اندیشید. من سوال می‌کنم از شما، مثلا به نظر من یکی از ابزار تحقق علوم، ریاضیات است. چرا مدعی این هستم؟ به خاطر این‌که شما تا وقتی در فضای ذهنی هستید، می‌توانید از کیف مطلق صحبت کنید، کیف بدون کم؛ از کیفیت فقط صحبت کنید، اما زمانی که می‌خواهید بیایید نسخه برای تغییر در عالم خارج دهید، در عالم خارج هیچ کیفیتی بدون کم وجود ندارد. شما که می‌خواهید تغییری در عالم خارج ایجاد کنید، نیاز به ریاضیات دارید، ابزار تحققش ریاضیات است. ابوعلی سینا کتاب شفا را نوشته، یک بخش از آن الهیات و یک بخش از آن ریاضیات است. به‌عنوان بزرگ‌ترین فیلسوف اسلامی.


خواجه نصرالدین طوسی دقت کرده در باب ریاضیات در حالی که یکی از بزرگ‌ترین متکلمین شیعه است. شیخ‌الاسلام شیخ بهایی به‌عنوان فقیه شیعه کتاب خلاصه‌الحساب را می‌نویسد. آیا هیچ کدام از اینهایی که نام بردم و بقیه ریاضی‌دان‌های ایرانی - اسلامی مثل خیام، خوارزمی، ابوریحانی بیرونی و تمام اینهایی که ما در کتاب‌ها به‌عنوان علمای بزرگ دوره اسلامی‌مان ذکر می‌کنیم. کتاب ریاضیاتی که نوشته‌اند، یک کلمه به اعتقادات دینی‌شان ربطی دارد؟ اگر ربطی ندارد، چرا من بگویم این ریاضیات اسلامی است؟ اگر همان زمان یک کافر در کوچه بغلی، یک قاعده ریاضی می‌آورد، این‌ها می‌گذاشتند کنار و می‌گفتند این برای کفار است و نباید بیاوریم؟ نه، می‌آوردند در کتابشان. پس عنوان‌دادن به این کتب، ریاضیات اسلامی یک خطای محض است. این نه فقط در ریاضیاتش، در تمام علوم دیگر. فیزیکش، شیمی‌اش، معماری‌اش و هر کدام که اعتقادات دینی در آن جریان پیدا نکرده باشد. می‌گوییم پس اگر اینطوری است، شما می‌گویید که می‌خواهیم یک ریاضیاتی بیاوریم که اعتقادات دینی در آن راه داشته باشد؛ این که دیگر خیلی دور از ذهن می‌شود. آیا مقصودتان این است که می‌خواهید بگویید دو دو تا چهار تا را بروند از دین بپرسند که بگویند می‌شود چهار تا یا پنج تا؟ این یک علم عقلی است، چگونه می‌خواهی تعبدی‌اش کنی؟ جوابش این است که ما چنین کاری نگفتیم بکنید. می‌گویید پس معنی ریاضیاتی که می‌گویید، چیست؟ ریاضیات مطلوبی را که می‌خواهید، چیست؟ که نه برای دوره مسلمین باشد و نه به این شکل تعبدی می‌خواهید در بیاورید. من می‌آیم یک بررسی تاریخی را پیش رویتان می‌گذارم تا دقیقا منظور من روشن شود. چه بررسی‌ای؟ می‌گویم ببینید؛ ریاضیات از زمان اقلیدس مدون شد. به چه ترتیبی مدون شد؟ با برهان منطقی که دیگر بالاترین درجه اتقان را دارد. انقدر این علم متقن بود که مردم در حرف خدا شک می‌کردند. اما در ریاضیات شک نمی کردند یعنی بیش از دو هزار سال. اگر در ریاضیات کسی می‌خواست شک کند، به عقلش شک می‌کردند. آقا دو دو تا چهار تا هم شک داری؟ پس به عقلت باید شک کنیم. اما یک زمانی این شک را کردند و توانستند ابزاری پایه‌گذاری کنند که این تکنولوژی‌های روز حاصل آن است. یعنی شما با ریاضیات قدیم محال است بتوانید تکنولوژی‌های امروز را داشته باشید و محاسباتش را انجام دهید. می‌گویید خوب، چه اتفاقی افتاد؟ دو تا مسئله است، یکی نسبت به کل علوم، دومی نسبت به ریاضیات. نسبت به کل علوم می‌گویید کل علوم داشبه صورت آهسته در کل تاریخ به پیش می رفت ، چه شد که یکدفعه جهش‌گونه و انفجاری پیش رفت؟ می‌گویند جهان‌بینی عوض شد، فلسفه را عوض کردند، نگرش نسبت به دنیا، روش علومشان را عوض کردند، تغییرات ایجاد شد.





به این دوستان پاسخ می دهیم بیکن هم همه این کارها را کرد، چرا هیچ اتفاقی در هیچ علومی نیفتاد؟ حتی زبان بیانش یعنی هنر هم عوض شد، ولی هیچ اتفاقی در هیچ علمی نیفتاد، ولی زمانی که دکارت آمد، همراه با فلسفه‌اش، ابزار تحقق عینی‌اش یعنی ریاضیات را تغییر داد، یکدفعه می‌بینید جهش‌گونه کل علوم پیش می‌رود. جواب می‌دهند نه،در باب ریاضیات دکارت که کار خیلی مهمی نکرد. آمده، دستگاه مختصات آورده، اما دستگاه مختصات دکارت همان ریاضیات قدیم را اثبات می‌کند. می‌گویم تا چگونه با آن برخورد کنیم. اگر سطحی نگاه کنیم، حتما همین‌طور است، اما اگر دقت کنید، می‌بینید اتفاقا عظیم‌ترین انقلاب در ریاضیات همان موقع رخ داده است. چه کرده است؟ آمده ریاضیات قدیم را به ریاضیات جدید تبدیل کرده است. می‌گویید نه، ریاضیات جدید از زمان نظریه مجموعه‌ها در قرن نوزدهم توسط کانتور آمده، و ماقبلش همه ریاضیات قدیم است. یکی دیگر می‌آید و می‌گوید نه، هندسه‌های نااقلیدسی اسمش به خودش است، یکی دیگر می‌آید و می‌گوید نه، عصر ریاضیات جدید با دیفرانسیل و انتگرال آغاز شده است. ادعای ما این است که دقیقا زمان دکارت انقلاب رخ داده است. چرا؟ ادعای ما این است که اولا نشان می‌دهیم که برخلاف این که تاریخ نویسان ریاضیات دو دسته می شوند و برخی می‌گویند در ریاضیات انقلاب رخ نداده و آن‌چه که در آن انقلاب رخ داده، فیزیک است، که در بخش نجوم انقلاب کپرنیکی رخ داده است و برخی دیگر در نقطه مقابل ان اظهار می کنند که در ریاضیات انقلاب های زیادی رخ داده است، ما ثابت می کنیم فقط یک انقلاب رخ داده است آن هم توسط دکارت که مبنای ریاضی را عوض نمود به وقوع پیوسته است.



نسبت به این‌که اولا ریاضیات ضرورت دارد، به‌عنوان ابزار تحقق عینی هر علمی؛ ازجمله علوم انسانی. دوم این‌که این منافاتی با دین ندارد و نظریه پوزیتیویسم نیست. این هم استدلال برایش داریم و نشان می‌دهیم که دین اتفاقا در تمام موارد با ذکر مقدار، احکام و عقائد و اخلاق را بیان می‌کند. در احکام که دیگر کاملا واضح است. سوم این‌که نشان می‌دهیم که در این ریاضیات انقلاب رخ داده در طول تاریخ. چهارم این‌که نشان می‌دهیم که این انقلاب توسط دکارت رخ داده که مبنای ریاضیات را عوض کرده است. نتیجه ای که از این بررسی تاریخی می گیریم این است که نقص کارآمدی عینی کنونی نیزمانند آنچه در تاریخ ریاضیات به صورت تحول از ریاضیات قدیم به ریاضیات جدید رخ داده است نیاز به یک تحول جدید در ریاضیات را اقتضائ می کند. که دلیل این‌که می‌گویید ریاضیات در زمان دکارت انقلاب درونش رخ داده، چه می باشد؟ چرا می‌گوییم تا قبلش نمی‌توانستند محاسبات تکنولوژی کنونی را انجام دهند ؟ می‌گوییم این ریاضیات چه اشکالی داشت که دکارت مجبور به عوض‌کردنش شد؟ اگر این را رمزگشایی کنیم که ضعف و مشکل چه بود، آن‌وقت من می‌توانم نشان دهم که آیا ریاضیات قدیم به درد تحقق تمدن اسلامی می‌خورد یا ریاضیات جدید که من به آن می‌گویم ریاضیات موجود یا نه اصلا یک ریاضیات مطلوبی نیاز داریم؛ ریاضیات سومی. این رمزگشایی را چگونه من انجام می‌دهم، به این شکل. می‌گویم این مشکل کجا رخ داد؟ خوب خیلی راحت جواب می‌دهند و می‌گویند اصل پنج اصول موضوعه اقلیدس از زمان خودش مورد تردید بود که به بداهت چهار اصل دیگر نیست، بنابراین مورد اشکال بود که بیاییم و آن را بگذاریم کنار یا بیاییم دنبال اثباتش بگردیم، مثل خواجه نصرالدین طوسی یا این‌که ولش کنیم. دست آخر زدند زیرش و هندسه‌های نااقلیدسی پایه‌گذاری کردند.


پاسخ من این است که اگر چنین بود، بیش از دو هزار سال این نزاع ادامه داشت، مردم هم کارشان را با ریاضیات انجام می‌دادند. اگر به یک نقص عینی برخورد نکرده بودیم، باز هم دو هزار سال دیگر این نزاع را ادامه می‌دادیم، اما اگر من نشان دادم که به یک کارآمدی عینی برخورد کردیم، ریاضیات نتوانست محاسبه‌اش را انجام دهد و ما مجبور شدیم بیاییم و بگوییم چرا نمی‌تواند انجام دهد. اگر توانستیم نشان دهیم که این ناتوانی نتیجه مبنای فلسفی‌اش بوده، حالا دکارت می‌آید مبنا را عوض می‌کند. مفاهیم پایه ریاضیات جدیدی را پایه‌گذاری می‌کند، یک علم جدیدی به وجود می‌آید که آن‌وقت قدرت تولید این تکنولوژی‌های جدید از این‌جا شروع می‌شود. حالا سوال من این است که اگر من نشان داد که ریاضیات قدیم و ریاضیات موجود هر دو نقص عینی دارند در تحقق تمدن اسلامی، آن‌وقت شما متوجه می‌شوید که پس چرا این همه پژوهشگران و پژوهشگاه‌ها دارند تلاش می‌کنند برای این‌که علوم انسانی اسلامی را ارائه کنند، می‌بینیم هرچه که به دست می‌آید، می‌رود در قفسه کتابخانه. نسخه روی میز کارشناس، نسخه شرقی یا غربی است. ادعای من این است که آن‌چه که از علوم انسانی اسلامی که در قرن حاضر نوشته می‌شود، به قفسه کتابخانه‌ها سپرده می‌شود، نسخه عملی قرار نمی‌گیرد. و بعد از علوم انسانی، حالا می‌آییم تمام علوم کاربردی اسلامی که بتواند تمدن نوین اسلامی را ارائه دهد، کاربردی نمی‌شوند.


ادعای ما این است که یک حلقه مفقوده مغفوله وجود دارد. حلقه مفقوده مغفوله یعنی چه؟ یعنی این پازل علوم انسانی اسلامی قطعاتی دارد و قطعاتش گم شده و مفقود است، اما هر کسی دنبال این است که یک قطعه از آن را پیدا کند. یکی می خواهد مدیریت اسلامی را پیدا کند، یکی می خواهد اقتصاد اسلامی را پیدا کند، یکی روی حقوق اسلامی پژوهش می کند، یکی روی جامعه‌شناسی اسلامی و قطعاتش را پیدا می کنند. اما ما می‌گوییم یک قطعه مفقود است، اما مغفول است و هیچ کسی به آن توجه ندارد. بنابراین هیچ وقت این پازل تکمیل نشده و نمی‌شود تا وقتی به آن توجه نکنند. لذا هرچه بسازند، این زنجیره کامل نشده و کارآمدی پیدا نمی‌کند. مجبوریم ذیل تمدن غرب با الگوهای او کار کنیم، بعد بگوییم چرا اسلام تحقق پیدا نمی‌کند؟ خوب زنجیره هنوز کامل نیست، یک حلقه گم شده و نه فقط گم شده، مورد غفلت است و هیچ کس دنبالش نیست پیدا کند


اگر شما نتوانستید ابزار تحقق دین را پایه‌گذاری کنید، در زمانی که حکومت‌ها آمده اند به سطح فراکلان، یعنی برنامه توسعه که از سال 1327 شروع شد در ایران، مستشاران آمریکایی را از موسسه ماورای بحار آمریکا دعوت کردند و آمدند شروع کردند برنامه توسعه نوشتند. خودشان می‌گویند اولین برنامه توسعه‌ای که نوشتند، یک برنامه هفت ساله بود که ماهیت برنامه‌ای هم نداشت و خیلی به حسابش نمی‌آورند. اولین برنامه توسعه را در واقع برنامه‌ای که به سال 1340 ختم می‌شود، برنامه پنج‌ساله می‌گیرند. ثمره‌اش چیست؟ ثمره‌اش این است که انقلاب سفید شاه و مردم اعلام می‌شود. یعنی زمانی است که دقیقا هجمه به دین وارد می‌شود، نه به ظاهر دین، بلکه ما نشان می‌دهیم که از زمان برنامه‌های توسعه و بلکه از زمان قبلش، از زمان حکومت‌های سطح کلان، هجمه به دین از هجمه نظامی و هجمه به وسیله سوالات نظری تبدیل شد به هجمه ساختارسازی اجتماعی و از زمان حکومت‌های فراکلان، به وسیله برنامه‌های توسعه، با عرف سازی و سنت سازی به عرف و سنت دین هجمه وارد شد.


لذا می‌بینید که فورا حضرت امام به‌عنوان دفاع از دین بلند می‌شود و اعلام می‌کند علمای دین، دین در خطر است، یعنی ماهیت برنامه‌های توسعه را لمس می‌کند. می‌گویید بعد از انقلاب چرا دارند این‌ها را ادامه می‌دهند؟ می‌گویم دلیلش این است که شما هنوز الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت که تمدن دینی را ارائه می‌کند، ارائه نکرده اید، لذا آن‌ها دارند می‌آیند هنوز هم هجمه‌شان را ادامه می‌دهند با برنامه توسعه، یعنی فرهنگ غرب الان دارد هجمه‌اش را ادامه می‌دهد از طریق برنامه‌های توسعه در شکل نفوذ، این را توجه داشته باشید؛ یک وقت هجمه ظاهر و آشکار است، یعنی عراق می‌آید لب مرز با شما با توپ و تانک می‌جنگد. یک وقت هجمه پنهان است، اما هجمه پنهان یک وقت در شکل شبیخون است؛ شما غافل هستید، خواب هستید، می‌آید و حمله می‌کند و شما به مجرد این‌که بیدار می‌شوید، بلند می‌شوید و مقابله می‌کنید. این‌جا آسیبتان در حد فاجعه است. آسیب اول که هجمه آشکار است، در سطح آسیب عادی است، اما در زمان شبیخون، هجمه باعث فاجعه می‌شود برایتان، ولی یک پله بالاتر دارید. بالاتر از شبیخون، نفوذ است، یعنی فرهنگش روی ذهن شما طوری مسلط می‌شود که عین آن می‌اندیشید، پس اصلا غافل نیستید که بخواهید بیدار شوید.




انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب