چرا نخبههای ایرانی تمایل به بازگشت ندارند؟
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، «ژنهای خوب واقعی میروند ژن خوب نماها میمانند و مسئولان هم عین خیالشان نیست.» این جملههای علی ضیا مجری برنامه «فرمول یک» در هفته گذشته سر و صدای زیادی به پا کرد و دوباره پرونده «فرار مغزها» را در میان مردم و مسئولین به جریان انداخت. با این حال کمتر کسی به این نکته توجه میکند که خیلی از تحصیل کردههایی که به آن ور آبها سفر کرده اند، مایل به برگشت به کشور هستند ولی شرایط برای بازگشت شان مهیا نیست. این مسئله در شرایطی است که مهندس علی مرتضی بیرنگ معاون امور بین الملل و تبادل فناوری معاونت علمی ریاست جمهوری اعلام کرده که با اجرای طرح «همکاری با متخصصان و دانشمندان ایرانی غیرمقیم» طی ۲ سال و ۳ ماه، ۶۷۳ نفر به ایران بازگشتند و مشغول به کار هستند. ما هم برای باز شدن دیدمان نسبت به ماجرا در این پرونده مشکلات نخبهها در داخل و خارج از کشور را بررسی کردیم و با یک نخبه ایرانی شاغل در اروپا، یک نخبه اقتصادی که به ایران بازگشته و یک نخبه الکترومکانیک که حاضر نشده کشور را ترک کند، گفت و گو کرده ایم. پس اگر به هر دلیل از ایران مهاجرت کرده اید و یا قصد مهاجرت از کشور را دارید، قبل از هرکاری این پرونده را بخوانید.
کارمند سابق «بانک جهانی»: خیلیها میخواهند به ایران برگردند!
«چطور میشود موقعیت تحصیل دکترا در یکی از بهترین دانشگاههای جهان و جایگاه شغلی در بانک جهانی را رها کرد و بعد از به دنیا آمدن فرزند در آنجا، به ایران برگشت؟» این سوالی است که در این ۴ سال بارها از محمدصادق الحسینی پرسیده شده است. آقای الحسینی متولد سال ۶۲ اراک است. لیسانس و فوق لیسانسش را از دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران دریافت کرده و عازم آمریکا شد و در دانشکده «مکسول» روابط بین الملل و مدیریت عمومی توسعه خواند و ترم یک دکترا زمانی که پسرش یک ساله شده بود، همه چیز را رها میکند و به ایران بر میگردد. محمد صادق چند ماهی در ایران بی کار میماند ولی خیلی زود توانمندیهایش را به رخ همگان میکشد و به یکی از مدیران موفق شرکتهای بزرگ ایران تبدیل میشود. با محمدصادق الحسینی در رابطه با ویژگیهای کار و زندگی در آمریکا و ایران صحبت کردیم.
آقای الحسینی چرا ایرانیهایی که به کشورهای دیگر میروند، به کشور برنمی گردند؟
آدمها در خارج از کشور چند دسته اند، دسته اول دانشجو بوده اند و اپلای کرده اند. این آدمها بطور کلی بازار کار ایران را ندیده اند و حالا با هر شرایطی در خارج از کشور زندگی میکنند و هیچ وقت هم بر نمیگردند. دسته دوم کسانی هستند که در ایران متخصص شده اند و در بازار کار ایران هم نسبتا موفق بوده اند. حالا به دلایل فرهنگی-اجتماعی به کشورهای دیگر مهاجرت کرده اند و با شرایط آنجا وقف پیدا کرده اند. این آدمها از زندگی شان راضی هستند، و دارند زندگی شان را میکنند. دسته سوم که موضوع بحث ماست کسانی هستند که دو طرف را دیده اند و هم در ایران موفق بوده اند و هم در خارج از کشور. این افراد بنابه دلایل فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی، دلشان میخواهد که برگردند، اما نمیتوانند و بالای هفتاد درصدشان برنمی گردند.
وقتی شرایط برای شان مهیا است چرا بر نمیگردند؟
حرف مردم سخت ترین عامل جلوگیری برای برگشت است. وقتی خود من میخواستم از ایران بروم، هیچکس ازم نپرسید چرا میخواهی بروی اما پس از برگشت همه از من میپرسند چرا برگشتی؟ برای همه خارج از کشور و علی الخصوص امریکا، یک مدینه فاضله است. وقتی شما از این آرمانشهر بر میگردی یعنی شما مشکل داری، چون آن طرف هیچ مشکلی نیست. همه مطمئن هستند که شما یک مشکلی داری که برگشتی. نکته دیگری که مانع از بازگشت میشود این است که ۹۰درصد افراد با مشکل مسکن در ایران مواجه هستند و کلا پشیمان میشوند و بر نمیگردند. روزی که از ایران خارج میشوی خانه، ماشین و حتی فرش زیر پایت را میفروشی چون اصلا به برگشت فکر هم نمیکنی. من ولی فکرم همیشه این بوده که همه تخم مرغهایم را در یک ظرف نگذارم. من بورسیه شدم و طبعا خرجم کمتربود، برای همین تصمیم گرفتم خانه ام را در تهران نفروشم و حتی اجاره هم ندهم تا وسایل زندگی ام حفظ بشود. به این فکر کردم که اگر به هر دلیلی به ایران برگشتم با زن و بچه، سربار خانه پدر، مادر یا اقوام نباشم.
پس شرایط برگشت انقدرها هم سخت نیست و خیلی از کسانی که دلشان میخواهد برگردند با کمی فرهنگسازی و تسهیلات میتوانند برگردند.
بله. خیلیها دلشان به برگشتن هست ولی یک نکته مهمی که برنمی گردند فرزندان شان است. همه به من میگفتند: «اگر به ایران برگردی در حق پسرت ظلم کرده ای، پسرت در جامعه توسعه یافته آینده بهتری دارد.» این یک عقیده رایج در خارج از کشور است و من اصلا قبولش ندارم. مگر شرایط تحصیل و زندگی در آمریکا برای من فراهم بود؟ من خودم شرایط بورسیه شدن و مابقی کارها را مهیا کردم. من معتقدم پسرم وقتی بزرگ شد میتواند برای زندگی خودش تصمیم بگیرد که چطور و در چه کشوری زندگی کند. تازه پسرم متولد آنجاست و شرایطش نسبت به من به مراتب فراهم تر است.
خب هرکسی حاضر نیست انقدر به بچه اش سختی بدهد و دلش میخواهد تمام شرایط را برایش فراهم کند.
ما ایرانیها بچههای مان را درست تربیت نمیکنیم. یک بچه ۱۸ساله باید خودش برای زندگی اش تصمیم بگیرد و خرجش را دربیاورد. پدر و مادر باید نقش مشورتی و حمایتی باید داشته باشند. در آمریکا بچهها از سنهای پایین ده سالگی شروع به کار میکنند، کارهایی ساده مثل فروشندگی و... در کشورهای دیگر دانشجوهای دانشگاهای معتبر، اوقات فراغت شان را کار میکنند؛ از فروشندگی گرفته تا کار در رستورانها و... زندگی آنجا با کسی شوخی ندارد و کار کردن برای شان عار نیست. شغل داشتند خارج از کشور خیلی مهم است، اینکه شما سر بار جامعه و خانواده ات نباشی.
یک نکته دیگری که مهاجران نگرانش هستند، بازار کار است. مدام از خودشان میپرسند که اگر به ایران برگردم قرار است با این تخصص کجا کار کنم؟
بله شما وقتی چند سال ایران نباشی به احتمال زیاد تمام آشناها، دوستان و اصطلاحا لینکهای کاری تان را از دست داده اید. آن آدماها یا رفتند یا مناسبات شان عوض شده و بطور کلی اگه هم باشند شما را فراموش کردند. این ترس بزرگی هست برای ایرانیهایی که تصمیم برگشت گرفته اند. خود من وقتی برگشتم با کارهای کوچک شروع کردم. من زبان بلد بودم و تجربه کار در بانک جهانی را داشتم و مدرک تحصیلیم برای یکی از بهترین دانشگاهای آمریکا است. با این حال در زمینه کاری هیچوقت متوقع نبودم و خیلی آرام آرام پیش رفتم. اوایل به عنوان مشاور اقتصادی کار کردم و بعد قائم مقام شدم و بعد مدیر عامل شرکتهای سرمایه گذاری.
خب برای اینکه شرایط بازگشت دیگران هم مهیا شود چه پیشنهادی دارید؟
به طور حتم باید سازوکاری وجود داشته باشد که شرایط برای کسانی که میخواهند برگردند، فراهم بشود. به طور مثال یک آپارتمان ۲۰ واحدی تهیه بشود تا بچههایی که برمی گردند یکی دوسال اسکان داشته باشند و در این مدت بتوانند بدون دغدغه مسکن، خودشان را وارد بازار کار کنند. به نظرم باید یک انجمنی وجود داشته باشد باعنوان انجمن فارغ التحصیلان خارج از کشور. در این انجمن میشود از تجربه کسانی که به کشور بر میگردند، استفاده شود. بالاخره این افراد دو طرف را دیده اند و میتوانند کمک زیادی بکنند. البته این انجمن الان وجود دارد ولی خیلی کند حرکت میکند. دولت واقعا در این مسئله نمیتواند کمک شایانی بکند و ما مردم خودمان باید یک ایده و پشت کاری داشته باشیم و بعد از آن است که میشود قطعا روی کمک دولت هم حساب کرد.
این مشکل فرهنگ سازی بازگشت به کشور را چطور میشود حل و فصل کرد؟
حمایت از تصمیم شخص، حرف اول را میزند. خانواده میگویند: «شما این همه خرج کردی، عمرت رفته. الان دوباره میخواهی برگردی؟! خب از اول نمیرفتی.» این سرکوفت زدن و شنیدن این حرفها باعث میشود عده ای تن به هر زندگی ای بدهند ولی برنگردند. برای اینکه خودشان را از تک و تا نیندازند مرتب از نوع و کیفیت زندگیشان تعریف و تمجدید میکنند و همه چی را مثبت جلوه دهند. چاره ای هم ندارند. فکرش را بکنید که شما یک مدتی با یک فرهنگ زندگی کردی حالا مجبوری دوباره در وضعیت قبلی زندگی کنید. کارهم که فعلا ندارید. تمام پس انداز و پولتان هم که خرج شده است. نگاه سنگین خانواده هم باید تحمل کنید. این است که اکثرا بر نمیگردند. ابدا تصور نکنید کسی که بر نگشته است از وضعیت موجودش راضی است. به نظرم خانواده رکن اصلی است و مهمترین نقش را در بازگشت افراد بر عهده دارد. پدر خود من برای رفتن کاملا موافق بود و بسیار هم تشویق کرد. برای برگشتن من به ایشان توضیح دادم. من فوق لیسانس گرفته بودم و سال اول دکترا بودم. توضیح دادم اگر بمانم ۴-۵ سال مقطع دکترای من طول خواهد کشید. پسرم الان یک سال دارد و من میتوانم برای او تصمیم بگیرم اما اگر ۶-۷ ساله بشود دیگر نمیتوانم از آن زندگی جدایش کنم. برای بچه ضربه بزرگی هست که شما از آن جامعه جدایش کنی و بیاوردیش به جامعه ای که اصلا شناختی ندارد. پدرم قانع شد و درک کرد که واقعا برگشت تصمیم درستی هست. این را هم اضافه کنم پدرم موافق تحصیل من بودند اما هیچوقت نمیخواستند من ماندگار بشوم.
چطور توانستید خیلی زود و کار و بارتان در ایران را روی روال قرار دهید؟
من قبل از رفتنم یک سایت اقتصادی راه انداختم. اوایل همه گفتند که این چه کاری است؟ این همه روزنامه تخصصی هست و تو در مقابل شان هیچ شانسی نداری. من ولی استدلال قوی داشتم. حرف مردم مهم است ولی زمانی که شما خودت اشراف کامل به تصمیمت داشته باشی نباید حرف دیگران برایت پررنگ باشد. این سایت ۳-۴ سالی خاک خوری داشت ولی از سال ۹۴ بطور جدی فعال شد و حالا ۲۲ نفر کارمند-خبرنگار اینجا مشغول به کار هستند. البته مدتی است که بخش اعظم سایت را فروخته ام و کار اجرایی ندارم و بیشتر مشاور میدهم. در حال حاضر هم کار من مدیریت منابع شرکت سبا یعنی سرمایه گذاری بیمه ایران است. در صنعت بیمه شما سود دهی پایینی دارید چون مدام دارید به مردم پول پرداخت میکنید بابت حق بیمهها و خسارتهای مختلف، حالا این پولی که شما از دست مردم میگیرید فرصت کوتاهی دارید تا این پول در مدتی که دست شما هست به سودهی برسد. کار من مدیریت این منابع هست که به شکل درست و مطمئنی سرمایه گذاری انجام بشود.
یک خانم بازگشته به کشور: هر کشوری برای مردم خودش بهترین است
معمولا خانمها دلایل بیشتری برای مهاجرت به خارج از کشور دارند ولی عوامل عاطفی تاثیر زیادی بر روند بازگشت شان به کشور دارد. مریم کاظمی همسر محمدصادق الحسینی هم یکی از کسانی است که زندگی در ایران را به ماندن در آمریکا ترجیح داده است و به کشور بازگشته.
چرا رفاه وآسایش زندگی در آمریکا را رها کردید و به همراه همسرتان به ایران برگشتید؟
هرکسی براساس شناخت و تحلیل خودش از محیط پیرامونش باید تصمیم بگیرد. من شناخت خودم را میگویم. بطور مثال طبیعت آمریکا فوق العاده است اهمیتی که برای محیط زیست قائل هستند مثال زدنی است. یا بچههای سندرم دان یا معلولیتهای دیگر. جامعه پذیرای این دست از افراد هستند، طرد نمیشوند و دور آنها دیوار نمیکشند. این بچهها حتی ازدواج میکنند، شغلهایی بسیار ساده یی به عهده شان میگذارند. مانند باز و بسته کردن در یک فروشگاه. در فرد این خودباوری تقویت میشود که مفید است. این مسئله برای نشاط یک جامعه اهمیت دارد. از آن طرف وقتی برگشتیم ایران تازه متوجه شدم کالسکه بچه ام اینجا هیچ کاربردی ندارد. آن طرف تمام رفت و آمدها از داخل ساختمان تا مترو پیاده رو، برای یک مادر با کالسکه فراهم است.
پس زندگی در آمریکا برای شما ایده آل است؟
نه اصلا. با همه این زرق برقها، در آمریکا مسائلی بود که مرا آزار میداد. مثلا آنجا پسری بیست ساله به یک شهر دیگر میرود و ازدواج میکند, من به عنوان یک مادری که با فرهنگ ایرانی تربیت شده ام، نمیتوانم همچین مسئله ای را هضم کنم. نه اینکه بخواهم در زندگی پسرم دخالت کنم یا به جایش تصمیم بگیریم. اما دوست دارم پسرم بامن مشورت داشته باشد برای نظر من احترام قائل باشد حتی اگر اجرایش هم نکند.
وقتی تصمیم به برگشت گرفتید با چه واکنشهایی مواجه شدید؟
حتی پدر و مادر خودم از این تصمیم تعجب کردند. به تصمیم مان انتقاد داشتند ولی من نظراتشان را شنیدم و برایشان توضیح دادم در بحرانی ترین شرایط زندگیم که دوره ای بارداری من بود، مادرم کنارم نبود. نتوانست ویزا بگیرد و من تنها بودم. گفتم این چه زندگی ای است که در بحرانی ترین لحظات زندگی ام مادرم را کنارم ندارم.
آن جامعه برای شهروندان همان جامعه خوب است. در نهایت ما برای آنها یک خارجی به حساب میآییم. همه این مسائل وقتی کنار هم جمع میشود یک چیزی پس ذهن شما شکل میگیرد ممکن است اوایل توجهی نکنید ولی کم کم با خودتان رو راست میشوید و میگوید من باید برگردم و در کشور خودم زندگی کنم. این حس وقتی برای من قابل لمس شد که فرزند دومم را در ایران به دنیا آوردم. مادرم کنارم بود و از همه مهمتر رسیدگی پزشکی که در ایران داشتم عالی بود. اصلا فکرش را نمیکردم. بعداز زایمان فهمیدم که آنطرف آب نه تنها بهتر نبوده بلکه کلاه هم سرمان رفته است.
نخبه فیزیک شاغل در سرن: امان از بوروکراسی ایران
محمود جزتوسلی یکی از معدود نخبههای ایرانی است که در «سرن» مشغول به کار است. «سرن» بزرگترین آزمایشگاه جهان در عرصه فیزیک ذرات است که در مرز بین دو کشور فرانسه و سوئیس ساخته شده. آقای جزتوسلی که چند سالی است به آلمان مهاجرت کرده، پژوهشگر موسسات تحقیقاتی میکروتکنولوژی و نانوتکنولوژی موسسه تحقیقاتی کارلسروهه آلمان هم بوده و یکی از کسانی است که میتواند به خوبی در رابطه با ویژگیهای کار و زندگی در اروپا و ایران صحبت کند.
آقای جزتوسلی شما چندین سال است در آلمان زندگی میکنید، نظرتان در رابطه با مهاجرت چیست؟
اگر بخواهیم در معایب مهاجرت ریز بشویم از حوصله بحث خارج میشویم. من فقط نظر خودم را در این خصوص میگویم. به نظر من بزرگترین ایراد مهاجرت این است که شما نمیتوانید برنامه ی طولانی مدت برای زندگی خودتان داشته باشید. چرا؟ چون ریشه و اساس شما جای دیگری است. فکر و ذهن شما در جای دیگری است. حتی اگر بخواهیم به شکل کلان به قضیه نگاه کنیم، باید پرسید که مسؤولیت ما در برابر نسل آینده چه خواهد بود؟ ما زمانی که مهاجرت میکنیم در آن مکان قطعا ازدواج میکنیم و بچه دار میشویم. تکلیف این نسلی که ما ریشه برای آنها ساخته ایم چه میشود؟ ما در این صورت نسلی را درست کرده ایم که در آینده دچار بحران هویت میشود. ما میخواهیم بچه مان را با آرمانها و سنتهای ایرانی اسلامی بزرگ کنیم، اما حقیقت جامعه ای که درش زندگی میکنیم اینگونه نیست. این نسل در تعریف شان از وطن به مشکل بر خواهند خورد.
پس معتقدید که باید شرایط فراهم شود تا نخبهها به کشور برگردند.
بله. آینده از آن ایران هست. شرایط امروز ایران نشانگر این تحلیل است. امروزه کشور ایران نه منزویی است و نه ضعیف. به همین سبب است که فراهم شدن بازگشت تحصیل کردهها یک نیاز اساس جامعه ایران است.
چطور این شرایط فراهم میشود؟
ما باید تمرکزمان را به سمت از بین بردن ترسها و از دست دادن داشتههای متخصصین خارج از کشور حرکت کنیم. باید ببینیم آنها چه توقعاتی دارند و چه شرایطی از نظرشان مطلبوب است و همان کار را بکنیم تا با خیال راحت برگردند. یک سری مشکلات مانند ترافیک و فرهنگ رانندگی هم هست که مسلما یک شبه حل نمیشوند. به طور مثال میتوانیم پهنای باند اینترنت را افزایش بدهیم. منهای نیاز تبدل اطلاعات ما با دنیا، این مسئله واقعا برای کسانی که به ایران رفت آمد میکنند و کار علمی انجام میدهند، مسئله ساز شده است. میتوانیم کاری کنیم که انگشت اتهام را از این اشخاص برداریم.
انگار جامعه ما هم پذیرای کسی که میخواهد برگردد، نیست.
بله متاسفانه در ایران اینطوری جا افتاده است که شخصی که از خارج به ایران باز میگردد یقینا مشکل دارد. وگرنه دلیلی ندارد کسی که میتواند خارج زندگی کند به کشور خودش برگردد. همه تصورشان این است که حتما طرف در حد و کلاس آن ور آب نبوده که برگشته بعضیهام میگویند آن ور هیچی نشده و حالا آمده اینجا برای ما تعیین تکلیف کند. ما باید کاری کنیم که این نوع از تحلیلها از بین برود. همه متوجه بشوند کسی که بر میگردد در درجه اول کشورش را دوست دارد. نیتش خدمت به وطن خودش است و در حد توان اصلاح امور را در دستور کار قرار داده. زمانی ما میتوانیم از علم و تجربه فارغ التحصیلان مان استفاده کنیم که بازگشت آنها را یک ارزش بدانیم.
کسانی که خارج از کشور تحصیل کرده اند، برای بازگشت به کشور چه نگرانیهایی دارند؟
تحصیل کردههای ما به شرایط آنجا عادت کرده اند و برخلاف ایران ترسی از بوروکراسیها و مشکلات اداری ندارند. به طور مثال ما یک طرحی داشتیم یک نانو رباط جراح، با این کار ما میتوانستیم کار لقاح مصنوعی را خیلی سریعتر و بدون استفاده از دست انجام بدهیم. زمانی که در ژنو بودم یک کانالی را پیدا کردم برای مطرح کردن این پروژه. ۲۴ ساعت فرصت ما بود تا پروپازلمان را برای این قضیه ارائه بدهیم. این کار را انجام دادیم.۷۲ ساعت بعد داوری شد و به ما جواب مثبت دادند. اصرار پشت اصرار که جهت تسریع کار فورا در محل آنها حاضر بشویم. حالا واقعا همین شرایط در ایران فراهم شود کسانی هستند که حاضرند حتی سرمایه پروژه را از جیب بگذارند. کسانی هستند که سالها در ایران مشغول پژوهش هستند و هزینه هم میکنند ولی مورد کم لطفی قرار میگیرند. همین بوروکراسیها باعث میشود خیلیها عطای کار در ایران را به لقایش ببخشند.
فارغ از اینها مسائل مالی هم در مسائل پژوهشی تاثیر زیادی میگذارد
لازمه پیشرفت علمی در کنار همه شایستگیهایی که یک محقق میتواند داشته باشد، مسائل مالی است. اگر به پژوهش به موقع پول تزریق نشود کار علمی منقطع میشود و منقطع بشود دیگر نتیجه هم نخواهد داشت. به طور مثال سازمان پژوهشهای هسته ای اروپا که بنده مشغول به کار هستم نزدیک به شصت سال است که از بیست کشور اروپایی دعوت به همکاری میکند و امکانات بدون قید و شرط در اختیارشان میگذارد. این محققان بدون هیچ دغدغهای اعم از اجاره خانه، ماشین، خرج زندگی و... فقط روی پروژه تحقیقاتی شان متمرکز میشوند. این سازمان بعد از شصت سال به هدفشان که بزرگترین کشف علمی سال بود، دست پیدا کردند. ما باید در نظر داشته باشیم اگر در هر زمینه ای تاالان شتاب زده عمل کردیم نباید در زمینه ی علم عجول باشیم. باید برنامه طولانی مدت و ثبات مدیریت داشته باشیم. شکست یا پیروزی در علم، زمان معینی ندارد همین که ما در راستای هدفی تحقیق و پژوهش داشته باشیم نور علم به جامعه خواهد تابید و نفعش را همه مردم خواهند برد.
نخبه علمی ای که مهاجرت نکرده: بمانیم و ایران را بسازیم
خیلی بعید است که پژوهشگر و نخبه ای شرایط کار و تحصیل در بهترین پژوهشگاههای جهان را داشته باشد ولی از این موقعیت استفاده نکند و برای مردم کشور خودش تلاش کند. فرهود آهنی یکی از همین نوابغی است که سالها است شرایط مهاجرت برایش مهیا است ولی همچنان در زنجان مانده و در موسسه پژوهشی ای که خودش راه انداخته تحقیق میکند و علمش را در اختیار جوانان مستعد زنجانی قرار میدهد. با آقای آهنی در رابطه با علت ماندنش در ایران صحبت کردیم.
آقای آهنی شما که شرایط تحصیل و زندگی در خارج از کشور را دارید، چرا مانده اید و با این مشکلات دست و پنجه نرم میکنید؟
من از سال ۸۲ موقعیت رفتن را دارم. از بهترین دانشگاهای آمریکا بورسیه داشتم تا اروپا کشورهایی مانند آلمان و سویس. در این ۱۴ سال به صورت مدام به همه جواب پس میدهم که چرا از ایران نرفتم حتی چرا به تهران نرفتم و در زنجان مانده ام. من واقعا حیرت زده میشوم وقتی در اخبار میبینم عده ای از ایران به شکل خطرناک مهاجرت میکنند. هر خطری را به جان میخرند که فقط از ایران خارج بشوند. برخی دوستانن به شوخی میگویند خدا شانس را به کی میدهد. یکی آن همه سختی خطر را به جان میخرد تازه برای رفتن و آینده ی مبهمی که در انتظارش هست بماند. یکی هم از آن طرف مرز منتش را میکشند ولی نمیرود. هیچ انسان نرمالی از زندگی خوب، ماشین آنچنانی و خانه خاص با امکانات رفاهی بدش نمیآید. اما این بسته به نوع تفکر شما دارد که چه چیزی ارزشمندتر است. ممکن است برای شخصی انتهای آمال و آرزوهایش رسیدن به اینچنین امکاناتی باشد. من هم این تفکر را نفی نمیکنم. ولی اولویت من در زندگی این مسائل نیست.
اولویت تان چیست؟
الان من در ۳۷ سالگی همچنان میتوانم بروم درس بخوانم و ادامه تحصیل بدهم یا در بالاتر مراکز علمی کار پژوهشی و تحقیقاتی انجام بدهم. نزدیک به صد عدد بنده اختراع ثبتی دارم. بالای سی تا از موارد در جشنوارههای خوارزمی و برون مرزی مقام آورده اند و قابل تامل هستند. حالا کلی مقالات علمی و پژوهشی به کنار، از این صدتا من ده مورد را به آنطرف مرز ببرم و درخواست هزینه اسپانسر و غیره... داشته باشم با کمال میل میپذیرند. حالا فرض بر اینکه من به خانه، ماشین، امکانات رفاهی و تمام چیزهایی که این روزها همه خواهانش هستند رسیدم، آخرش چه میشود؟ من به عنوان یک مسلمان با اعتقاداتی خاص هم توانستم در آن جامعه هویت پیدا کنم، آیا من فقط مسئول زندگی خودم هستم؟ اینکه من به رفاه رسیدم یعنی موفقیت را بدست آورده ام؟ بعد هم شروع کنم رازهای ثروتمند شدم را کتاب کنم و از آن طریق هم پول دربیاورم؟ نه من اینکاراها را نمیکنم. من خودم را در قبال بچههای همشهری ام مسئول میدانم. حالا به بچههای تهران و دیگر شهرها اصلا کاری نداریم. همین بچههای اطراف خودم را هم آموزش بدهم کافی است.
خب نمیشود رفت کسب علم کرد و با توان بیشتری برگشت؟
بدون رودربایستی عرض کنم همچین چیزی ممکن نیست و احتمالش خیلی کم است که بتوانم با این کیفیتی که امروز کار میکنم، ادامه بدهم. برای اثبات نظریه ام دلیل دارم. شما وقتی سالها به یک اجتماع و به ساختاری از زندگی عادت کردی و به طبقه خاصی از اجتماع رسیدی، به طور قطع حاضر نیستی به شرایط قبل برگردی. اگر ازدواج کرده باشی که کار خیلی سخت تر میشود. بچه و همسر شما میتوانند دریک جامعه آزاد تصمیم بگیرند و لزومی ندارد ازشما تبعیت کنند.
چه کاری میشود کرد که نخبههایی که مهاجرت کرده اند به ایران برگردند و برای کشور خودمان تلاش کنند؟
حقیقت این است که زمان زیادی طول میکشد تا جامعه ایران از هر نظر اماده ی پذیرش ایرانیان متخصص خارج از کشور باشد.
پس خیالمان راحت باشد که لااقل یکی از نخبههای کشوری قصد خروج از کشور را ندارد؟
راستش شب روز فکرم این است که اگر من بروم شاگردان چه سرنوشتی پیدا میکنند؟ تقریبا سالی پنجاه تا شصت نفر به مرکز پژوهشکده ما مراجعه میکنند. وقتی تصور میکنم، پشت سرم بگویند آقای آهنی هم آخرش رفت، برایم خیلی سنگین است. آنوقت همه شان تصورشان این میشود که اگر ایران باشی آخر و عاقبتت همین میشود که یک روز مجبور به مهاجرت میشوی. من نمیخوام این جملات به زبان کسی بیایید. نمیخواهم نام وطنم با پوچی گره بخورد. همین که این بچهها من را میبینند که میتوانم بروم ولی مانده ام، احساس میکنم روحی از امید درشان دمیده میشود. برای شخص من این مسائل ارزش شده است. اینکه هرکس در هرکاری هست، به جای غر زدن همان کار را درست انجام بدهد. همیشه به این فکر میکنم که اگر آدمهایی در موقعیت من از ایران بروند مجموعهها خالی از تفکر میشوند و آن وقت دیگر کی قرار است ایران را بسازد؟
منبع:مهر
انتهای پیام/